حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

سلماس و ساکنان اوّلیّۀ آن

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ب.ظ
  • چکیده

نام سلماس از نام اقوام ساورومات گرفته شده. نام پیشین آن اولهو بود که صورتی است از اورهوئن که نام مملکت هوریان در زمان حکومتشان بوده، مرکّب از اور به معنی شهر و هوئن نام پادشاه هوریان در ۶۷۰۰سال پیش. هوریان قدیمی ترین ساکنان منطقه بودند که ۷۰۰۰سال پیش از غرب آذربایجان برخاسته، از حدود ۴۵۰۰سال پیش شروع به پخش به نواحی و مناطق اطراف نموده، ابتدا به سه تیرۀ اصلی هیتی، گوتی و میتی تقسیم شدند. گروه اوّل در نواحی شمال غربی، گروه دوم در نواحی شمال شرقی و گروه سوم در نواحی مرکزی منطقه ساکن شدند. ۴۰۰۰سال پیش از تبار آن سه ساورومات ها، توروکی ها و ایراکی ها ظاهر شدند. ۳۰۰۰سال پیش نیز از تبار ایراکی ها پارت ها و پارس ها ظاهر شدند. سلماس مهد نخستین تمدّن ایرانی محسوب می شود و ملّیت ایرانی از این نقطه شروع به گسترش کرده است. آریا نام اقوام التصاقی زبان هوریان است....

 

  • مقدّمه

‹‹ برخلاف تمام ممالک جهان، در کشور ما ایران علم تاریخ راهی ناهموار، فاجعه آمیز و غالباً دور از حقیقت پیموده است ››.

محمّدتقی زهتابی

 

 در ممالک اروپایی تدوین تاریخ در یک کشور چنین روندی داشته که ابتدا تمامی تاریخ های مدّون محلّی را از اقصی نقاط کشور جمع کرده و سپس تاریخ عمومی را با تلفیق آنها با همدیگر تدوین کرده اند. علاوه بر این، در ممالکی نیز که از سابقۀ تاریخی نسبتاً دیرینی برخوردار بوده اند و تاریخشان در منابع سنّتی ضبط بوده، روایات سنتّی تاریخ کشور خود را با یافته های جدید باستانشناسی تطبیق داده و تاریخ نوین خود را از این راه حاصل گردانده اند. امّا در ایران ما نه تنها در تدوین تاریخ نوین به تاریخهای محلّی بهایی داده نشد، بلکه تاریخ سنّتی را نیز به جای تطبیق با یافته های جدید باستانشناسی تماماً به دور انداخته و از صفحۀ اذهان محو کردند؛ از عبارت جعلی «تاریخ داستانی» به جای تاریخ سنّتی استفاده کردند. و این در حالی بود که همین شیوۀ تاریخ نگاری پیشین –داستانی نامیده شود یا باستانی یا اساطیری یا هر چیز دیگر– تا حوالی سال ۱۲۰۰هجری یعنی تا همین ۲۰۰سال اخیر مبنای کار همۀ موّرّخان دورۀ اسلامی بود که خواسته اند دربارۀ تاریخ ایران مطلب بنویسند؛ دوره های چهار گانۀ پیشدادیی، کیانی، اشکانی و ساسانی تاریخ سنّتی را به غلط سلسله های «پیشدادیان»،«کیانیان»،«اشکانیان»و«ساسانیان» نامیدند. و این نیز درحالی بود که هرکدام از این دوره های چهارگانه شامل چندین سلسله اند که اشتراکشان درشیوۀ حکومتشان است و پیشینیان ما به خاطر کثرت سلسله هاِی قبل از اسلام در ایران و به منظور جلوگیری از اختلافات قومی، تاریخ ایران را به جای سلسله ها به این دوره ها تقسیم  کرده اند. دورۀ پیشدادی دورۀ تکوین ملّت ایران و سیر روند گسترش ملّیت ایرانی از خاستگاه اوّلیۀ خود است، دورۀ کیانی دورۀ اتّحادیه های قبایل و بعداً نیز اتّحادیۀ اتّحادیه ها است، دورۀ اشکانی دورۀ ملوک الطّوایفی یا فدرال است و دورۀ ساسانی نیز دورۀ امپراطوری است؛ حتّی آثار کهن تمدّن ایرانی را هم روز روشن تخریب کرده و به نام«آثار غیر ایرانی(؟!)»از میان بردند؛....

همین تاریخ نوین ایران نیز –که چیزی جز تکرار نظرات شخصی و غالباً غرض مند شرق شناسان اروپایی نبود– در برابر تاریخ سنّتی یک مجموعۀ ناقص و ابتر از آب درآمد که حرف چندانی برای گفتن ندارد،مگر با اغراق! با این حال مبنای تدوین کتب درسی تاریخ شد؛....

مقالۀ حاضر فشرده ای است از سابقۀ تاریخی و فرهنگی شهر سلماس به عنوان یکی از تأثیرگذارترین شهرها در حوادث تاریخی قبل و بعد از اسلام در ایران و منطقه؛ امید است از این راه بخش کوچکی از زوایای تاریک تاریخ این مرز و بوم –خاصّه سرزمین آذربایجان– روشن گردد و راهگشای تحقیقات بعدی در این عرصۀ حسّاس و در عین حال مقدّس باشد. چرا که تنها با تلفیق روایات دینی، روایات ملّی، فولکلور محلّی و علم جدید با همدیگر است که می توان پی  به حقایق برد. در غیر این صورت هیچ تلاشی –ولو مستمر و جانفرسا – به ثمر نرسیده و عبث خواهد بود.

 

  • فصل اوّل: وجه تسمیۀ سلماس

دربارۀ معنای نام سلماس، تاکنون نظرات مختلفی ابراز شده است. محقّق ارجمند جناب دکتر توحید ملک زادۀ دیلمقانی در اثر ارزشمند تاریخ ده هزار سالۀ سلماس و غرب آذربایجان (چاپ تبریز ۱۳۸۴: صص۲۴ تا ۲۷ ) وجه تسمیه های مختلف سلماس را نام برده و مورد بررسی قرار داده اند که خلاصۀ آنها بدین شرح است:

الف) عدّه ای معتقدند در زمانهای قدیم حاکم شهر فردی مسیحی به نام سلیم بوده که در برابر قشون عثمانی مقاومت کرده و عاقبت حلق آویز می شود و چون فرمانده قشون عثمانی به ترکی امر به حلق آویز کردن او می دهد(سلیمی آس)، نام شهر می شود سلماس. این قصّه سندیّت تاریخی ندارد و ساختۀ عوام می باشد.

 ب) عدّه ای نام آن را برگرفته ازنام سلماسار‌‌‌‍[شالمانسار،سلمنصر] سّوم پادشاه آشور می دانند. این هم سندیّت تاریخی ندارد.

 ج) عدّه ای نیز نام سلماس را مشتق از نام سلم پسر فریدون اساطیری می دانند. در حالیکه می دانیم بر طبق اساطیر بخش روم از آن سلم بوده در حالیکه در هیچ دوره ای از تاریخ باستان سلماس در اختیار روم نبوده است.

د) عدّه ای از مصدر سالماق در ترکی به معنای انداختن می دانند که مبنای علمی ندارد.

 ه) عدّه ای سولماز می دانند که مانند مورد قبلی است[و بیشتر یک تعبیر ادبی است].

و) نظرّیۀ ‹‹دئلماس›› که اصلاً قابل بحث نیست.

ایشان در نهایت با تفکیک نام سلماس به دوجزء سالم(از مصدر سالماق) و آس(برگرفته از نام اقوام آس) و با بررسی ریشۀ لغوی نام آنها، سلماس را به معنی «الهۀ شادی بخش/الهۀ محبّت ده» عنوان کرده و در آخر ذکر کرده اند که هنوز معلوم نیست که چرا اقوام باستان این نام را برای شهر ما برگزیده اند. ما در اینجا بر آنیم که هشتمین نظر دربارۀ نام سلماس را مطرح کنیم(که با برخی از نظرات قبلی نیز می تواند هماهنگی داشته باشد) تا گشایندۀ فصل جدیدی برای بررسی تاریخ منطقه و اقوام آن باشد –ان شاءالله-.

نظر نهایی:

‹‹ نام سلماس از نام اقوام ساورومات گرفته شده ››.

میزی اولو از ساورومات ها درکنار۱۲قبیلۀ دیگر به عنوان قبایلی که اتّحادیۀ  اسکیف[اسکیت،سکا] را تشکیل داده اند یاد می کند(ملک زاده توحید،تاریخ ده هزار سالۀ سلماس و غرب آذربایجان،ص۶۸۰). مرحوم محمّدتقی زهتابی شبستری در کتاب تاریخ دیرین ترکان ایران(ترجمۀ علی احمدیان سرای،چاپ تبریز،۱۳۸۱:ص۶۳) دربارۀ خلق مسکت می نویسد: ‹‹....اینان چنانکه از نامشان نیز پیداست دستۀ کوچکی از بازماندگان ماساگت ها،ساورومات ها،سکاها،اسکیت ها و آلانها هستند که در اراضی گرجستان مستقر گشته و در طول اعصار زبان و نام خود را حفظ نموده اند››.

همچنین برخی مورّخان از اقوامی یاد کرده اند که نامشان بی شباهت با نام ساورومات ها نیست. از آن جمله غیاث الدین غیب الله یف از اقوام سارماک در کنار اقوام کیمر،اسکوتای،ساکا،دوندار و غیره به عنوان موج دوّم مهاجرت ترکان از آسیای میانه به سوی غرب در نیمۀ نخست هزارۀ اوّل پیش از میلاد یاد می کند(احمدیان سرای علی،مقدّمۀ ترجمۀ تاریخ دیرین ترکان ایران،ص۱۰). ی.یوسفوف در کنار طوایف لولوبی و گوتی از طوایف سو و سورناکی آذربایجان بحث می کند(ملک زاده،پیشین:ص۶۷۵). احتمالاً نام روستای سرنق/سارنا از نام این اقوام گرفته شده. نیز ملک زاده در منبع مذکور صفحۀ۳۵ در وجه تسمیۀ روستای شیره کی می نویسد: ‹‹ ....به نظر می رسد شیره کی شکلی دیگر از نام طایفۀ سیراق/شیراق باشد. شیراق/سیراق ها ۳-۴صد سال قبل از میلاد در مناطق آسیای مرکزی-آذربایجان-قفقاز می زیستند. چنین به نظر می رسد که سیراقها وابسته به ترکان ساق/ساک بودند که در چند صد سال قبل از میلاد نام اجداد خویش(سیر/شیر)آق را بر خود نهاده بودند. نام سیراقها در کتیبه های ترکی سدۀ ششم میلادی نیز آمده است. در خطوط ۳ و ۴ کتیبۀ تونیوقوق،‹‹سیر/شیر››ها  قومی ترک زبان معرّفی شده اند. سیراقها بعدها وارد ترکیب ترکان اوغوز شدند. نام شهر‹‹شیروان›› مربوط به این طایفه می باشد. کوه معروف اورمیه ‹‹سیر داغی SIR DAGI›› نیز به این طایفه مربوط است».

ساورومات ها درتاریخ با نام سورمائیت یا سِرمِت نیز شناخته شده اند. مرحوم معین در فرهنگ لغت خویش،جلد اعلام،ذیل مادّۀ سلم یادآوری کرده اند که: سرزمین سلم[در عربی صرم] شامل سرزمین سورمائیت ها بوده است. این نظر آنچنانکه ملاحظه گردید با نظر سوم(اشتقاق نام سلماس از نام سلم پسر فریدون)مطابقت دارد. یعنی سلم بیشتر از اینکه نام شخص باشد نام قوم بوده است که البتّه مانعی هم ندارد که نام شخص باشد، چرا که در این صورت نیز نام قوم ازنام وی -و یا بالعکس- می تواند گرفته شده باشد. اگر سلم نام یک شخصیّت تاریخی باشد نیز، بیشتر می تواند عبارت از ‹‹شوپیلولیوماش›› بزرگترین امپراطور ‹‹هیتی›› ها در ۳۵۰۰سال پیش باشد(زهتابی،پیشین:ص۴۷) که نامش با نام سلماس شباهت نیز دارد.

هیت ها اقوامی بودند که در حدود ۳۸۰۰سال پیش امپراطوری قدرتمندی تشکیل دادند که تا حدود ۲۷۰۰سال پیش که توسّط دولت آشور منقرض شد یعنی به مدت ۱۱۰۰سال دوام داشت(پیشین:صص۴۷تا۴۹). به گواهی تاریخ ساورومات ها از اعقاب هیتی ها بودند،زیرا هیتی ها قبل از پیدایش ساورومات ها در عرصۀ تاریخ در سرزمین آنان یعنی آناتولی می زیستند و بعدها جای خود را به فرزندانشان داده اند. به زعم برخی مورّخان مهاجرت هیتیان به آناتولی در اواخر هزارۀ سوم یعنی حدود سالهای ۲۰۵۰ق.م واقع شده است(پیشین:ص۴۷). هیتیان احتمالاً نخستین ساکنان آناتولی بوده اند(پیشین:ص۴۹).

نام ساورومات/سورمائیت از ترکیب ‹‹سرم›› با ‹‹هیت ›› پدید آمده است. وجه تسمیۀ ‹‹الهۀ شادی بخش›› در صورتی می تواند پذیرفتنی ترین نظر به حساب آید که ‹‹آس›› موجود در انتهای سلماس را صورتی از ‹‹آت›› واقع در انتهای ساورومات بدانیم و آس ها را همان هیت ها به حساب آوریم که نام خود را به آسیای صغیر داده اند.(هیت ها احتمالاً نخستین قوم از اقوامی بودند که با نام ‹‹غُز›› و نامهای دیگر شبیه آن شناخته شده اند؛ نام آسیای کبیر از نام آس های بعدی که همان غزها یا اوغوزهایند گرفته شده).

به عبارت دیگر سلماس خود به طور مستقیم به معنی الهۀ شادی بخش نیست، بلکه از نام قوم ساورومات اخذ شده که نام خود این قوم مانعی ندارد که به معنای گفته شده باشد. این هم که سلماس در هیچ دوره ای از تاریخ باستان در اختیار روم نبوده، نمی تواند دلیل کافی بر ردّ اشتقاق نام سلماس از سلم باشد؛ زیرا علاوه بر توضیحات قبل، دنیای اسطوره ها و حماسه ها نیز دنیای پر رمز و رازی است و نمی توان به آسانی ازکنارش گذشت. چنانکه می دانیم در اساطیر وقایع تاریخی دچار اغراق شده و از حالت اولیّه خارج می گردند. در این مورد نیز ‹‹روم›› صورت اغراق یافته از سرزمینی است که با سلم و سلماس در ارتباط است. امپراطوری مشهور روم در ۷۵۳پ.م یعنی ۲۷۶۱سال پیش(تا سال۱۳۸۷هجری شمسی) تأسیس شده است که تقریباً منطبق با آغاز دوران تاریخی ایران است و دوره های اساطیری شامل زمانهایی قبل از اینها می شوند. انتخاب بیزانتیوم به پایتختی روم توسط امپراطور کنستانتین در ۱۶۱۴سال پیش نیز موجب تقسیم امپراطوری به دوبخش غربی و شرقی شد که بخش شرقی ۵۵۶سال پیش بدست ترکان عثمانی منقرض شد. پس روم در روایات اساطیری نه آن رومی است که هنوز تأسیس نشده، بلکه سرزمینهایی است که بعداً ضمیمۀ امپراطوری روم خصوصاً روم شرقی شد؛

شاهدی بر این مدّعا رومی خواندن ملاّ محمّد بلخی مشهور به مولوی به خاطر اقامتش درقونیه است.

شاهد دیگر توضیح محمّدعلی فروغی بر حکایت آخر از باب اوّل گلستان سعدی است(گلستان سعدی با تصحیح و مقدّمۀ محمّدعلی فروغی،زمستان۱۳۷۱،بخش توضیحات و تذکّرات،توضیح ص۶۰ س۲)،ذیل عبارت: ‹‹ اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی(الخ) » که می نویسد: ‹‹اسکندر رومی نیست و مقدونی است و تقریباً یونانی. امّا مسلمانان یونان را هم غالباً روم می گفته اند زیرا آن کشور داخل ممالک روم شد.

شاهدی دیگر نیز بیانات مرحوم علاّمه طباطبایی(ره) در تفسیر وزین المیزان است در تفسیر آیات ۸۳ تا ۱۰۲سورۀ ۱۸(کهف) مربوط به داستان ذوالقرنین(المیزان،دورۀ۲۰جلدی،ترجمۀ استاد سیّدمحّمد باقرموسوی همدانی،جلد۱۳،چاپ۱۳۶۶:صص۶۰۸تا۶۶۸)،در پاسخ ‹‹ذوالقرنین کیست و سدّش کجاست ؟››. ایشان در این مورد ۸گزینۀ عمده بدین شرح مطرح می کنند:

۱-شین هوانک تی پادشاه چین و سازندۀ دیوار معروف چین،

۲-بلینس پادشاه آشور و سازندۀ سدّ باب الابواب،

۳-فریدون پیشدادی پادشاه ایران زمین،

۴-اسکندر مقدونی،

۵-یک اسکندر دیگر قبل از اسکندر مقدونی،

۶-صعب بن ذی مرائد پادشاه یمن،

۷-کوروش هخامنشی که سدّی در نزدیکی سدّ باب الابواب ساخته

و ۸-از انسانهای ادوار قبلی[انسانهای فضایی].

اعتقاد ما بر این است که ذوالقرنین اصلی -بنا به دلایلی که ذکرشان در این مجال نمی گنجد- عبارت از فریدون پیشدادی است که خود از انسانهای ادوار قبلی بوده است، ولی اعراب قرن ها بعد چند تن دیگر از جمله صعب بن ذی مرائد و کوروش هخامنشی را هم ذوالقرنین نامیده اند؛

باری، در پاسخ اینکه ‹‹چرا ذوالقرنین را بدین نام خوانده اند ؟›› بعضی گفته اند که:

‹‹چون پادشاه روم و فارس هردوشد››.

اعراب نیز کوروش را بدین سبب ذوالقرنین نامیدند که:

«پادشاه ماد و پارس هردو شد»،

و کلاهی با دو شاخ بر سر می نهاد که شاخهایش نماد اتّحاد  دو مملکت مزبور بودند. (به گفتۀ کتاب مقدّس دانیال نبی(ع) نیز در رؤیایی کوروش را به صورت قوچی با دو شاخ دیده بود). با مقایسۀ پاسخهای این دو سؤال با یکدیگر، در می یابیم که در لسان اعراب[و مسلمانان] منظور از روم در بحث از زمانهایی که هنوز امپراطوری روم تأسیس نشده بود، مملکت ماد می باشد که در زمان اوج اقتدار خود شامل بعضی سرزمینهایی نیز می گشت که بعدها ضمیمۀ امپراطوری روم شرقی شدند.

خلاصۀ سخن آنکه:

روم یک نام مجازی برای سرزمین ماد و آناتولی است و قلمرو سلم که در روایات سنّتی روم گفته شده شامل مملکت ماد(غرب آذربایجان با آناتولی) بود که قبل از آنکه بخشهایی از آن ضمیمۀ امپراطوری روم شرقی شود،محلّ زندگی اقوامی بود که در تاریخ با نام ساورومات/سورمائیت شناخته شده اند. اقوامی که به نوبۀ خود از تبار هیت ها بودند. حال، هیت ها خود از چه تباری بودند، موضوعی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت-ان شاءالله-.

 

  • فصل دوم: نام پیشین سلماس و معنای آن

مطالعۀ تاریخ نشان می دهد نام اوّلیۀ شهر سلماس در حدود سه هزار سال قبل اولهو بوده که این شهر در غرب سلماس امروزی جای داشته است. در پای کوهی که کیشپال  نامیده می شد و اکنون یونجالیق داغ می نامندش. اوله/اولق امروزه نام روستایی است در جنوب غرب سلماس که نامش شباهت بسیار زیادی به نام باستانی سلماس در دوران اورارتو یعنی اولهو یا اولخو دارد. چنین به نظر می رسد که کلمۀ اوله تغییر شکل یافته اولهو باشد که تا امروز به حیات ۴۰۰۰سالۀ خود ادامه می دهد. جالب اینکه این روستا در محلّی واقع است که گمان می رود شهر باستانی سلماس در آنجا بوده باشد. در زمان تمدّن اورارتو شهر اولهو توسط ساردوری اوّل شاه مقتدر اورارتو به عنولان پایتخت دوم کشور پس از توشپا(وان امروزین) برگزیده شد(ملک زاده،پیشین:صص۲۷-۶۰-۳۰-۶۷۶). برخی اولهو را صورتی از اولو به معنای والا و بلند مقام دانسته اند. امّا با بررسی های دقیق پی می بریم که اولهو یا اوریلخو صورتی از «اورهوئن» است. نام اهروان/اهرنجان را نیز برخی صورتی از آهاروان به معنای سرزمین گیاه آهار دانسته اند. امّا با بررسی بیشتر پی می بریم آن نیز یادگاری از اورهوئن یا اورهوئنگان است و حتّی نام شهر خوی نیز که برخی واژه ای کردی به معنی نمک دانسته اند صورتی از همین هوئن/خوئن است.

به استناد تاریخ،اورارتوها از اعقاب اقوامی به نام «هوریان» بودند. دربارۀ هوریان در فصل بعد،توضیحات مفصل خواهیم داد-ان شاءاللّه-. در اینجا به همین مقدار اکتفا می کنیم که:

قدیمی ترین نام هوری ها «سوباری» آمده و بعداً مملکت هوری ها « اورهوئن» یا سرزمین هوری ها نامیده شده است. مطالعۀ اسامی خاص جغرافیایی در سلماس نشان می دهد که بقایای کلمۀ «هور» در اسم خاص اولهو/اولخو (نام باستانی شهر سلماس در زمان اورارتوها) و اهرنجان/اهروان فعلی به یادگار مانده است(پیشین:ص۴۸). همچنین محقّقان بر اساس آثار به دست آمده از حفّاری های نقاط مختلف در ترکیه یعنی قلمرو دولتهای «هیت » و «اورارتو» من جمله هفتوان تپه و «بوغاز کؤی» به این نتیجه رسیده اند که اقوامی که دولتهای هیت و اورارتو را در طول هزارۀ دوم ق.م در آناتولی به وجود آورده اند از همان هوری هایی بوده اند که در سده های پایانی هزارۀ سوم ق.م از نواحی کوهستانی آذربایجان غربی به آناتولی مهاجرت کرده اند(زهتابی،پیشین:صص 83و84).

یعنی اورارتوها که از اعقاب هوریان بودند، هنگام تشکیل حکومت نام مملکت اجداد خود اورهوئن را –که قبلاً در اهروان به یادگارمانده بود– زنده نگه داشته و بر پایتخت دوم خود اولهو نهادند. گفتنی است پس از نابودی شهر اولهو توسط آشوری ها شهر جدید دیگری در محلّ آن تأسیس می شود که به استناد منابع رومی دو هزار سال پیش سیمباسا/سیمباکا نام داشت؛ ولی به خاطر شباهت بسیار زیاد نام آن با سلماس، ما در اینجا آن را مورد بحث قرار نمی دهیم،زیرا آن را صورتی از همان سلماس می دانیم که شرحش قبلاً رفت. بحث ماروی اولهو(=اورهوئن) و معنای آن است؛

اورهوئن(اولهوی بعدی) چنانکه از ظاهرش هم معلوم است مرکّب از دو جزء «اور» و « هوئن» است. اور تلفّظ قدیمی «قور» از مصدر «قورماق» به معنی بنا نهادن و آباد کردن گرفته شده است که معنی شهر نیز از آن استخراج می شود(بهرام اسدی،مجموعه مقالات در مورد ادبیّات آذربایجان،۱۳۸۴،ص۲۴). اور با معنی شهر و مجازاً سرزمین وارد زبان عبری هم شده است. هوئن نیز که با واژه هایی چون «کن»،«کند»،« قالا»،«خانه» و... در ترکی و فارسی شباهت دارد، به یقین نام فرمانروای بزرگ هوریان بوده است که احتمالاً نامش نیز با نام هوریان در ارتباط است و هوریان مملکت خود را به نام او خوانده اند. «گان» واقع در انتهای نام اورهوئنگان صورت باستانی«خان»،«قاآن»،«خاقان»و... به معنی پادشاه است که به عنوان پسوند به آخر نام برخی فرمانروایان باستان افزوده می شده است. «ق» واقع در انتهای اولق نشان می دهد که هوئنگان یا همان خوئنخان با حذف «ان» از انتها می تواند به صورت «هوئنگ» و «خوئنخ» نیز درآید. معنای نام هوئنگ و خوئنخ را در منابع باستانی «سازندۀ منازل خوب» گفته اند. بی شک محوّطۀ باستانی کول تپه(تپّۀ خاکستر) در شمال شهر سلماس کوی اهروان/اهرنجان بر سر راه سلماس به خوی بازماندۀ شهر قدیمی اورهوئنگان پایتخت هوریان در هزارۀ پنجم پیش از میلاد و محلّ حکومت پادشاه مقتدر آنان هوئنگ/خوئنخ بوده است که در منابع باستانی زمان زندگی اش را حدود 6700سال پیش گفته اند.

با این حال،هیچ یک از مورّخان پیشین راجع به این فرمانروای بزرگ باستان سخن مفصّلی به میان نیاورده اند و ما شاید در فرصتهای بعدی نتایج تحقیقات خود در این مورد را ارائه دهیم. تا خدا چه خواهد.

 

  • فصل سوم: ساکنان اوّلیۀ سلماس و مناسبات آنان با اقوام منطقه

به استناد یافته های باستانشناسی هورری ها اوّلین قوم مشخّص صاحب دولت در آذربایجان بودند(ملک زاده،پیشین:ص671). گفتنی است قبل از هوریان نیز، اجداد سومریان که از مهاجران فرارود/ماوراءالنّهر(حوالی ترکمنستان کنونی)بودند،در اینجا سکونت داشتند؛ ولی آنان بعد از مدّت نسبتاً کوتاهی به جلگۀ میانرودان/بین النّهرین مهاجرت کردند و نتوانستند تبدیل به سکنۀ اصلی اینجا شوند. بنابراین بحث ما روی هوریان است؛

باستان شناسان از وجود یک تمدّن بسیار کهن به نام آراتّا/اَرَتّه در نواحی شمال غرب آذربایجان حدّ فاصل سه دریاچۀ چی چست ایران،وان ترکیه و سوان ارمنستان خبرداده اند؛ یعنی همان ناحیه ای که بعداً تمدن اورارتو از آن پدیدار شده است. برخی سومریان را پدیدآورندگان تمدّن آراتا دانسته اند و برخی هوریان را. ولی ما معتقدیم این تمدّن از اتّحاد هر دو پدیده آمده است. نیمۀ نخست آن زمان زندگی مشترک هوریان با سومریان و نیمۀ دوم آن –که برخی جزء آراتّا نمی دانند– متعلّق به خود هوریان. نام آراتّا نیز بیشتر با نام هوریان ارتباط دارد. نام این قوم بعضاً با تشدید «ر» به صورت هورّی آمده است که نشانی است از رواج الصاق پسوند «ار» به معنی مرد و جوانمرد به انتهای نام اقوام التصاقی زبان باستان. در این مورد نیز چون هور به «ر» ختم می شود، هنگام افزوده شدن ار به انتهای نامش دو «ر» در هم ادغام شده و ترکیب هورّ (هور+ار) بدست می دهند. تکرار «ر» در نام اورارتو و آرارات -که از اورارتو گرفته شده- و همچنین تشدید آن در نام آرّان/اَرّان نشانگر همین مطلب است. خود نام هور نیز از همان «اور» پیش گفته از مصدر اورماق/قورماق به معنی بنا نهادن و برقرار ساختن گرفته شده و در کل به معنای شهرنشین می باشد. نامهایی چون آراتّا،اورارتو،آرارات،آرّان،آلبان،ارمن،هرات،ایروان،افغان و... همگی از نام هوریان گرفته شده. "البتّه لازم به یادآوری است که واژۀ «حوری» نیز که به زنان زیبا روی بهشتی اطلاق شده است مأخوذ از نام اقوام آذربایجانی هوریان است که به علّت زیبارخی و زیبارویی ورد زبان اقوام دور و نزدیک از عرب و تاجیک بودند و عرب زیبارخان جهان را به زیبارویان آذربایجان تشبیه می کرده است".(حسین فیض اللهی وحید،خود آموز و مکالمات روزمرّۀ ترکی آذربایجانی،1379:ص25). آنچه مورّخین ایرانی و خارجی راجع به هوریان نوشته اند، اجمالاً بدین شرح است:

هوریان اقوامی بودند که به زبان هوریانیhurrohe -از زیرگروههای زبانهای التصاقی،هم خانواده با زبان ترکی- سخن می گفتند. با این حال بر خلاف سایر هم زبانان خویش از آسیای مرکزی برنخاسته بودند و مبدأ و منشأ و منطقۀ سکونت آنان خودِ آذربایجان و ناحیۀ میان دریاچۀ وان و دریاچۀ اورمیه بوده است. در تاریخ باستان هوری ها به پرورش اسبهای اصیل مشهور بودند. همین موضوع سبب شده است که عدّه ای پرورش اسب را کاملاً مدیون هوری ها بدانند. هوری ها در نیمۀ دوم هزارۀ ششم پ.م در ناحیۀ مزبور تمدن باشکوه آراتّا را تأسیس کردند که در ابتدا با سومریان اختلاف داشتند، تا اینکه در حدود 6100سال پیش توانستند با هم متّحد شوند. پایتخت این تمّدن در ابتدا محوّطۀ کول تپۀ اهرنجان بود که در این زمان به محوّطۀ «قُلی درویش»  قم منتقل شد و بعداً نیز به محوّطۀ «شهر سوخته»ی زابل (در حدود 5000سال پیش) انتقال یافت.

هوریان از نژاد سفیدپوست و از گروه قفقاز-آناتولی-افغان بودند که شامل قفقاز،آناتولی،نیمۀ شمالی ایران و بخش اعظم افغانستان می شود. آنان از حدود سالهای نیمۀ هزارۀ سوم تا 1700پ.م به دلایل اجتماعی شروع به تقسیم و پخش به نواحی و مناطق اطراف از جنوب قفقاز،شمال بین النّهرین،شمال ایران و شرق ترکیه تا قلمرو کاسیان و ایلامیان،همچنین به غرب و جنوب غربی یعنی سوریه و فلسطین و حتّی مصر کردند. در ابتدا نیز به سه تیرۀ اصلی هیتی،گوتی و میتی تقسیم شدند. هیتیان در نواحی شمال غربی،گوتیان در نواحی شمال شرقی و میتیان -که اولاد خالص و مستقیم هوریان بودند- در نواحی مرکزی ساکن شدند. نام سرزمین میتیان در قرآن به شکل «مدین» آمده. بازماندگان میتیان بعدها تمدن ماد را تأسیس کردند. در حدود 4000سال پیش ساورمات ها از اعقاب هیتیان، توروکی ها از اعقاب گوتیان و ایراکی ها از اعقاب میتیان ظاهر شدند. سرزمین ایراکیان بعد از مدت کوتاهی مورد تعرّض توروکی ها و ساورومات ها قرار گرفت. بعدها از اعقاب ایراکی ها پارت ها و پارس ها که به همراه مادها تیره های اصلی ملت ایران را تشکیل می دهند،ظاهر شدند. هوریان بعد از اینکه مورد حملۀ آشور قرار گرفتند با اتّحاد با عناصر دیگر تمدّن اورارتو را در همان ناحیۀ اوّلیه تأسیس کردند. دولت اورارتو آخرین وارث فرهنگ و تمدّن هوریان بوده است.

آراتّا نخستین تمدن ایرانی در ساحت ایران محسوب می شود؛ یعنی پیش از آن تمدّنهای دیگری نیز -که سابقه شان به بیش از 14هزار سال می رسد- در ایران روی کار آمده بودند، ولی آراتّا نخستین تمدنی است که هویّت ایرانی دارد و هوریان که مؤسّسان آنند هستّ اوّلیۀ ملّت ایران را تشکیل می دهند و سلماس نیز مهد نخستین تمدّن ایرانی به حساب می آید.

 

  • فصل چهارم: نتیجه گیری

واژۀ حور که از نام اقوام هوری گرفته شده در عربی به معنی درشت چشمان است . اعراب حور را بدین خاطر در این معنی  به کار بردند که از میان تمام خصوصیّات هوریان درشت چشمی شان در نظرشان جلب توجّه نموده بود. زیرا دیگر همزبانان هوریان عمدتاً ترکان بودند که تنگ چشم(به عربی احزر) بودند. همین اسم حور نشان می دهد که هوریان از طرفی برای خود یک نژاد مستقل بوده و با نژاد ترک متفاوت بودند و از طرفی زبانشان التصاقی بود. این زبان ازقرن ۶میلادی به بعد به نام ترکان زبان ترکی نامیده شد. معنای هور در زبان اصلی عبارت از شهرنشین است و ترکان که کوچ نشین بودند و خود را اوغوز(مرکّب از اوغ به معنای قبیله و اوز از مصدر گزمق/آزماق به معنای گردیدن و سیر کردن)یعنی قبیلۀ کوچرو می نامیدند، آن را اویغور یعنی قبیلۀ شهرنشین(مرکّب ازاوغ در معنای پیش گفته و اور از مصدر اورماق/قورماق به معنای دایر ساختن و آباد کردن) خوانده اند. اوغوز و اویغور ترکی را در یونانی «ایسیا» و «اوریا» گفته اند. همان که در عربی «احزر» و «احور» و در فارسی نیز «آسیان» و «آریان» خوانده اند. اویغورهای امروزه –که ازتبار هوریانند– دورگۀ زرد و سفیدند که ابتدا سفید بودند و بعد با اغوزهای زردپوست تنگ چشم آمیخته اند. آذربایجانیهای امروز که از نسل اویغورهای خالص اوّلیه(هوریان) هستند ولی به لهجۀ اوغوزی(آذری) تکلّم می کنند، قبل از رواج لهجۀ مزبور بین آنان نیز، زبانشان ترکی بود، ولی لهجه شان اوغوزی نبود، بلکه اویغوری و احتمالاً «خلجی» بود که به زعم برخی قدیمی ترین لهجۀ ترکی است.

 

  • فصل پنجم: بحث و پیشنهاد

بیش از هشتاد سال است بحث بر سر این است که: « اگر آذربایجانیها از نژاد آریا هستند ، پس چرا زبانشان ترکی است ؟ »؛ و بیش از هشتاد سال است مورّخان ترک غیر ایرانی و ایرانی غیر ترک هر دو به جای پاسخ به سؤال ، صورت مسئله را انکار کرده اند. گروه اول گفته اند: « نه ! آذربایجانیان از نژاد آریا نیستند ». گروه دوم نیز گفته اند: « نه ! آذربایجانیان زبانشان ترکی نیست ». ولی از قضا، ما سؤال را بدین صورت مطرح می کنیم که: « اگر آذربایجانیها خالص ترین تیرۀ نژاد آریا هستند ، پس چرا زبانشان قدیم ترین لهجۀ ترکی است ؟ »؛ لابد تا اینجا متوجّه پاسخ سؤال شده اید:

« زیرا آریاها خودشان ترک زبان بودند ».

 

 

پایان

۹۴/۰۶/۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۰
امید شمس آذر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی