حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

صرفاً جهت اطّلاع

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۹ ب.ظ



  •  طیّ روزهای اخیر کارتهایی صرفاً جهت اطّلاع دانشجویان از برنامۀ حرکت سرویس های دانشگاه نازلو توزیع شد که در نوع خود اقدام قابل تحسینی بود. امّا در پشت آن جملۀ مبهمی درج شده بود که لازم دیدیم شمّ کارآگاهی خود را به کار بیندازیم و راجع به آن سؤالاتی طرح کنیم.

جمله:‍ «جوانان موتور یک جامعه هستند». عزیزانی که کارتها را توزیع کرده اند، لطف کنند و توضیح دهند آیا منظورشان از موتور یک جامعه همان عبارت معروف «موتور محرّکۀ جامعه» است یاخدای نکرده، زبانم لال، روم به دیوار و نهایت گوش شیطان کر یک موتور دیگر ؟!

کدام موتور؟ خوب معلوم است! همان موتوری که نه می خورد، نه می آشامد، سوارش می شوند،گ وشش را با شدّت می پیچانند و نعره زنان -دورازجان­- به سوی مقاصد از پیش تعیین شده می تازد !!

 

  • چندی پیش در تالار شهید چمران دانشگاه نازلو شب شعری با موضوع بیداری اسلامی برگزار شد با نام نه چندان مأنوس: «از نهر تا بحر» که به جز برای نوابغی امثال بنده، برای خیلی ها ناآشنا بود.

انتظار داشتیم در پوستر تبلیغاتی این شب شعر عکس هایی مربوط به فلسطین اشغالی چاپ شود تا بیننده در نگاه اوّل متوجه شود «نهرتابحر» هرچه باشد مربوط به فلسطین است. امّا با کمال تعجّب مشاهده کردیم که به جای تصویر مسجدالاقصی یا مورد مشابه دیگر، به تنهایی تصویری از آرامگاه خواجه حافظ شیرازی را -که نمادی صرفاَ ادبی و هنری است و ربطی به بیداری اسلامی ندارد- به چاپ رسانده اند! گفتیم: خب! حالا شاید از میان متولّیان برگزاری شب شعر، انجمن علمی دانشجویی زبان و ادبیّات فارسی از همه قوی تر بوده و بدین طریق توانسته همه چیز را به نام خود تمام کند. ولی شگفتی ما زمانی بیشتر شد که متوجّه شدیم انجمن ادبی بویی از این ماجرا نبرده بوده و حتّی تا چند روز قبل از آن، از برگزاری چنین مراسمی خبر هم نداشته است، تا چه رسد که متولّی برگزاری آن باشد، پوستر هم بزند ؟!!

 

  • چند وقتی بود که جهت بالا بردن سطح فرهنگ عمومی جامعه و در رأس آن قشر شریف دانشجو، دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه ارومیه بانصب پارچه نوشته هایی، اقدام به تفکیک جنسیّتی دانشجویان در محوّطۀ دانشکده (یعنی به قول یکی از اساتید خوش ذوق:فلکه بلوتوث!!) نموده بود.

روز اوّل که پارچه نوشتۀ تازه نصب شده رادیدیم، در دل خود به اقدام کنندگان این کار آفرین گفتیم و کارشان را ستودیم. متن: «از آقایان دانشجو انتظار دارد از نشستن و ایستادن در این مکان جدّاً خودداری نمائید». (حالا -با توجّه به نظر همان استاد خوش ذوق- اگر می نوشتند:خانم ها بلوتوث شان را روشن نکنند، چه ایرادی داشت؟!!). با کمال رضایت در حال دور شدن از محوّّطۀ اطراف محلّ مخصوص خانم ها بودیم تا به محلّ مخصوص آقایان برویم و چند دقیقه ای در آنجا زندگی کنیم. ولی هرچه گشتیم، چنین محلّی را ندیدیم که ندیدیم. با فشاری که به سلّولهای خاکستری خود وارد آوردیم، سه گزینه به ذهنمان رسید: ۱-محل مخصوص آقایان آب شده رفته زمین، 2-یا احیاناَ دود شده رفته هوا، 3-و یا بلای دیگری سرش آمده که ما خبر نداریم.

با این همه ناامید نشدیم و یک بار دیگر همۀ سوراخ-سمبه های دانشکده را زیر و رو کردیم: از بیخ صندلی های بوفه تا زیر میز غذاخوری، زیرزمین، انباری، آشپزخانه، اتاق نگهبانی، سرویس، وضوخانه، سالن مطالعه و... . امّا در هیچ کدام از آنها اثری از سرنخ پیدا نکردیم که نکردیم. کدام سرنخ؟ همان پارچه نوشته ای که رویش نوشته بود: «از خانم های دانشجو انتظار دارد از نشستن و ایستادن در این مکان -در صورت تمایل- جدّاً خودداری نمائید». چند روزی هم منتظر ماندیم. خدای من! گم شده؟ هنوزن رسیده؟ یا ... ؟ اگر شما خبری ازش پیدا کردید، ما را هم در جریان قرار دهید، و گرنه ما هم مجبوریم حالا که جایی در محوّطۀ دانشکده نداریم  مثل همان سرنخ خودمان را گم کنیم!! باتشکر... .

 

  • خوشبختانه باخبر شدیم کتاب شعر یکی از شاعره های هنرمند و خروجی(!) ادبیّات با نام: «آتشفشانی در فنجان» به چاپ رسید؛ ولی همزمان با آن ایّام، متأسّفانه خبردار شدیم فاجعه ای در کشور همسایه روی داد و در استان ما هم احساس شد، به نام: «زلزله در وان».

اینجانب از آنجایی که بسیار متفّکر و اهل اندیشه بودم، از ابتدا حدس زدم که بین این دو مسئله (آتشفشان در فنجان و زلزله در وان) باید ارتباطی منطقی برقرار باشد و اگر هم کاسه ای زیر همنوع نصفۀ خودش نیست، پای انواع و اقسام ظروف دیگر در میان است. پس از مدّتها بحث و بررسی و تحقیقات روزافزون و پژوهش های طاقت فرسا و همچنین مشورت با اهل فنّ و صاحبنظران این حیطه، دانستم که حدسم درست بوده و آن ارتباط منطقی بین دو مسئلۀ یادشده از این قرار است: 1-آتشفشان در فنجان، 2-رعد و برق در لیوان یکبار مصرف، 3-خشکسالی در قندان، 4-سیلاب درکتری، 5-یخبندان در کلمن، ۶-سونامی در سماور، و سرانجام ۷-زلزله در وان.

با نگاه اجمالی به اسطوره های اقوام و ملل باستان پی می بریم که اکثر آنان اعتقاد داشتند تمدّن بشری طیّ هفت دورۀ متعدّد با بلاهای طبیعی گوناگون از بین رفته و دوباره تجدید شده است. حالا این ظروف کوچک و بزرگ چه ربطی به تمدّن بشری داشتند؟ برای یافتن پاسخ این سؤال، می توانید به کتاب «حماسۀ گیلگمش» ترجمۀ  احمد شاملو مراجعه کنید که در آنجا شرحی از مشاهدات "انکیدو" نقش دوّم داستان -که بر پشت عقاب از فراز آسمان به زمین می نگریسته- ارائه می دهد. او آنقدر با عقاب بالا رفته بود که زمین در نظرش کوچک و کوچکتر می شد، تا آنجا که گفت: «زمین در نظرم مانند کلوچه ای بود و دریا به طشتی می مانست». معلوم است که اگر فنّاوری پیشرفت می کرد و بالاتر می رفت، جهان را از این هم کوچکتر می دید: کلمن، کتری، ... و نهایتاَ فنجان. پس، این ظروف کوچک و بزرگ می تواند نمادی از تمام جهان باشد. تا یادم نرفته بگویم که: مترجم نامبرده (شاملو) خود نیز کتاب شعری دارد به نام: «دشنه در دیس» !!

( با  تشکّر از خانم آمنه نجفی که زحمت تایپ این مطلب را عهده دار شدند)

۹۵/۰۱/۱۹ موافقین ۲ مخالفین ۰
امید شمس آذر

نظرات  (۱)

سلام
متن زیبایی بود
اما دانشکده ما برعکس دانشکده شما اونقدر درم تنیده است که حد و اندازه نداره
اونقدر که یه اقای سن بالا به خودش اجاز میده بدون یا الله گفتن یا در زدن در نمازخونه مربوط به خانم ها رو باز کنه سراغ خانم فلانی رو بگیره :)دیگه نمیگه شاید یه خانمی مقنعه سرش نباشه
در مورد اسم کتاب شعر هم (اتشفشان در فنجان خیلی اسم زیباییه ..اگه خانم بودین می تونستین از زوایا دیگه به این اسم نگاه کنید (البته نگاه کردین ولی نه با دید یه خانم :)
پاسخ:
سلام
دانشگاه ارومیه با خود سواد مشکل داره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی