حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

غزل) هوای وصل

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۳۳ ب.ظ


تیمّمی بکن و ساقی خوش الحان را

بزن صدا و گو: آوردی ام به سر جان را

 

لب پیالۀ دل آبشار خون گردید

به شارع لب چون خون خود ببر جان را

 

هوای آن سر زلف سرت به سر دارم

در این هوای سرابی سر آری ار جان را

 

دلم رسید به جان، جان به لب، لبم خشکید

خوران ز طلعت خود بر من آب حیوان را

 

ندیده دیده به دارالصفای خوی هم نیز

به طلعت تو گل آفتابگردان را

 

کجاست گنج زمین؟ تا به پای تو فکنم،

زمرّد و ظفر و لعل و درّ و مرجان را

 

چو عهد هجر تو چون بحر بیکران باشد

که می فشانی از آن موج را و طوفان را،

 

رخم شود چو زر زرد و موی سیم سپید

که تا بیابم از این بحر مرز پایان را

 

به دست تو بسپردم دل و سپارم جان

ولیک ران ملخ می برم سلیمان را

 

تو بی نیاز از این ها و من کنم تکرار،

حدیث بردن زیره به شهر کرمان را

 

بیا که دیگر از این بیش منتظر نکنی،

فقیر بی ادب مفلس پریشان را....

 

تیمّمی چو بکردیّ و این سخن گفتی

دهان بشوی، بکن غسل، واین گناهان را،

 

بریز و دیگر ازاین پس مگو چنین شعری

کزآن عقیده ببازیّ و دین و ایمان را

 

چو «شهسوار» به بازی بباز جان و سر و

سپار ماء معین(عج) آن شه سواران را


۹۵/۰۲/۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰
امید شمس آذر

نظرات  (۱)

سلام
وآآآی! 
این بی نظیر بود! 
نفس نمی تونم بکشم. 
تقبل الله انفسکم
پاسخ:
سلام
بی نظیری از خودتونه!
طیّب الله انفاسکم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی