حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

چهارپاره) عصر کافوری

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ب.ظ

« هم رکاب بهار می آیی

پاشنه یْ درب برفی ام گم شو !


رفته ای، رفته ام، نمی دانم

جمع افعال صرفی ام گم شو ! »*

***

من نه آنم که پیش تر دیدی

آسمان کارهای دیگر کرد


غضب آلود باد در سر را

این زمان پاک خاک بر سر کرد

***

آتش درد می گدازدم و

تو برام از بهشت می خوانی


من تباه خزانی و تو هنوز

شعر اردیبهشت می خوانی

***

نیشی از رُز هنوز نشنفته

معنی درد را چه می فهمی ؟


پروریده به بستر پر قو

رنج یک مرد را چه می فهمی ؟ ....

***

هیچ یادم نمی رود آن عصر

که همه خط شدیم زنجیری


یال و کوپال ها تراشیده

خلق می گفت: وه! عجب شیری!

***

بوی کافور ناگهان پیچید

همه را زآن شمیم خواب آمد


پرسشی کردم از کتاب خدا

آیۀ دیــــْــــــــــن در جواب آمد

***

چشم ها بسته پیش می تازیم

سوی یک سرنوشت نامعلوم


این وطن نیز دین خویش از ما

می کشد تا به غایت از حلقوم

***

ای وطن! جان من فدایت باد

مهد علمیّ و وادی عرفان


طالب علم، روز صلح، چه زود

می شود... هیچ چیز... -دور از جان-

***

پردۀ تیره را اگر ندرید

روز شب را سیاه باید کرد !


روزگار اینچنین که جهل نمود

روزگارش تباه باید کرد !

***

سال ها را به باد دادم و حال

واقفم روز و ماه یعنی چه


ناز می کردم ان زمان و کنون

تازه می فهمم "آه" یعنی چه....

***

دیگر از جان من چه می خواهی ؟

کُستی ام را به خاک هم که زدی


ولی این را بدان که هر چه کنی،

باز باور نمی کنم تو بدی

***


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* بند اوّل از دوست گرامی: آقای هادی احمدی.

۹۵/۰۶/۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
امید شمس آذر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی