حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

روش صحیح در معرفت شناسی دینی (1)

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۴۲ ق.ظ

اوّلین چیزی که باید بدانیم این است که: هر سؤالی که مطرح شد جایش کجاست و در کدام حوزه باید بررسی شود؟ بعضی سؤالات چندین سؤال فرعی در دل خود دارند که به حوزه های مختلف مربوط می شوند. مشکل برخی در این است که اصل معرفت را زیر سؤال می برند و در پاسخ به بدیهیّات می گویند: "این نظر شخصی شماست"! اگر نتوانیم اثبات کنیم که می شود فکر کرد و به حقایق رسید، دیگر نمی شود فکر کرد و به حقایق رسید. می گویند: فلان پروفسور غربی 700 صفحه کتاب نوشته که: "نمی شود استدلال کرد"؛ اگر نمی شود استدلال کرد، پس خود این 700 صفحه استدلال چه می شود؟!

بعد از این نوبت به خداشناسی فلسفی می رسد. سپس نوبت شناخت انسان است. از خلال بحث شناخت انسان است که نیاز به نبی و نیاز به امام مطرح می شود. از این به بعد نوبت فلسفه های مضاف است که برخلاف فلسفۀ مطلق، از موضوعات اضافه شده ای مانند: فلسفۀ حقوق، فلسفۀ اخلاق، و... صحبت می کند. مثلاً در فلسفۀ اخلاق باید بتوان ثابت کرد که هنجارهای اخلاقی در اصل هنجار هستند و برداشت شخصی نیستند.


     مقدّمه

آنچه از این مباحث دنبال آن هستیم، این است که بدانیم: 1- دین چیست؟ چه شناخته شود و چه شناخته نشود. 2- آیا راه شناخت برای دین داریم داریم یا نه؟ 3- آیا همۀ شناخت ها ارزش شان یکسان است؟ حق را اگر یک چیز بیرونی ثابت در نظر بگیریم که با مقایسه قابل اثبات باشد، دیگر حق نیست.

دو نوع پلورالیسم دینی داریم: 1- پلورالیسم دینی حقّانیت که اعتقاد دارد هر برداشتی از دین حقّ است. 2- پلورالیسم دینی نجات که معتقد است هر برداشتی چه حق باشد چه ناحق باشد، اهل نجات است. در جواب کسی که می پرسد: "برداشت من درست است یا برداشت تو؟"، باید بگوییم: "سؤال غلط است". سه نوع هم هرمنوتیک داریم: 1- هرمنوتیک کلاسیک که بنا را بر فهمیدن می گذارد که در چند درصد موارد ممکن است کژفهمی و سوءتفاهم هم صورت بگیرد. 2- هرمنوتیک رمانتیک که بنا را بر نفهمیدن می گذارد که در چند درصد موارد فهمیدن صورت می گیرد. 3- هرمنوتیک فلسفی که اساساً قهمیدن و نفهمیدن را به رسمیّت نمی شناسد. (نقد پلورالیسم دینی و نقد هرمنوتیک فلسفی ان شاءالله در ادامه خواهد آمد). 

ما اصولاً در بحث معرفت از خود معرفت غافلیم. مثلاً می گوییم: دین شناسی، انسان شناسی، کیهان شناسی، روان شناسی و... ، ولی کمتر می گوییم: شناخت شناسی. وقتی می گوییم: "شما می شناسی و من نمی شناسم"، شما چه چیز داری که من ندارم؟ آن چیز اسمش "معرفت" است. از معرفت اینقدر باید بدانیم که: معرفت مولّد واقعیّت نیست، کاشف واقعیّت است. دو جمله ای که عین هم باشند و فقط در هست یا نیست فرق داشته باشند، متناقض اند و قابل جمع نیستند. دو جمله ای که قابل جمع نباشند، ممکن است با اندکی تغییر در یکی از آنها قابل رفع باشند؛ یعنی نه این و نه آن. مثال: دو جملۀ "هر انسانی خوش اخلاق است - هر انسانی خوش اخلاق نیست" نه قابل جمع اند، نه قابل رفع؛ امّا دو جملۀ "هر انسانی خوش اخلاق است - هیچ انسانی خوش اخلاق نیست" قابل جمع نیستند، امّا قابل رفع اند. زیرا ممکن است کسی بگوید: من هیچکدام را قبول ندارم، بعضی انسان ها خوش اخلاق هستند و بعضی خوش اخلاق نیستند.


     انواع معرفت

  1. معرفت انسان به هستی خود (=علم حضوری).
  2. معرفت انسان به قوای ادراکی خود (= من می فهمم که می فهمم).
  3. معرفت انسان به قوای تحریکی خود (= من می دانم که تا 100 کیلو را می توانم بلند کنم، هرچند آزمایش نکرده باشم).
  4. معرفت انسان به احساسات و حالتهای نفسانی خود (= یافتن خوشی و تنفّر نسبت به یک امر در درون خود).
  5. معرفت انسان به افعال جوانحی خود.
  6. معرفت انسان به صورت ها و مفاهیم ذهنی خود.
  7. قوانین و اصول بدیهی منطق که مبیّن روش های تعریف و استنتاج است.
  8. اصل امتناع تناقض (= اجتماع دو نقیض و ارتفاع دو نقیض محال است).
  9. حقّانیت و مطابقت برخی از ادراکات انسانی با واقع و خطا نبودن همۀ آنها.
  10. اصل علّیت.
  11. و... .


     انواع علم

علمی که به واسطۀ تصویر ذهنی از کسی یا چیزی داریم "علم حصولی" است، امّا علم ما به خود آن تصویر ذهنی "علم حضوری" است. علم حضوری خطا ندارد، چون واسطه ندارد.

علم حصولی دو نوع است: 1- تصوّر؛ آنجایی است که مفهومی وجود دارد ، ولی نسبتی به آن داده نمی شود که به صورت جمله درآید. (تصوّر را برخی دانشمندان علم نمی دانند). 2- تصدیق؛ آن است که به صورت یک جمله درآید.

در تقسیم بندی دیگر، علم حصولی دو نوع است: 1- جزئی؛ آن است که مصداق دیگری اگر برایش پیدا شود، لاجرم اسم دیگری خواهد داشت . مانند: کعبه، الله، و.. . 2- کلّی؛ آن است که اگر مصداق دیگری برایش پیدا شود، باز همان اسم را دارد. مانند: مولود کعبه، خدا، سیّدالشّهداء، و... .

علم حصولی جزئی به دو طریق حاصل می شود: 1- حسّ. 2- خیال.

مفاهیم کلّی به دو دسته تقسیم می شوند: 1- ماهوی؛ که ماهیّت یک شیء را بیان می کند و کاری به وجود خارجی و ذهنی اش ندارد . از طرفی با ماهیّت دیگر قابل جمع نیست. مانند: انسان، شتر، بلبل، و... . مفاهیم کلّی ماهوی، هم شامل موصوف ها و هم شامل صفت ها می شوند. 2- فلسفی؛ به نحوۀ وجود یک شیء بر می گردد. مانند: ممکن، واجب، علّت، معلول، یکی، دوتا، و... . مفاهیم فلسفی که نسبی اند، ماهیت محسوب نمی شوند؛ چون ممکن است به یک وجود در شرایطی علّت اطلاق شود و در شرایطی معلول، و... . 3- کلّی منطقی، کلّی دیگری است که مانند کلّی فلسفی کاری به ماهیّت ندارد، امّا محلّ شکل گیری آن درون ذهن است؛ مانند: "«انسان اراده دارد» یک جمله است"، "مفهوم «رضا» جزئی است"، و... .


     بدیهیّات

علم ما به ارادۀ خودمان علم حضوری است از نوع تصوّر، امّا به این صورت بگوییم که: "من اراده دارم"، این یک تصدیق است. انواع تصدیقات به دو دستۀ 1- بدیهی و 2- نظری تقسیم می شوند. بدیهیّات تصدیقاتی هستند که نیازی به استدلال ندارند؛ مانند: "اجتماع نقیضین محال است، هر معلولی علّتی دارد، من احساس دارم، و...". نظریّات تصدیقاتی هستند که نیاز به استدلال دارند؛ مانند: "آسمان آبی است، خدا یگانه است، انسان احساس دارد، و...". تقسیم بندی دیگر تصدیقات: 1- قضایای تحلیلی، 2- قضایای ترکیبی. قضایای تحلیلی آنهایی هستند که از دل موضوع یا نهاد، گزاره بیرون می آید؛ مانند: "هر فاعلی فعل دارد، هر پدری فرزند دار است، و...". قضایای ترکیبی آنهایی هستند که محمول در دل موضوع نهفته نیست؛ مانند: "انسان خوش اخلاق است، زمین گرد است، و...". تقسیم بندی دیگر: 1- قضایای پسین، 2- قضایای پیشین. پسین قضیه ای است که من باب اطلاق جزء به کل، از روی یک تجربه بیان می شود؛ مانند: "آب در 100 درجه می جوشد، انسان معاصر 73 سال عمر می کند، و...". قضایای پیشین آنهایی اند که از روی تجربه بیان نمی شوند؛ مانند: "هر معلولی علّت دارد، اجتماع نقیضین محال است، و...". اگر قضایای پسین مورد استثناء قرار گیرند، کلّیت شان زیر سؤال نمی رود، ولی قضایای پیشین با پیدا شدن مورد نقض، کلّیت شان منتفی می گردد. هدف از بیان این تقسیم بندی ها این است که توجّه کنیم: یقینیّات فقط شامل قضایای "بدیهی، تحلیلی و پیشین" می شود. انواع تصدیقات نظری ترکیبی و پسین ممکن است صادق باشند و ممکن است کاذب باشند. هر تصدیقی که با واقع مطابق باشد صدق است و هر تصدیقی که با واقع مطابق نباشد کذب است.

معرفت های حضوری خطاپذیر نیستند، بنابراین با معرفت های حصولی کار داریم. معرفت های حصولی نظری باید برای محرز شدن، به معرفت های بدیهی برگردد. حال، باید ببینیم که خود بدیهیّات اعتبارشان را از کجا می گیرند؟ دو مبنا بر اعتبار قضایای بدیهی وجود دارد: 1- یکی مبنای قدیم که می گوید "قضایای بدیهی از آن رو بدیهی اند که نیاز به استلال ندارند و از آن رو نیاز به استدلال ندارند و از آن رو نیاز به استدلال ندارند که قسمت دوّم جمله با قسمت اوّل آن یکی است". در اینجا حرف تازه ای نگفته ایم، بلکه بسته ای را باز و مجملی را مفصّل کرده ایم. 2- مبنبای دوّم، مبنای حضرت آیت الله مصباح است که می گوید "ما می توانیم بدیهیبات را به علم حضوری برگردانیم". چهار نوع بیشتر بدیهیّات نداریم: 1- وجدانیّات، 2- بدیهیّات منطق، 3- بدیهیّات اوّلیه، 4- قضایای تحلیلی. باید مصداق هر کدام از آنها را در وجود خودمان پیدا کنیم. بدیهیّات منطق، بدیهیّات اوّلیه و قضایای تحلیلی یکی اند که همراه با وجدانیّات جزء بدیهیّات قرار می گیرند. این سادیسم را باید از جان خیلی ها درآورد که سعی می کنند برای هر احکامی دلیل عقلی پیدا کنند.


۹۶/۰۲/۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰
امید شمس آذر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی