نقش سلاجقه در تغییر زبان مردم آذربایجان (1)
زبان و نژاد دو مسئلۀ کاملاً جدا و مجزّا از یکدیگر بوده و نباید از یکی، دیگری نتیجه گرفته شود. تغییر زبان نیز این میان امری عادّی در طول تاریخ بوده و نباید گروههای زبانی را عیناً با گروههای نژادی یکی بدانیم؛ امری که متأسّفانه در تاریخنگاری معاصر ما -چه از جانب مورّخان مورد تأیید محافل رسمی و چه از جانب رقیبانشان- رعایت نشده و این میان هرکدام فقط به فکر استفادۀ ابزاری از احساسات ملّت در راستای منافع گروهی خودشان بوده اند. از جمله انحرافاتی که در این میان به تاریخ کشور ما مربوط می شود، یکی به عنوان نمونه برداشت غلط از پیوستگی های زبانی ایران با بخشی از مناطق غربی هند که سفید پوست هستند و همچنین بخشهایی از اروپا است که شائبۀ نژاد هندواروپایی را به تبع خانوادۀ زبانهای هندواروپایی سر زبانها انداخته و نژاد هندوایرانی یا به اصطلاح معروف آریا را که از شعبۀ قفقاز_آناتولی_افغان بوده، جزئی از آن خانوادۀ کذایی حساب کرده است. انحراف دیگر، نظرات ضدّ و نقیضی است که دربارۀ زبان و نژاد مردم آذربایجان اظهار می شود.
فرهنگ هر منطقه ای تابع عوامل چندی است که تاریخ آن منطقه برجسته ترین این عوامل است. عامل زبان در درجات بعدی اهمیّت قرار داشته و پس از عوامل دیگر و از آن جمله عامل نژاد قرار می گیرد. فرهنگ آذربایجان در نگاه کیفی به طور کامل و در نگاه کمّی در حدّ اکثریت قریب به اتّفاق دارای ویژگی های ایرانی است که این مسئله به هیچ عنوان انکارکردنی نبوده و بارها و بارها قابل تحقیق و راستی آزمایی مجدّد می باشد. تاریخ منطقه نیز که از ابتدا با نام ایران گره خورده و نیازی به توضیح اضافی ندارد. در مورد نژاد مردمان ساکن این سرزمین نیز که جزء دست نخورده ترین تیره های نژاد ایرانی اند، یک نگاه اجمالی به ساختار ظاهری و ویژگی های ژنتیکی مردمان آنجا برای اثبات ایرانی تبار بودنشان کافی خواهد بود. هرچند با مشاهدۀ اصل فرهنگ، بررسی عوامل پدیدآورندۀ آن موضوعیّتی ندارد، ولی محقّقانی چون فیروز منصوری در کتاب ارزشمند "مطالعاتی دربارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان" هم اصل فرهنگ ایرانی آذربایجان و هم عوامل گفته شده را به تفصیل مورد بررسی قرار داده اند که مرجع خوبی برای ختم کلام در این مورد به حساب می آید. تنها عامل متفاوت با مؤلّفه های فرهنگ ایرانی در این میان، عامل زبان (ترکی) است که دستاویز انواع سوءاستفاده ها و رخداد فاجعه های کلان نرم و سخت در این سرزمین گردیده و می گردد.
از همان ابتدای تاریخنگاری نوین ایرانی که وابسته به دربار شاهی بود،
درباری که خود نیز وابستۀ درگاه استعمار بود!، گروههای وابسته و بعضاً
دلبستۀ حزب کمونیست شوروی نیز بر سر مواضع مورد اختلاف با آنان از قبیل
نگاههای متفاوت به مسئلۀ قومیّتها در ایران و به طور خاص آذربایجان، شروع
به مخالفت با آنان کرده و چون هیچیک اهل خداپرستی و حقیقت جویی نبوده و
اگر آنان فی المثل وابستگان انگلیس بودند، اینان نیز وابستگان شوروی بودند و
اگر آنان فراماسون بودند، اینان نیز کمونیست بودند و وجه اشتراکشان با
همدیگر نیز در مواردی چون قماربازی و مصرف موادّ مخدّر و مشروبات الکلی
خلاصه می شد!، به جایی نرسیدند و این میان فقط ملّت ایران و از آن جمله
آذربایجان مظلوم را زیر فشار خود قرار دادند. آنان از ایرانی بودن این
سرزمین فارسی زبان بودنش را برداشت کردند و اینان از ترک زبان بودن آن،
انیرانی بودنش را! هرچند -آنطور که گفته شد- این میان فرهنگ نقش اساسی و
تعیین کننده در هویّت مردمان این سرزمین داشته و دارد و باز اگر مجبور به
انتخاب بین بد و بدتر باشیم، گروه اوّل با همۀ شیطنت هایشان در اولویّت
اند، امّا اگر راه سوّمی وجود داشته باشد، چرا تن به چنین انتخابی بدهیم؟
مخلص کلام گروه اوّل دربارۀ زبان و نژاد مردم آذربایجان این است که: مردم آذربایجان تا قبل از مهاجرت سلجوقیان به ایران عمدتاً به زبان تاتی آذری (=آذربایجانی) که از شاخه های زبان پهلوی بوده تکلّم می کردند و پس از این تاریخ (حدود قرن پنجم هجری) تحت غلبه و فشار سلجوقیان، زبانشان به ترکی تغییر یافت. گروه دوّم نیز مدّعی اند: آذربایجان از ابتدای تاریخ حتّی پیش از ورود آریاها به ایران، ترک تبار و ترک زبان بوده و تجانسی بین تاریخ و فرهنگ و زبان و نژاد آن با ایران و ایرانیان وجود ندارد! آیا راه سوّمی این میان می توان یافت؟ نمی شود آذربایجان عزیز هم ترک زبان باشد و هم ایرانی تبار؛ به طوری که ابتدای تاریخش با حذف هیچکدام از این دو مؤلّفه عجین نباشد؟ البتّه تاریخ طبق دلخواه ما رقم نخورده است که اکنون بخواهیم تغییرش دهیم؛ ولی اگر اسنادی برای اثبات موارد مطلوب ما در آن موجود باشد، مشتاقانه به استقبالش خواهیم شتافت. با این وصف، دربارۀ ایرانی بودن هویّت آذربایجان صحبتی نیست؛ امّا ببینیم واقعاً زبان ترکی تنها از قرن 5 هجری یعنی چیزی حدود 1000 سال پیش در اینجا رایج شده است یا رگه های آن پیش از این زمان نیز در آن قابل مشاهده است؟ دلایل خود برای به چالش کشیدن فرضیۀ اوّل را در ذیل ارائه می دهیم، به شرطی که مورد سوءاستفادۀ پان ترکیست ها قرار نگیرد؛ چراکه:
«چو ایران نباشد تن من مباد.................بدین بوم و بر زنده یک تن مباد».
نخستین محقّقی که به طور جدّی، مسئلۀ تغییر زبان آذربایجانیان از تاتی به ترکی در دورۀ سلجوقیان را مطرح نمود، احمد کسروی تبریزی در رسالۀ معروف "آذری یا زبان باستان آذربایجان" بود. وی در این رساله، فرضیۀ مزبور را به طور مفصّل مطرح کرده و در اثبات آن به تیره های تات زبان ساکن در نواحی مختلف آذربایجان کنونی استناد جسته که در حال حاضر در اطراف نقاطی چون اردبیل، خلخال، هرزن آباد و تا حدّی اورمیه مقیم اند و آنان را بازماندگان ساکنان اصیل آذربایجان به شمار آورده است. کسروی از نویسندگان پرحاشیۀ تاریخ معاصر ماست و این رساله اش نیز مانند سایر آثار او جای بحث و بررسی فراوان دارد. پس از وی، نویسندگان و ادیبان زیادی دنبالۀ راه او را رفتند و بر نظراتش صحّه گذاشتند و البتّه بسیاری نیز از آن طرف در ردّ وی جوابیّه نوشتند. در اینجا ابتدا روش کسروی در رسالۀ مزبور را نقد کرده و سپس اصل این مسئله یعنی صحّت و سقم تغییر زبان آذربایجان در دورۀ سلجوقی را از نظرگاههای گوناگون مورد کنکاش قرار می دهیم.