حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

در پستی به مشخصات ( http://uria2.blog.ir/1394/04/23 چرا شیعه هستم؟) پرسیده بودیم: « آیا صرف سرپرستی امّت اسلام برای خلیفه نامیدن فرمانروایان اسلامی بعد از پیامبر(ص) کافی ست یا شئون دیگری هم لازم است؟ اگر کافی ست، پس واژۀ مولا در غدیر خم چه معنای دیگری جز سرپرست می تواند داشته باشد؟ اگر شئون دیگری هم لازم است، پس به چه دلیلی همۀ فرمانروایان راشدی و بعد از آنان اموی و عبّاسی باید خلیفه نامیده شوند ؟! »؛

هنوز هیچ پاسخی دریافت نکرده ایم.

پس این سؤال همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *

پرسیده بودیم: «آیا مولا به معنی سرپرست است یا به معنی دوست؟ اگر به معنی سرپرست است، پس جای هیچ بحث دیگری باقی نیست. اگر به معنی دوست است، پس چرا اهل سقیفه همان کسی را به جانشینی پیامبر(ص) برنگزیدند که پیامبر(ص) در غدیر خم به دوستی اش سفارش داده بود ؟! »؛

پاسخ دادند:

«ماجرای غدیر خم کوچکترین ارتباطی به جانشینی پیامبر نداشت.ایشان پیام آور اسلام و یک دین الهی بوده و نه صاحب یک تاج و تخت که ولیعهد و ملکه داشته باشد».

بررسی:

اوّلاً از معنای واژۀ مولا پرسیدیم و از قطعیّت ارتباط ماجرای غدیر خم با جانشینی پیامبر(ص) سخن نگفتیم. فعلاً این را جواب دهید.

ثانیاً این نظر شخصی شما ست. ۳۵۰ تن از بزرگان اهل سنّت نظر دیگری دارند.

ثالثاً خلیفه و جایگزین مگر فقط مال پادشاهان است؟ پیامبر(ص) در حدیث منزلت دربارۀ یکی از صحابه گفته اند که "او وزیر من است". حالا چه میگویید؟!

رابعاً پ نه پ! ابوبکر پادشاه بوده که جانشین داشته است؟! اگر پادشاه بوده، چرا نمی گویید پادشاه و می گویید خلیفه؟ وقتی پیامبر(ص) پادشاه نباشد، یک پادشاه چطور می تواند خلیفۀ او قلمداد شود؟! اگر هم پادشاه نبوده، به چه حقّی برای خودش جانشین تعیین کرده؟ مگر نمی گویید تعیین جانشین مخصوص پادشاهان است؟!

خامساً از بین ائمّۀ دوازده گانۀ شیعه و خلفای تاریخ اسلام، انصافاً کدامیک به این تصویری که شما از پیامبر(ص) ارائه دادید (پیام آور دین الهی بدون حکومت و فرمانروایی) شبیه ترند و کدامیک به صاحب تاج و تخت؟ کدامیک باید خلیفه نامیده شوند؟!

پس سؤال دوم هم همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *

پرسیده بودیم: «آیا پیامبر(ص) برای خویش جانشین معرّفی کرد یا نکرد؟ اگر جانشین معرّفی کرد، اختلاف چرا؟ اگر معرّفی نکرد، روی چه حسابی فرمانروایان عالم اسلام بعد از پیامبر(ص) را خلیفة الرّسول می نامید ؟!»؛

پاسخ دادند:

«خیر؛ جانشینی معرفی نکرده اند. پیامبر بوده اند نه فاتح جهانگشا.ب عد از ایشان خلیفه و رئیس حکومت عربستان شدند و حکومت از حالت شارع الهی به صورت خلیفه مسلمان در آمد».

بررسی:

اوّلاً اصرار نداریم که جانشین معرّفی کرده اند؛ بلکه همانطور که گفتم اگر جانشین نداشته اند،روی چه حسابی فرمانروایان امّت اسلام بعد از ایشان را "خلیفه" می نامید؟ فعلاً این را جواب دهید.

ثانیاً آیا خدا فاتح و جهانگشا بوده که یکی از مخلوقاتش را خلیفۀ خود روی زمین می نامد و به ملائک دستور می دهد او را سجده کنند؟!

ثالثاً به فرض که جانشین معرّفی نکرده اند؛ کار درستی بوده یا اشتباه بوده؟ اگر بگویید اشتباه بوده، اصل نبوّت پیامبر(ص) را زیر سؤال برده اید -نعوذ بالله- و اگر بگویید درست بوده، چرا آقایانی که شما آنها را "خلیفه " می نامید،این کار درست را ادامه ندادند؟

رابعاً درآمد؟ ضمیر این فعل مجهول کیست؟ چه کسی یا کسانی،چرا و به چه اجازه ای حکومت را از حالت شارع الهی به صورت خلیفۀ مسلمانان درآوردند؟!

پس سؤال سوم هم همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *


پرسیده بودیم: «آیا ابوبکر که پیش از مرگ جانشین خود را مشخص کرد، کار درستی بود یا اشتباه بود؟ اگر کار درستی بود، این چه کار درستی است که به فکر پیامبر(ص) نرسید؟ اگر اشتباه بود، عمر که با اشتباه روی کار آمده و به تبع او عثمان، و همچنین خود ابوبکر -که از سنت پیامبر(ص) تخطّی کرده- مشروعیتشان را از چه کسی گرفته اند ؟! »؛

پاسخ دادند:

«ابوبکر پیامبر خدا نبود؛ یک خلیفه بود».

بررسی:

 اوّلاً پاسخ ندادید؛ به هرحال درست بود یا اشتباه؟

ثانیاً اگر منظورتان از "پیامبر خدا نبود" تلویحاً این است که اشتباه بوده، همانطور که گفتم توضیح دهید که خود و دو جانشین بعدی اش مشروعیتشان را از کجا گرفتند؟ و اگر منظورتان این است که پیامبر خدا جانشین بعد از خود را تعیین کند، چرا در مورد پیامبر اسلام (ص) اعتقاد دیگری دارید؟!

ثالثاً یک خلیفه بود؟ خلیفۀ کی؟ این واضح است که هر خلیفه ای باید دنباله رو سلف خود باشد. اگر وی دنباله رو کس یا چیز دیگری ست، پس لیاقت ندارد به نام خلافت پیامبر(ص) بر تخت فرمانروایی بنشیند.

رابعاً توجیه اشتباه زمامدار مال مواقعی ست که وی به اجماع عقلای قوم، عاقلترین و شایسته ترین آنان بوده باشد و در کنار تمام موارد مدیریت صحیحش یک اشتباه هم داشته باشد؛ در حالی که تاریخ در مورد این زمامدار چنین چیزی به ما نمی گوید.

پس سؤال چهارم هم  همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *


پرسیده بودیم: «آیا ابوبکر راست گفته است که: أقیلونی فلست بخیرکم(یعنی:مرا رها کنید،زیرا من بهترین شما نیستم) ؟ اگر راست گفته است، چرا تا به حال رهایش نکرده اید؟ اگر هم دروغ گفته است، پس چرا او را صدّیق می نامید ؟! »؛

هنوز هیچ پاسخی دریافت نکرده ایم.

پس نیاز به توضیح ندارد که سؤال پنجم هم همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *


پرسیده بودیم: «آیا همۀ صحابۀ پیامبر(ص) مقدّسند یا بعضی بر بعضی دیگر برتری دارند؟ اگر همۀ ۱۲۰ هزار صحابه مقدّسند، پس شورای سقیفه با چه منطقی برقرار گردید که ۴۰ نفر از صحابه رأی همۀ آنان در غدیر خم را نپذیرند و کس دیگری را به تشخیص خود برگزینند؟ اگر بعضی از آنان بر بعضی دیگر برتری دارند، پس با چه منطقی نباید از خلفا انتقاد کنیم ؟! »؛

پاسخ دادند:

«قضاوت با خداست.الله از همه اعلام رضایت کرده.تشخیص برتری با ما نیست».

بررسی:

اوّلاً یعنی الله از منافقین هم اعلام رضایت کرده؟ "برائت" که نام سوره ای ست در قرآن و در شأن بعضی اصحاب پیامبر(ص) نازل شده،به چه معنا ست؟ به هر معنایی باشد، فکر نمی کنم به معنای رضایت باشد !

ثانیاً اگر همۀ اصحاب مورد رضایت خدایند، همانطور که گفتم آن 40 نفر چه امتیازی بر دیگران داشتند؟

ثالثاً اگر الله از همه اعلام رضایت کرده، چرا بین صحابه این همه اختلاف نظر وجود دارد؟ آیا می شود دو نفر هرکدام راهی بروند که ضدّ هم باشد و هر دو مورد رضایت خدا باشند؟ اصلاً خدا چه چیزی را قضاوت می کند؟!

رابعاً آیا سرنوشت قوم سبأ را در قرآن خوانده اید که می گویید تشخیص برتری با ما نیست؟ پس تکلیف امر به معروف و نهی از منکر چه می شود؟ اساساً فرق انسان با هویج در چیست ؟!

خامساً در امور شخصی افراد بله. خدا خود عالم به اسرار است و ما حقّ دخالت نداریم؛ امّا امور اجتماعی و در رأس آن رهبری جامعه امری ست که در سرنوشت تک تک مردم اثر دارد و خداوند انسان ها را مختار آفریده است.

پس سؤال ششم هم همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *


پرسیده بودیم: «آیا علی(ع) اوّلین خلیفۀ بر حقّ رسول(ص) است یا چهارمین آنها؟ اگر خلیفۀ اوّل است، پس ابوبکر و عمر و عثمان را از کجا آوردید؟ اکر خلیفۀ چهارم است، پس چرا از مادرمان عایشه و از طلحه و زبیر که بر خلاف دستور روشن خداوند برخلیفۀ وقت شوریدند، اینقدر تمجید می کنید ؟! »؛

پاسخ دادند:

«خلیفه برحق یا بر ناحق نداریم. ایشان چهارمین خلیفه هست».

بررسی:

اوِّلاً اگر خلیفۀ بر حق یا بر ناحق نداریم، بهانۀ این همه اختلافات و جنگها در تاریخ اسلام چه بود؟ اختلافاتی که خیلی جدّی هم بوده، به طوری که گاهاً -فی المثل در جنگ جمل- خواهر را مقابل برادر قرار می داد. جز این است که هر کسی خود را بر حق و دیگری را بر ناحق می دانست؟ نمی دانم امّ المؤمنین عایشه که تا قبل از مرگ عثمان به بهانۀ اعتراض به وی در حجر اسماعیل تحصّن کرده بود و حتّی مردم را به قتل او تحریک می کرد، چطور بعد از به خلافت رسیدن علی(ع) به خونخواهی عثمان برخاست؟ علتّش هرچه باشد، با نظر شما جور در نمی آید.

ثانیاً به هر حال هم اگر ایشان چهارمین خلیفه است، چرا همانطور که گفتم از شورشگران علیه او اینقدر تمجید می کنید؟

ثالثاً بر حق یا بر ناحق نداریم؟! اصلاً چیزی به نام حق داریم یا نه؟!

پس سؤال هفتم هم همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *


پرسیده بودیم: «آیا سرپرست امّت اسلام بعد از پیامبر(ص) -آنطور که ما اعتقاد داریم- از طریق نصب الهی تعیین می شود یا -آنطور که شما اعتقاد دارید- به یکی از چهار روش شورا، استخلاف، حلّ و عقد و استیلا ؟

اگر با انتصاب الهی تعیین می شود، پس به کجا چنین شتابان؟ اگر با یکی از چهار روش گفته شده تعیین می شود که به ترتیب از طرز انتخاب ابوبکر،عمر،عثمان و معاویه ریشه گرفته، پس طرز انتخاب خلیفۀ چهارم این وسط کجا رفت ؟! »

هنوز هیچ پاسخی دریافت نکرده ایم.

پس نیاز به توضیح ندارد که سؤال هفتم هم همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *


پرسیده بودیم: «آیا فاطمه(س) وقتی از دنیا رفت، امام زمانش علی(ع) بود یا ابوبکر؟ اگر علی(ع) بود، پس به کجا چنین شتابان؟ اگر ابوبکر بود، چطور می تواند بر حق باشد در حالی که فاطمه(س) بر او غضبناک بود و پیامبر(ص) فرمود غضب او غضب خدا ست ؟! »؛

پاسخ دادند:

«امام فاطمه محمد(ص ) بود. و دینش اسلام و کتابش قرآن».

بررسی:

اوّلاً نگفتم "امام"، گفتم "امام زمان"؛ و پرسیدم "وقتی از دنیا رفت"، یعنی زمانی که [حضرت]محمّد(ص) در قید حیات نبود. تعبیر "امام زمان" که از حدیث معروف پیامبر(ص) -"من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیّة"- گرفته شده، یعنی: در هر زمانی یک امامی وجود دارد و زمین هرگز از حجّت خدا خالی نمی ماند. این را پاسخ دهید.

ثانیاً به فرض که امام زمانش فقط پیامبر(ص) بوده؛ مگر ابوبکر خلیفۀ همان امّتی نبود که پدر فاطمه(س) پیامبر آن بود؟ پس چرا باید بین آنها اختلاف پیش بیاید تا حدّی که فاطمه(س) به ابوبکر بگوید: "من تا زنده ام تو را نفرین می کنم" ؟ و بزرگان اهل سنّت هم روایت کرده اند که: فاطمه(س) از دنیا رفت، در حالی که از شیخین ناراضی بود.

ثالثاً با این حساب، پس امام ابوبکر که بود و دینش چه و کتابش کدام؟ آیا با فاطمه(س) یکی بود یا تفاوت داشت؟ اگر یکی بود، اختلافشان بر سر چه بود؟ اگر هم تفاوت داشت یکی از آن دو نفر باید کافر و مطرود باشد. حالا اگر بگویید آن یک نفر فاطمه(س) بوده، پس چطور پیامبر(ص) چنین تعبیری دربارۀ او به کار برده؟ با این حساب باید خود پیامبر(ص) -نعوذبالله- دروغگو باشد. اگر هم بگویید آن یک نفر ابوبکر بوده، پس تکلیف خود را مشخّص کنید.

رابعاً به فرض که بر سر دین و کتاب اختلافی نداشته اند و تعابیر پیامبر(ص) مربوط به قبل از آن است؛ در این صورت هم اختلاف باید بر سر همان مسئلۀ امام زمان باشد. پس به هر حال امامت امّت در زمان های بعد از رحلت پیامبر(ص) مسئلۀ مهمّی ست و خود پیامبر(ص) بعد از رحلتش امام زمان محسوب نمی شود.

خامساً و البتّه این وسط تکلیف عایشه را هم مشخّص کنید. امام زمان او که بود و اختلافش با علی(ع) بر سر چه؟

پس سؤال نهم هم همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *


پرسیده بودیم:«آیا منظور از اهل بیت که در آیۀ تطهیر آمده، همان پنج تن مورد نظر شیعه اند یا عدّۀ دیگری مانند همسران پیامبر(ص) ؟ اگر همان پنج تن(علیهم السّلام) اند، پس... ؛ و اگر عدّۀ دیگری هستند، پس چرا بر خلاف نصّ صریح آیه -که اهل بیت را مثل خود پیامبر(ص) معصوم می داند- قائلید مقام عصمت بعد از پیامبر(ص) قطع شد ؟! »؛

پاسخ دادند:

«اهل بیت همسران پیامبر هستند. تنها مرد اهل بیت نبی خداست».

بررسی:

اوّلاً چه می گویید در شأن آیۀ "مباهله"؟ پس از نزول آیۀ مباهله و عملکرد پیامبر(ص) در خصوص آن، همه دیدند که برعکس، تنها مصداق "نساء" در آیه، فاطمۀ زهرا(س) است و بقیّه مرد اند.

ثانیاً اصراری نداریم که اهل بیت همان پنج تن قضیۀ مباهله اند. بلکه می گوییم مشخّص کنید وقتی به استناد قول خودتان پیامبر(ص) هم جزء اهل بیت است و هر حکمی که بر او جاری ست، بر بقیّه هم جاری ست، اهل بیت -که هرکه باشند پیامبر(ص) هم جزء آنها ست- معصوم هستند یا نه؟ اگر پیامبر(ص) را معصوم می دانید، باید اهل بیت را هم معصوم بدانید. اگر هم اهل بیت را معصوم نمی دانید، پس -نعوذبالله- پیامبر(ص) را هم معصوم ندانسته اید.

ثالثاً به استناد آیات قرآن و طبق قول خودتان همسران پیامبر(ص) -با تمام احترامی که به همه شان قائلیم- معصوم نیستند؛ ولی با این توضیحات اهل بیت باید مثل خود پیامبر(ص) باشند. آیا خدا تناقض می گوید؟ طاهر و صدّیق و... هم به هر معنایی که می خواهد باشد.

پس سؤال دهم هم همچنان به قوّت خود باقی ست.

  *

پرسیده بودیم: «آیا منظور از ولی و اولو الامر که در قرآن آمده، علی(ع) است یا اینکه نامشخّص است؟ اگر منظور علی(ع) است،... ! اگر هم نامشخّص است، باز مشکلی نیست؛ چون به هر حال مسئلۀ سرپرستی امّت اسلام بعد از پیامبر(ص) آنقدر اهمّیت داشته که در قرآن بیاید. پس بگردید و مصداقش را از سنّت پیامبر(ص) پیدا کنید ! »؛

پاسخ دادند:

«منظور آن آیه اولو الامر به هیچ عنوان شخص علی ابن ابی طالب نیست».

بررسی:

 اوّلاً اصراری نداریم که شخص علیّ بن ابیطالب است. گفتیم که به هر حال در قرآن آمده یا نه؟ آیا خدا -نعوذ بالله- الکی برای خودش یک چیزی گفته؟

ثانیاً وقتی می گویید هر خلیفه ای با هر روشی روی کار آمده باشد لازم الاطاعة است، بدین معنی ست که هرکدام از خلفای وقت را اولوالامر می دانید؛ همان اولوالامری که در قرآن آمده. حال، اگر معتقد باشید که در سنّت به آن اشاره نشده، پس -نعوذ بالله- پیامبر(ص) را خائن دانسته اید. اگر هم در سنّت اشاره شده، بروید ببینید و نتیجه را به ما هم بگویید.

پس سؤال یازدهم هم همچنان به قوّت خود باقی ست.

*

در آخر هم اضافه کرده اند:

«در آخر باید بگویم دید شما نسبت به دین؛ چیز مبهم و عجیبیست برای من.فکرمیکنم از بنیان با تفاوتهای اهل سنت و شیعه آشنا نیستید و بحث خلفای راشدین در 1400 سال پیش در عربستان؛تمام ذهن شما را مشغول کرده!
این دین خدا نبود.

و من الله توفیق
عائشه-ر  ».

پاسخ ما:

این دید باید هم برای شما عجیب باشد؛ چون تا به حال در دین تفقّهی نکرده اید و این سؤالات را برای اوّلین بار می شنوید. بنده با از بنیان با تفاوتهای اهل سنّت و شیعه آشنا هستم و همانطور که قبلاْ هم گفته ام: اهل سنّت معتقد است که حجّت بعد از پیامبر(ص) تمام شده است، شیعه معتقد است که ادامه دارد. تفاوت اصلی آنها در همین است. این شمایید که بحث خلفای راشدین در ۱۴۰۰ سال پیش در عربستان اساس اعتقاداتتان را شکل داده. برای همین است که تمام سؤالات بی پاسخ مانده اند. من به دلیل اینکه راهم را با تحقیق انتخاب کرده ام، به یاری خدا می توانم هرگونه سؤالی را پیرامون اعتقاداتم از اصل توحید تا گرایشات فرعی سیاسی پاسخ بدهم. در حالی که می توانستم در اعتقاداتم -به مانند شما- تقلید کنندۀ صرف باشم، ولی دیدم که:

این دین خدا نبود.

و من الله توفیق

امید-ش.

پایان

امید شمس آذر
۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

دوست فرهیخته مان آقای محسن فاسونیه چی غزلی سروده بود با عنوان "نود" بدین قرار:

 

دیشب که نشستم و "نود" می دیدم
کشتیّ و جودو، مشت و لگد می دیدم


این تکل خطا نبود و آن کرنر بود
او پای مرا به عمد زد، می دیدم

داور که طرفدار حقیقت باشد
این بار طرفدار "عدد" می دیدم

آبی به رخ قرمز خود زد مجری
خوابش نبرد، گاف دهد، می دیدم

آنها همه مشغول دغلبازی و من
در پشت نقابشان حسد می دیدم

از این همه برنامۀ تلویزیون من
تنها و فقط، فقط "نود" می دیدم

****

بنده هم اضافه کردم:

ای کاش نمی نشستم و تا دم صبح

از ماه و ستاره ها رصد می دیدم

 

یا اینکه به جای آن همه قال و مقال

از اوّل شب "ممد-صمد" می دیدم

امید شمس آذر
۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

سولماز کبوتری فرزند محسن در 23 فروردین ماه 1381 در سلماس به دنیا آمد. پدرش از خطّاطان بنام شهر است. او نیز در رشته های مختلف هنری سررشته دارد و دارای مدرک هنری نقّاشی روی بوم می باشد. تاکنون عناوینی چون: رتبۀ اوّل شهرستانی نقّاشی با رنگ و روغن، رتبۀ سوّم خوشنویسی و رتبۀ دوّم طراحی کسب کرده است. از سال 1395 نیز با شرکت در انجمن شعر نیمتاج سلماس و مدنیّت ائوی (خانۀ فرهنگ)، فعالیت خود را در زمینۀ شعر شروع کرده و در مدّتی کوتاه در این رشته نیز خوش درخشیده است.


نمونۀ اشعار:


عاشق لارین شرفینه


دونیادان دویموشام، خسته یم داها

بیر منم، بیر ایچگی، قارانلیق اوتاق

ایستیرم مست اوئلام یئنه بو گئجه

خیالیمدا گئجه سن ایله یاتاق


سئویشدین او گئجه قوجاق_قوجاقا

او گئجه کی سؤزلرینه ایچیرم

بیر باخیشین دونیانی افسون ائدر

او افسونگر گؤزلرینه لیچیرم


خایالین باشیمدا هاوالانیب دیر

شکیل لر اود توتوب، یانیر سئوگیلیم!

نفسیندن یئنی حایات الیرام

شکیل لرین آه دانیشیر سئوگیلیم!


ایچگی قوتولوب، اودا بیتدی، من ده

منی اونوت، گئت یادین طرفینه

اونلا سئویش، من ده سونونجو پیگی

ایچدیم توم عاشق لارین شرفینه.


امید شمس آذر
۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزگار کبابم کرده

موهایم هم که دارد می ریزد....

حالا با وجود پیتزا و پپرونی

چه کسی تاس کباب میل دارد؟

امید شمس آذر
۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

نسرین دانش مهر فرزند عبّاس در تاریخ 10 تیرماه 1343 در شهرستان سلماس دیده به جهان گشود. او دورۀ ابتدایی و راهنمایی را در مدارس پروین اعتصامی و ایراندخت و تحصیلات متوسّطۀ خود را تا سطح دیپلم در دبیرستان سعید سلماس به اتمام رسانیده است.

ایشان از همان زمان نوجوانی به فعالیت های ورزشی و هنری علاقه مند بوده و در زمینۀ نقّاشی رنگ و روغن و طرّاحی کار می کرد. در سال 1364 ازدواج نموده و صاحب دو فرزند پسر می شود. بعد از مدّتی به ورزش بانوان روی آورده، در زمینۀ تنیس روی میز فعالیت می کند و در این زمینه مقامهای برتر کسب کرده و به مسابقات کشوری راه می یابد. سپس چند سالی مسئولیت کوهنوردی بانوان را بر عهده می گیرد و به خاطر همکاری با هیئت های ورزشی و خدمت صادقانه، بارها مورد تقدیر و تشکّر قرار می گیرد. هم اکنون نیز در زمینۀ شعر و ادب فعالیت می کند و عضو هیئت مدیرۀ انجمن ادبی نیمتاج سلماس می باشد.


نمونۀ اشعار:


یاغمور اوزلمینده

اوره گیم بولوت کیمی توتولوپ

تا کی او بوش قارینلارین

بو گؤزل گونشلی هوادا

بیر آزدا اوموش اولسا هئچ اولماسین

ائله بیل کؤنلوم ایستیر کی یاغسین

سویونان دویورسونلار

قوروموش یئرلره، چوللره

چوخ اوزاقلاردا

او یئرلره کی اورالاردا

چیرل_چیپلاق آغاجلار وقاریله دیم_دیک ایاقدا

قاب_قارا جوجوغلاریکه آجلاریندان قارینلاری شیشیب

گولدانداکی سولموش چیچکلر

و کاسا اللرینده یاغمور اوزلمینده دیلر

صبیر واچیدنیسین یانا_یانا.
امید شمس آذر
۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

انسان ها همیشه باهم اختلاف نظر داشته اند و همانطور که قیافه ها باهم متفاوتند، افکار و عقاید هم متفاوتند. در طول تاریخ هرکسی سعی می کرد نظر خود را به کرسی بنشاند. کار به جایی رسید که کم کم جرّ و بحث افاقه نکرد و به درگیری و جنگ کشید. بالاخره مطرح می شود که با این اختلاف نظر ها چه باید کرد؟ وقتی اختلافات بالا گرفت، عقلا به فکر افتادند که با ترویج یک سری ارزش هایی جلوی این اختلافات را بگیرند؛ و قواعد اخلاقی را مطرح کردند، مبنی بر تسامح و همزیستی. امّا زورگویان این را برنتافتند و به جنگ افروزی های خود ادامه دادند... .

چند سال پیش سفری به هندوستان داشتم. گفتند که پیری در آنجا ست که از همه جای دنیا حتّی از کشورهای اسلامی، مریدان فراوانی به دیدارش می روند. به پیشنهاد دوستان به دیدارش رفتیم. ما را احترام کرد. از او پرسیدم: « حرف شما چیست که اینقدر طرفدار دارید؟ ». گفت: « من می گویم هر کس هر دینی دارد، اگر به دستورات دین خودش عمل کند، به حقیقت می رسد. ». گفتم: « طبق دستورات هر دینی، انحراف از دستورات آن دین خلاف است و با جریانات و مکاتب انحرافی باید مبارزه و بلکه جهاد کرد. ». گفت: « حرف من همین است که گفتم. » ...!

تسامح گرایان می گویند: کشف حقیقت در بلندمدّت اتّفاق می افتد. امّا من فکر نمی کنم در آیندۀ نزدیک این امر محقّق شود.... . اگر دو نظر محدود باشند،می توان بین آنها ائتلاف برقرار کرد، امّا وقتی یک طرف قضیه زندگی محدود دنیوی و طرف دیگر زندگی بی نهایت اخروی ست،بین اینها چطور می تواند ائتلاف صورت بگیرد؟ ممکن است کسی بگوید: بیایید اعتدال را رعایت کنیم؛ نه تفریط که تصوّر کنیم زندگی همین عمر چند سالۀ دنیوی ست و نه افراط که بگوییم زندگی بی نهایت است. مثلاً بگوییم زندگی پس از مرگ ۵۰۰هزار سال است و پس از آن نابودی. آیا این شدنی ست؟ جواب این است که: ته دل ها اعتقاد به این وارد نشده است و رفتار ما با این عقیده متناسب نیست.

طبیعت اقتضایش این است که انسان هر هدفی را که قصد دارد برسد، سراغ چیزهایی برود که او را به آن هدف نزدیکتر می سازد. انسانی که به آخرت باور دارد، حاضر می شود از دنیایش صرف نظر کند. دین ما برای سعادت التزاماتی دارد که معمولاً از آنها غافل هستیم.

بنده حرفم این است که: شما که جوان هستید، تحقیق کنید و بالاخره مشخّص کنید که راه حق کدام است. بالاخره یا این است یا آن. جا دارد که ما برای هر قسمتی بنشینیم یک تصمیم قطعی بگیریم. یکی ش [به عنوان مثال] "ولایت فقیه" است. اختلافات طبیعی با مدارا و گفتگو حل می شود، امّا در مواردی که دو نقیض روبروی هم هستند،مدارا کارساز نیست. صحبت از "هست یا نیست" است. عدّه ای می گویند: اسلام با همه خوب است؛ با همه مهر بورزیم و خشونت را کنار بنهیم. بالاخره می گویند! -دروغ که استخوان ندارد توی گلو گیر کند-. در حالی که قرآن آیاتی دارد که صریحاً حکم به جهاد و قتال می دهد.  اوّل می گوید: (( أشدّاء علی الکفّار ))، بعد از آن می گوید: (( رحماء بینهم )). آنانی که اسلام را هم قبول ندارند، شخصیت امیرالمؤمنین(ع) را قبول دارند. این به خاطر صراحت و بی تعارفی ایشان است.

( ۲۲ امردادماه 1392 - مسجد دانشگاه صنعتی اصفهان )

امید شمس آذر
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

"میمی" روزی به "نون" گفتا: مستی

خوردی نمک و ظرف نمک بشکستی


"نون" گفت: ای "میم"! آنچه تو گویی هستم

« امّا تو هم آنچه می نمایی هستی ؟ »

امید شمس آذر
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 یاد مرگ یکی از عوامل غفلت زدایی است که مورد سفارش بسیاری قرار گرفته است ، امیر مومنان علی علیه السلام در بیانی بسیار زیبا در وصف مرگ می‌فرمایند:

پس بندگان خدا از مرگ و نزدیکی آن بترسید و برگِ آن را آماده سازید،

که مرگ کاری بزرگ را پیش می‌آرد و حادثه‌ای سترگ را همراه دارد ، ...

شما همچون شکاری هستید که مرگ (از جای‌هاتان) رانده است،

اگر بایستید شما را برباید و اگر بگریزید به سر وقتتان آید و پیوسته از سایه‌تان در پی  شما آید،

مرگ به پیشانی‌هاتان چسبیده است و دنیا در پس شما در پیچیده!


امید شمس آذر
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

« هم رکاب بهار می آیی

پاشنه یْ درب برفی ام گم شو !


رفته ای، رفته ام، نمی دانم

جمع افعال صرفی ام گم شو ! »*

***

من نه آنم که پیش تر دیدی

آسمان کارهای دیگر کرد


غضب آلود باد در سر را

این زمان پاک خاک بر سر کرد

***

آتش درد می گدازدم و

تو برام از بهشت می خوانی


من تباه خزانی و تو هنوز

شعر اردیبهشت می خوانی

***

نیشی از رُز هنوز نشنفته

معنی درد را چه می فهمی ؟


پروریده به بستر پر قو

رنج یک مرد را چه می فهمی ؟ ....

***

هیچ یادم نمی رود آن عصر

که همه خط شدیم زنجیری


یال و کوپال ها تراشیده

خلق می گفت: وه! عجب شیری!

***

بوی کافور ناگهان پیچید

همه را زآن شمیم خواب آمد


پرسشی کردم از کتاب خدا

آیۀ دیــــْــــــــــن در جواب آمد

***

چشم ها بسته پیش می تازیم

سوی یک سرنوشت نامعلوم


این وطن نیز دین خویش از ما

می کشد تا به غایت از حلقوم

***

ای وطن! جان من فدایت باد

مهد علمیّ و وادی عرفان


طالب علم، روز صلح، چه زود

می شود... هیچ چیز... -دور از جان-

***

پردۀ تیره را اگر ندرید

روز شب را سیاه باید کرد !


روزگار اینچنین که جهل نمود

روزگارش تباه باید کرد !

***

سال ها را به باد دادم و حال

واقفم روز و ماه یعنی چه


ناز می کردم ان زمان و کنون

تازه می فهمم "آه" یعنی چه....

***

دیگر از جان من چه می خواهی ؟

کُستی ام را به خاک هم که زدی


ولی این را بدان که هر چه کنی،

باز باور نمی کنم تو بدی

***


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* بند اوّل از دوست گرامی: آقای هادی احمدی.

امید شمس آذر
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ما تسامح می کنیم

                    امّا

اشتهای اژدها سیری ندارد.

امید شمس آذر
۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

هر حرکت اصیل انقلابی برای استمرار و به ثمر نشستن خود، نیاز به سه شرط اساسی: "شور، شعور و شعار" دارد.

متأسّفانه نگاه صفر و صدی بر جامعۀ دانشگاهی ما حاکم است. در گرایشات سیاسی نیز اینچنین است.... . اوج زمانی که می توانید شعارهایتان را با شعور تبیین کرده و با شور در راه تحقّق آنها حرکت کنید، همین دوران دانشجویی ست.... . ده-پانزده سال پیش هر کس دانشجو بود،با افتخار می گفت:من دانشجو ام، امّا الآن به این دانشجو طوری نگاه می کنند که انگار این قاتل است! یک بخش این معضل بر می گردد به افزایش جمعیت دانشجو و -به اصطلاح- به هم خوردن عرضه و تقاضا. ولی بخش دیگر آن به عملکرد خود دانشجویان باز می گردد. از دانشجویان انتظار می رود با مطالعه بر سر کلاس حاضر شوند و در مواقع لزوم استاد را هم به چالش بکشند.

اوّلین بار ژیوانفسکی روسی در سال 1919میلادی آیندۀ حرکت بیداری اسلامی را برای غرب گوشزد کرد.

الآن بیداری اسلامی واقعیتی ست که اتّفاق افتاده است. طرح ما برای این چیست؟ این طرح ها را چه کسانی باید ارائه بدهند جز دانشگاهیان؟ من در یک سخنرانی در دانشگاه صنعتی، 28 ایراد از سیستم آموزشی کشور گرفتم که به خیلی ها برخورد؛ در حالی که پیشنهاد هم می دادم. فضای آموزشی، دانشجویان را مفت خور بار آورده است. وضعیت ما در علوم انسانی فاجعه است؛ در علوم فنّی و مهندسی نسبتاً خوبیم، ولی در علوم انسانی، نه.... . امروز -به فرض- گرفتیم که انقلابیون بحرین پیروز شدند. چه کار می خواهیم بکنیم؟ یک مدل ارائه بدهید. بگوییم که ما هم انقلابی مثل انقلاب شما تجربه کردیم. خیلی از خطاهایی را که ما انجام دادیم، به آنها می گوییم که انجام ندهند. اگر برویم آنجا و بخواهیم سیستم ولایت فقیه را پیاده کنیم:

-ولیّ فقیه آنجا چه ارتباطی باید با ولیّ فقیه ما داشته باشد؟ -آیا زیر نظر ولایت فقیه ما باید باشد؟ -آن وقت دیگر یک کشور نیست. -و یا رییس جمهورش باید حکم تنفیذش را از تهران بگیرد؟ -و یا مجلس خبرگان جدا داشته باشند؟ -و یا نه، یک نماینده در مجلس خبرگان ما داشته باشند؟ -اگر هم یک نماینده در مجلس خبرگان ما داشته باشد، باز هم دیگر کشور نیست، بلکه استانی از استان های ما ست. -اگر هم قرار است جدا باشد،چه؟... .

اینها را چطور می خواهیم حل کنیم؟ بحث نظام سازی که در کرمانشاه مطرح کردم همین است. ما باید حوزه و دانشگاهمان این فضا را تعریف کنند. در حالی که حوزه و دانشگاهمان به این فضا ورود پیدا نکرده اند*. در حالی که در غرب یک مارکس یک نظریه می دهد که هشتاد سال در شوروی همه باید بر مبنای نظریه های او بروند سر کار.... .

وقتی صحبت از تریبون های آزاداندیشی و راحت صحبت کردن می شود، ما آن را با عقده خالی کردن اشتباه می گیریم. با دعواهای سیاسی اشتباه می گیریم. این ناراحت کننده است. باید منطقی برخورد شود. نباید در مقابل هم گارد بگیریم.... . تفکیک فضای عقلانیت و شعور را از شور بیخود بفهمید. امّا اگر هم شعور پشت سر شور بیاید، چنان اثری می گذارد که احدالنّاسی نمی تواند جلویش را بگیرد. قیام اباعبدالله(ع) هم بر مبنای عقلانیت است. چون با شعور آمیخته بوده، محکم شده است و تا امروز پایدار مانده است.... . اسلام هم در هر صورت هیچ باکی از نظر مخالف ندارد.


گزیده ای از سخنان دکتر رائفی پور در دانشگاه ارومیه
امید شمس آذر
۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

آقای برزگری:

اگر از یک لوله ای که از چند جا سوراخ باشد، یک جا را بگیریم، آب از جاهای دیگر سرریز می شود. باید همۀ جاها را بگیریم. یعنی این چنین کارهایی مراحل و مراتب دارد. من اعتقاد دارم که باید با مطالعه و بررسی، همۀ جاهایی را که آسیب می بینیم هم بشناسیم، هم درمان کنیم. اگر یکی را اولویّت قائل شویم، قضیه را حسّاس می کنیم. چه بسا اگر این را برجسته کنیم، تبعات پیش بینی نشده داشته باشد. و معمولاً جاهایی را برجسته می کنیم که هم کم هزینه است و هم آسان است؛ ما معمولاً اولویّت را به آن دسته از کارها می دهیم. به نظر می رسد که معمولاً ما در مسائل فرهنگی اول به سراغ جاهایی می رویم که هم کم هزینه است و هم آسان و خیلی متمرکز است. این هم از آن کارهاست.

من فکر می کنم که این اقدام از یک دیدگاه مثبت است، ولی از دیدگاهی دیگر ما می خواهیم یک نمود کار فرهنگی در جامعه ارائه کنیم تا روی کارهایی که باید اقدام می کردیم، ولی نکردیم و به عنوان پیشانی نشان دهیم به عنوان کاری که زودبازده است و زود نتیجه می دهد. از این لحاظ که در صورت تفکیک، بچّه ها از عذاب روحی و مشغولیت های فکری که دارند، حدّاقل در ساعات درس در امان می مانند، مثبت است و در مسائل علمی پیشرفت حاصل می شود. اما همزمان ممکن است که این فشار به وجود آمده را در جای دیگر جبران کنند. پس دوتا موضوع وجود دارد: 1- احتمال سرپوش گذاشتن بر کارهای نکرده که مسئولان خود را تبرئه کنند تا اگر دیگران پرسیدند چرا کار فرهنگی نکرده اید، در مقابل، این را به عنوان مشت نمونۀ خروار از کار فرهنگی ارائه دهند و از این جهت منفی است؛ 2- ممکن است که دانشجویان این محرومیت را در جای دیگری جبران کنند و از این جهت هم منفی است. ولی حسن آن حداقل این است که فرصت های نفوذ شیطانی را سدّ می کند تا دانشجویان با خاطری آسوده انجام وظیفۀ اصلی خود بپردازند، پس این اقدام به نوعی سهل ممتنع است.

البتّه من همان طور که گفتم خوف دارم که قصد سیاسی هم مقداری در کار باشد که همان سرپوش گذاشتن بر کارهای نکرده است. چون مردم هم از این وضعیت نابهنجار فرهنگی و اهمالات مسئولین فرهنگ خسته شده اند و میلشان به این است. سخن آخر این است که برای گروه های هدف که -در این جا دانشجویانند- باید علّت چنین قضیه ای را ابتدا بر پایۀ منطق توجیه و تشریح و تبیین کنیم تا متقاعد شود، و خانواده، جامعه و دانشگاه باید همیشه و همه جا با یکدیگر هماهنگ باشند.



آقای حسین پور:

در دورۀ نوجوانی ریسک پذیری و امکان مبادرت به خطا خیلی بالاست و از این رو دورۀ نوجوانی را دورۀ بحرانی می گویند. در حالی که دورۀ کودکی دورۀ نادانی است و کودک از لحاظ نیازهای جنسی احساسی ندارد و از این رو خطری او را تهدید نمی کند؛ امّا دورۀ بزرگسالی، دورۀ آگاهی و رشد یافتگی فکری است. نوجوان در سنّی قرار دارد که می خواهد، ولی نمی داند و از این جهت است که امکان بیشترین خطا در دورۀ نوجوانی است. منظور از دورۀ نوجوانی در این جا به طور خاص دورۀ راهنمایی و دبیرستان است.

بنده معتقدم که تفکیک جنسیّتی در دورۀ نوجوانی صحیح است. برای اثبات آن می توانیم نگاهی به جوامع اروپایی بیندازیم؛ در اروپا مدارس راهنمایی و دبیرستان نیز مختلط است و به همین علّت می بینیم که آمار فسادهای اجتماعی نیز در آنجا بسیار بالاست. امّا دورۀ دانشجویی فرق می کند. نام دانشگاه مقدّس است. هوش و آگاهی و اطّلاعات در سنین دانشجویی بالاست. دانشجویان خودشان آگاهند و درک درستی از مسائل پیرامون دارند. هرچند در بین آنان افرادی هم پیدا می شوند که فاقد فرهنگ صحیح هستند، ولی تعداد این عدّه نیز از یک یا دو درصد بالا نمی رود. ما نباید به خاطر وجود این اقلّیت فاقد شعور و آگاهی، تمام دانشجویان را این چنین فرض کنیم؛ این حرف صحیحی است که «به راستی اقدام به اجرای طرح تفکیک جنسیّتی به عنوان یک راهکار، در مقابل کدام مسئله بوده است؟». برای همین ابتدا باید تحقیق کنیم تا میزان خطا اندازه گیری شود.

با این نظر موافقم که در علوم انسانی باید بر روی جامعۀ هدف -که در این جا همان دانشجویانند- تحقیق کنیم و اجرای آزمایشی اقدام صحیحی است و دانشجویان هیچ وقت -خدای نکرده- "موش آزمایشگاهی"!! نیستند؛ ولی این را نیز می افزایم که این تحقیق باید در مقدار محدود (نمونۀ آماری) صورت گیرد و نه وسیع. ابتدا باید تفاوت ها را ببینیم، اگر اجرای طرح نتیجۀ صحیحی داشت، آنگاه طرح را به صورت تدریجی و آرام آرام گسترش دهیم.

امید شمس آذر
۱۷ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

نمیدانم قرآن حادث است یا قدیم؟

هرچه هست مثل خود خدا مطلق است

***

 

سیۤدرضی(ره)

نهج البلاغه را برای دانشجویان نوشته

***

 

پرهیز از نگاه صفر وصدی

به معنی نگاه پنجاه-پنجاهی هم نیست

***

 

دولتی ها کاسب اند

کاسب هادولتی اند

***

 

اگر کارخانۀ رب اسبق بخواهد تغییر نام دهد

جلوی اسم جدیدش چه می نویسند ؟!

***

 

رییس جمهور این روزها شدیداً مواظب است

تا کلمۀ "ظرفیت" را در سخنانش به کار نبرد

***

 

یه روز یه دختری ایمپلنت میکنه

مادرش براش هدیک میپزه

***

 

ای کسانی که در پی ثبت اسم خود در گینس هستید

واقعاً فکر کردید کسی حوصله داره کتاب به اون قطوری رو از اول تا آخر بخونه ؟!

***

 

با کسی قهر نبودم که بخواهم آشتی کنم

چون اصلاً دوست نبودم که بخواهم قهر کنم

***

 

در حالی که تکفیری ها خیلی دقیق وارد کار می شوند

ما تقریبی ها تقریبی عمل می کنیم

***

 

"اسلام با تجدّد مشکلی ندارد"

مشکل اینجاست که

تجدّد از همان ابتدا موجودیّت خود را با مخالفت با اسلام اعلام کرده است
***

 

ریشۀ مشکلات معیشتی مردم تحریم ها بود که با برجام حل شد

ریشۀ مفاسد اقتصادی هم فعالیت های سپاه است که با FATF رفع می شود

-مچّکریم روحانی- !

***

 

 

امید شمس آذر
۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اِخوانیّات اشعاری هستند که شعرا به صورت مراسله برای همدیگر می سرایند. قدیم با قلم و مرکّب و امروز با کیبورد و موبایل. اینک اوّلین نمونه از اخوانیّات ما)


دوستی داشتیم به نام آقای میر محمّد مطهّری مویّد که در رسای ما که امید شمس آذر باشیم، شعری سروده و کامنت کرده بود که:


آذرا! شمس جمالت به امیدم جان داد

هرکه را من به جهان زنده ندیدم جان داد

 

آنقدر سرو وش و هم قد رستم هستی،

دشمن از ترس قدم های تو هر دم جان داد

****


ما هم پاسخ دادیم:


 میرا! به جهان باقی و سرمد باشی

برپا گر آیین محمّد(ص) باشی

 

مانند مطهّری(ره) به حق راه بری

از جانب آل حق مویّد باشی.

امید شمس آذر
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

گاهی وقتها اعتراف نکردنمان به اشتباهاتمان از سر کبر و غرور نیست؛

بلکه می ترسیم که طرف مقابلمان جنبه اش را نداشته باشد و از شنیدنش سوء استفاده کند.

اشتباه نشود.

امید شمس آذر
۳۰ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

صبح اوّل وقت -طبق معمول- یکی از این پیامکهای درپیتی ایرانسل به دستم رسید. از سر استیصال پاسخ فرستادم:

"بس کنید تو رو خدا" !! ؛
جواب رسید:
moshtareke gerami, kode ersal shode sahih nemibhshad. lottfan kod ra faghat be zabane engelisi ersal konid.
امید شمس آذر
۳۰ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
در دوراهی ها
همیشه
صبر
راه سوّم است
امید شمس آذر
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بی تکلّفی و خاکی بودن هم اندازه ای دارد؛

توی جمع نشستی، می بینی صدای زنگ استاندارد نوکیا بلند می شود. همه دست می برند توی جیبشان. بابا حالا یه آهنگی بندازید دیگه...!!

امید شمس آذر
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

مرحوم آیت الله العظمی خویی آدم بحّاثی بود و بسیار به مناظره و جدل با گروه های دیگر علاقه داشت... .

روزی دو نفر از فلاسفۀ کمونیست شوروی سابق پیش ایشان آمدند و اظهار داشتند: « شما می گویید که اجتماع نقیضین محال است ». ایشان فرمود: « درست است ». گفتند: « ولی ما معتقدیم اجتماع نقیضین محال نیست ». پاسخ داد: « شما هم درست می گویید »!! آن دو اعتراض کردند که: « چطور چنین چیزی ممکن است؟! ». آیت الله گفت:

« حرف ما هم همین است دیگر... » !!

امید شمس آذر
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

« ای که درویشی و محتاج تویی »

لیک پنداری مهتاج تویی

 

چون اجل دررسد ای خیره شکم

اوّلین مقصد تاراج تویی

 

پیش از آن تزکیه ای گر بکنی

بر سر عالمیان تاج تویی

 

وگر از دست بدادی فرصت

تیر لعنت را آماج تویی

 

پای بر خود بنه و بالا آی

زآنکه صاعد تو و معراج تویی

 

شهسوارا تو بگو نکتۀ عشق

شافعی خامش و حلّاج تویی.


امید شمس آذر
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

هرکس رهی گرفت و همین قدر روشن است

ره در جهان یکی است و آن راه راستی ست


دهقان اشا بخواند و عرب راه مستقیم

حالی بگو که نیّت شان جز حنیف چیست


کیش حنیف نیز همان دین احمدی(ص)

اسلام راست هم خط ذرّیۀ علی(ع) ست

امید شمس آذر
۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

یه شیعۀ واقعی ممکنه تقیّه کنه یا بگه: "سؤال غلطه"؛ ولی هیچوقت سکوت نمیکنه، رأی ممتنع نمیده و نمیگه: "نظری ندارم". یعنی:

اعلام موضع کلّی شاید، سکوت و بیطرفی اصلاً.

امید شمس آذر
۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

می توانیم به جای ماهِ شعبان، ماهِ رمضان و... بگوییم: شعبانِ ماه، رمضانِ ماه و... . چون سال قمری بر مبنای گردش ماه است؛ مانند: تخردادِ زمین، یرِ زمین، و... .سال خورشیدی نیز که بر مبنای گردش زمین است، در اصل باید سال زمینی گفته شود. سال خورشیدی واقعی، مدّت زمان گردش خورشید به دور مرکز کهکشان است که حدود ۲۵۰ میلیون سال طول می کشد و البتّه ماههایش هنوز نامگذاری نشده اند !

امید شمس آذر
۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

خدا رحمت کند شهید مفتّح(ره) را که صیغۀ محرمیّت بین حوزه و دانشگاه جاری کرد.

حالا ۳۳ سال است که نامزد اند. کی به خانۀ بخت می روند، خدا می داند.... .

امید شمس آذر
۱۸ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

در جلسه ای بودیم؛

دختر خانمی پشت تریبون قرار گرفت. خواست بگوید "استرس دارم" ، بنده خدا به قدری استرس داشت که گفت:

" اس ام اس دارم" !!

امید شمس آذر
۱۸ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۲۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

سمیرا ساعدی فرزند رحیم در 22 فروردین ماه 1367 به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی  و متوسّطۀ خود را در تازه شهر سلماس به پایان رساند مدرک کارشناسی خود را در رشتۀ مدیریت بازرگانی از دانشگاه پیام نور ارومیه دریافت نمود. وی از سنین نوجوانی به سرون و خواندن شعر و داستان کوتاه علاقۀ بسیاری داشته و مدبت چهار سال است که در انجمن شعر و ادب سلماس فعالیت دارد.


نمونۀ اشعار:


نماز

قارانلیق دا بیر ایشیق

ایشیق دان بیر سس

حیّ علی خیر العمل

هارای لانیر کوچه لرده

شهرلرده

بوتون عالم ده

سو ایچیم لذّتی جه

اوزورم سنین ایچینده

سن باهار

من چیچک

سن یاغیش

من دملنمیش توپراق

سن گؤزل، بؤیوک، وقارلی

من دونیا_دونیا باخیش

سجده لریمده ایتیریرم اؤزومو

آنلییرام گؤی ده گؤیوف یئرده یاشیلی

هر قنوت اللریم قاناد اولوب، اوچورام

دوداقلاریم عطیرلنیر

«ربّنا آتنا...

آنامین ایاقلارینین آلتیندا

جنّت باغینا آیاق قویورام

امید شمس آذر
۰۸ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ماه آینده بزرگداشت خیّام در دانشکدۀ ادبیّات برگزار می شود. به گفتۀ یک منبع نسبتاً موثّق قرار است در این مراسم با شراب از مهمانان پذیرایی کنند !!

 *


همایشی با عنوان «درِگوشی های دخترانه، آقایان نشنوند (!)» امروز در دانشگاه اردبیل برگزار می شود. منبع نسبتاً موثّق پیش بینی کرد: خانمهایی که به هر دلیل نتوانند به همایش برسند، فردا فایل صوتی آن را از آقایان دریافت می کنند !!

 *


در پی دیدار یک نفر با سرکردۀ بهائیان، مراجع عظام تقلید اعلام کردند: ارتباط با بهائیّت جرم و قابل تعقیب است.

منبع نسبتاً موثّق به دنبال این خبر اظهار داشت: خدا را شکر یک عنوان مجرمانۀ جدید برای تحت تعقیب قرار دادن افراد پیدا کردیم، حالا اگر در نهایت خود آن یک نفر هم دستگیر شود فبهاء !!

 *


منبع نسبتاً موثّق از امروز حضور رسمی خود را در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده اعلام کرد. وی گفت: در صورت منتخب شدن، به عنوان اوّلین مصوّبه، جمعه ها و سایر تعطیلی های ماه رمضان را تایم استراحت محسوب کرده، در عوض بعد از عید فطر به همان تعداد روزه اعلام خواهم کرد !

 *


دقایقی پیش منبع نسبتاً موثّق از حضور و سخنرانی رییس جمهور ترکیه در جمع بانوان کشورش خبر داد.

به گفتۀ وی "اردوغان" در این مراسم اعلام کرده است: اعدام متّهمین کودتا یک ضرورت فوری ست. نگران نباشید که با این کار جمعیّت مردان به یکباره کاهش بیابد. اجازه دهید امنیّت را برقرار کنیم، خودم برای همۀ شما شوهر تولید می کنم !

 *




امید شمس آذر
۳۱ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

ما بی تو دلی قرین زاری داریم

بر جام نگاه تو خماری داریم

 

هر روز حدیثی از غم هجر تو با

«محبوبۀ نیلگون عماری» داریم

 

هرچند خزانی است دلهامان، لیک

برگرد که دیده ای بهاری داریم

 

بازآی قرار بی قراران، کاینجا

هر جمعه قرار بی قراری داریم

 

با خویش شدیم اگرچه دشمن، امّا

با یار خود اینک سر یاری داریم

 

ما منتظران رؤیت خورشیدیم

یعنی ز همانی که تو داری داریم

 

دستی باید بر سر اخلاص کشیم

در دل چو هوای "شهسوار"ی داریم


امید شمس آذر
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سحر سپیده به دریا بگفت با امّید:

«منم سپیده، تو دریا، کجاست پس خورشید؟»

 

همه مرا چو ببینند، باز می افتند

به یاد آن سحر افروز قاصد توحید

 

بیامدند و برفتند روز و شب پی هم

ولی از آمدن او خبر به من نرسید

 

مگر تو هم نشنیدی که شاعری می گفت:

رسید مژده که صبح آمد و سپیده دمید؟

 

همه مرا ز طلوعش نشانه می دانند

منم سپیده که هستم ز آفتاب نوید

 

چه شد؟ نشانه بیامد، نوید پیدا شد

ولی ز اصل نیامد خبر، شدم نومید

 

چه شد؟ چه شد؟ که نشد از طلوع او خبری

کجاست آن همه نور و کجاست آن جاوید؟....

 

نگاه کرد و به لبخند گفت دریایش

که: ای نشانۀ بی صبر و ای نوید سعید!

 

همان کسی که تو می جویی و نمی یابیش،

همان که شور فکنده ز ماه تا ناهید،

 

هزار و یکصد و هفتاد سال قبل از این

طلوع کرد و فروغش ز روی او تابید

 

و لیک از آن دم تابیدن فروغ رخش

به پشت ابر بشد طلعتش نهان از دید

 

طلوع کرده، و لیکن هنوز پنهان است

دعا بکن که سر آید زمان هجر مدید

 

بخواهی ار که شود طی چنین زمان چون باد

بلرز از غم هجران او به خود چون بید

 

بخواهی ار که سر آید غروب و شام سیاه

همیشه باش به یاد طلوع و صبح سپید

 

«بدان امید که آن "شهسوار" باز آید»

فشان ز دیدۀ خود اشک همچو مروارید



امید شمس آذر
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

تحلیلی بر مقالۀ "اسطورۀ ثری تئونه(فریدون) و ایندرا" از دکتر ذوالفقار رهنمای خرّمی استادیار دانشگاه شیراز - برگرفته از مجلّۀ مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان های ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان سال پنجم، شمارۀ نهم، بهار ۱۳۸۵:

مقالۀ اسطورۀ ثری تئونه/فریدون و ایندرا اثر دکتر ذوالفقار رهنمای خرّمی، یک متن مقایسه ای است بین اساطیر ایرانی با اساطیر هندی. واژگان کلیدی آن عبارتند از: اسطوره، هند، ایران، ثری تئونه، ایندرا، اژی دهاک. نویسنده در این نوشتار سعی می کند با بهره گیری از منابع ایرانی و در رأس آنها شاهنامۀ فردوسی و همچنین منابع هندی و در رأس آنها ودا ها، به مقایسۀ دو اسطورۀ ثری تئونه(فریدون) ی ایرانی و ایندراء هندی بپردازد و ویژگی های مشترک آنها را استخراج کند. «از بهره های دیگر این مقاله برای نویسنده، دستیابی به اطّلاعاتی است که ابلیس، دیو و اژی دهاک را در سه حوزۀ معنایی جدا قرار می دهد». در این مقاله، ابتدا ایندرا و فریدون و سپس اژی دهاک/ضحّاک یا وریتره واکاوی شده اند. هدف نویسنده از این مقاله، اثبات پیوند دیرینۀ دو ملّت بزرگ هم تبار یعنی ایرانیان و هندیان است.

این مقاله از یک چکیده، یک مقدّمه و ۸ فصل بدین ترتیب:

- «اساطیر هند: منابع و مدارک،

- نژاد شناسی سرزمین هند،

- دو خدای کهن هند،

- نژاد آریا و اسطوره های هندی،

- ایندرا،

- فریدون: ثری تئونه،

- اژی دهاک=ضحّاک: "وریتره"،

- در سنجش ثری تئونه و ایندرا»،

تشکیل یافته است. پایان بخش مقاله، نتیجه گیری نویسنده از آن و در ادامه، ذکر یادداشت ها و کتابنامۀ آن(منابع و مآخذ) است. در بخش چکیده، نویسنده در ابتدا متذکّر می شود که:

«پیوتد دیرینۀ دو ملّت بزرگ، از تبار آریاییان هند و ایران، آن چنان آشکار و عینی و تار و پودش به هم تنیده است که در نگاهی به فرایند دگرگونی های تاریخی، سیاسی، فرهنگی می توان گفت: انگلیسی ها ابتدا هند را از ایران گرفتند، سپس خودشان توانستند در ایران حضور یابند».

در بخش مقدّمه، پس از ذکر کلّیاتی دربارۀ اسطوره شناسی و لزوم آن و همچنین پیوند آن با تاریخ و باستان شناسی و دین و فرهنگ، می آورد:

«برای همۀ دانشجویان زبان و ادبیّات به ویژه زبان فارسی، مطالعه و آگاهی از اسطوره ها الزامی است، به چند دلیل: الف- راهیابی به حوزۀ معرفت شناسی جهانی، ب- راهیابی به حوزۀ معرفت شناسی ملّی و منطقه ای به ویژه آسیا، ج- زمینه سازی برای مطالعۀ اساطیر ایران و هند، د- آمادگی یافتن برای درک متون اساطیری از جمله ریگ ودا و شاهنامه، ه- آشنایی با درون مایه های اساطیری برای متن شناسی در ادبیّات فارسی، و- آشنایی با جلوه های هنری گوناگون اسطوره ها از جمله در زبان و شعر».

نویسنده پس از واکاوی موضوعات پیش گفته در فصول اوّل تا هفتم مقاله، در فصل آخر فریدون و ایندرا را از سه زاویه مورد سنجش قرار می دهد:

«الف- حضور در تمدّن بشری،

ب- اژدها کشی با دریافت لقب ورترغنه،

ج- وسیلۀ اژدها کشی یا گرز».

سرانجام بر اساس گزارش های موجودف چنین نتیجه گیری می کند:

«ایندرا کشندۀ اژدها در هند است و فریدون کشندۀ اژدها در ایران. در نقطۀ مقابل، وریتره و اژی دهاک را اگر مورد سنجش قرار دهیم: هر دو به سان اژدهایی سه سر آشکار می شوند، هر دو شخصیّت بیگانه اند، هر دو به دست ایزدان یا پهلولنانی به هلاکت می رسند... . تشابه سوم، سلاحی است که فریدون و ایندرا در نبرد با اژی دهاک و وریتره به کار گرفته اند: سلاح ایندرا وجر vajra و سلاح فریدون گرز است. از نظر زبان شناسی، این دو واژه هم ریشه شناخته شده است. هر دو با به کارگیری وجر یا گرز، لقب ورترغنه[در هم شکنندۀ دشمن] را به خود اختصاص داده اند؛ اگرچه این دو نفر نمونه هایی از دنیای مثالی هستند و در دوره های گوناگون تاریخ بشری می توان در نبرد بدی و خوبی آن دو را یافت».


مقایسۀ دو اسطورۀ فریدون و ایندرا

 

الف- شباهت ها)

فریدون:

- کشندۀ اژدها در ایران است

- اژی دهاک به صورت اژدهایی سه سر آشکار می شود

- اژی دهاک بیگانه است

- اژی دهاک به دست پهلوانی به هلاکت می رسد

- اژی دهاک بر یمه/جم حمله می آورد

- فریدون کشندۀ اژدها است

- سلاح فریدون گرز است

- فریدون ملقّب به ورترغنه می شود

 

ایندرا:

- کشندۀ اژدها در هند است

- وریتره نیز به صورت اژدهایی سه سر آشکار می شود

- وریتره نیز بیگانه است

- وریتره به دست ایزدی به هلاکت می رسد

- وریتره به آدیتیاها حمله می آورد

- ایندرا نیز کشندۀ اژدها است

- سلاح ایندرا نیز وجر/گرز است

- ایندرا نیز عیناً به همان لقب ملقّب می شود

 

ب- تفاوت ها)

فریدون:

- در ایران دیو موجودی فریبکار است

- در ایران ایندره دیو فریبکاری است که در نقطۀ مقابل اردیبهشت یکی از امشاسپندان قرار گرفته است

 

ایندرا:

- ایندرا از گروه دئوه ها است

- در ودا ها از ایندرا بسیار ستایش شده که یادآور ستایش بهرام فرشتۀ پیروزی در ایران باستان است.

 

پایان

امید شمس آذر
۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

از اتاق خارج می شدم بروم دانشگاه. در راهروی خوابگاه، کارگری که مشغول تعمیر یخچال آشپزخانه بود، تا مرا دید -مثل کسی که سالها مرا بشناسد- با صدای بلند گفت: "سلام! بورداسَن؟!". گفتم: "آره! همین تو رو کم داشتیم".... .

شما بگویید؛ در چنین فضایی علم پیشرفت می کند -به ویژه علوم انسانی- ؟

امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

توجّه کرده اید این ایرانسل بعد از پایان یک مناسبت، تازه پیامک می فرستد و آهنگهای پیشواز پیشنهاد می دهد ؟...


در جامعۀ ما هم عدّه ای همینطورند؛ همیشه به جای اینکه قبل از جدّی شدن یک خطری درباره اش هشدار دهند، بعد از اینکه کار از کار گذشت، تازه می نشینند و اظهار نظر می کنند !!

امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزیّ بشر اگر دو روزی نرسد

هرگز به فنا و تیره روزی نرسد

 

گفتا«علی(ع) آن شیر خدا،شاه عرب»:

با حرص و طمع بشر به روزی نرسد

امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

عمر بر طرح معمّا و سؤال این همه نیست 
عذر خواهیم که هفتاد و دو سال این همه نیست 
  
پرنیان ارزش قربانی پروانه نداشت 
روشن است اینکه بر او حسرت بال این همه نیست 
  
فرصت جلوه ندادند مه بدر مرا 
ورنه با تابش او ناز هلال این همه نیست 
  
ماه من! دوخته ای پرده پس پرده که چه ؟ 
جلوه آغاز که جولان خیال این همه نیست 
  
پیشوازت تو که یک قافله دل خواسته ای 
هست، امّا دل مشتاق وصال این همه نیست 
  
شهر ما خانه خراب است و چنان روزش کور 
که سیاه دل چشمان غزال این همه نیست 
  
آه فردا نکش و حسرت دیروز گذار 
حال خوش دار که خود مهلت حال این همه نیست



امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

این سخنان در دومین نشست سازمان ورزش و جوانان استان با نخبگان جوان در حضور معاون وقت  وزارت ورزش و جوانان و مسئولان استان ایراد شد:


اوّل از همه باید بگویم به هر حال آخرالزّمان است و اوضاع عمومی جهان رفته به رفته بدتر می شود و انتظار نمی رود با چنین نشست هایی، مسائل و مشکلات جوانان یک شبه حل شود. امّا فایده ای که این جلسۀ هم اندیشی می تواند در بر داشته باشد، آن است که مسئولان را از چالش های فراروی جوانان آگاه سازد تا از روی ناآگاهی -به عنوان مثال- چنین اظهارنظرهایی نکنند:

«مسائل اقتصادی در تأخیر ازدواج تأثیر کمی دارند» !! (آقای محمّدتقی حسن زاده، رئیس مرکز مطالعات و پِژوهش های راهبردی وزارت ورزش و جوانان).

وقتی خواننده کنجکاو می شود که بداند این مسئول محترم از کجا چنین ادّعایی کرده است، می بیند که در ادامه نوشته است:

«به استناد نتایج یک پژوهش که در سال 89 و روی 28هزار نفر از جوانان سراسر کشور انجام شد، جوانان در گزینش همسر بیشتر به معیارهای معنوی توجّه دارند و همسری هم کفو و هم شأن خود انتخاب می کنند. اگرچه اشتغال یکی از عوامل اقتصادی محسوب می شود، ولی این نیز مانع جدّی در مسیر تحقّق ازدواج نیست» !!

آقای امیرحسین قاضی زاده هاشمی، سخنگوی کمیسیون اجتماعی مجلس هم نظراتی اظهار کرده که ماحصلش چنین است:

«بالا رفتن سنّ ازدواج و تأخیر در بچّه داری و افزایش میزان طلاق، از نشانه های جامعه های در حال گذار به توسعه یافتگی است و کشور ما هم از این قاعده مستثنی نیست» !

تمام این نظر ها ممکن است در مورد جوانان معلوم الحال پایتخت نشین صادق باشد، ولی در مورد استان ما و به طور کلّی مناطق ما صادق نیست؛ بلکه به عکس، عکسش صادق است و جوانان منطقه ما هیچ تمایلی ندارند به مرحله ای برسند که با گذار به نوسعه یافتگی از ارزش های خود دست بکشند. زیرا ما به دنبال "توسعه" نیستیم، بلکه به دنبال "پیشرفت"یم. توسعه امری صرفاً مادّی ست، ولی پیشرفت اعمّ از توسعه است و شامل شئون معنوی هم می شود. جامعۀ مطلوب ما، جامعه ای ست پیشرفته که در آن ارزش ها هم سر جای خود باقی باشد.

عامل اصلی عدم حضور تأثیرگذار جوانان در اقتصاد پویا، نظام غلط آموزشی، آموزش عالی و معضل نظام وظیفه است که واقعاً جز هدر دادن استعدادهای جوانان و مسدود ساحتن بحش اعظم ظرفیت هایشان، ثمرۀ دیگری ندارد. تا این قوانین و مقرّرات کهنه و دست و پا گیر هم بخواهد اصلاح شود، جمعیت کشور رو به پیری می رود. مثلاً بسیار بی معنی ست که هم سنّ ورود به دانشگاه 19سالگی باشد و هم سنّ اعزام به خدمنت وظیفۀ عمومی. راهکار این است که وزارت محترم ورزش و جوانان با سایر ارگان ها همکاری و هماهنگی داشته باشند و تداخلات و کنتاکت های مقرّراتی را به نحوی حلّ و فصل نمایند.

امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

اندیشۀ ما در آن دقایق جا ماند

کودک شده، از درک حقایق جا ماند

 

می رفتی و حسرت نگاهت ای دوست!

داغی شد و در دل شقایق جا ماند

****

چندی به هوای نفس میدان دادند

دین را به بهای لقمه ای نان دادند

 

تا جای مسلسل و قلم، آخر کار

گیتار به دست نوجوانان دادند

****

منفور جهان ینگۀ دنیا عجب است

با دامن تر دعوی تقوا عجب است

 

یازیدن دست یاری از جانب مار !

گر شاخ نرویدت از این ها عجب است

****

بر سمع غم عجم، کران می آیند

آن ها که به ملک جم کران می آیند

 

ای منتظران! صبر نمایید، دگر

آقا امشب به جمکران می آیند...

امید شمس آذر
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در مورد اسطوره ها تعاریف متعدّدی تاکنون ارائه شده است. در بهترین تعریف بالزاک گفته است: «اسطوره ها تاریخ خصوصی ملّت ها هستند». این تعریف ناظر به گروهی از اساطیر است که با نام "اساطیر تاریخی" شناخته می شوند. اساطیر تاریخی در مجموع "تاریخ اساطیری" را تشکیل می دهند. بحث ما بیشتر بر روی این دسته از اسطوره ها ست.

در مورد شکل گیری اسطوره های تاریخی، نظر غالب پژوهشگران این است که: «وقایع تاریخی به مرور زمان و در طول تاریخ، به علّت نقل سینه به سینه و ابتلا به عارضۀ "یک کلاغ-چهل کلاغ" دچار فراموشی و یا بزرگ نمایی شده و از حالت اوّلیه درآمده و در نهایت اسطوره ها را شکل می دهند». ولی باید توجّه داشت که اگرچه این تحلیل در مورد گروهی از اساطیر که در زبان فرانسه به آن "لژاند"می گویند -و ناظر به سیر منظّم رخدادهای تاریخی نبوده و روایت هایی پراکنده اند- صادق است، ولی قابل تعمیم به همۀ اجزای مجموعۀ بزرگ اساطیر نیست. اساطیر تمامی به مرور زمان و توسّط مردمان عامی تدوین نشده اند؛ بلکه برخی از آنها نیز از زبان خواص و در مقاطع مشخّص تاریخی با فاصلۀ نه چندان زیادی از وقایعِ روی داده و یک بار برای همیشه تدوین شده اند. البتّه قابل انکار نیست که این "خواص"، فرهیختگان و فضلای مورد قبول و برخاسته از میان تودۀ "مردم" اند. با این پیش فرض، دیگر نه در حوزۀ تخصّص "ادبیّات" یا "روان شناسی"، که در حیطۀ بررسی های تاریخی قرار می گیرند؛ چرا که نه از تخیّل، که از واقعیت برخاسته اند. یعنی در یک کلام عبارتند از: "فلسفۀ تاریخ".

 

  • مروری بر نظرات برخی پژوهشگران در مورد اساطیر

به قول دکتر منصور رستگار فسایی : «خواب و ر‌ؤیا اسطورۀ فردی ست، ولی اسطوره خواب جمعی ست».

از جمله واژه هایی که در گذر زمان مفهوم جدیدی پیدا کرده است، میتولوژی ست. اظهار نظر دربارۀ این واژه توسّط شاعران دیرینۀ یونان، مرز معنایی را بعدها روشن می کند.میتولوژی از دو جزء "میتوس" و "لوگوس" تشکیل شده است.کلمۀ "میت" به شکل دقیقی برای تعیین و حصر اساطیر و افسانه ها ویا میتولوژی به مفهوم این زمان به کار نرفته است. این کلمه در آغاز به مفهوم قول و گفتار بوده و در مقابل (logos) به مفهوم عمل و شناخت قرار داشته است. (هاشم رضی، بی تا، تاریخ ادیان<میتولوژی، اساطیر و افسانه ها>، تهران، انتشارات کاوه، ص۷۰ ).

دین با اسطوره پیوندی نزدیک دارد. مطالعۀ دینی با طرح اسطوره آغاز می شود. (عبدالحسین زرّین کوب، در قلمرو وجدان<سیری در عقاید،ادیان و اساطیر>، چاپ اوّل،۱۳۶۹، تهران، انتشارات علمی، صص۳و۴ ).

امّا "اصل مطلق"، مهم ترین مشخّصۀ اسطوره ها ست. یعنی جستجوی خدا و خدایان. با تحوّلات فکری در دنیای جدید و با عقل اندیشی کانتی، "اصل مطلق" از پهنۀ معرفت شناسی بیرون رفت؛ امّا "مطلق اندیشی" هرگز از بشر جدا نخواهد شد. (ارنست کاسیرر، زبان و اسطوره، ترجمۀ محسن ثلاثی، چاپ اوّل،۱۳۶۷، تهران، نشر نقره، ص۱۰ ).

در صورتی که اصل "مطلق اندیشی" را نتوانیم در "اصل مطلق" یا "خدا باوری" جستجو کنیم، چاره ای نداریم جز آنکه در اساطیر مطالعه کنیم و یا مطلق اندیشی را در اساطیر پی جویی نماییم. در کنار اسطوره ها،باستان شناسی و تاریخ وجود دارند. اسطوره ها آینه هایی هستند که تصویرهایی را از روی هزاره ها منعکس می کنند و آنجا که تاریخ و باستان شناسی خاموش می مانند، اسطوره ها به سخن می آیند و فرهنگ ادمیان را از دوردست ها به زمان ما می آورند و افکار بلند و منطق گستردل مردمانی ناشناخته، ولی اندیشمند را در دسترس ما می گذارند. (جان هینلز، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضّلی، چاپ اوّل،۱۳۶۸، تهران، کتاب سرای بابل، نشر چشمه ).

جای پرسش این است که اسطوره، تاریخ و باستان شناسی، دین و فرهنگ در سلسله مراتب تقدّم و تأخّر چه جایگاهی دارند؟ پاسخ این است که هرکدام نسبت به شرایط رشد طبیعی و یا جایگاه فکری و نیاز تاریخی، می توانند جایگاه خودشان را تعیین کنند. به عبارتی، در این صورت یکی از آنها می تواند در اختیار دیگری قرار گیرد و یا به کمک آن دیگری بیاید. آنچه نیاز همه جانبۀ انسان است، یکی شدن با حقیقت است. امروز تفکّر انسان متمدّن و بدوی مورد مقایسه قرار می گیرد. به روشنی دریافتنی ست که انسان متمدّن در جستجوی تجربۀ انسان بدوی ست. اگرچه دورکهیم" و "برول" در یک مقایسه، انسان بدوی را فاقد نیروی تجزیه و تحلیل مسایل و قضایا معرّفی می کنند. (رضی، پیشین، ص ).

می توان گفت که انسان بدوی هیچ نیازی به این کار نداشت. آنچه برای اندیشۀ متمدّن تصویری شاعرانه و یا جلوه گاه چیزی و امری می باشد، و در حقیقت بر اثر اندیشه، نوعی وهم و صورت مجازی و غیرحقیقی جلوه می کند، برای انسان ابتدایی امری حقیقی و قضیه ای راستین می باشد.... به هر حال، یکی شدن انسان با هستی، آزمایشی ست که انسان بدوی در عمل تجربه کرده است. (همان ).

سه موضوع مورد بحث اساطیر عبارتند از: ۱- چگونگی جهان خدایان، ۲- دشمنان محتمل خدایان، ۳- آفرینش جهان مادّی و معنوی. (مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، چاپ اوّل،تهران،۱۳۶۲، انتشارات طوس، ص۶ ).

ساده ترین عبارت برای خداجویی، تعریف،تفسیر و تبیین خلقت است. یعنی درست است که گفته می شود :«همه نبودند،ولی او بود»، امّا تصویر خدایان به عمر خلقت هستی مربوط می شود.تنوّع خدایان را اگر در طول عالم خلقت محدود کنیم،به خطا رفته ایم، بلکه پهنۀ مکانی و شرایط طبیعی هم،تنوّع خدایان را باعث می شود. (کاسیرر، پیشین، ص۲۳ ).

داد و ستد ادیان الهی با اسطوره ها اجتناب ناپذیر بوده است. ترسیم راه درست و منطقی بین دین و اسطوره نیز امکان پذیر است. تقابل و طرد اسطوره به وسیلۀ کتابهای دینی و یا نام آوران ادیان الهی، به زمینه های ایجاد شده بر می گردد. (ژول مول، دیباچۀ شاهنامل شاهنامۀ فردوسی، ترجمۀ جهانگیر افکاری، چاپ سوم،۱۳۶۳، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ص۱۳ ).

بدون شک نوع دلبستگی های انسان به ادیان قبلی، برای باورمندان اسطوره ها نیز مصداق پیدا می کند. در نتیجه اگر مطالغه و شناخت اساطیری ما را در معرفت شناسی دینی کمک کند، نباید از آن غفلت کرد. اگر متون دینی بر دل تأثیر دارند (هینلز، پیشین، ص۲۲)، کنش مثبت اسطوره ها بر دل و روح و روان انسان و به عبارتی، زندگی با اسطوره ها قابل انکار نیست. در ورای دین باوری، عقل اندیشی را نیز گاهی نقطۀ مقابل اسطوره ها قرار داده اند. در حالی که در نخستین جهان شناسی های طبیعت شناسان یونانی عناصر اساطیری و عقلی در یکدیگر، همچون یک واحد جدایی ناپذیر نفوذ و تأثیر داشته اند. (راجرلنسلین گرین، اساطیر یونان از آغاز افرینش تا عروج هراکلس، ترجمۀ عبّاس آقاجانی، ۱۳۶۶،تهران،انتشارات سروش، ص۷ ).

اگر مقولۀ معادشناسی و سرانجام جهان را نیز ذر اساطیر سراغ بگیریم(زرّین کوب،پیشین،۱۱۲)، در اغلب اطوره ها اظهار نظرهایی آشکار برای آن وجود دارد و این همان دغدغۀ همیشگی بشر از آغاز تا انجام هستی ست.

 

  • چگونگی شکل گیری اساطیر

در مورد چگونگی شکل گیری اسطوره ها می توان گفت: ملّت ها، هرکدام از دیدگاه خود، نظام حاکم بر تاریخ و قانین کلّی ان را به صورت داستانهایی که مکان و زمان در آن گم شده است، نقل می کنند. مکان و زمان در این داستانها باید گم باشد؛ زیرا قوانین کلّی فلسفۀ تاریخ -که معتقدات دینی و اصول سیاست و مملکت داری ملّت ها نیز بر پایۀ آنها شکل می گیرد- در همۀ مکان ها و زمان ها جاری ست و اگر از مکان و زمان داستانها یاد شود، ذهن به جای پی بردن به آن قوانین، سرگرم پیگیری جزئیات حوادث می شود. فلسفۀ تاریخ، قانونی ست که همیشه و همه جا تکرار می شود؛ برای همین باید با زبان خاصّ خود بیان شود تا خسته کننده نبوده و قابل فهم و قبول برای همگان باشد. ولی از آن مهم تر این نکته است که: حوادث ظاهری تاریخ هم نیاز به تفسیر و بررسی دارند تا مورد سوء برداشت قرار نگیرند.

ممکن است در اسطوره ها واقعیت ها تحریف شوند، امّا همگی به سود حقیقت تغییر می کنند. این امر بهتر از آن است که واقعیت ها سرجای خود بمانند، ولی -خدای ناکرده- به سود مفاهیم ضدّ حقیقت مصادره شوند. اسطوره ها در زمان هایی شکل گرفته اند که منادیان حقیقت برای اثبات آن، مدارک واقعی کافی در اختیار نداشته اند و با این کار خواسته اند اعلام کنند: ‌«این مفهوم مورد ادّعای ما چه واقعی باشد و چه نباشد، حقیقی ست و ما به دنبال حقیقتیم، نه تسلیم محض واقعیت». در اصل تغییر واقعیت ها پرده ای ست که برای جلوگیری از آسیب دیدن حقیقت ها، به روی رخدادهای تاریخی کشیده می شود و اینگونه می شود که اسطوره های تاریخی شکل می گیرند.

از نظر نباید دور داشت که "فلسفۀ تاریخ" -آنطور که گفته شد- از دید هر ملّتی متفاوت است. از این رو می توانیم اسطوره ها را "مرام نامۀ حزبی ملل" بنامیم. ملّت ها جهان بینی کلّی خود را از طریق زبان شیرین و همه فهم اسطوره ها برای جهانیان بازگو می کنند. وقتی می گوییم: اساطیر ایرانی،اساطیر هندی،اساطیر چینی،اساطیر یونانی،اساطیر مصری و... ، منظورمان فلسفۀ تاریخ از نگاه ایرانی،فلسفۀ تاریخ از نگاه هندی،از نگاه چینی،یونانی،مصری و... است.در کل، وقایع تاریخ بنا به پیامی که مورد نظر راویان هرکدام از ملّت ها بوده است، به صورت داستانهایی ویژه در می آیند.بر اساس دیدگاه های گوناگون، یک واقعۀ تاریخی ممکن است به چند صورت داستانی بازگو شود. علّت عمدۀ شکل گیری "اساطیر همگون" در ملّت های گوناگون -به طور خاص«در میان اسطوره هایی که هیچ پیوستگی و تماسی با یکدیگر نداشته اند و در سرزمین هایی پدیدار شده اند و روایی یافته اند که هزارن فرسنگ از هم دور بوده اند و هرکدام در یکی از گوشه های گیتی جای داشته اند»(میر جلال الدّین کزّازی، مقدّمه بر کتاب"راهی به جهان راز" از داریوش فرضی پور خرّم آبادی، ۱۳۸۹، قم، انتشارات هنارس، ص۱۲ )- نیز همین است، نه آنچه اساتید بزرگوار ادبیّات با استمداد از نظریه های روانشناسی همچون "رؤیاهای فرویدی" و بسط آن به حوزۀ تباری و جمعی و جهانی، سعی کرده اند آن را «خاستگاه نمادها و پدیده هایی رازآلود که کارْل گوستاو یونگ آنها را (archetype) می نامید که در پارسی آن را به "کهن نمونه" بر می توانیم گردانید» معرّفی کنند و نام آن را "ناخودآگاه جمعی یا جهانی" بنهند. (نک: کزّازی، همان، صص۱۲و۱۳ ). در مورد اساطیر همگون که به عنوان «یکی از زمینه های رازآلود و پرسمانْ خیز و هنگامه ساز در اسطوره شناسی»، «شاخه ای از این دانش را به نام "اسطوره شناسی سنجشی" پدید آورده است»(همان،ص۱۱ )، اگر این همگونی در مورد اسطوره های ملل همخون و خویشاوند باشد و یا ملّت هایی که باهم داد و ستد تجاری و نظامی و... داشته اند، نکتۀ مبهمی در خصوص علّت این همگونی ها باقی نمی ماند؛ ولی در میان ملل دور از هم و ناآشنا به یکدیگر، قضیه مشکل می شود... . و اینجا ست که گروه پیش گفته، به جواب واقع گرایانه، دست به دامن "زیگموند فروید" و "کارل گوستاو یونگ" می گردند !

  • محتوای اساطیر

در مقام تمثیل،اگر اساطیر را به مثابۀ کوه بدانیم، کار کسانی که در حوزۀ اسطوره پژوهی فعالیت می کنند، دو نوع است: ۱- کوهنوردان و صخره نوردان که کوه(اسطوره) را فتح می کنند و به زیبایی و شکوه ظاهری آن توجّه دارند و از جنبه های زیبایی شناسی ادبی یا روانشناختی به آن می پردازند. ۲- کاوشگران معدن، آنهایی که حقیقت وقایع تاریخی را به سان رگه های طلا و جواهر و... از دل سنگ های کوه(اسطوره) اکتشاف کرده، به بیرون می کشند.

امّا باید توجّه داشت که اسطوره ها از یک لحاظ به قصرهای بهشتی ماننده اند؛ قصرهایی که بعضاً در وصفشان آمده: "از بیرون مانند درونشان و از درون مانند بیرونشان اند". اسطوره ها نیز، باطن شان که همان محتوا و پیام(فلسفۀ تاریخ) است، از ظاهرشان آشکار است و ظاهرشان که رخدادهای مبتنی بر واقعیت تاریخی ست، از دیدگان پنهان مانده و هستۀ آنها را تشکیل می دهد. کار یک اسطوره پژوه دارای رویکرد تاریخی، استخراج رگه های وقایع تاریخی از دل سنگهای کوه اسطوره است. به تعبیری، اسطوره ها سه لایه دارند: ۱- وقایع تاریخی، ۲- حوادث داستانی، ۳- پیام و محتوا.

برای تفسیر اسطوره ها در قدم اوّل باید از چگونگی شکل گیری آنها آگاه باشیم و این امر نیز مستلزم آن است که نوع آنها را از نظر دسته بندی تخصّصی اسطوره شناسی تشخیص دهیم و همیشه به این نکته نیز توجّه داشته باشیم که در بعضی موارد، "فراموشی ها" و "شاخ و برگ یافتن ها"ی وقایع تاریخی عمدی بوده است. باید مراقب باشیم که: از طرفی در هنگام کشف وقایع تاریخی، از پیام اساطیر غافل نشویم؛ زیرا این پیام ها هستند که تعیین می کنندوقایع تاریخی در بازگویی داستانی به چه شکل دربیایند. و از طرفی دیگر برای یافتن پیام اساطیر، حوادث داستانی را به کناری ننهیم؛ زیرا تنها با مقایسۀ صورت واقعی و داستانی حوادث است که متوجّه تغییراتی که در بازگویی آن اِعمال شده است می گردیم و از این راه، به پیام آنها پی می بریم.

ناگفته نماند که ما دو نوع فلسفۀ تاریخ داریم: ۱- نوعی که از تفسیر مقطعی وقایع جزئی و خاصّ تاریخی با تجزیه و تحلیل آنها به دست می آید. حسن آن در دقّت فراوان و نزدیک به صحت بودنِ نتایج گرفته شده اش می باشد. ولی عیب آن در این است که این نتایج هرچند برای مقطع مشخّصی صحیح است، ممکن است قابل تعمیم برای همۀ تاریخ نباشد. ۲- نوعی که برعکس، نگاه کلّی نگر دارد و از تمامی تاریخ بشریّت از ابتدای آفرینش تا پایان آن سخن می گوید. حسن آن نیز در همین نگاه فراگیر و همه جانبۀ آن است. ولی عیبش در این است که به خاطر نگاه کلّی اش، ممکن است از یکی ظرایف -ظرایفی که بر روند کلّی تاریخ تأثیرات بزرگی می گذارند- غافل شود. پس در هنگام پرداختن به فلسفل تاریخ(پیام اساطیر) نیز باید مراقب باشیم هر دو نگاه جزئی نگر و کلّی نگر را باهم اعمال کنیم. در غیر اینصورت -آنطور که شاهدیم- کار به جایی می رسد که هر نوع تفسیری که از روند عمومی تاریخ بشر ارائه گردد، با دلایل ویژۀ خود خواهد توانست درست بنماید و علّت اصلی جدال جهان بینی ملّت ها از هم و حتّی جدایی آنها از یکدیگر نیز، همین است.

  • هنر فردوسی و شاهنامه

در اینجا، جا دارد ذکر خیری هم از حکیم توس بکنیم و پرده از یکی دیگر از شگرفی های این مرد بزرگ برداریم:

شاهنامۀ فردوسی بر اساس آنچه که تا حال گفته شد، از نظر منحصر به فرد بودن شیوۀ روایتش شاهکار است؛ چرا که بخش اوّل را که کمتر شناخته شده ترین قسمت تاریخ ایران -و به اصطلاح دوران پیش از تاریخ ایران- است، برای اثبات کلبیات جهان بینی ایرانی به کار گرفته است. بخش دوم را که اندکی بیشتر شناخته شده -و به اصطلاح دوران آغاز تاریخ ایران- است، به عنوان حوادثی مقطعی، برای بخش نخست شاهد گرفته است. پس از آن، بخش سوم را می آورد که تاریخ شناخته شده و رسمی ایران به شمار می آید. گفتنی ست این سه بخش را معمولاً به ترتیب: اسطوره ای، حماسی و تاریخی نامیده اند که البتّه نامگذاری صحیحی نیست.


پایان

امید شمس آذر
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از رفیقان سنّی مذهب مان تعریف می کرد:

پدربزرگ من هرساله در سالروز شهادت حضرت علی(ع)، سفرۀ بزرگ اطعام می گسترد و حدود ۴۰۰ نفر را که اکثراً از بزرگان و افراد معتبر هستند، از این خوان کرم بهره می دهد... .

یک بار به هنگام مهمانی رو به پدربزرگم کردم و با صدای بلند به طوری که هفت-هشت نفر از بزرگان مجلس نیز بشنوند، از او پرسیدم: "پدربزرگ! مگر حضرت عمر و حضرت عثمان هم شهید نشده اند؟ چرا شما فقط هنگام شهادت حضرت علی بساط مهمانی مهیّا می کنید؟ ". پدربزرگم که مطلب را دریافته بود با اشاره به من فهماند که: "فعلاْ ساکت باش! مهمان ها که رفتند، در خلوت جواب سؤالت را می دهم". وقتی مهمان ها متفرّق شدند، گفت که:

"ای پسر! آیا تو علی را با عمر و عثمان یکی می کنی؟ علی کجا، دیگر صحابه کجا؟...."؛

و آنقدر از فضایل علی(ع) گفت و گفت تا من از این لحاظ کاملاْ قانع شدم. امّا سؤال بزرگتری در ذهنم نقش بست. پرسیدم: "اگر اینچنین است، پس اهل تشیّع بر حقّند؟!". پدربزرگ جواب داد:

"ببین! علی دنبال قرآن راه افتاد که شد علی. امّا شیعه قرآن را رها کرده و دنبال علی راه افتاده. فرق ما با آنان در این است !!".

امید شمس آذر
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای کرکس قلندر سر باز باشکوه

خوش می روی به جاه! مرا هم ببر به کوه

 

از قاف گو که چه خبر آورده ای دگر؟

سیمرغ را بگو که شود باز جلوه گر

 

اینجا بر آنکه واقف راه است راه نیست

ترس از حضور حق به میان است و گاه نیست

 

سیمان و آهنند دو معیار پیشرفت

با سرب می توان به پس افکند و پیش رفت

 

دیگر دلی نمانده که حرفی کند قبول

اصلاً کدام حرف که در دل کند دخول؟

 

درب کلاسشان همه مسدود گشته است

از برف هم که نه، ز دم و دود گشته است

 

اینند خلق و من شده ام بین خلقْ خلق

آب است زیر کاه و پیاله ست زیر دلق

 

-می خواهم عذر- یا که پهن زیر روغن است

از تو نهان چه باد؟ یکی هم دل من است...

 

بازآ ز سوز دل یکی آتشفشان شویم

آتشفشان به خرمن این که کشان شویم

 

دیر آشنای غصّه و درد است «شهسوار»

کرکس چران روز نبرد است «شهسوار»

 

دستش بگیر کآمده زاین بی کسی ستوه

ای کرکس قلندر سر باز باشکوه !

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در خیابان که راه می روم، هرگاه خانمی از روبرو بیاید سرم را می اندازم پایین؛

امّا اگر آن خانم چادری باشد....

سرم خود به خود پایین می افتد.

حجاب برتر یعنی این.

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۸:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر