حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

مهمترین اتّفاقی که در اواخر سال 92 در استان ما رخ داد، اعلام خبر کناره گیری مجاهد نستوه جناب حجّت الاسلام والمسلمین حاج غلامرضا حسنی از سمت نمایندگی ولیّ فقیه در استان و امامت جمعۀ ارومیه و انتصاب حجّت الاسلام سیّد مهدی قریشی به جای ایشان بود. به دنبال اعلام این خبر، 72 نفر به نمایندگی از دانشجویان دانشگاه ارومیه طی بیانیّه ای از انتصاب حجّت الاسلام سیّدمهدی قریشی -که سابق بر این در جایگاه مدرّس، امام جماعت و مسئول نهاد نمایندگی مقام معظّم رهبری در دانشگاه با ایشان ارتباط داشتند- به عنوان نمایندۀ ولیّ فقیه در استان و امام جمعۀ  ارومیه اعلام کردند؛ متن بیانیّه و اسامی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ

ای کسانی که ایمان آورده اید ، از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامرخویش فرمان برید

خطه ی آذربایجان غربی،مهد مردان و زنان با ایمانی است که از ابتدای مبارزات اسلامی و پیروزی انقلاب و هشت سال دفاع مقدس،با تقدیم 12000 شهید گلگون کفن،در راه اسلام و انقلاب و ولایت نام مردمان این سرزمین را در زمره ی مجاهدان جان بر کف راه خدا ثبت نموده است.

بصیرت،ایمان و پیروی از ولایت فقیه، ازخصلت های جدایی ناپذیر مردمان و جوانان آذربایجانی است که زمینه ساز حضور به موقع ، مجاهدانه و مخلصانه ی آنان ، در میدان دفاع از ارزش ها و آرمانهای اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله وسلم) بوده و برای همیشه روح و جسمشان را پیوندی ابدی با ولایت فقیه- که همان ولایت رسول الله است-بخشیده است.

اینک که حضرت آیت الله امام خامنه ای(دامت برکاته) طی حکمی حجت الاسلام دکتر سیدمهدی قریشی را به عنوان «نماینده ی ولی فقیه در استان» و «امام جمعه شهرستان ارومیه» منصوب نموده اند،همانگونه که مردم ولایی و انقلابی در لبیک رسایی به این انتخاب و انتصاب ایشان حضور گسترده و پرمعنایی را در نماز جمعه 27 دیماه به هم رساندند،ما دانشجویان دانشگاه ارومیه نیز وظیفه ی شرعی و انقلابی خود را در اطاعت از فرمان ولی امر مسلمین دیده، بدینوسیله ضمن تجدید بیعت با خون گرانقدر شهدا و امام شهدا (رحمهم الله) و رهبری معظم و معزز انقلاب، حمایت خود را از «حجت الاسلام دکتر سیدمهدی قریشی» که فردی دانشمند و صاحب «علم» و «حلم» اند ابراز نموده وآمادگی قشر جوان و فرهیخته ی دانشگاهی ،در همراهی ایشان برای تحقق اهداف و آرمان های والای اسلامی و انقلابی را اعلام می داریم،و از مجاهدت های و تلاشهایی که حجت الاسلام غلامرضا حسنی تا کنون در این راه داشته اند قدردانی و تشکر می نماییم.

حجت الاسلام حاج آقای قریشی،ما دانشجویان دانشگاه ارومیه همچون گذشته که با پیروی از رهنمودهای عالمانه و حکیمانه تان در دانشگاه به تاسی از حضرتعالی با حفظ شور و شوق انقلابی در راه اسلام و انقلاب گام بر می داشتیم،بار دیگر بر عهد خود در پیروی از روحانیت مبارز و انقلابی تاکید و پافشاری کرده و تا پای جان و آخرین قطره ی خون و آخرین نفس خود بیعت خود را با حضرتعالی که همانا بیعت با امام خامنه ای(دامت برکاته) و امام زمان(ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) است تجدید می کنیم.

72تن از دانشجویان دانشگاه ارومیه                                             

                                                                                           والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


امین صادق

امید شمس آذر

احمد همتی

ایوب فتح اللهی

بهرام ازلیگینی

بهروز صادق زاده

بهمن منصوری

پویا ترقی

پیمان نیساری

توحید قربانی

جهانگیر اسلام پرست

جواد مقدم خاوری

حامد رحمانی

حامد قاسم نژاد

حسن سلطانی

حسین زینلیان

حسین عبدی

رحیم اسفندیارپور

رسول رحمت زاده

رضا خدایی

رضا عزیزیان

روح الله میری

سالار نامدار وندایی

سامان مقدم

سجاد خلیلی

سجاد رحیمی

سجاد غنی زاده

سعید دانش پژوه

سعید درویشی

سعید علی وند

سعید نقی زاده

سهند تقی زاد

سیدجواد مهدی زاده

سیدمهدی قائمی

سینا سیاهی دوز

سینا عزیزی

طاهر زمان زاده

علی اکبر تقی زاده

علی دیندار

علی روستایی

علیرضا سلطانیان

علیرضا فرامرزی

قاسم حیدیری

قاسم خلج

محسن امیری

محسن صیامی اصل

محمد آقامیرزایی

محمد پورمعصوم

محمدحسن مطهری

محمد شیخلو

محمد کرامتی

محمدمهدی درویش زاده

مرتضی دلالی

مرتضی ستاری

مسعود اکبری

مصطفی سلطانی

مهدی حق دوست

میثم علیزاده

میرداوود حسینی

میرمهدی اصغرمیری

میروحید غیبی

میرمحمد هاشمی

میلاد خمیس ابادی

میلاد فولادی

میلاد قوی پنجه

نادر سلیمانی

نیما احمدی

نیما بابایی

هادی اسمعیلی

هادی جاویدی

یاسین سلیمانی

امید شمس آذر
۰۷ دی ۹۴ ، ۱۷:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
توصیه حضرت امیر علیه السلام به شتافتن در مزرعه دانش:

پس به سوى  کشتزار  دانش بشتابید، پیش از آنکه بوته، آن خشک شود، و پیش از آنکه به خود پردازید و پیش از آنکه فرصت گرفتن علم از منبع آن و اهل آن از دست رود،
و از کار زشت باز ایستید و دیگران را از آن باز دارید،چه، به باز ایستادن پیش از بازداشتن مامورید!

یک نکته بسیار ظریف در جمله آخر حضرت وجود دارد ، آنجا که می‌فرماید: قبل از نهی کردن دیگران از کار زشت، خودتان باید آن کار زشت را ترک کرده باشید. روشن است که تا من خودم را اصلاح نکنم و کارهای زشت را ترک نکنم، نمی‌توانم در بازداشتن دیگران از گناه موثر واقع شوم. بله با زبان امر و نهی می‌کنم اما کلامم روح و جان ندارد چون خودم عمل نکرده‌ام. وای بر عالمان بی‌عمل!


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۷ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سؤال: اگر در اسلام -بر خلاف مسیحیّت- علم داشتن و تعقّل ورزیدن مقدّم بر ایمان آوردن است، پس قضیۀ ایمان به غیب که در قرآن مقدّس تأکید شده، چه معنا دارد؟ آیا این با توصیه های فراوان به تعقّل و تحقیق تناقض ندارد؟

جواب: علم و اندیشه برای تشخیص راه حقّ است. بعد از آن، مرحلۀ اطاعت از دستورات حقّ است که به قول ارتشی ها چرا ندارد!

امید شمس آذر
۰۵ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

اصل

آن ناز است

که

باید کشید

امید شمس آذر
۰۲ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ما گاهی وقت ها، اختیار را با اجازه اشتباه می گیریم؛ ما اختیار داریم هرکاری دلمان خواست بکنیم، ولی اجازه نداریم.

کسی که از فرصت جایزی که در دست اوست، استفاده نکند، معمولاًَ بی عرضه شناخته می شود. ولی اختیار اعم از اجازه است و شامل امور غیر مجاز هم می شود. پس خودداری از کارهای خلاف، بی عرضگی محسوب نمی شود. پیامبر گرامی ما (ص) می فرماید: "روزگاری می رسد که مرد(انسان) مخیر می شود که بین بی عرضگی و نادرستی یکی را انتخاب کند.از هم اکنون هشدار می دهم هرکس آن روزگار را درک کرد،باید بی عرضگی را بر نادرستی ترجیح دهد".

علت پیش آمدن چنین وضعیتی در روزگار ما، فرو ریختن هیبت گناه در جامعه است که خود دلایل دیگری دارد؛ ولی مهم ترین دلیل آن ترک حدود الهی و همچنین ترک فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر است.

امید شمس آذر
۰۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام در تفسیر حیات طیّبه می‌فرمایند:

قناعت دولتمندى را بس و خوى نیک نعمتى بود دردسترس. و حضرتش را از معنى فلنحیینه حیاه طیبه[1] پرسیدند، فرمود: و آن قناعت است.

 

زندگی پاک و پاکیزه(حیات طیّبه) می‌تواند دو بعد داشته باشد:

۱- بعد جسمی: قناعت در خوردن و آشامیدن ، سلامت جسم را به دنبال دارد. قناعت به معنای زیاده‌روی نکردن و اکتفا به غذای سالم و مقوّی است.

۲- بعد روحی: حرص مال دنیا ، طمع کردن و حسادت به مال دیگران و استرس ناشی از دنیاپرستی  و پول پرستی همه و همه باعث از بین رفتن آرامش روح و روان آدمی است. قناعت  ، اکتفا به رزق و روزی خدا و توکل و امید به قادر متعال همان یاد خدا است که الا بذکر الله تطمئن القلوب(یاد خدا آرامش بخش دلهاست) این چنین است که قناعت همان حیات طیّبه دانسته شده است.

نکته: سلامت جسم و روح دو بخش به هم تنیده یک انسان سالم است، به صورتی که یک بیماری جسمی هر چند کوچک مثل درد دندان در روح و روان آدم هم اثر می‌گذارد و آرامش فکری انسان را مختل می‌سازد. از طرف دیگر کسی که آرامش روانی ندارد و دائم حرص و طمع و حسادت می‌ورزد، جسمش هم دستخوش بیماری خواهد شد. این چرخه دوطرفه ادامه پیدا خواهد کرد مگر اینکه انسان خود را بشناسد و  باور کند که خدایی هست، خدایی که یک موریانه داخل تکه سنگی در زیر اقیانوس‌های ظلمانی را روزی می‌دهد و لحظه‌ای فراموشش نمی‌کند.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۲:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

به پشمین قبای نسوزت مناز

چو خود پنبه ای، آتشت یار بین

 

تو خود پشم شو، پنبه پوشی چه باک؟

بیا و صفا و صفا در دل نار بین

 

بشو چشم دل از غبار طمع

یکی را به تسبیح و زنّار بین

 

به بتخانه و مسجد و دیر و غیر

نشان از جمال رخ یار بین

 

بیا و افاضات اهل طریق

به لفظ کم و عمق بسیار بین

 

جمال جنان را نه در زهد شیخ

در آن یار حلّاج اسرار بین

 

ز خود تا خدا یک الف بیش نیست

به بغداد در چوبۀ دار بین.


امید شمس آذر
۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۳:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
خیس باید شد
سرما باید خورد
عطسه باید کرد
قرص باید خورد
آمپول باید زد... !
.
.
.
میگم: چه دیوانه ای بوده این سهراب سپهری!
امید شمس آذر
۲۶ آذر ۹۴ ، ۲۰:۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

امثال آقای رائفی پور ابزاری شده اند در دست عدّه ای خاص برای تکفیر هرکسی که ازش خوششان نمی آید، که صرفاً با توسّل به نمادهای دزدیده شده و مصادرۀ شدۀ گروهی که به غلط و با شیّادی و شیطنت فراماسون می نامندشان، بزرگانی همچون نیوتون و داوینچی و شیخ بهایی و امیرکبیر و سیّد جمال الدّین و کمال الملک و دهخدا و مصدّق و جعفر شهیدی و حتّی این اواخر آیت الله مهدوی کنی و امثالهم را نیز از دور خارج کنند. تا چه رسد به من و شما ؟! نتیجۀ طبیعی شنیدن این سخنان دو چیز است: یا این شخصیّت ها آدم های بدی هستند، یا فراماسونری چیز خوبی است! امروز_فرداست که بگویند:

«شهید بهشتی هم فراماسون بود، چون شهدای هم حزبی اش در واقعۀ انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی 72 نفر بودند که عددی ماسونی است. اهل اصفهان هم بوده که مرکز فعالیت شیخ بهایی و فراماسونری ایران است -"بهایی" را داشته باشید- و دجّال را هم می گویند که در آخرالزّمان از آنجا ظهور خواهد کرد. آیت الله موسوی اردبیلی هم که جانشین ایشان در ریاست قوّۀ قضائیه بود ماسون بوده، چون او هم اهل اردبیل بوده که خاستگاه صفویّه بوده که آنها هم سادات موسوی بودند و فعالیتشان در زمینۀ مهدویّت انحرافی بر کسی پوشیده نیست. رنگ کلاه طرفدارانشان معروف به قزلباش ها سرخ بوده که به همراه آبی و سفید و سیاه و ارغوانی از رنگهای اصلی ماسونی شناخته می شوند. جالب اینکه پایتختشان هم اصفهان بوده. این از قوّۀ قضائیه؛ قوّۀ مقنّنه هم که ساختمانش شکل گونیا و پرگار است که اصلی ترین آرم فراماسونری است، ماسونی بودنش نیاز به توضیح ندارد. نمایش هم سبزرنگ است که هرچند مستقیماً از رنگهای ماسونی نیست، ولی فتنۀ ماسونی 88 از این رنگ استفاده می کرد. 88 را اگر برعکس کنیم می شود W که در ابتدای آدرسهای اینترنتی قرارش داده اند و سه تا پشت سر هم آن به شکل WWW به گونۀ دو تا IMI هم خوانده می شود که همان شکل علامت درود بر شیطان با دست است و به علامت بوزقورد پان ترکیست ها هم شباهت دارد. در اسم موسوی هم -اعمّ از میرحسین موسوی یا موسوی خوئینی ها- اگر به انگلیسی نوشته شود، نام USA یا علامت اختصاری ایالات متّحدۀ آمریکا دیده می شود. آقای لاریجانی هم که در رأس قوّۀ مقنّنه است، اوّل اسمش "لا" دارد که به صورت 11 انگلیسی نوشته می شود که از اعداد ماسونی است، به خصوص وقتی که با عدد 9 همنشین باشد که این 9 عدد مقدّس ترکان باستان هم هست که خدای مورد پرستش شان، آسمان آبی مقدّس بوده. و می بینیم که مجلس نهم با دولت یازدهم همزمان بوده. قوّۀ مجریّه هم علاوه بر این مسئله، در رأسش آقای روحانی قرار دارد که فراماسون است؛ چون که در تبلیغاتش از علامت کلید استفاده می کرد که این علامت در دلار آمریکا دیده می شود. رنگ تبلیغاتی اش هم بنفش بوده که تلفیق دو رنگ ماسونی آبی و قرمز است. دکترایش را هم از فرانسه گرفته که خاستگاه فراماسونری در جهان است. تازه فامیلی قبلی اش فریدون بوده که بعضاً میان فارسی زبانان به اختصار "فری" تلفّظ می شود که به نوبۀ خود مخفّف فری ماسون هم می تواند باشد. مجلس خبرگان هم که در رأسش آیت الله مهدوی کنی بوده که می دانیم ماسون بوده. علاوه بر آن، شال سفید هم به گردن می انداخت. مدّتی نخست وزیر هم بوده و دانشگاه امام صادق(ع) را هم در محلّ شعبۀ مطالعات دانشگاه هاروارد آمریکا تأسیس کرده است. اکنون نیز آیت الله جنّتی در رأسش قرار دارد که سنّش یادآور سال آغاز به کار دولت یازدهم است. تعداد فقها و حقوقدانانشان هم هرکدام 6 نفرند که یادآور ستارۀ هگزاگرام یا همان آرم صهیونیسم است. مجمع تشخیص مصلحت نظام هم که افراد زیادی مثل محمود احمدی نژاد در آنجا حضور دارند که هرچند فراماسون بودن خودش احراز نشده است، امّا حمایتهای بی دریغش از اسفندیار مشایی -فراماسون معروف- بر کسی پوشیده نیست؛ یا فردی مثل سعید جلیلی که با تک پای چپ راه می رود که یادآور نماد ماسونی تک چشم چپ یا چشم لیوسیفر یا چشم جهان بین است، که تازه فارغ التّحصیل دانشگاه امام صادق هم هست. این فرد قبلاً در سمت دبیری شورای عالی امنیّت ملّی ایفای وظیفه می کرد که قبل از او آقایان روحانی و لاریجانی در این سمت بودند و بعد از او نیز آقای شمخانی جایگزینش شد که فرمانده نیروی دریایی ارتش بوده و علامت ماسونی "دو خطّ موازی" بر دوشش خودنمایی می کند. و البتّه عضو مجمع تشخیص مصلحت هم هست. ریاست مجمع هم با آقای هاشمی رفسنجانی است که تاریخ تولّدش دو تا 13 پشت سر هم است که از اعداد ماسونی است. در بحث از نیروهای مسلّح هم، باید بدانید که سپاه پاسداران یک سازمان ماسونی است، چون لباسهایشان سبز است و شخصی چون سردار علی فضلی از فرماندهان آن است که با تک چشم چپ می بیند. سردار صفوی -تکرار می کنم: صفوی- هم که فرمانده کلّ سابق آن بوده و فرمانده وی مهندس غرضی هم که از بنیانگذاران اصلی آن بوده، اهل اصفهانند. جالب اینجاست که امام خمینی(ره) در وصف سپاه پاسداران گفته بود که: "سپاه چشم من است"، ولی مشخّص نکرده بود که منظور چشم چپ است یا راست. بسیج هم که اعضایش چفیه به گردن می اندازند که یادآور صفحۀ شطرنجی از نشانهای ماسونی است. این نشان را گروههای مشابه دیگری نیز در کشورهای منطقه از جمله انصارالله یمن و حزب الله لبنان و فرماندهانشان چون سیّدحسن نصرالله و عبدالملک بدرالدّین هم استفاده می کنند. ارتش جمهوری اسلامی هم یک سازمان ماسونی است، چون که افسران و امیرانش از ستارۀ پنج پر معروف به پنتاگرام از علامات ماسونی بر دوشهای خود استفاده می کنند. نیروی انتظامی هم که شمارۀ تلفن مرکز فوریت های پلیسی اش 110 است که مضرب دهم عدد 11 است. مراکزی مانند صدا و سیما و وزارت اطّلاعات که در آرمشان نماد تک چشم چپ دیده می شود، جای خود. نهادهای خصوصی یا فرعی دولتی هم از بس زیادند، نمی توان اسم برد مانند: سازمان مدیریت و برنامه ریزی که همه می دانیم یک سازمان صهیونیستی است. یا سازمان مدیریت صنعتی که نام اختصاری اش IMI است. یا سازمان نظام مهندسی که فردی مثل مهندس غرضی در رأسش بوده که نخستین اپراتور تلفن همراه در زمان وزارت او شروع به کار کرد و از آن زمان تاکنون همۀ شماره های تلفن همراه در ایران با 09 شروع می شود، خصوصاً در خطّۀ شمال که با 0911 شروع می شود. غرضی علاوه بر آن، شعار تبلیغاتی اش 55=1 بوده که این 55 را اگر برعکس کنیم می شود دو تا قلب که به نظر می رسد از نمادهای ماسونی باشد. مؤسّسۀ علمی_آموزشی مدرّسان شریف هم که شمارۀ تلفنش 29 دو تا 6 هست که این 29 عکس 92 و دو تا 6 هم یادآور سه تا 6 یا همان 666 است که عدد شیطان است. اگر تا اینجا متقاعد نشده اید که نظام اسلامی یک نظام ماسونی است، به پرچم جمهوری اسلامی ایران دقّت کنید که 11 تا الله اکبر بالایش دارد و 11 تا پایینش که جمعشان هم که می شود 22 باز از اعداد ماسونی است. رنگهای پرچم هم سبز و سفید و سرخ اند و آرمش هم سرخ است. زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم که بیست و دوّمین روز از یازدهمین ماه سال بوده. نقاط عطفش هم در سه واقعۀ دنباله دار در سه سال متفاوت، دقیقاً سیزدهمین روز آبان ماه یعنی ماه هشتم بوده. جالب است نه! امام خمینی هم که از سادات موسوی و لقبش معمار کبیر انقلاب اسلامی است که این معمار کبیر همانطور که می دانیم یک لقب ماسونی است. علاوه بر اینکه در آستانۀ پیروزی انقلاب در فرانسه ساکن بوده و بعد از آن مدّت رهبری اش یازده سال طول کشیده ، اطراف گنبد بارگاهش هم 4 هرم وجود دارد. خودش هم متولّد 11 سپتامبر یا 20 شهریور است که یازدهمین روز نهمین ماه میلادی است. تاریخ تولّدش به شمسی و قمری هم هر دو ششمین ماه سال بوده. یعنی 20 جمادی الثّانی سالروز تولّد حضرت زهرا(س) که در تسبیحات معروفش 33 تا سبحان الله و 33 تا الحمدلله وجود دارد که از اعداد ماسونی است. اصلاً اینطور بگویم که اسلام و به طور خاصّ تشیّع یک مکتب ماسونی است. چرا که نشانه اش هلال است که اگر کنار ستاره قرار گیرد از علامات ماسونی است. رنگش سبز است. خدایش "الله" است که عددش به حروف ابجد می شود 66. پیامبرش حضرت محمّد(ص) است که آن هم عددش می شود 92. کتابش قرآن است که بنا به قول مشهور 6666 آیه دارد و طبق نسخه های چاپی امروزی 600 صفحه است. تعداد سوره های دارای حروف مقطّعه اش هم 29 تاست. قبله اش هم خانۀ کعبه است که با مکعب بودنش در واقع 6 وجه دارد و پرده اش هم سیاه رنگ است و به دست حضرت ابراهیم یا براهیم(ع) ساخته شده که ماسونها او را برهمای دوّم می نامند. تازه صابئین هم آن را معبد زحل می دانند که سیّارۀ مورد ستایش کاهنان و جادوگران است. لباس احرامش سفید رنگ است و تعداد دورهای طوافش هم 7 دور است که یادآور "منورا" یا شمعدان 7 شاخه است. جالب اینکه تعداد معابد صابئین روی هم هفت معبد بوده. تعداد "شمیطّاها" و همچنین تعداد "سفیراها" هم در کتاب کابالا 7 تاست. و این 7 در بسیاری از شئون دیگر اسلامی هم عددی مقدّس تلقّی می شود، مانند: 7 قلم زکات، یا 7 روز هفته، و... . سه ستون شیطان یا "آبلیسک" هم که در جمرات وجود داشتند و خوشبختانه حکومت عربستان برشان داشت، نیاز به توضیح ندارد. تعداد اصول دین، نمازهای روزانه و همچنین اهل بیت پیامبر 5 تا هستند. تعداد امامان شیعه هم 12 تن هستند که برابر با تعداد مثلّث های سازندۀ ستارۀ هگزاگرام است و فیثاغورث فراماسون آن را مقدّس ترین عدد بعد از 1 عنوان کرده است. مردان مؤمن را گفته اند که به صورت 33 سالگی شان وارد بهشت می شوند، که از این رو یک مکان ماسونی است. همان بهشتی که گفته اند 8 طبقه دارد، آنچنانکه تعداد طبقات جهنّم را هم 7 تا ذکر کرده اند. و این هشت بهشت نام کتابی از میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی دو تن از ازلیان معروف است. فرشتگان حامل عرش خدا را هم 8 تا گفته اند که یکی شان هم به شکل گاو است که نماد برهما است. فیلسوفان اسلامی هم روی این حساب، تعداد صفات ایجابی و سلبی خدا را 8 و 7 گفته اند. امام علی(ع) هم که عددش می شود 110، در روز 13 ماه رجب یعنی ماه هفتم سال قمری در خانۀ کعبه به دنیا آمده و در 33 سالگی به امامت رسیده است. امام حسین(ع) هم که قبرش 6 گوشه است، تعداد یارانش در واقعۀ کربلا 72 تن بوده. امام مهدی(عج) هم که تعداد سردارانش را 313 تن به تعداد یاران پیامبر در جنگ بدر -به معنی قرص کامل ماه از علامات شیطان پرستی- گفته اند، خود متولّد نیمۀ شعبان هشتمین ماه قمری است و نام مادرش هم نرجس همان نارسیس/نرگس است که در ادبیّات استعاره از چشم گرفته می شود، آن هم یک چشم، و علاوه بر آن با شش پر بودنش شباهت به ستارۀ هگزاگرام دارد و قیام خود را هم از کعبه شروع می کند. اخکام اسلام هم بر مبنای سال قمری است که توضیحش گذشت. خوشبختانه عربستان اخیراً تاریخش را به میلادی تغییر داد که جا  دارد کشورهای اسلامی باقیمانده هم از این حرکت الگو بگیرند. از این گذشته، وقتی انقلاب اسلامی که از قیام امام حسین الهام گرفته و برای قیام امام مهدی مقدّمه سازی می کند، ماسونی باشد، در ماسونی بودن خود آن دو قیام هم شکّی نیست. این را هم داشته باشید که تنها امامی که در میان امامان شیعه با عدد خود یعنی لقب ثامن الائمّه یا ثامن الحجج شناخته می شود، امام رضا(ع) است که مزارش در ایران است که امروزه مرکز تشیّع در دنیاست. روز 8 ماه 8 سال 88 هم برابر بوده با میلاد امام هشتم که قبل از فتنۀ 88 که خودش هم 8 ماه طول کشید، شال سبز را غالباً به عنوان تبرّک از حرم ایشان می آوردند؛ و البتّه پدرش همان امام موسی کاظم (ع) است که جدّ سادات موسوی است. ببینید که ما اینهمه مدّت چقدر غافل مانده ایم! شهر قم هم که پایگاه روحانیّت شیعه است، بارگاه خواهر ایشان است. روحانیّت شیعه به عنوان یک تشکیلات ماسونی، از نماد عمامه های سفید یا سیاه و بعضاً عبای سیاه برای خود استفاده می کنند و نظریّۀ ماسونی ولایت فقیه هم از آنجا شروع به رشد کرده است و ما وظیفه داریم جلوی آن بایستیم. رهبر کنونی ایران آیت الله سیّدعلی حسینی خامنه ای، علاوه بر اینکه عبا و عمامۀ سیاه و محاسن سفید دارد و چفیه هم بر گردن می اندازد و با تک دست چپ کار می کند، بر جنازۀ آیت الله مهدوی کنی نماز گزارده. نام خامنه ای هم با نام "هخامنشی" شباهت دارد که خود برگرفته از حاخام منش به معنی یهود دوست است و می توان گفت کلّاً ایران یک کشور ماسونی است و بابیّه و بهائیّه و رکنیّه و شیخیّه و ازلیّه همگی از آنجا برخاسته اند. به عنوان مثال، شیراز مولد علیمحمّد باب بوده که علمای بزرگی هم از جمله در زمان ما آیت الله مکارم شیرازی از آنجا برخاسته اند. حافظ شیرازی هم که برجسته ترین شاعر و حافظ کلّ قرآن بوده، اشعارش سرشار است از اسامی "مهندس" و "پرگار" و "چشم جهان بین" و اینگونه نمادهای ماسونی. یا همدان که مدفن استر و مردخای است که زادگاه سیّد جمال الدّین فراماسون معروف تاریخ معاصر یا علمایی چون آیت الله حسین نوری است که هم نوری است و هم همدانی و اسمش شباهت عجیبی هم با حسینعلی نوری یا همان "بها" دارد. شیخ فضل الله نوری هم که خوشبختانه در جریان انقلاب مشروطه اعدام شد، جای خود. در کنار او حسین نورعلی بازیگر نقش شاه در سریال معمّای شاه را داریم که در ساختمانهای ماسونی کاخهای شاه فیلمبرداری شده است و از این رو عوامل این سریال نیز مانند مهران مدیری و عوامل سریال "قهوۀ تلخ" ماسون اند. در خطّۀ شمال هم شهر "استرآباد" یا گرگان را داریم. سراسر این خطّه سبزرنگ است و بامهایش هم غالباً شیروانی یا همان هرمی اند. شیروان شهری در خراسان کنونی و منطقه ای در قفقاز جنوبی هم بوده که خاقانی از آنجا برخاسته است. در ساحل دریای "خزر" هم قرار گرفته که نام قومی است که از قرن 6 میلادی به بعد یهودی شدند و رژیم صهیونیستی را هم همینها تأسیس کرده اند. و اصلاً جهت شمال از دیرباز بین شیطان پرستان به عنوان تنها جهتی که خورشید از آنجا نمی گذشت مقدّس بوده و به جهت شیطان معروف بود و در مراسم خود خون گرگ را با شیرۀ گیاه هوم می آمیخته و به سمت شمال می پاشیدند. بلکه انسان یک موجود ماسونی است؛ چون رنگ موهایش در جوانی سیاه و در پیری سفید است که این سفیدی و سیاهی در چشمهایش هم دیده می شود، کلّ اندام بدنش اگر دست و پایش را از هم باز کند، به صورت یک ستارۀ پنتاگرام دیده می شود و در هریک از دست و پاهایش هم پنج انگشت دارد. مهمتر اینکه همۀ فراماسون ها در طول تاریخ از جنس این موجود بودند. اصلاً خود خدا هم ماسون است؛ چون اوِلاً یکی است که طبق قاعده باید دو تا می بود. بعد هم که خالق انسان است. همچنین خالق شیطان است. بعد اینکه آسمان را آبی، خون را قرمز و طبیعت را سبز آفریده. برف را هم سفید آفریده که دانه هایش هم شبیه ستارۀ هگزاگرام هستند. خالق بهشت و جهنّم و نازل کنندۀ قرآن و فرستندۀ پیامبران و خیلی چیزهای دیگر هم هست و به طور خلاصه، همۀ آتش ها از زیر سر او بلند می شود !!!!!!!!!!!

این امید شمس آذر هم که در دانشگاه ارومیه درس می خواند، ماسون است؛ چون اوّلاً تاریخ می خواند و تاریخ از آنجا که فراماسونری قدمتی به درازای آن دراد، یک رشتۀ ماسونی است. بعد، اوّل اسمش واج شین دارد که گفته اند: جنایتکاران بزرگ در آخرالزّمان اسمشان شین دارد. تخلّص شعری اش هم "شهسوار" است که امضایش هم بر اساس آن است و شهسوار هم علاوه بر اینکه با شین شروع می شود، ترجمۀ شوالیه به زبان فارسی است که از درجات ماسونی است. اسم کاربری اش هم "اوریا" است که نام حضرت ادریس(ع) است که ماسون بوده؛ چون نامش به عبری خنوخ یا اخنوخ هست که معنایش می شود سازندۀ منازل خوب یا همان استاد معمار که اصلی ترین عنوان ماسونی است. با هوشنگ پیشداد هم در تاریخ اسطوره ای ایران می گویند یکی بوده که معنای نام او هم می شود همان سازندۀ منازل خوب. یونانی ها هرمس حکیم نامیده اندش و آیین ماسونی هرمسی را منسوب به او می دانند. اهرام مصر را هم که عظیم ترین سازه های ماسونی جهان است می گویند او ساخته و بسیاری از دانشها و فنون مورد استفادۀ ماسونها را وی پی ریزی کرده. اوریا علاوه بر آن، نام علی(ع) در زبور داوود(ع) است که او هم یک ماسون بوده؛ چون بر روی سپر خودش ستارۀ هگزاگرام را نقش کرده بود که این ستاره گاه به اسم او ستارۀ داوود هم نامیده می شود. شمس آذر علاوه بر آن، شغل اصلی پدرش بنّایی است، شغل عمویش هم همینطور، پدربزرگش هم با عنوان اوستا یا همان استاد محمّدحسن معمار خیلی معروف است. این شغل را به همراه شغل دوّم و زمستانی پدرش که رانندگی باشد، وقتی در فرم ها بنویسد، چون هر دو از مشاغل آزاد هستند، می نویسد: آزاد، که وقتی در کنار بنّا یا معمار قرارش دهیم، می شود: بنّای آزاد و معمار آزاد که دقیقاً ترجمۀ همان لفظ فراماسون است. اهل سلماس هم هست که معروف است به شهر شطرنجی و در یک زمانی به خاطر کثرت حضور وانت های آبی قاچاق سوخت در آن، به شهر آبی معروف شده بود و در کوهستانهایش که اسب و الاغ برای این منظور کارآیی کافی نداشتند، از قاطر یا همان "استر" استفاده می شد. محلّ تبعید علیمحمّد باب بوده و اکنون قطب تولید درب یا همان "باب" در کشور می باشد. دوّمین محصول عمدۀ کشاورزی اش هم سیب است که یک میوۀ ماسونی است. تاریخ تولّد او 13، 66 و عدد اسمش هم 55 است. در امضایش هم دو تا خطّ موازی به کار می برد. اغلب موارد به آهنگهای مرحوم محمّد نوری گوش می کند که علاوه بر اینکه نوری است، در آهنگ "ای دیار خوب من" به جای اینکه قاعدتاً بگوید: به دو چشم من بتاب، گفته است: به چشم من بتاب. حالا اگر از فنّاوری ریورسینگ در مورد آثار او نیز بهره بگیریم، احتمالاً نکات فراوان دیگری را هم کشف خواهیم کرد. در خانۀ خودشان هم یک جوجه اردک دارند که این اردک از حیوانات ماسونی است، زیرا لژ غاز از لژهای معروف فراماسونری لندن بوده. تازه خیلی وقت ها هم پیاده سر کلاس می رود و بر می گردد که دو تا پای پیاده در بین دانشجوها معروف است به خطّ یازده. الآن هم دیدید که در پایان حرف قبلی اش 11 تا علامت تعجّب گذاشته بود ».

نکتۀ جالب توجّه اینجاست که: مفاهیمی را که در حال حاضر نمی توانند به فراماسونری نسبت دهند، یا می گویند "کار خود ماسونها بوده تا بعداً بتوانند آن را به نفع خود مصادره کنند"، مثلاً جنگ لبنان را خودشان 33 روز کش دادند، یا ساعت ورود امام خمینی(ره) به میهن را که 9:27 بوده خودشان گفتند 9:33 تا مصادره کنند؛ یا اگر بزرگتر از این حدود باشد، می گویند "خدا خودش آنچنان کرد تا به فراماسونها رودست بزند" مانند تعداد اصحاب امام حسین(ع) در روز عاشورا. من نمی دانم اگر این میان ساعت ورود امام(ره) به میهن واقعاً 9:33 بود، چه می خواستند بگویند؟ می گفتند "خلبان ماسون 6 دقیقه طول پرواز را کش داده تا آن ساعت به زمین بنشیند" یا می گفتند "خدا خودش آنطور کرد تا به فراماسونها رودست بزند" ؟! اخیراً دیدم در کتابهای درسی تاریخ دبیرستان تولّد امام خمینی(ره) را به شمسی، از ترس این عدّه به جای 20 شهریور، اوّل مهر نوشته بودند. اینها چه پاسخی دارند برای این سؤال که: بالاخره فراماسونری خودش چیست؟ یک سازمان استعماری با مرکزیّت انگلیس است یا یک مکتب اعتقادی؟ اگر سازمان استعماری است، روی چه حسابی شخصیّتهای بسیار کهن تاریخی مانند قابیل پسر حضرت آدم را که برادر خود را کشت فراماسون عنوان می کنید؟ آن زمان استعمار در کار بوده و انگلیسی وجود داشته؟ و اگر یک مکتب اعتقادی است، مبانی اعتقادی اش چیست؟ پس چرا اعتقادات را رها کرده و چسبیده اید به نمادها؟ آنهم نه نماد اصلی یعنی گونیا و پرگار با یک حرف G در وسط، بلکه هر چیزی که ممکن باشد !!

پناه می بریم به خدا از شرّ شیاطین انس.

امید شمس آذر
۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۶:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر چه من به سال شصت و شش از مادرم زادم

ولی نه سال قبل از آن بمانده نیک در یادم

 

که در سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت امری

همه می خواستند از شاه و لیکن او نبود آدم

 

که استقلال و آزادیّ و جمهوریّ اسلامی

کند تقدیم، آخر یک تن آمد، گفت: من دادم

 

خمینی(ره) بود او، شد رهبر ملّت که ملّت هم

بگفت: از کار نیک رهبرم خرسند و دلشادم

 

پس از آن نوزده سالم چنین بگذشت تا این که

بشد یک روز کز آن است آه و داد و فریادم

 

به سال یکهزار و سیصد و هفتاد و شش خوکی

رسید از در که: من روز دوم از ماه خردادم

 

گرفت این خوک از سوی خران نام حماسه، پس

همه جا را نجس بنمود هم با فرس هم با دم

 

دموکراسیّ و آزادی هم اسم آن نجاست شد

که داد آرام و بی حرف و صدا بنیاد بر بادم...

 

کنون ای قرتی سوسول زنجیر طلا بسته

که داری بس مجوّز از سوی فرهنگ و ارشادم !

 

اگر آزادی این بی بند و باری هست، پس باری

تویی در بند آزادی، من از این بند آزادم


امید شمس آذر
۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۳:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


هر صبح از غمت زده با آفتاب حرف
شب هم که طبق قاعده با ماهتاب حرف

خوابم ز دیده در شده و در رسید هم
از اشتیاق تو بزنم توی خواب حرف

«کرده کتاب حسن تو ما را کتابخوان»
«دارم برایت ای گل من! یک کتاب حرف»

حرفی نداشت حرف من، امّا ز رشک غیر
افتاد در دهان همه شیخ و شاب حرف

سیلاب شست جملۀ سیلابهای عمر
امّا نشد زدوده به وایتکس و فاب حرف!

گفتم: "عمل نکرده چرا حرف می زنید؟"
از هر طرف شدم هدف بی حساب حرف

دروازه های نقد اگر بسته شد چه باک؟
از پشت سر گشوده شده چند باب حرف

راه موفّقیّت از این پنج واژه بود:
تبلیغ، تیپ، جاذبه، جوجه کباب، حرف!

من که نداشتم، ولی آن کس که داشته ست
مشروع بود و نیست در این انتخاب حرف


تنها کمی ز جانب بی جنبه ها بپا!

تا در نیاورتد برایت -جناب!- حرف


در خاک باغچه همه را چال می کنم
زیباست، به که رخ بکشد در نقاب حرف.




امید شمس آذر
۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

شبی از شبهای زودرس زمستان بود که طبق عادت معمول، پای پیاده در راه بازگشت به خانه بودم. نیمه های راه یک زوج جوان که سوار ماشین بودند، سر راهم نگه داشتند و نشانی پادگان سپاه را ازم پرسیدند. گفتم: "دو خیابان جلوتر، دست راست". بعد از اینکه خداحافظی کرده و رفتند، پیش خود به فکر فرو رفتم که: این وقت شب آنها کجا، پادگان سپاه کجا؟ به راهم ادامه دادم. دو خیابان که جلوتر رفتم، یک صدای گوپ_گوپ از دور شنیدم. دنبال صدا به سمت راست چرخیدم. متوجّه چراغانی های آن طرف شدم. اوّلش فکر کردم عروسی است. بعد دیدم نه! مراسم دهۀ فجر در سالن اجتماعات واحد فرهنگی سپاه در حال برگزاری است و دو باند پهن هم در دو طرف ورودی ساختمان گذاشته اند تا پیام انقلاب ما را به گوش جهانیان برسانند:

"ناش ناش، نیناش ناش

شبو تا به صبح بیدار باش

موهاتو فر بده، حالا بیا تو با من قر بده" !!!

با خود گفتم: ببینید که از سرود "الله اکبر،خمینی رهبر" و آن حماسی خوانی های رعشه انگیز استاد قره باغی به کجا رسیدیم؟!... . سری تکان دادم و رد شدم. سؤال اینجاست که: اگر این کارها به اسم جذب حدّاکثری صورت می گیرد، خود این جذب در چه راستایی است؟ و مهمتر اینکه: اگر واقعاً ذائقۀ جامعۀ ما این است، پس در این همه مدّت چه کار کرده ایم؟ 38 سال زمان کمی نیست. یک نسل تمام و بیشتر.

امید شمس آذر
۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۲:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
بنده ام، امری... پیامی... هر چه گفتی میکنم
می کنم بی چون و چندی هان! شنفتی؟ می کنم

 
ناز تنها از تو، عشق از من، دل از من، تب ز من
ای همه خدمت نمی بینی که مفتی می کنم؟
 
دل به طاق ابرویت بندم که از سر وا شوم
چشم بد دور! این دو کار نقض جفتی می کنم
 
خوب می دانم تویی تاج سر و من خاک پا
گرچه گاهی اندکی گردن کلفتی می کنم
 
گر که چالاک است و در دامت نمی افند دلم
می روم در جاش دست و پا چلفتی می کنم
 
مانعی بینم در این راه، از پی نابودی اش
هر چه که تا حال دیدی یا شنفتی می کنم....
 
"شهسوار"ا! عشق بازی نیست کار ما برو
خوش خیالی، من که می گویم... تو گفتی می کنم ؟!


مینیاتور های حیرت انگیز استاد محمود فرشچیان (24 عکس)

امید شمس آذر
۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۲:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

تازه می دانم

" آه "

یعنی چه ؟

امید شمس آذر
۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۱:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

با توجّه به آیۀ شریفۀ «الله ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الّظلمات إلی النّور والّذین کفروا أولیائهم الطّاغوت یخرجونهم من النّور إلی الظّلمات...»، نور واحد است و ظلمات کثیر. امّا با توجّه به اینکه زمان فاروق است و در نهایت حق را از باطل جدا می سازد، دور از انتظار نیست که ظلمات کثیر در اواخر زمان با علیه دشمن مشترک خودشان به سرپرستی آن ظلمت اصلی متّحد شوند؛ یا به تعبیری ان ظلمت اصلی دیگر ظلمات را برای مقابله با نور واحد تحت سیطرۀ خود درآورد. این ائتلاف را یکجا می توانیم "جریان باطل" بنامیم. منظور از ظهور دجّال در آخرالزّمان هم همین است.

رهبر این ائتلاف همان آیینی است که خطرناکترین انحراف مسئلۀ شرور عنوان شده است: "اعتقاد به خدایی که نه خوب است و نه بد و خوب مطلق و بد مطلق دو تن از مخلوقاتش انسان کامل و شیطان اند که به نمایندگی از او جهان خلقت را اداره می کنند". در عرصۀ اجتماعی نیز در واقع اعتقاد به این تفکّر غلط که: قدرت حقیقی در آمیختگی خوبی و بدی است و فرد تا زمانی که خوب یا بد است نمی تواند قدرتمند باشد. در عرصۀ سیاسی نیز قدرت از آن کسانی است که همواره سکوت اختیار کنند و موضعگیری راست یا چپ خود را هیچگاه به طور آشکار عنوان نکنند. و به طور خلاصه توصیه به این که فرقی ندارد آدم خوبی باشید یا آدم بدی، به هر حال سعی کنید آدم بزرگی باشید !!

این آیین ابتدا در هند با نام "برهما" ظهور کرد و بعدها مجوّز آیین شیطان پرستی یا دیویسنی را در اعصار بعدی فراهم کرد. البتّه دیویسنی با "پرستش شر" که امروزه به غلط شیطان پرستی خوانده می شود اشتباه نشود. بعضی نیز به غلط از شیطان پرستی قدیم و جدید صحبت می کنند که تعبیر صحیحی نیست و اشتراکات این دو نحله آنقدر نیست که هر دو را ذیل یک عنوان قرار بدهیم. دیویسنی که بعدها مدّتی دین بومیان هند و ایران و اروپا شد، در ایران جای خودش را به آیین زمینی ولی توحیدی مزدیسنی داد که این نیز با دین آسمانی زرتشت(ع) که بعدها ظهور کرد نباید اشتباه شود، ولی در سرزمین هزارآیین هند همچنان باقی ماند. در یونان هم تا حوالی ظهور اسکندر یعنی تا زمان غالبیّت آیین میترا برگرفته از مهرپرستی ایرانی -که این نیز با خورشیدپرستی نباید اشتباه شود- در اروپا دوام آورد و حتّی چند سدۀ منتهی به آن، آیین رسمی سراسر یونان و روم شد. آیین برهما در ایران با نام آیین "زروان" شناخته شد و بعدها در بین بنی اسرائیل با نام "کابالا/قباله" یا به اصطلاح عرفان یهود.

امثال شمرون بن یساکار (سامری) پیرو این آیین بودند که توانستند دین موسی(ع) را بر اساس آن  تحریف کنند. دیگر ادیان اسمانی را هم عمدتاً همین گروه بودند که تحریف کردند. تا اینکه همزمان با انقلاب فرانسه به طرز جالبی با تأسیس کشور آمریکا نیز تقارن زمانی دارد، این جریان خواست دیگر یک سر و سامانی به خودش بدهد و به صورت تشکیلاتی و منسجم فعالیت سازمان یافتۀ خودش علیه جریان حق را شروع کند، چون دیگر کم کم آخرالزّمان داشت شروع می شد! همزمان با آن، یک صنفی در فرانسه و برخی از دیگر کشورهای اروپایی فعالیّت می کردند با فراماسون ها یا بنبایان آزاد که واقعاً بنّا بودند و صنفشان یک صنف صنعتی و اقتصادی بود و به هیچ وجه جنبۀ اعتقادی و سیاسی نداشت. جریان باطل پیش گفته، تشکیلات آن صنف را تمامی به نفع سازمان تازه تأسیس خود مصادره کرد و خود را به نام آنان "فراماسونری" نامید و علامت گونیا و پرگار را که ابزار و آلات بنّایی هستند، نماد خود قرار داد. آن وقت برای توجیه ارتباط این اسم و این نماد با فعالیّتهای دین ستیزانه و استعمارگرانۀ خود، داستانهای مربوط به بنای هیکل سلیمان(ع) و... را جعل کرد.

 امّا بدبختی اینجاست که بعضی شیاطین انس در جمع ما مانند آقای علی رفیعی (به اصطلاح علی اکبر رائفی پور که در شیطنت دست کمی از آقای مرتضی محبّ الاولیاء ندارد!)، جریان باطل را کلّاً فراماسونری می نامند. بعضی دیگر هم که ناخواسته -شاید هم خواسته- آلت دست آنها قرار گرفته اند، از سازمان استعماری و نه مکتب و آیین فراماسونری صحبت می کنند و حتّی از این میان عدّه ای می گویند: "فراماسونری دوتاست؛ یکی انگلیسی، یکی فرانسوی" و مثلاً در پاسخ به شبهۀ فراماسون بودن سیّد جمال الدّین اسدآبادی وی را از سنخ فراماسون های نوع دوّم یعنی فرانسوی عنوان می کنند؛ سیّد جمال در واقع بنّا بوده است!! هر کدام از اینها یک جای قضیه را درست و جای دیگر را غلط می گویند و یا ناگفته می گذارند (از سر شیطنت یا نادانی و یا هردو) که این وسط فرصت برای تکفیری ها فراهم می شود که معمولاً هم از بین خودشان هستند. در مورد این تکفیری های مدرن ان شاءالله در آینده بیشتر توضیح خواهم داد.
امید شمس آذر
۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۲:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سفید، خوب است و یکرنگ.

سیاه هم یکرنگ است، ولی به هرحال سیاه است.

خاکستریِ دورنگ که هیچ گاه به خوبی سفید نیست، دو نوع است:

نوع دائمی آن، از سیاه بدتر است؛ ولی نوع موقّتی آن که مقدّمۀ عبور از سیاهی به سفیدی باشد، باز خوب است.

امید شمس آذر
۰۵ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

نیکوترین خوى زنان زشت ترین خوى مردان است: به خود نازیدن و ترس، و بخل ورزیدن. پس چون زن به خویش نازد، رخصت ندهد که کسى بدو دست یازد، و چون بخل آرد، مال خود و مال شویش را نگاه دارد، و چون ترسان بود، از هر چه بدو روى آرد هراسان بود.


زن باید تکبّر داشته باشد، به خود بنازد و خود را بزرگ بداند . کرامت خود را حفظ کند و با اظهار محبّت مردان نامحرم به دام نیافتد. زنانی که خود را برای نامحرم آرایش می‌کنند و حجم بدن خود را به نمایش می‌گذارند ، تنها عزت و کرامت خود را دست کم گرفته‌اند و خود را در برابر چشمان دریده ، کوچک و خوار کرده‌اند.

بخل ورزیدن از سوی خانم خانه به معنای صرفه جویی و قناعت در مخارج خانه است چون مدیریت خیلی از هزینه‌های داخل خانه به عهده زن است. همه ما دیده‌ایم خانواده‌هایی که با اصرار خانم هر سال مبلمان و پرده و ... خانه خود را عوض می‌کنند، این جور هزینه‌ها اسراف است ، واقعا اسراف و تبذیر است.

ترسیدن زن یکی از نیکوترین صفات اوست، البته ترس از خلوت با نامحرم ، ترس از نگاه‌های آلوده به بدنش ، ترس از شیرین زبانی‌های مردان همکار یا هم‌کلاسی‌ و به طور خلاصه ترس از نزدیک شدن به پرتگاه‌های دریده شدن عفّت و حیا، نه ترس از سوسک و مارمولک و ...

نکته: این سه صفت ترس، بخل و تکبّر برای مردان بدترین صفات است چون مرد ، مرد است و باید امید ، پناه و تکیه گاه همسرش باشد. مرد باید حفره‌های خالی وجود زن را پر کند و دست در دست هم به اوج خوشبختی برسند.

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۲:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

"سئنه" یا "مره غو سئنه" ی اوستایی، "سینا" ی سانسکریت(هم ریشه با شاهین)، "سین مو" یا "سنه موروک" پهلوی، "فنیکس" و "گریفین" اروپایی، "اینوگو" ی سریانی، "عناقیم" عبری، "ایواکیر ایناکیم" یونانی و "عنقا" ی عربی، همه آن چیزی است که امروزه با نام "سیرنگ" یا "سیمرغ" می شناسیم... .

  در اوستا نام مرغی است فراخ بال، چنان که در پرواز خود پهنای کوه را فرا می گیرد و آشیانۀ او بر درختی بر دریای وروکش یا فراخگرت(همان دریای مازندران معروف به دریای سیرنگ) قرار دارد. این درختی است درمان بخش و دور کنندۀ غم. تخم همۀ گیاهان در آن نهاده شده است و هر گاه سیمرغ بر آن می نشیند، هزار شاخۀ آن می شکند و هر گاه از آن بر می خیزد، هزار شاخه از آن می روید. شاید از این مرغ یک نوع عقاب عظیم الجثه اراده شده باشد. برخی نیز آن را برابر با هُمای گرفته اند. کلمۀ سئنه یک بار به همراه مره غو در اوستا به کار رفته و بار دیگر تنها استعمال شده است. به علاوه سئنه در اوستا نام مردی پاک دین، طبیبی روحانی و حکیمی مرتاض است که بنا بر کتاب دینکرد، صد سال پیش از ظهور زرتشت زاییده شد و دویست سال پس از دین مزدیسنی درگذشت.

در شاهنامه مرغی است خارق العاده و کنام او بر سر البرز کوه است و چون به زمین نزدیک می شود، هوا از پیکر سترگ او تاریک می گردد. همو بود که زال پسر سام را در کودکی بپرورد و همو بود که رستم را در جنگ با اسفندیار یاری کرد. سیمرغ، اگرچه ظاهراً پرنده ای توانمند است که می توان او را توتم خانوادگی رستم دانست که از خانوادۀ خود حمایت می کند، امّا همۀ کارهای او به انسان همانند است؛ طبیبی دانا و غیب شناسی رازدان است. برای زال و فرزندانش نقش پدر و مادر دارد. سخن می گوید و انتقام جو ست. در تأیید این نقش انسانی او، نویسندۀ مجمل التّواریخ -که مسلّماً به منابعی کهن دسترسی داشته- می نویسد: «زال اندر عهد منوچهر بزاد و سام او را بنداخت و زال پیش حکیم زاهد برگشت...». صاحب روضة الصّفا هم سیمرغ را حکیمی می داند که در البرز می زیست. رضاقلی خان هدایت هم در فرهنگ انجمن آرای خود می نویسد: «حقیقت آن است که سیمرغ نام حکیمی بوده مرتاض و در کوه البرز مسکن داشته»؛

با این همه، در دورۀ اسلامی سیمرغ شخصیت انسانی خود را از دست داده و صرفاً به عنوان پرنده ای شکوهمند شناخته می شود که مکان زندگی اش هم نه در کوه البرز که در کوه "قاف" است که -آنگونه که خواهیم دید- همان "قفقاز" است. در داستانهای عرفانی و "رسالة الطّیر" های نوشتۀ بزرگانی چون: شیخ اشراق سهروردی، حکیم بوعلی سینا، برادران غزّالی و دیگران تمثیلی می شود از ذات حضرت حق تعالی که نیکوترین این رساله ها "منطق الطّیر عطّار" است.

می توان ادّعا داشت در اوستا نیز ما با دو سیمرغ مواجهیم: یکی حکیمی که در البرز می زیست و دیگری پرنده ای که در قاف آشیان داشت. هر دو کوه نزدیک دریای مازندران است و شاید همین امر موجب یکی انگاشته شدن این دو شخصیت انسان و پرنده شده است. نیز قاف در باور پیشینیان به صورت رشته کوهی که دنیا را احاطه کرده تصوّر شده است، چنانکه قفقاز سرحدّ ایران تاریخی و از غرب محدود به دریای سیاه است که بخشی از اقیانوس اطلس(دریای محیط سابق!) است. نهایت اینکه: لفظ قاف از قافقاز گرفته شده است.

در قرآن مقدّس به سرنوشت اقوامی با نام "اصحاب رَسّ" اشاره شده است. در حدیثی مفصّل از حضرت علی(ع) داستان آنان ذکر شده. خلاصه اش از این قرار که: 

«اصحاب رسّ مردمى بودند که درخت صنوبرى را مى پرستیدند و نام آن را "شاه درخت" نهاده بودند و آن درختى بود که "یافث" فرزند نوح(ع) آن را بعد از داستان طوفان بر کنار چشمه اى به نام "روشن آب"(یا دوشاب) کاشته بود و این قوم، دوازده شهر آباد پیرامون نهرى به نام "رسّ"(که همان ارس باشد) داشتند و نام آنها: آبان، آذر، دى، بهمن، اسفند، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر و شهریور بود که مردم فُرس این اسامى را بر ماههاى دوازده گانۀ خود قرار دادند. قوم نامبرده از آن صنوبر دوازده جوانه گرفته در هر یک از شهرهاى خود، یکى را کاشتند و نیز از آن چشمه -که گفتیم صنوبر بزرگ بر کنار آن بود- نهرى به طرف آن جوانه ها و قریه ها بردند و نوشیدن از آب آن نهرها را بر خود حرام کردند، به طورى که اگر کسى از آن نهرها مى نوشید و یا به چهارپاى خود مى داد، به قتلش ‍ مى رساندند، چون مى گفتند: زنده ماندن این دوازده خدا بستگى به آب این نهرها دارد؛ پس سزاوار نیست کسى از آنها بخورد و مایۀ حیات خدایان را کم کند... . 

و نیز در هر ماه یک روز را در یکى از آن شهرها عید مى گرفتند و همگى در زیر درخت صنوبر آن شهر جمع شده قربانى هایى پیشکش و تقدیم آن مى کردند، و آن قربانیها را در آتشى که افروخته بودند مى سوزاندند، وقتى دود آن بلند مى شد براى درخت صنوبر به سجده مى افتادند و به گریه و زارى در مى آمدند و شیطان هم از باطن درخت، با آنان حرف مى زد. این عادت آنان در آن دوازده شهر بود تا آنکه روز عید شهر بزرگ فرا مى رسید، نام این شهر "اسفندار" بود و پادشاهشان نیز در آنجا سکونت داشت و همۀ اهل شهرهاى دوازده گانه در آنجا جمع شده به جاى یک روز دوازده روز عید مى گرفتند و تا آنجا که مى توانستند بیشتر از شهرهاى دیگر قربانى مى آوردند و عبادت مى کردند، ابلیس هم وعده ها به ایشان مى داد، و امیدوارشان مى کرد، بیشتر از آن وعده هایى که شیطانهاى دیگر در اعیاد دیگر، از سایر درختان به گوششان مى رسانیدند... .

سالهاى دراز بر این منوال گذشت و همچنان بر کفر و پرستش درختان ادامه دادند تا آنکه خداوند رسولى از بنى اسرائیل از فرزندان یهودا (در روایتی نام او را حنظله پسر صفوان گفته اند) به سوى ایشان فرستاد. آن رسول مدّتى آنها را به پرستش خدا و ترک شرک مى خواند، ولى ایشان ایمان نیاوردند. پیغمبر نامبرده، آن درختان را نفرین کرد تا خشک شدند. چون چنین دیدند به یکدیگر گفتند: این مرد خدایان ما را جادو کرد. عدّه اى گفتند: نه! خدایان بر ما غضب کردند، چون دیدند که این مرد ما را مى خواند تا بر آنها کفر بورزیم و ما هیچ کارى به آن مرد نکردیم و درباره آلهۀ خود غیرتی به خرج ندادیمُ آنها هم قهر کردند و خشکیدند... .

لذا متفّق الکلمه بنا ین نهادند که نسبت به آلهۀ خود غیرتی نشان دهند، یعنی آن پیغمبر را بکشند. پس چاهی عمیق حفر کرده او را در آن افکندند و سر چاه را محکم بستند و آن قدر نالۀ او را گوش دادند تا براى همیشه خاموش گشت. دنبال این جنایت خداى تعالى عذابى بر ایشان مسلّط کرد که همه را هلاک ساخت».

در بخشی از این داستان، اشارتی به موضوع بحث ما شده؛ آنجا که گوید: یک جفت سیمرغ در کوهی نزدیک آنجا می زیست که پادشاه آنجا یکی را شکار کرد. در داستانهای ایرانی این امر به اسفندیار نسبت داده شده که زمان زندگی اش را نزدیک به هزار سال بعد از آن گفته اند. شاید علّتش شباهت نام اسفندیار با نام آن شهرِ گفته شده باشد. هرودوت از اقوام "ساسپر" یاد کرده که حدود ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد در دو سوی رود ارس یعنی سرزمینهای کنونی قره باغ کوهستانی و ارسباران می زیستند. شاید اینان همان اصحاب رسّ مورد نظر در منابع اسلامی باشند. شباهت نام تُرکوذ با ترُک نیز در خور تأمّل است. گفتنی است طبق برخی یافته های باستان شناسی، سیمرغ نماد سکا های ساکن قفقاز نیز بوده است.

عنقا در عربی از ریشۀ "عُنُق" یعنی گردن گرفته شده و صفت مؤنّث است به معنی دراز گردن و مذکّر آن "اعنق" است. اعراب بدین سبب از میان همۀ پرندگان دراز گردن، سیمرغ را به این نام نامیدند و نیز سیمرغ را از میان همۀ صفات دیگر به این صفت شناختند که وی در گروه پرندگانی قرار داشت که هیچ کدام اینچنین نیستند؛ یعنی پرندگان شکاری چون عقاب و شاهین و... .

به هر حال نتیجه می شود سیمرغ -احتمالاً- پرنده ای بوده شکاری که نسلش در حدود ۳۵۰۰ سال پیش بر اثر شکار بی رویّه منقرض شده و آخرین بازماندگانش در کوههای قاف می زیستند. بعد از این زمان هر جا نامی از او برده شده، یا به داستانهای عرفانی دورۀ اسلامی مربوط است که در این صورت تمثیلی است از وجود حق تعالی؛ یا به داستانهای حماسی ایرانی بر می گردد که در این صورت نیز منظور همان حکیم زاهد است.

امید شمس آذر
۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

معنی

اوستایی

پهلوی

فارسی باستان

هستی بخش بزرگ دانا

اهورامزدا

اورمزد

هرمَزد

1

اندیشۀ نیک

وهومنه

وهومن

بهمن

2

بهترین راستی و پاکی

اشاوهیشتا

ارتاوهیشتا

اردیبهشت

3

شهریاری نیرومند

کشتریا وریا - خشترا وئیریه

شهریور

شهریور

4

فروتنی و مهر پاک

سپنتا آرمئیتی

سپندارمت

سپندارمذ

5

تندرستی و رسایی

هئوروتات

خردات

خورداد  - خرداد

6

بی مرگی ، جاودانی

 آمرتات

امرتات

امرداد

7

آفریدگار

دزوه - دثوش

دزو ، دذوپت آتور

دی ، دی بآذر

8

آتش ، فروغ

اتر- آثرآت

اتور

آذر

9

آبها ، هنگام آب

اپم

آبان

آبان

10

آفتاب ، خورشید

هورخشئیت

خورشیت

خور - خیر - خورشید

11

ماه

ماونگه

ماه - ماذ

ماه

12

  ستارۀ تیر یا تیشتر ، ستارۀ باران

تیشتریه

تیر- تیشتر

تیر

13

جهان ، زندگی هستی ، گیتی

گئوش

گوش

گوش

14

آفریدگار

دزوه - دثوش

دذو ، دذوپت میتر

دی ، دی بمهر

15

دوستی ، پیمان

میثر

میتر

مهر

16

فرمانبرداری

سرئوش

سروش

سروش‌

17

دادگری

رشنو

رشن

رشن

18

فروهر ، نیروی پیشرفت

فره وشی

فرورتین

فروردین

19

پیروزی

ورثرغن

واهرام

ورهرام

20

رامش ، شادمانی

رامن

رام - رامشن

رام

21

باد  ، هوا

واته

وات

باد

22

آفریدگار

دزوه - دثوش

دذو ، دذوپت دپن

دی ، دی بدین

23

بینش درونی ، وجدان

دئنا

دین

دین

24

خوشبختی ، دارایی و خواسته

اشی - ونگوهی

ارت

ارد

25

راستی

ارشتاد

اشتات

اشتاد

26

آسمان

آسمن

آسیمان

آسمان

27

زمین

 زام

زمامیات - زامدات

زامیاد  - زمی  - زمامیاد

28

گفتار پاک

منتره سپنت

امهراسپنت

مانتره سپند - ماراسپند - مهرسپند

29

فروغ و روشنایی بی پایان

انغره - رئوچه

انیران

انارم - انیران

30


امید شمس آذر
۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در شأن غذاهای سلف:

قاشق نمی برد
خدا به داد دندان برسد
***
 
در دانشگاه)
- ناهار امروز قورمه سبزیه؟
: آره دیگه! مگه ندیدی دیروز چمنها رو میزدند ؟!
***
 

علف ها

در حسرت چریده شدن

هرزه گشته اند

***

 

خدا بیامرز تُرد هم

به اندازۀ رنگارنگ خوشمزه نبود

دمش گرم

***

 

از خروس و گربه و سگ و قناری هم گذشته....

مگس بر صورتم می نشیند،

احساس الفت می کنم

***

 

داف هم دافهای قدیم !

***

 

هیچ میدونستید شتر ها هم لپ لپ دوست دارند؟!
مگه از قدیم نگفته ند:
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لپ لپ خورد، گه دانه دانه

 

***

 

من می خوابم، هروقت این لود شد

بیدارم کن

***


ساقه طلایی
"بیسکویت کاهی" ست
***

 

کسی که سعی می کند همیشه خود را ناشناخته بنمایاند

 

معلوم است که

هنوز خودش هم خودش را به طور کامل نشناخته است

***

 

و أمرهم لابی بینهم....

و لابیهم فی الأمر....

***


یکی را دوست داشتم و آرزو داشتم باهم ازدواج کنیم
حالا او ازدواج کرده و من مانده م
پس تا اینجا نصف آرزویم برآورده شده.

(تبصره: یا آرزویم نصفه برآورده شده ؟)
***

 

 

امید شمس آذر
۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

ما مخالف با حرکت های صحیح و منطقی دیپلماسی هم نیستیم؛ چه در عالم دیپلماسی، چه در عالم سیاست های داخلی. بنده معتقد به همان چیزی هستم که سال ها پیش اسم گذاری شد «نرمش قهرمانانه». نرمش در یک جاهایی بسیار لازم است، بسیار خوب است، عیبی ندارد؛ امّا این کشتی گیری که دارد با حریف خودش کشتی می گیرد و یک جاهایی به به دلیل فنّی نرمشی نشان می دهد، فراموش نکند که طرفش کیست؛ فراموش نکند که مشغول چه کاری است؛ این شرط اصلی است؛ بفهمند که دارند چه کار می کنند، بدانند که با چه کسی مواجهند، با چه کسی طرفند، آماج حملۀ طرف آنها کجای مسئله است؛ این را باید توجّه داشته باشند.

*

سخنرانی رؤسای جمهوری اسلامی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متّحد در دوره هایی همانند این دوره، فرصتی برای ملّت ایران هم هست تا با توجّه به همزمانی نسبی آغاز کار دولت جدیدشان با نشست مجمع عمومی سازمان ملل، دولت جدید خود را هم از این لحاظ محک بزنند؛

در شصت و هشتمین نشست این مجمع نیز، جناب حجّت الاسلام و المسلمین آقای دکتر روحانی به عنوان پنجمین رییس جمهور ایرانی که در سازمان ملل به ایراد سخن پرداخت، نکاتی را مطرح ساخت که برای ملّت ایران، افکار عمومی بین المللی و همچنین دولت های غربی می تواند روشن کنندۀ راهکارهای کنونی دولت جمهوری اسلامی ایران باشد. امّا قبل از هر چیز باید توجّه داشت که راهبرد ها و استراتژی ها سر جای خود باقی اند و این فقط راهکار ها و تاکتیک ها هستند که تغییر می کنند. مهم ترین سرفصل های سخنان رییس جمهور در سازمان ملل از این قرار بود:

- اقدامات زورمدارانه برای تداوم سلطۀ گذشته، ضدّصلح،امنیّت،کرامت انسانی و آرمان های بشری است.

- گفتمان های دین،اسلام،شیعه و ایران هراسانه تهدیدی جدّی علیه علیه ثبات جهانی و امنیّت انسانی است.

-  آنهایی که دم از تهدید ایران می زنند، یا خود تهدید علیه صلح و امنیّت جهانی اند یا به تهدیدد دامن می زنند.

- آپارتاید مفهوم کم وزنی برای توصیف برای توصیف جنایات و خشونت نهادینه علیه مردم فلسطین است.

- ایران از ابتدای بحران سوریه، مخالف راه حلّ نظامی برای آن بوده است.

- دانشمندان هسته ای ایران به چه جرمی توسّط جنایتکاران ترور شدند؟ آیا ترور کنندگان محکوم شدند؟

- نتیجۀ تحریم ها، همان نابودی انسان هاست که به جوامع تحریم کننده نیز لطمه وارد می کند.

- جهان از جنگ،خشونت و افراط خسته است. با ترکیب هوشمندانه ای از امید و اعتدال می توان همۀ چالش ها را مدیریّت کرد.

دولت جدید با شعار تدبیر و امید و با کلیدواژۀ اعتدال روی کار آمده است، ولی در زمانی که حجّت بر تمام دوستان و دشمنان تمام شده است. زمانی که آقای خاتمی رییس جمهور اسبق در صحن عمومی سازمان ملل سال 2001 را به عنوان سال "گفتگوی تمدّن ها" طرح کرد، رییس جمهور دیوانۀ آمریکا در همان سال از "جنگ تمدّن ها"سخن گفت و البتّه تنها سخن نگفت که عمل هم کرد و در پاسخ همۀ آن تنش زدایی ها، ایران را "محور شیطانی" خواند.  یا زمانی که تیم مذاکره کنندۀ هسته ای وقت به منظور اعتماد سازی درب تمام تأسیسات هسته ای را قفل زد -که به تصریح مقام معظّم رهبری عقب نشینی بود- غرب اعلام کرد که باید از اصل حقّ هسته ای خود بگذرید تا ما به شما اعتماد کنیم!!! امّا امروز شرایط فرق کرده است. امروز بر دوست و دشمن ثابت شده است که اینها اهل منطق نیستند و تا از طرف مقابل ضعف احساس نکنند، ذرّه ای از در عقلانیّت وارد نمی شوند. به همین خاطر بود که پس از آن اعتمادسازی ها با انتخاب ملّت هوشیار ما از سال 84 به بعد حرکت تنش زدایانه تبدیل به حرکت رو به رشد شد که حاصل آن پس از هشت سال اقتداری است که امروز شاهدش هستیم.

این است رمز کلام رهبر حکیم ما که راهبرد «نرمش قهرمانانه» را برای دولتمردان ما ترسیم کردند. نام بردن از نرمش قهرمانانه به جرئت سندی دیگر بود بر اقتدار نظام. نرمش زمانی موضوعیت دارد که قدرت و جرئت داشته باشی. غرب دقیقاً در مواجهه با این تاکتیک امام خامنه ای چنان به گیجی افتاد که مجموعه ای از تناقضات را پای خود به جای گذاشت. آن هم درست در حسّاس ترین زمان خبری جهان یعنی در نشست سازمان ملل.

اینک در شرایطی قرار داریم که از طرفی غرب که نشان داده در برابر انفعال گستاخ تر می شود، بهانه اش تمام شده است و از طرف دیگر ملّت ما هم اثبات کرده است که در برابر زورگویی کوتاه نمی آید. بهترین فرصت هم برای غرب و هم برای دولت منتخب ملّت است که این پیام های هوشیارانه را دریابند و در عمل صداقت خود را نشان دهند.

این گوی و این میدان!

امید شمس آذر
۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۸:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

آریایی (Aryan با تلفظ /ˈɛərɪən/ در زبان انگلیسی) کلمه‌ای است مشتق شده از واژه ārya که در زبان سانسکریت معنی نجیب میدهد . در نوشته‌های آکادمیک سالهای اخیر آریایی عموماً با اصطلاحات هندو-ایرانی و هندو-اروپایی جاگزین شده است. در شرق، آریایی صرفاً مفهومی زبان شناسی بود برای مشخص کردن زبان‌های ایرانی و هندی-آریایی، اما همین واژه در غرب ، در ترکیب نژاد آریایی به نژادی اطلاق شد که که به یکی از زبان‌های هندواروپایی سخن می‌گفتند، اما در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مفهوم نژاد پرستانه این اصطلاح پر رنگتر شد و در نهایت در قالب نژاد برتر ایدئولوژی آلمان نازی نمود پیدا کرد. نازی‌ها معتقد بودند که نژاد نوردیک (Nordic race) خالص‌ترین گونه یک گله انسانی اولیه بنام هندو-اروپایی--آغازین (Proto-Indo-Europeans) است.

ریشه لغوی

واژه آریا برای نخستین بار در کتیبه داریوش یکم در سنگ‌نبشته بیستون (حدود قرن ۶ پیش از میلاد) استفاده شده است.

واژه آریا برای نخستین بار در سده ششم پیش از میلاد در کتیبه بیستون داریوش یکم استفاده شده است، که اشاره به زبان نگارش متن (آریایی) دارد.

کلمه انگلیسی "Aryan" از لغت سانسکریتی "ārya", به معنای نجیب و در مفهوم پرستندگان خدای ودیکی ایندرا، مشتق شده است . البته واژه Ariāna بعنوان معادل کلمه لاتینی Ariānus --قسمت شرقی امپراطوری ایران[۹]-- برای مدتی طولانی در زبان انگلیسی استفاده شده است. در زبان ارمنی واژه های (արի ari) و (այր ayr) به ترتیب "شجاع" و"انسان" معنی میدهند، که بنابر نظر بعضی محققین با تئوری یونانی-آریایی (Graeco-Aryan) منشأ مردمان هندو-اروپایی تطبیق می‌کند در انگلیسی محاوره‌ای کلمه آریایی، در مطابقت با تحریف واژه در آلمان نازی، به افرادی اطلاق میشود که موهای بور و چشمان آبی دارند. این گونه از کاربرد واژگان آریایی در اواخر سده نوزدهوم و اوایل سده بیستم گسترش یافت. مثالی از کتاب‌های پر فروشی که اینگونه استعمال لغوی را جا انداختند، "طرحی از تاریخ" (The Outline of History) نوشته ولز است. ولز توضیح داد چگونه، در حالی که آشوریها با بابلی ها، سومریها و مصریان در جنگ بودند، مردمان آریایی "روشهای تمدن را یاد می‌گرفتند"، و بدینگونه بود که دست آخر همه جهان باستان را زیر سلطه در آوردند. در ویرایش ۱۹۴۴ اطلس جهانی راند مکنالی نژاد آریایی بعنوان یکی از نژادهای دهگانه بشری نمایانده میشود . استفاده از کلمه "آریایی" بعنوان مترادف "هندو-اروپایی" در محافل سیاسی امروزی نادرست شمرده میشود.[؟]

 

ویرایش چهارم کتاب آلمانی (Meyers Konversationslexikon) در سالهای ۱۸۸۵-۱۸۹۰ ترکیب نژاد قفقازی (آریایی ها، سامی‌ها و هایمت ها) را با رنگهای آبی سبز مشخص کرده است.

 

 

واژه آریایی در نوشته‌های ایرانی

 

    بعنوان زبانی که کتیبه داریوش بزرگ در بیستون به آن نوشته شده است.

    بعنوان مفهومی دارای زمینه قومی در نوشته‌های نقش رستم، شوش و پرسپولیس منتسب به داریوش بزرگ و خشایارشا.

    در تعریف اهورا مزدا، خدای مردم آریایی، در نسخه عیلامی کتیبه بیستون

برای مثال، در کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش داریوش و خشایارشا خود را چنین توصیف می‌کنند، "یک هخامنشی، یک پارسی پسر یک پارسی و یک آریایی، از نسل آریایی". هر چند داریوش زبان خود را آریایی نامید، محققین امروزی  آن را به نام پارسی باستان می‌شناسند  چرا که جدّ زبان فارسی کنونی است. منابع یونانی گفته‌های داریوش را تایید می‌کنند. هرودوت در اشارات تاریخی خود در رابطه با مادها می‌نویسد، "همه این مادها را در قدیم آریایی می‌نامیدند." در منابع ارمنی، پارتها، مادها و پارس‌ها یکجا آریایی نامیده می‌شوند. سترابو (Strabo)، در کتاب جغرافی خود، یکی بودن مادها، پارس ها، باختری‌ها و سغدیها را یادآوری می‌کند. در کتیبه سه زبانه‌ای که بدستور شاپور نوشته شده، آماده است، "من پادشاه آریایی‌ها هستم".

 

 

 

واژه آریایی در نوشته های لاتین

کلمه آریانوس (Arianus) منطقه شرقی امپراتوری ایران، آریانا، را مشخص می‌کرد. در ۱۶۰۱، فیلمون هلند (Philemon Holland) واژه Arianes را در ترجمه آریانوس به انگلیسی به مفهوم ساکنین آریانا بکار برد. این نخستین باری بود که واژه آریایی (Arian) در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار می‌گرفت در ۱۸۴۴ جیمز کولس پریکارد (James Cowles Prichard) هندی‌ها و ایرانیان را آریایی نامید، با این فرض اشتباه که آنها خود از کلمه آریا بری اشاره به خودشان استفاده می‌کنند.

واژه آریایی در زبانهای اروپایی

واژه آریایی در السنه اروپایی به معنی زبان‌های هندواروپایی، و نهایتاً، در مفهوم سخنگویان این زبانها بکار رفته است. در قرن نوزدهم، زبان یکی از ویژگی‌های نژادی به حساب می‌آمد. در نتیجه، سخنگویان به زبان‌های هندواروپایی نژاد آریایی نام گرفتند و بدین نحو از سخنگویان به زبان‌های سامی تفکیک شدند. در اواخر قرن نوزدهم، مبحث نژاد آریایی به مبحث "برتری نژادی مردم شمال اروپا (Nordic)" وصل شد. این ایده‌آل "نژاد برتر" نطفه‌ای شد بر برنامه "آریایی سازی" آلمان نازی و به تلاش برای حذف یهودی‌ها منتهی شد. بعد از شروع جنگ جهانی دوم تاکنون، کلمه "آریایی" با تئوری‌های نژادی و جنایات آلمان نازی عجین گشته است.

آریایی" و انسان شناسی قرن نوزدهم

ویرایش چهارم کتاب آلمانی (Meyers Konversationslexikon) در سالهای ۱۸۸۵-۱۸۹۰ ترکیب نژاد قفقازی (آریایی ها، سامی‌ها و هایمت ها) را با رنگهای آبی سبز مشخص کرده است.

در مباحث انسان شناسی قرن نوزدهم، "نژاد آریایی" زیر شاخه‌ای از "نژاد قفقازی" تعریف میشد که به زبان‌های هندواروپایی حرف میزدند، و در ازمنه متاخر در سرزمینهای ذیل ساکن بوده‌اند: شمال هند، شرق هند، نپال، سریلانکا، ملداوی، بنگلادش، اروپا، ایران، ارمنستان، تاجیکستان، انگلو-آمریکا، کبک، جنوب امریکای جنوبی، افریقای جنوبی، استرالیا و نیوزیلند، پاکستان، افغانستان، و بخش آسیایی روسیهبدین‌ترتیب، در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کلمه "آریایی" به معنی "سخنگویان اولیه زبان‌های هندواروپایی و اعقاب آنها" بود

 

در قرن نوزدهم، زبان شناسان فرض کرده بودند که عمر بالای یک زبان نشان برتری آن است. آنگاه، با این فرض که سانسکریت قدیمترین زبان‌های هندواروپایی است، و با این فرض اشتباه که کلمه ایرلندی 'Eire با واژه ārya یکی است ، در ۱۸۳۷ آدولف پیکتت (Adolphe Pictet) این فکر را جا انداخت که واژه "آریایی" قابل تعمیم به تمام زبان‌های هندواروپایی است. متعاقب این بحث زبانشناسی، در دهه ۱۸۵۰ جوزف آرتور دو گوبینو(Joseph Arthur de Gobineau) (1816-1882) فرانسوی فرض کرد که "آریایی" با فرهنگ ما قبل تاریخی هندو-اروپایی یکی است. او، که در ایران به «کُنت دو گوبینو» مشهور است، در دورانِ «امپراطوریِ دومِ فرانسه» (1852-1870) (معاصرِ ناپلئونِ سوم) «گوبینو به عنوانِ دیپلمات به چند کشورِ خارجی سفر کرد و از قضا مدتی را هم در ایران گذراند. در تمامِ مدتِ فعالیتِ سیاسیِ خود، «گوبینو تلاش می کرد تا راه و رسمِ آریستوکراتیک و «نژادِگیِ» دورانِ پیش از انقلاب را در فرانسه زنده کند و انقلاب و جمهوری ای که در پی آورده بود را نفی کند. در راستای همین هدف بود که کتابِ معروفش «جستاری در نابرابریِ نژادهای بشری» (1853-1855) را به رشته تحریر درآورد. چنانکه مایکل بیدیس در کتابش «پدرِ ایدئولوژیِ نژادپرستانه: افکارِ اجتماعی و سیاسیِ کنت گوبینو" می گوید، در نامه ای به کنت آنتون فون پروکِش-اوستِن در 1856، «گوبینو اعتراف می کند که این کتاب را «برای تسکینِ نفرت ام از دموکراسی و اسلحه آن یعنی انقلاب به نگارش درآورده ام، و در آن به طُرُقِ مختلف نشان داده ام که انقلاب و دموکراسی از کجا آغاز می شوند و به کجا ختم خواهند شد». «گوبینو، بعلاوه، معتقد به وجود سه نژاد سفید، زرد و سیاه بود، و فکر می‌کرد هر چیز دیگر از حرامزادگی (miscegenation) پدید میاید و فساد بر انگیز است. او آریایی‌های شمال اروپا را نژاد برتر بشمار آورد چرا که خلوص نژادی را حفظ کرده بودند. بر عکس، اهالی جنوب و شرق اروپا، شمال آفریقا، خاور میانه، ایران، هند، و آسیای میانه همگی به علت اختلاط نژادی کمتر ایده‌آل بودند.

. تئوری نژاد نوردیک در ۱۸۸۸ بعد از چاپ کتاب "نژاد آریایی" چارلز موریس (Charles Morris)آمریکایی مقبولیت بیشتری پیدا کرد. واشه ده لپوژ (Vacher de Lapouge) فرانسوی در کتاب آریایی (L'Aryen)، استدلال کردکه برتری نژادآریایی میتواند با استفاده از شاخص‌های بیولوژیکی، ماند فرم سر، مشخص شود. واشه از طرح ایده نژادی دو هدف داشت؛ انهدام اتحادیه‌های صنفی و ممانعت از اعتراضات کارگری با این استدلال که انسانها در انواع مختلف و برای انجام وظایف خاص خلق شده اند. ماکس مولر (Max Müller)، اغلب، بعنوان اولین نویسنده‌ای شناخته میشود که در سال ۱۸۶۱ آریایی را در مفهوم نژادی وارد زبان انگلیسی کرد. البته، مولر بعدها خطر مخلوط کردن مفاهیم زبان شناسی و انسان شناسی را گوشزد کرد. مولر، در واقع، به گسترش انسان شناسی نژادی تحت تاثیر نظرات آرتور دو گوبینو واکنش نشان میداد، که بر والایی شاخه هندو-اروپایی نسل بشری تاکید می‌کرد.

 

در این میان، در هند، دولت استعماری بریتانیا با پیش کشیدن ایده نژاد برتر آریایی در راستای حفظ سیستم طبقاتی سؤ استفاده می‌کرد. تفسیر انگلیسی‌ها نوعی تفکیک اجتماعی را ٔبر اساس طبقه بندی کاست‌های اشرافی به مثابه آریایی و کاست‌های پایین در رده "غیر آریایی" شامل میشد. این برداشت انگلیسی‌ها را با برهمن‌ها همتراز می‌کرد.نتیجه آنکه تاریخ هند، در تضاد با ملی گرائی، ٔبر اساس نژاد گرایی باز تفسیر شده و راه را برای ظهور نظریه مهاجرت آریایی‌ها به هند هموار کرد. در میانه‌های قرن نوزدهم، عموماً اعتقاد بر آن بود که آریایی‌ها از استپ‌های جنوب غربی روسیه بر خاسته اند. اما، در اواخر قرن نوزدهم تئوری‌های جدیدتری مبدأ آریایی‌ها را در آلمان باستان یا اسکاندیناوی قرار دادند. مبلغ اصلی نظریه مبدأ آلمان گستاف کسیننا (Gustaf Kossinna) باستانشناس بود، که نظریه او در اوایل قرن بیستم در محیط‌های روشنفکری و میان عامه مقبول افتاد

.

مهاجرت هندو-اروپایی

صبحدم زندگی--آریایی‌ها وارد هند می‌شوند.

 

آریایی گرائی

نازیسم

ایدئولوژی نازیسم بر مبنای برتری نژاد آریایی بنا شده است. برداشت نازی‌ها از نژاد آریایی بر اساس نوشته‌های آرتور ده گوبینو (Arthur de Gobineau) و هوستن استوارت چمبرلین (Houston Stewart Chamberlain) می‌باشد.

سمبل نژاد آریائی که توسط نئونازی‌ها استفاده میشود.

تئوریسین نازی هانس گونتر (Hans F. K. Günther) نژاد آریایی در اروپا را به پنج گره طبقه بندی کرد: نژاد نوردیک، مدیترانهای، دینریک(Dinaric race)، آلپی، و بالتیک شرقی. از نظر گونتر نوردیک‌ها در میان این پنج گروه بالاترین مقام را داشتند[۵۵]. او آلمانیها را ترکیبی از هر پنج گروه در نظر گرفت، اما ار برجسته تر بودن جنبه نوردیک در آلمانی‌ها تاکید کرد. گونتر، زیر شاخه‌ها را ار حسب ظواهر فیزیکی و روانشناختی مشخص کرده، جزییاتی در باره رنگ مو، چشم، چهره، و ساختار صورت ارائه داد. آدولف هیتلر از کتاب گونتر الهام گرفت. او در سال ۱۹۳۲ در مراسم شروع تدریس گونتر در دپارتمان باستانشناسی دانشگاه ینا شرکت کرد

برداشت هیتلر از نژاد برتر آریایی بطور صریح اکثریت اسلاوها را از دایره این نژاد بیرون می‌گذشت، چرا که آنها را مخلوط شده با نژاد جهود و نژادهای شرقی می‌دانست[۵۸]. البته، در مورد اقلیتی از اسلاوها، که فکر میشد از بزمنگان مهاجرین آلمانی هستند، استثنا وجود داشت. هیتلر اسلاوها را "جمعیتی برده بدنیا آمده می‌پنداشت که نیاز به ارباب دارند"[۵۹]. او اسلاوها را "خانواده خرگوشی" خطاب کرد که ذاتاً تنبل و بی‌نظم هستند. جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازی‌ها رسانه‌ها را مجبور کرده بود تا از اسلاوها بعنوان حیواناتی اسم ببرند که، مانند موجی از فضولات، از توندرا ی سیبری آمده بودند.

نئونازیسم

از زمان شکست نظامی آلمان نازی در سال ۱۹۴۵، نئونازی‌ها تعریفی از نژاد آریایی داده اند که تمام مردم اروپای غربی را شامل میشود]. بسیاری از نئونازی‌ها بدنبال برقراری یک حکومت خود کامه طبق الگو ی آلمان نازی هستند، که ``مپریوم غربی`` نام خواه داشت. انتظار بر آن است که این حکومت با ترکیب زراد خانه هسته‌ای چهار دولت آریایی بتواند دنیا را تحت انقیاد در آورد.کشور مورد ذکر توسط یک رهبر پیشوا--گون، که بعنوان ویندکس (Vindex) شناخته میشود، اداره خواهد شد و تمام سرزمین‌های مسکون توسط آریائیان را در بر می‌گیرد. تنها، آریائیان شهروندی کامل این کشور را خوهند داشت.

 

آریایی گرائی در ایران

گوبینو دو بار٬ جمعاً پنج سال٬ درایران اقامت داشته است..

شیوع آریاگرایی در ایران در دوره‌ای روی دادکه رضا شاه پهلوی سلطۀ خود را با تکیه بر "میراث ایران باستان" و سرچشمه‌های اصیل ملت ایران تحکیم می‌کرد. رضا شاه که می‌کوشید پروژه‌ی نوسازی کشور را بدون دخالت استعمارگران پیش ببرد، در آلمان نازی متحدی یافت که می‌توانست به رشد ایران کمک کند، و چه بهتر که این متحد خود را از "نژاد آریا" نیز می‌دانست. وزارت تبلیغات آلمان نازی به رهبری گوبلز می‌کوشید با برنامه‌ای سنجیده، نظریات برتری نژادی و عقاید ضدسامی را در ایران گسترش دهد. فرستنده‌ی فارسی‌زبان "رادیو برلین" تبلیغ می‌کرد که آلمانی‌ها و ایرانیان از یک نژاد هستند و باید در جبهه‌ای متحد علیه استعمار مبارزه کنند. بسیاری از عوام باور داشتند که آلمانی‌ها یا اهالی قوم "ژرمن" در اصل اهل استان کرمان بوده‌اند. هر چند گفتمان آریایی و هندو-اروپایی توسط رضا شاه در ایران نهادینه شد ولی این محمدرضا پهلوی بود که آن را به کانون مشروعیت سلطنت سلسله پهلوی تبدیل نمود. درسال ۱۹۶۵ مجلس شورای ملی لقب آریامهر، به معنی لفظی خورشیدآریاییها، را به شاه اعطاکرد. بدین ترتیب شاه برای خود نوعی رهبری معنوی، بسی فراتر از رهبری فکری، قائل شد و نقش خود را بخشی مهم از جریان پیوسته ایران بر اساس دیدگاه اسطوره آریایی تلقی کرد. در این راستا، برای مثال، شاه پیشنهاد کرد که، اخوت آریایی بین ایران، هند، پاکستان، وافغانستان برای تضمین صلح و امنیت منطقه تجدید شود. طبیعی بود که سازمانهای دولتی خود را با دیدگاه شاه هماهنگ کردند. بعنوان نمونه، کتاب انگلیسی زبان راهنمای سفربه ایران، که توسط وزارت فرهنگ و هنر منتشر شده بود، در صفحه ۱۵ چنین نوشته بود، ایران سرزمین مادری مردمان آریایی است که اسلاف نژاد هندو-اروپایی می‌باشند. مخلوطی ازخون ترکی-مغولی در شمال شرق وخون عربی در جنوب غرب، که از زمان حمله این نژادها قابل توجه بوده، به تدریج با غلبه [نژاد] پارسی خالص در حال کاهش است.

نقش آذری‌ها در شیوع آریایی گرایی در ایران

سرانجام جنبش مشروطه ایران تأسیس سلسهٔ پهلوی بود که چندان سنخیتی با دموکراسی نداشتو تأکید آن بر مرکز گرائی افراطی به سرکوب اقلیت‌های قومی را خوش نمی‌آمد. جالب آن‌که معمار اصلی چنین سیاستی میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف)، یکی از روشنفکران آذری بود. در راستای نقطه نظر خاورشناسان مبنی بر برتری نژاد آریایی، آخوندزاده امپراتوری‌های پیش از اسلام ایران را به‌عنوان جامعهٔ آرمانی مطرح کرد که توسط اعراب به قهقرا رفت.این ایده‌آلیسم توسط پادشاهان دودمان پهلوی به اجرا گذاشته شد. حسن تقی‌زاده، مؤسس انجمن ایران در برلین، نیز در ایجاد ناسیونالیسم ایرانی نقشی بارز داشت. از سال ۱۹۱۶ او در مجله "کاوه" مقالاتی را درباره‌ی هم‌نژادی ایرانی‌ها و آلمانی‌ها چاپ می‌کرد.
امید شمس آذر
۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۲:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

واردیر اورگیمده هوس یار هنوزدا

چوخدور اومیدیم تا گله دلدار هنوزدا

 

گل،قوی قدمین گؤزلریم اوسته،بو دنیزلر

تقدیم ائده مین لؤلؤ شهوار هنوزدا

 

قدّیم پوکولوب،چهره سارالمیش یئنی آی تک

افسوس ائدیری عشقیمی انکار هنوزدا

 

سینمیشسا بئلیم باغلادیغیم عهدیمی پوزمام

حشره کیمی محکم دی بو ایلقار هنوزدا

 

وصفین ائشیدندن نماز اوستونده زلیخا

تاپمیر عزیزی رخصت دیدار هنوزدا

 

رخسار ملک منظرین ای ماه دلآرا !

حیران قویاجاخ چوخلی دل افکار هنوزدا

 

آی پارچاسی! آی پارچالانار اشتیاقیندان

بیتمز یئری،آلنیندا اثر وار هنوزدا

 

اون دؤرت گئجه لیک آی دی پاریلدیر وجناتین

یوزلر بولوت آلتیندا پدیدار هنوزدا

 

عالم لری تسخیر ائده جک خلق عظیمین

بیر حلقۀ میم ایچره گرفتار هنوزدا

 

کروان گئچه جک گئچمغینه،قوی هوره ایت لر*

سنسن بیزه جون قافله سالار هنوزدا

 

چوخدور او یاشیل بایراغین آلتینداکی جان لار

قربان آدینا احمد مختار(ص) هنوزدا

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*بر گرفته از ضرب المثلی آذری که می گوید: "ایت هورر،کروان گئچر" ؛تقریباً برابر "مه فشاند نور و سگ عوعو کند" در فارسی.

امید شمس آذر
۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

تمیز قائل بودم میان صداقت ورزی با سیاست بازی؛

تا وقتی که فهمیدم برای "چوپانان راستگو"، گاهی صداقت هم جزئی از سیاست است....

شاید داستان چوپان دروغگو هم، برای بی خبر ماندنمان از فریب چوپانان راستگو بوده است.چوپان دروغگو،در آخر به خود ضربه زد، اما چوپان راستگو،یک عمر اهل یک آبادی را سر کار گذاشت.

مراقب باشیم !

امید شمس آذر
۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۰:۵۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

عقل و هوس دو عنصر متضاد در درون انسان نیستند؛

بلکه عقل تنها چیزی ست که وجود دارد

هوس عدم عقل است

***

 

اکراد آذربایجان حبیب خدایند

نه کمتر، نه بیشتر

***

 

ملّت شریف!
اوّل افزایش سرانۀ مطالعه،
بعد مطالبۀ آزادی ماهواره
***
 

کسی که در راه رسیدن به قدرت اخلاق را زیر پا می گذارد،
چطور می خواهد بعد از رسیدن رعایتش کند ؟

***

 

یادآوری:
صبر مال مواقع سختی ها ست
***

 

آب مایۀ زندگی ست

 

عشق مایۀ حیات است

***

 

حقّه دایانانین

حقّینی دانما

***

 

کاخ واژگون شد
شد خاک
***
 

اگر اثر تکوینی گناه برای همیشه باقی می ماند،

رحمت خدا که می فرماید:

"حتّی گناهان را به صواب هم تبدیل می کند"،

چه معنایی خواهد داشت ؟

***

 

یه کسی فامیلیش نظامدوست بود
هیچّی دیگه، همونطور بود
***

 

 

رفتم نماز جمعه تا مهر نفاق بر قلبم نخورد
دیدم همۀ منافقین در صف اوّلند

 

***

 

رمز لقا در دل بریدن از جسم است؛
باکره در حجله
باکری در دجله

 

***

 

 

 

امید شمس آذر
۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در اینکه جامعه اسلامی بعد از رسول اکرم (ص) دچار انحرافاتی شد، تردیدی وجود ندارد. و قسمتی از همان انحرافات در جنگ علیه ایران خودنمایی می کند. اما هرگز نمی توان از این مطلب نتیجه گرفت که ایرانیان به زور مسلمان شده اند و دلایلی نیز این مطلب را تائید می کند.

 
منابع تاریخی این مطلب را ثابت می کند که ایرانیان قبل از حمله اعراب مسلمان به ایران با این دین آشنا شده بودند و تعداد زیادی از ایرانیان اسلام آورده بودند. طبق گواهی تاریخ پیامبر اکرم(ص) در زمان حیات خودشان پس از چند سالی که از هجرت گذشت نامه‏هایی به سران کشورهای جهان نوشتند و پیامبری خود را اعلام و آنها را به دین اسلام دعوت کردند، یکی از آن نامه‏ها نامه‏ای بود که به خسرو پرویز پادشاه ایران نوشتند و او را به اسلام دعوت کردند.
خسرو پرویز تنها کسی بود که نسبت به نامه آن حضرت اهانت کرد و آن را پاره کرد. این خود نشانه فسادی بود که در اخلاق دستگاه حکومتی ایران راه یافته بود، هیچ شخصیت دیگر از پادشاهان و حکام و امپراطوران چنین کاری نکردند، بعضی از آنها جواب نامه را با احترام و توأم با هدایایی فرستادند.
خسرو به پادشاه یمن که دست نشانده حکومت ایران بود دستور داد که درباره این مرد مدعی پیامبری که به خود جرأت داده که به او نامه بنگارد و نام خود را قبل از نام او بنویسد تحقیق کند و فوراً او را نزد خسرو بفرستد
ولی هنوز فرستادگان پادشاه یمن در مدینه بودند که خسرو سقوط کرد و شکمش به دست پسرش دریده شد. رسول اکرم(ص) قضیه را به فرستادگان پادشاه یمن اطلاع داد، آنها با حیرت تمام خبر را برای پادشاه یمن بردند و پس از چندی معلوم شد که قضیه هم‏چنان بوده که رسول(ص) خبر داده است.

این واقعه سبب شد پادشاه یمن و عده زیادی از یمنی‏ها بعد از این جریان، مسلمان شدند و همراه آنان گروه زیادی از ایرانیان مقیم یمن نیز اسلام اختیار کردند، در آن زمان به واسطه یک جریان تاریخی که در کتب تاریخی آمده است عده زیادی از ایرانیان در یمن زندگی می‏کردند و حکومت یمن یک حکومت صددرصد دست نشانده ایرانی بود.
همچنین در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) در اثر تبلیغات اسلامی عده زیادی از مردم بحرین که در آن روز محل سکونت ایرانیان مجوس و غیر مجوس بود به آیین مسلمانی در آمدند و حتی حاکم آنجا که از طرف پادشاه ایران تعیین شده بود مسلمان شد، بنابراین نخستین اسلام گروهی ایرانیان در یمن و بحرین بوده است.
 
اولین ایرانی که مسلمان شد، سلمان فارسی است که در ایمان به درجات بسیارعالی رسید و همین امر می تواند به خوبی نشان دهد که اسلام، دینی مخصوص اعراب نبوده و هر انسان حق جویی آن را می یافته، در مقابلش تسلیم می شده است. و ایرانیان نیز انسانی بوده اند به مثابه سایر انسان ها که فطرتشان حق پذیری را ایجاب می کند.
اندک توجهی به جایگاه امپراطوری ایران در مقابل اعراب نشان می دهد که شکست ایرانیان از اعراب، بیش از آنکه متاثر از عامل خارجی باشد، متاثر از عامل داخلی بوده است. یعنی نارضایتی مردم ایران از وضعیت آن زمانشان، سبب شد که تعداد کمی از اعراب بتوانند امپراطوری ایران را نابود کنند. و کسانی که تعصب ایرانی شدیدی دارند، باید به این نکته توجه کنند که اگر شکست را به دلیل نارضایتی مردم از وضع آن زمانشان ندانند، توهین بزرگی به ایرانیان آن زمان کرده اند که از تعداد اندکی عرب شکست خورده و یک امپراتوری عظیم را بر باد می دهند.
شهید مطهری می فرمایند: «جمعیت آن روز ایران را در حدود ۱۴۰ میلیون تخمین زده‏اند  که گروه بى‏شمارى از آنان سرباز بودند و حال آنکه تمام سربازان اسلام در جنگ ایران و روم به شصت هزار نفر نمى‏رسیدند»( خدمت متقابل اسلام و ایران، 1376:23). و وضع طورى بود که اگر مثلًا ایرانیان عقب نشینى مى‏کردند این جمعیت در میان مردم ایران گم مى ‏شدند].]
 
جنگ اگر چه صحنه های زشت و کریهی از خود به تصویر می کشد، اما می تواند سبب افزایش تعاملات فرهنگی شود. و خود این امر عاملی برای تبلیغ اسلام می شود. و اینجاست که علیرغم وجود ادیان دیگر در ایران، اسلام رونق می گیرد.
 
شواهد بسیاری وجود دارد که تا مدتها بعد از تصرف ایران توسط عربها، همچنان آتشکده ها برپا بوده و به مرور زمان از تعداد آن ها کم می شده و با مسلمان شدن مردم، آتشکده ها از رونق می افتاده است. و کسانی نیز سالها پس از تصرف ایران اسلام می آورند.
 
سامان جد اعلاى سامانیان که از احفاد سلاطین ساسانى است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم،و جد اعلاى خاندان قابوس که آنها نیز حکومت و فرمانروایى یافتند در قرن سوم، و مهیار دیلمى شاعر زبر دست و معروف ایرانى در اواخر قرن چهارم هجرى به دین اسلام گرویدند.
 
سفرنامه‏ هایى که در قرن سوم و چهارم نوشته شده حکایت مى‏کند که تا آن زمانها در ایران آتشکده‏ها و کلیساهاى فراوان وجود داشته است، بعدها کم‏کم از عدد آنها کاسته شده و جاى آنها را مساجد گرفته است.
- تاریخ نویسان اسلامى خاندانهاى چندى را از ایرانیان نام مى‏برند که تا قرنهاى دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم هجرى همچنان به دین زرتشت‏باقى بوده‏اند و در اجتماع مسلمانان، محترم مى‏زیسته‏اند و سپس آن دین را ترک کرده‏اند.
بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت امویها زردشتى ماندند و در روزگار اصطخرى(صاحب کتاب المسالک و الممالک) زردشتیان فارس اکثریت را تشکیل مى‏داده‏اند.
مقدسى صاحب کتاب احسن التقاسیم نیز که از مورخان و جغرافى نویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است،در صفحه ‏۳۹ و ۴۲۰ و۴۲۹ کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمه محترم‏تر بوده ‏اند یاد کرده است. بنا به گفته این مورخ، در جشنهاى زردشتیان در آن وقت همه بازارهاى شهر را آذین مى ‏بسته ‏اند و در عیدهاى نوروز و مهرگان، مردم شهر در سرور و شادى با ایشان هماهنگ مى ‏شده ‏اند.

مقدسى در صفحه ‏۳۲۳ احسن التقاسیم راجع به مذهب اهل خراسان مى ‏گوید:«در آنجا یهودى بسیار است و مسیحى کم و اصنافى از مجوس در آنجا هستند».
مسعودى مورخ اسلامى متوفى در نیمه اول قرن چهارم که او نیز به ایران مسافرت کرده است مسعودى حتى نام موبد زمان خود را مى‏ برد. معلوم مى ‏شود موبد زردشتیان به اعتبار عده فراوان زردشتى شخصیت ممتازى به شمار مى ‏آمده است.
مسعودى در جلد اول مروج الذهب صفحه ۳۸۲ تحت عنوان‏ «فى ذکر الاخبار عن بیوت النیران و غیرها»از آتشکده‏ هاى زردشت‏یاد مى‏ کند. از آن جمله از آتشکده‏اى در«دارابجرد» نام مى ‏برد و مى‏ گوید: در این تاریخ که سال ۳۳۲ هجرى است، آن آتشکده موجود است و مجوس آن اندازه که به آتش آن آتشکده احترام مى ‏گزارند و آن را تعظیم و تقدیس مى ‏کنند، آتش هیچ آتشکده دیگر را چنین تعظیم نمى ‏کنند.
اینها همه مى‏ رساند که -چنانکه گفتیم- ایرانیان تدریجا اسلام را پذیرفته ‏اند و اسلام تدریجا و مخصوصا در دوره‏ هاى استقلال سیاسى ایران بر کیش زرتشتى غلبه کرده است. عجیب این است که زرتشتیان در صدر اسلام که دوره سیادت سیاسى عرب است، آزادى و احترام بیشترى داشته‏اند از دوره‏ هاى متاخرتر که خود ایرانیان حکومت را به دست گرفته ‏اند. هر اندازه که ایرانیان مسلمان مى ‏شدند اقلیت زردشتى وضع نامناسبترى پیدا مى ‏کرد، و ایرانیان مسلمان از اعراب مسلمان تعصب بیشترى علیه زردشتى ‏گرى ابراز مى ‏داشتند و ظاهرا همین تعصبات ایرانیان تازه مسلمان سبب شد که عده‏ اى از زرتشتیان از ایران به هند مهاجرت کردند و اقلیت پارسیان هند را تشکیل دادند.

امید شمس آذر
۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۲:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«کلّ یومٍ عاشوراء و کلّ أرضٍ کربلاء»

تاریخ، همواره عرصۀ ستیز حق و باطل بوده و از آغاز یدایش رسالت حق، مقاومت باطل در برابر آن نیز شروع شده است. از قابیل فرزند آدم که هنوز مرکّب قلم حکم خدا خشک نشده، برادرش را کشت فساد و خونریزی بر روی زمین ادامه داشته است که فجیع ترین نوع آن، واقعۀ عاشورا و ریختن خون خدا در وسط تاریخ است.

امّا باطل هیچگاه با چهرۀ عریان رو در روی حق قرار نمی گیرد؛ چون از سنخ عدم است و تا خود را اندکی با حق آمیخته نکند، وجود خارجی نخواهد داشت. از این روست که در چنین روزهایی سردمداران وقت باطل، حسین بن علی -علیه السّلام- نوۀ پیامبر(ص) و سیّد شباب اهل جنّت را به نام نگهداری از دین و جلوگیری از طغیان بر علیه جانشین رسول خدا(ص) با لب تشنه به شهادت می رسانند و خانواده اش را به اسیری برده و خیمه هایشان را آتش می زنند... . و این است که می بینیم در چنین شبهایی شمر روسیاه از طرف یزید بوزینه باز نامۀ آشتی برای ابوالفضل بصیر و جانباز ولایت می آورد که: "با ما باش و در امان باش".

....و چرخ روزگار می چرخد و ۱۳۷۴ سال بعد، در تکراری دوباره فرزندان خلف آنانی که خیمه های حسینی را به آتش کشیدند، این بار از حمله به آرامگاه حریم رسول خدا(ص) نیز دریغ نمی ورزند و حرم زینبیّه(س) را با خمپاره مورد سوء قصد قرار می دهند و زنان و کودکان شیعیان را به خاک و خون می کشند و همۀ این کارها هم به نام حفظ دین خدا و مبارزه با کفر و بدعت صورت می گیرد... . و به همین ترتیب بزرگ این شیاطین، همان عقرب جرّاره و روبه مکّارۀ معروف -آمریکای جهانخوار- امروز برای ملّت ابوالفضلی ایران با واسطۀ باراک شمر اوباما آشتی نامه می آورد که: "با ما باشید و در امان باشید".

امّا ملّت ما به خوبی می داند که این برنامه ها نمایشی بیش نیست و رییس دولت فدرال ایالات متّحده نیز بوزینه ای بازیچه در دست سیاستگذاران صهیونیسم. هیچگاه در مورد اوباما تصوّر نکنید او با ماست. اوباما هرگز با ما نیست، حتّی اگر ما با او باشیم. دولت محترم نیز که دیپلماسی اش -إن شاء الله- برای کشور مفید خواهد بود، به خوبی به این نکته واقف است که لبخند دشمن رانباید باور کرد و دورویی اقتضای طبیعت اوست. فقط از در یادآوری اعلام می کنیم: خانۀ دزد زده هرگز بهتر از خانۀ ویرانه نیست. اگر دشمنان گزینه های کذایی خود را روی میز قرار می دهند، ما هم نشانه های ایستادگی مان را روی میز قرار می دهیم. و به یاری خدا خانۀ خود را بیش از پیش آباد می کنیم، بدون اینکه ذرّه ای به دزدان و غارتگران باج سپرده باشیم.

واحد سیاسی جامعۀ اسلامی دانشجویان دانشگاه ارومیه

امید شمس آذر
۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند:

جوانمردى مهرآورتر از خویشاوندى است.


یک دوست دلسوز و جوانمرد به مراتب مهربان‌تر از یک خویشاوند صرف است. چون مهربانی یک جوانمرد طبیعی و خالصانه است اما مهربانی یک خویشاوند گاهی از روی ناچاری و رنج می‌باشد. بنابراین خصلت مردانگی و جوانمردی مهر و محبت آورتر است از نسبت خویشاوندی.

به نظر شما چه کسی برای جلب محبت سزاوارتر است؟

قطعا همه ما می‌خواهیم کسی ما را دوست داشته باشد که قدرت و ثروت زیادی داشته باشد تا هر وقت نیازی داشتیم به او رجوع کنیم. چه کسی بهتر از پروردگار عزیز متعال که قادر مطلق ، خالق همه ثروت‌های مادی و معنوی دنیا و مهربان‌تر از مادر است. بنابراین اگر در عبادت و بندگی خدا بدون ریا و خالصانه(در یک کلمه جوانمرد ) باشیم ، محبّت خدا را جذب خود کرده‌ایم ، خوشا به حال کسی که خدا را دوست دارد و خدا هم او را دوست دارد.

مظهر کامل دوستداران خدا ، اهل بیت علیهم السلام هستند. امام حسین علیه السلام عاشق خدا بود و خدا هم عاشق او ! مقام حضرت اباعبدالله علیه السلام آنقدر نزد خدا والا است که طبق فرموده پیامبر اسلام صل الله علیه و آله : أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَ‏ حُسَیْناً ؛ خدا عاشقان حسین علیه السلام را هم دوست دارد.

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۲:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اسطوره ها

مرامنامۀ حزبی ملّت ها هستند

***

 

آنقدری که از رانندگان زن می ترسم

از خود مرگ نمی ترسم

***

 

ریاکار چیز دیگری ست

من یک مؤمن گناهکارم

***

 

با پیگیری مستمرّ سربازان گمام حضرت مهدی(عج)

سربازان گمنام امام زمان[=دجّال] شناسایی و رسوا شدند

***

 

کاه ؟

اینجا برایت از هیچ کوه می سازند

***

 

یک ؟

اینها احوالت را صفر کلاغ - چهل کلاغ می کنند

***

 

علی مطهری با کدوم چراغ سبز
این همه از خطوط قرمز رد میشه ؟
***

 

بدون هیچ توضیحی:

 

« هراست »

***

 

گفت:

زبان فارسی لهجه ای از لهجه های زبان عربی ست

گفتم:

اگه جرئت داری پیش میر جلال الدّین کزّازی این حرف رو بزن

***

 

حسین(ع) فدا شد، امّا زینب(س) نهضتش را به غایت رساند؛

من فدا شدم. زینبم کیست ؟

 

***

 

و خداوند تارهای صوتی زن را کوتاه آفرید

تا موهای سرش نریزد

***

 

- فلانی چجور آدمیه؟

: سؤال غلطه !

***

 
امید شمس آذر
۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۸:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

«آلبرت انیشتین» فیزیکدان بزرگ معاصر، در آخرین رسالۀ علمی خود با عنوان «دی ارکلارونگDie Erklarung»(به معنای بیانیّه) که در سال 1954م (۱۳۳۳ش) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کامل ترین و معقول ترین دین دانسته است. این رساله که توسط مترجمین برگزیدۀ شاه ایران و به صورت محرمانه صورت پذیرفته است، در حقیقت همان نامه نگاری محرمانۀ انیشتین با آیت الله بروجردی است.

اینشتین در این رساله، "نظریّۀ نسبیّت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از نهج­ البلاغۀ امام علی(ع) و بیش از همه کتاب بحارالانوار علّامۀ مجلسی -که از عربی به انگلیسی و... توسط حمیدرضا پهلوی (فوت ۱۳۷۱ش) ترجمه و تحت نظر آیت الله بروجردی شرح می شده- تطبیق داده و نوشته است که: «هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی­ شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریّۀ پیچیدۀ "نسبیّت" را ارائه داده، ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیده­ اند». از آن جمله، حدیثی است که علّامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم(ص) نقل می کند که: «هنگام برخاستن از زمین، دامن لباس یا پای مبارک پیامبر(ص) به ظرف آبی می خورد و آن ظرف واژگون می شود. اما پس از این که پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز می گردند، مشاهده می کنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است». انیشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینۀ «انبساط و نسبیّت زمان» دانسته و شرح فیزیکی مفصّّلی بر آن می نویسد.

3میلیون دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی (مقیم لندن) با کمک برخی از اعضاء شرکت­های اتومبیل بنز و فورد و... از یک عتیقه­ دار یهودی بوده وهم اکنون این کتاب ارزشمند در حال ترجمه از آلمانی به پارسی توسّط دکتر عیسی مهدوی (برادر دکتر ابراهیم مهدوی) و توأم با تحقیق و ارائۀ منابع مذکور در متن توسّط اینجانب(اسکندر جهانگیری) می­ باشد و بسیاری از متن آن ترجمه و تحقیق فنّی شده است. اصل نسخۀ این رساله اکنون جهت مسائل امنیّتی به صندوق امانات سرّی لندن -بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی- سپرده شده و نگهداری می شود. توضیحات بیشتر و شمارۀ ثبت آن را برای اطّلاع خوانندگان در آغاز برگزیدۀ این کتابچه ارائه خواهیم داد.


پیشگفتار
در اوائل سال ۱۳۸۲ شمسی (=2003م) پروفسور ابراهیم مهدوی (تولّد ۱۳۱۰ ش) مقیم لندن پس از سفری به آمریکا و آلمان و فرانسه و دیدار با برخی سرمایه­ داران شرکت اتومبیل سازی "فورد" در آمریکا و "بنز" در آلمان و "کنکورد" در فرانسه و جلب رضایت برخی از اعضاء آنها جهت کمک مالی برای خریداری این رسالۀ گران­قیمت بالاخره موفّق شدند قرار داد خرید آن را از یک عتیقه­ دار یهودی به امضاء برسانند. بهای این رساله که تماماً به خطّ خود انیشتین می­باشد، سه میلیون دلار تمام شد که به این ترتیب سرشکن شده پرداخت گردید:

-1000000 دلار بنز، به افتخار این که اینشتین آلمانی بود.

-1000000دلار فورد، به افتخار این که در آمریکا می زیست و نیز به افتخار جان.اف.کندی  رئیس جمهور آمریکا (مقتول 1963م) که در این رساله بارها اینشتین از وی نام برده و او را رئیس جمهور آیندۀ آمریکا دانسته است. حال آن که در 1954م (سال نگارش این اثر) هنوز ۷ سال به زمان انتخاب وی مانده بود! و این از پیشگویی­های اینشتین به شمار می­رود. نیز شاید سرنخ­هایی از معمّای حیرت­ انگیز ترور زنجیره­ ای خاندان کندی در این رساله موجود باشد که بتوانیم دریابیم چرا کندی کشته شد؟ راز این معما کجاست؟ چرا خانوادۀ او نیز قربانی شدند؟ و چرا... ؟

-500000 دلار کنکورد، به افتخار جناب لاوازیه -مقتول 1794م در انقلاب یا شورش فرانسه- و نیز قانون بقای مادّۀ او که در این رساله بارها یاد شده است.


-500000 دلار تایتانیک، به یادبود کشته شدگان حادثه اندوهبار کشتی "تایتانیک" انگلیسی و نیز الکساندر فلمینگ انگلیسی (فوت 1955م)  -کاشف پنیسیلین و از یاری کنندگان اینشتین در نگارش این رساله- بخش­هایی که مربوط به اسرار علم پزشکی و زیست شناسی و داروشناسی آن می­ شود.



شخصیّت های اصلی این رساله:


  • آلبرت انیشتین(فوت مشکوک 1955م)،
  • الکساندر فلمینگ(فوت 1955م)،
  •  آیت الله العظمی سیّد حسن بروجردی(فوت 1961م)،
  • نیلز بور(بوهر) شیمیدان و فیزیکدان دانمارکی که او نیز با انیشتین در نگارش این اثر همکاری می کرد(فوت 1962م)،
  • جان.اف.کندی(مقتول 1963م)،
  • علیرضا پهلوی -مترجم و رابط- (کشته شده بر اثر سقوط هواپیما توسط عناصر سازمان«کا.گ.ب» شوروی در 1954م=1333ش: سال نگارش این رساله)،
  • حمیدرضا پهلوی -مترجم و رابط- (فوت 1371ش=1992م) که نیلز بور او را به انیشتین معرفی کرده و در آن زمان 22ساله بود.
سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که: چرا سه تاریخ مرگ (1954- 1955 و باز 1955م) و نیز سه تاریخ مرگ(1961-1962-1963م) دقیقاً پشت سر هم واقع شده؟ و چرا نویسنده(انیشتین) با همکار اصلی او در این نگارش(الکساندر فلمینگ) هر دو در یک سال مرده اند؟ و چرا یکی از مترجمین و رابط ها(ع.پ) در همان سال نگارش بر اثر سقوط هواپیما جان داد؟ و باز چرا همین چند سال قبل دو فرزند مترجم و رابط دیگر(ح.پ) به نامهای بهزاد و نازک در سنّ جوانی به طرز مشکوکی در خارج از ایران مسموم شده و مرده اند؟ و بالاخره چرا باید این رساله از چنین شخصیتی(انیشتین) حدود نیم قرن!! مخفی بماند و چرا «صندوق امانات سرّی انگلیس» به بهانۀ پرهیز از ایجاد «یک رولوشن(=انقلاب)خطرناک مذهبی» اجازۀ تکثیر این اثر علمی-مذهبی را تحت هیچ شرایطی به ما نمی دهد؟


گزیده ­ای از آخرین رسالۀ اینشتین: (DIE ERKLA"RUNG دی ارکلرونگ = بیانیّه)

ترجمه: دکتر عیسی مهدوی

 تحقیق و پیشگفتار و پاورقی: اسکندر جهانگیری


سرآغاز متن کتاب، اوّلین عبارت کتابچۀ اینشتین خطاب به آیت ­الله بروجردی این عبارت آلمانی است:

« Herzliche Gru``&e von Einstein (=هرتسلیش گروشس فن آینشتاین) با صمیمانه­ ترین سلام­ ها از اینشتین محضر شریف پیشوای جهان اسلام جناب سیّد حسین بروجردی؛
پس از ۴۰ مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و آئین تشیّع ۱۲امامی[1] را پذیرفته ام، که اگر همۀ دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتّی من را اندکی دچار تردید سازند! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است، ماه مرتس( مارس)[2] از سال 1954[3] است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم.

به یاد دارید که آشنایی من با شما از ماه آگوست (اوت)سال 1946 یعنی حدود ۸سال قبل[4] بود. خوب به یاد دارم که وقتی در ۶ آوگوست 1945 آن مرد ناپاک پلید[5]، اکتشاف فیزیکی من را -که کشف نیروی نهفته در اتم بود- همچون صاعقه ­ای آتشبار و خانمانسوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فرو ریخت، من از شدّت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقتنامه­ ای بین المللی به امضا و تصویب جهانی برسانم.

گر چه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد، ولی ثمرۀ آن آشنایی با شما مرد بزرگ بود که هم تا حدّی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد. و چون این آخرین یادداشت من در جمع­بندی این چهل نامه است، برای خوانندگان گرامی(بعدی) نیز می­ نویسم همانگونه که آقای بروجردی -مقیم شهر قم در ایران- می­ دانند: من در آوگوست 1939[6] طیّ نامه­ ای به روزولت -رئیس جمهور وقت آمریکا- او را از پیشرفت آلمان نازی -که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود- در مسئلۀ شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار و نابود کردن آنی برخی شهرها مطّلع ساختم و اکیداً به او(روزولت) گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه جنایت آمیز... باید ابرقدرتی چون آمریکا -که به نظر من عاقل­ترین و... خونسردترین ابرقدرتهای دنیای فعلی است- سریعاً گروهی را مأمور بررسی و تحقیق علمی -در شکافتن هستۀ اتم- بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد. چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته -یعنی آدولف هیتلر نژادپرست خونخوار- آن(بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمی­ شود، حتماً متوسّل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار می­ دهد. امّا وقتی آمریکا... آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد، دیگر امثال هیتلر دیوانه نمی­ توانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز -که آغاز دورۀ پاپی وی بر مسیحیان کاتولیک جهان  از همان سال 1939 بود- فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیداً قید نمود که: «هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ -حتّی با خود نازی­های آلمان- استفاده شود»، سپس من نامه­ ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان سیّد ابوالحسن (ابوالحسن اصفهانی) -که مقیم نجف بودند- نوشتم، ایشان نیز در جواب گفتند که: «از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانی­ ها بهراسند و دست به حملۀ اتمی به هیچ کشوری نزنند. ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلّی ممنوع است و هرگز نباید از آن -به نحو ابتدایی- استفاده شود، حتّی علیه خود آلمان نازی. باز تأکید می­کنم تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحۀ متعارف با آلمان نازی مقابله کرد».

آری! جهان در آن روزها وضعی اضطراری پیدا کرده بود. به حکم چنین بزرگ­مردانی (از ادیان و مذاهب مختلف) من(اینشتین) ناچار بودم که روزولت را در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عملکرد آلمان نازی شد و با این عمل من، جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد. امّا افسوس که این فرمول به دست آن مرد دیوانۀ دیگر افتاد و توصیه­ های من و روزولت را از یاد برده، دچار وسوسۀ شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و جنایتکار او در ۶ اوگوست 1945  -که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد می برد و صلح جهانی در حال استقرار بود- این بمب خطرزا را در هیروشیما فرو افکند!! بمبی که به قدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت و به زمین نرسیده در آسمان شهر منفجر و شهری را مبدّل به خاکستر کرد!! احساس می­ کنم که هر گاه به یاد این حادثه می­ افتم، چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته می­شود و پیرتر می­شوم!! و من همان طور که در جنگ اوّل جهانی بین سال­های 1914-1918 در صدد ارائۀ طرح صلح جهانی بودم و موفّق نشدم، در این ۶سال سیاه جنگ دوم 1939-1945 نیز دائماً در تکاپو بودم که به نحوی بتوانم طرح صلح جهانی را ارائه بدهم. باز هم نتیجه نگرفتم!! گویا شکافتن هستۀ اتم بسیار آسان­تر بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!! به راستی که این موجود دوپا ! سرسخت­ ترین موجودات جهان است !!... و در مقیاس­های کوچک­تر نیز همواره ناکام بوده­ ام؛ هنگامی که ورزش­های رزمی از جمله کاراته، جودو و کنگ فو و مانند این چیزها... از شرق وحشی بی­ تمدّن و خرچنگ خوار -یعنی چین و ژاپن و کره- به اروپا و آمریکا آمد، من از جمله مخالفان این گونه ورزش ها بودم و تأکید می­ کردم که چنین آداب و رسوم وحشیانه­ ای، خشونت را در جامعه رواج می­دهد... ولی همه مانند دیوار گچی ! به من نگاه کردند و هیچ نگفتند و چنان که خود حضرتعالی(آقای بروجردی) برای من در جواب نامۀ "ایکس-۲۵" مرقوم فرموده­ اید «در اسلام ... حتی کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتّی اندک ناراحت ساختن یک انسان غیر مجاز و ممنوع است !!». آری! سیاست فقط فکر لحظه­ه ای هیجان­ آور را در سر می­ آورد. حال آن که این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی می­ آورد!! و اکنون ای جناب... بروجردی، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان، بسیار از شما سپاسگزارم که در 1952 در پی مرگ وایتسمن (رئیس وقت رژیم صهیونیستی) هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که آیا ریاست جمهوری اسرائیل را -که رسماً و علناً به من(اینشتین) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیادیده و مهاجر از وطن می­دانستند- بپذیرم؟ ، خود در جواب نامۀ "ایکس-۳۲" فرمودید: «انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمی­ پذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است. پس شما خود را آلوده سیاست نکنید». لذا من(اینیشتن) نیز به بهانۀ اشتغالات علمی، این پیشنهاد را رد کردم ».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] Zwo'Lffach
[2] Ma'rz
[3] برابر با اواخرسال 1332ش یا اوایل سال 1333ش
[4] August تقریبا برابر با مرداد ماه 1325ش
[5] احتمالا منظور وی: هاری ترومن(1945-1953) است
[6] تقریبا برابر با مرداد 1318ش
منبع: تبیان
امید شمس آذر
۲۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
حضرت علی علیه السلام درباره فلسفه بعضی احکام شرع می‌فرمایند:

... و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد... و امامت را تا نظام امت پایدار باشد، ... .


حضرت مهمترین اثر و فلسفه نماز خواندن را پرهیز از خودبینی  و تکبّر معرفی می‌فرماید. چون عنصر اصلی نماز  تواضع ، خشوع و اظهار بندگی و عجز در درگاه خدای قادر متعال است. نماز هر چه خالصانه‌تر و عاشقانه‌تر باشد، بیشتر در هم شکننده نفس سرکش و متکبر انسان است.

خداوند زکات را واجب کرد تا موجب رسیدن روزی شود چگونه ؟ مگر می‌شود؟! پرداخت  زکات و خمس  در نگاه اول و مادی باعث کم شدن سرمایه و محصول می‌شود اما در نگاه توحیدی و علوی باعث برکت در اموال و محصولات کشاورزی خواهد شد. باور کنیم که همه چیز دنیای مادی نیست، باید به علل و اسباب غیر طبیعی و عالم غیب هم ایمان داشت.

یکی از عالمان وارسته نقل می‌فرمود که در یکی از شهرها تمام باغ‌های میوه را سرما زد و از بین برد ، فقط یک باغ کوچک بین آنها سالم باقی ماند. بعد از تحقیق و بررسی علل این واقعه توسط سازمان جهاد کشاورزی، تنها چیزی که فرق بین این باغ با باغ‌های دیگر بود تنها یک کلمه بود: صاحب باغ اهل محاسبه زکات و خمس خود بود و هر سال واجبات مالیّه خود را پرداخت می‌کرد.

خداوند متعال در آیه ۳ سوره بقره متقیّن را اینگونه معرفی می‌کند: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون‏. آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می‌دارند و از آنچه به آنان روزى داده‏ایم، انفاق می‌‏کنند.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

پارادوکس(؟) :

 

ای دختره دروغگو!

اگه قصد داشتی ادامه تحصیل بدی،

پس چرا پا شدی اومدی دانشگاه ؟!!

***

 

چطور است که:

دختران تا ازدواج نکنند زن نمی شوند،

ولی

پسران باید اوّل مرد شوند بعد ازدواج کنند ؟؟

***

 

مردم ایمیل هاشون رو چک میکنن

ما هرزنامه هامون رو !

***

 

- قصدش نیست یا حسّش نیست ؟

: هردو ش هست، پولش نیست !

***

 

و ... زدند

و ... زد خدا

و خدا بهترین ... زنندگان است

***

 

تنهایی یعنی اینکه:

تماس های دریافتی ناشناس رو زودتر از آشنا جواب بدی

***

 

دختر-پسرهای امروزی:

 

یه دل میگه ماده م، ماده م

یه دلم میگه نرم، نرم

.

.

.

.

 

***

 

احمدی نژاد یعنی مشایی،

مشایی یعنی احمدی نژاد؛

و هر دو یعنی روحانی

***

 

وزیر کشور:
حدود 1میلیون و 300هزار معتاد در کشور داریم؛
.
.
.
.
ببینم،
چقدر مونده تا ارتش 20میلیونی تکمیل بشه؟

***

 

به بعضی ها باید گفت:
برای ما مارمولک بازی در نیار
ما خودمون تمساحیم
***
 

گاهی وقت ها ما به خودمان هم دروغ می گوییم

ولی خدا خودش را می زند به باور کردن

***

 

امام خمینی(ره) که فرمودند:

"سپاه چشم من است"،

منظورشان چشم راست بوده یا چشم چپ ؟!

***

 

 

امید شمس آذر
۱۷ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بله! این چهار سال هم گذشت.... . ولی من به شصت سال دیگر فکر می کنم که پیرزنی روی صندلی راحتی نشسته و نوه اش -که دیوان اشعار مرا در دست دارد- می گوید:

"مادربزرگ! اینجا نوشته: اون مرحوم کارشناسی تاریخ رو اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ تو دانشگاه اورمیه گذرونده. بذار حساب کنم ببینم اون موقع شما چند سالتون بوده؟.... اِ! اینجا رو ببین! نوشته: این شعر رو در وصف..................".

حالتان آن روز دیدنی ست !

امید شمس آذر
۱۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

آه هایم

تازه خالص می شوند

امید شمس آذر
۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۷:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

انجام واجبات و ترک محرّمات از انجام مستحبّات و ترک مکروهات افضل است؛ زیرا اوّلی یعنی: خدایا! من به حرف تو گوش می کنم.

ولی دوّمی یعنی: خدایا! من بندۀ ویژۀ تو هستم، هوایم را داشته باش !

امید شمس آذر
۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۷:۲۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

اینجا دیگر کجاست؟

سرت را پایین بیندازی، می گویند: گاو است. بالا بگیری، می گویند: گرگ است...

ما نه گرگیم و نه گاو -خودمان می دانیم چه هستیم-. بگو: شما مراقب "گرگ های گاو نما" باشید !!

امید شمس آذر
۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۷:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

شنیدن نام خدا زیباست،اما بعضی وقت ها دلگیر کننده است؛

حدود ساعت۹ - ۹:۵ سوار تاکسی شده ام، کرایه را می دهم دست راننده، می گوید: بسم الله الرحمن الرحیم...!!

واقعاً که... . آن وقت بگویید که چرا بازار ما را به جای تولیدات ملی، جنس های بنجل چینی تسخیر کرده؟!

امید شمس آذر
۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

زرد چیست ؟

جز همان سبز است،

امّا

فاقد آبی ؟!

امید شمس آذر
۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امیر علیه السلام درباره راه رهایی از فقر  می‌فرمایند:

چون تنگدست شدید به صدقه دادن، با خدا سودا کنید.


در نگاه اول و مادی با عقل جور در نمی‌آید که انسان فقیر برای رهایی از فقر ، اندک پولی هم که دارد را صدقه بدهد. اما حضرت تنها راه رهایی از فقر را صدقه دادن می‌داند! چگونه؟!

کسی که با نیّت خالصانه و بدون ریا ، به اندازه وسع مالی خود صدقه می‌دهد، حتما خدا را در نظر داشته و معامله با خدا کرده است. و خدا به اندازه لطف و کرم بی‌نهایت خود این فرد را پاداش می‌دهد. گوشه‌ای از فوائد صدقه دادن پنهانی که بدون ریا هم هست را از بیان حضرت علی علیه السلام ببینید: ... صدقه‏ دادن‏ پنهان از چشم مردم، که آن آتش برخاسته از نابکاری‌ها و اعمال ناروا و نیز غضب و خشم خداوند عزّ و جلّ را فرو می‌‏نشاند...[1]  . این گناهان ماست که خشم خدا را برمی‌انگیزاند و برکت را از مال و جان ما می‌برد، با صدقه دادن پنهانی، آتش خشم خدا خاموش می‌شود و برکت به مال و جانمان سرازیر می‌شود.

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

ضرب المثل­ها آینه فرهنگ واندیشه مردمان در سیر تاریخ است. بسا مثل­هایی که در کوتاه­ترین عبارت و ساده­ترین کلمات، تجربه چندین قرن زندگی مردمی را در تلخی­ها و شادکامی­ها در خود به امانت نگه داشته باشند. به لحاظ معرفتی و دانشوری نیز پاره­ای از این مثل­های رایج، جهانی از درک و دانش­اند. راز ماندگاری امثال و حکم را باید در محتوای غنی و قالب هنری آنها جست. به واقع، تمثیلات بومی و ملی، حامل جهان معرفتی و فرهنگی مردم یک منطقه یا سرزمین است و بدین رو هیچ محققی برای مطالعه در فرهنگ ملتی، بی نیاز از مراجعه به مجموعه­های مکتوب و شفاهی ضرب­المثل­ها نیست. دفاع هشت ساله مردم ایران نیز خود بهترین نمود عینی  حضور عملی این مجموعه ارزشمند ( ضرب المثل­ها بوده وهست؛ بهمین جهت از این منظر می­توان رفتارمردمان کشورمان در مواجهه با این پدیده ذاتا ً شر و تحمیلی به پیکره میهن­مان را دید و تحلیل کرد.

دفاع مقدس، فقط یک واکنش ملی نبود که تنها از همین منظر نگریستنی باشد؛ بلکه بیش از ملیت و خاک و نژاد، مبتنی بر باورهای قلبی انسان مسلمان به آموزه­های دینی و ارکان حیات معنوی خود بود. با وجود این، عناصر بومی و ملی  نیز در این واکنش مقدس، بی نقش و اثر نبود و اگر کسی بگوید دفاع­مقدس، همه قابلیت­های ایرانی مسلمان و شیعه را در عرصه حیات معنوی بارور کرد، پذیرفتنی است. برای مطالعه روحیات و رفتارشناسی مردم مسلمان ایران در هشت سال دفاع قداست بارشان، منظرهای مختلفی را می­توان گشود که بررسی ضرب­المثل های فارسی یکی  وجوه آن است. بدین رو آنچه در ذیل می­خوانید، ذکر برخی مثل های رایج در زبان فارسی است که حاکی از تجربه­ها و آموخته­های مردم ایران از این زاویه دید در مسئله جنگ است و همه این تجربه­های ارزشمند و باشکوه در دفاع­مقدس این مرز و بوم، تبلور یافت. در واقع می­توان مدعی شد که تجربه­های مردم کشوری در هر امری، سرمایه آنان در مواجهه با رویدادهای فردی و اجتماعی زندگی است و این تجربه­ها گاه در قالب شعر و گاه ضرب­المثل و گاه مدخل­های فرهنگ­نامه­ها می­تابد و البته گاه نیز در صندوق سینه­ها خاک غربت می­خورد.

جنگ از الفاظ خیزد، وز معانی آشتی: هر گاه جنگی رخ داد، هر دو سوی جنگ یا یکی از دو سوی آن، اهل معنا و معرفت نیست؛ زیرا هرگز میان مردمی که از ظاهر دنیا گریخته و نقبی به درون عام معنا زده­اند، نزاعی در نمی­گیرد. چنین است که سعدی نیز می­گفت هزار درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. دفاع سراسرِ جوانمردانه مردم مسلمان ایران در برابر وحشیانه ترین هجوم قرن نیز از نوع جنگ­های است که لفظ پرستانِ دنیادوست با معناگرایان دارند.

جنگ از سرِ شُخم، آشتی از سرِ خرمن:این ضرب المثل، نشانی مردمی را می­دهد که هنگام کار و سختی، سر جنگ دارند، اما هنگام چینش محصول، سهم خواهی می­کنند. فرهنگ وطنی ما، کسانی را که چنین منش و روشی دارند سرزنش می­کند. به راستی که دفاع مقدس، از این گونه شماتت­ها و سرزنش­ها بری است؛ زیرا در روزگار سخت دفاع، همگی حضور یافتند و در پایان نیز همه­ی مردم، طعم شیرین غیرت و ایستادگی را چشیدند. رزمندگان جنگ از همه طبقات اجتماعی بودند و از عامی ترین تا فرهیخته­ترین شهروندان میهن در جبهه­ها حضور رساندند تا خوشه خوشه بر خرمن عزت خود بیفزایند. به واقع باید دفاع مقدس را مصداق یکی دیگر از امثال رایج دانست که می گوید: «وقت شادی در میان، وقت جنگ اندر کنار». این ضرب المثل، قدرت بیشتری برای نشان دادن ماهیت جنگ­تحمیلی دارد؛ زیرا مردم مظلوم و مسلمان ایران در غم و شادی، یکدیگر را رها نکردند و اکنون نیز بسی کمتر از آنچه سزاوار و سهم­شان است، خواستارند.

جنگ اول به از صلح آخر: صلح، نیکو است، اما اگر مقدمه و زمینه ساز جنگی دیگر نباشد. صلحی که خود آبستن جنگ است، بهتر از جنگی نیست که نوید صلح پایدار می­دهد. این سخن، فلسفه اصرار مردم ایران و پیشوای فقیدش(ره) در همه سال­هایی بود که دیگران سخن از صلح می­گفتند و ایران عزم جنگ تا رفع فتنه داشت. رزمندگان ایران و فرماندهان دفاع مقدس، نیک می­دانستند که صلحی که همچون اصل جنگ تحمیلی باشد، چندان نمی­پاید و زودا که به جنگی دیگر بینجامد. بدین رو همه هم و نیروی خود را صرف آن کردند که این جنگ اول را به جایی برسانند که جز صلح دائمی را ثمر ندهد.

جنگ را شمشیر می­کند، معامله را پول: این سخن بدان معنا است که در جنگ باید جنگجو و دلاور بود و در تجارت اهل معامله عکس آن، یعنی جنگجویی در تجارت، و معامله گری در جنگ، به زبونی و زیان می انجامد.اقتضای مقاومت دلیرانه آن است که تکیه بر شمشیر خود کرد و معامله را گذاشت برای آنان که در اندیشه مال اندوزی و ثروت افزایی­اند. در جای خود و در وقت لازم، از معامله و تجارت پیشگی هم گریزی نیست؛ اما این دو، عرصه های جدا از هم دارند و نباید در کار یکدیگر دخالت کنند. آفت دفاع، سپردن سرنوشت آن به دست کسانی است که جهان را بازار می­بینند و در همه حال آماده معاملات خرد و کلان­اند. اگر دفاع مقدس، شرف افزود و عزت آورد، از آن رو بود که بر شمشیر شجاعت و غیرت تکیه داشت، و تجارت را به اهل و زمانش سپرده بود:

تیغ چوبین را مبر در کارزار

بنگر اول، تا نگردد کارْ زار

جنگ را باشد دو سر؛ یا فتح باشد یا شکست: پیر راحل(ره) می­گفت: «ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه.» زیرا نیک می دانست که جنگ و دفاع، فراز و نشیب دارد و در همه صحنه­ها توأم با پیروزی­های ظاهری نیست؛ چنان که از مولا(ع) نیز نقل شده است که: یعنی جنگ را فراز است و نشیب. این مَثَل، به گونه­ای دیگر نیز ثبت شده است: جنگ، برد و باخت دارد. این مثل ها و بیانات، گویای آن است که رزمندگان نباید هماره توقع ظفرمندی در همه مراحل جنگ را داشته باشند؛ بلکه آنچه حتمی است پیروزی نهایی در پایان مقاومت است. به قول حافظ:

صبر و ظفر، هر دو دوستان قدیم اند

بر اثر صبر، نوبت ظفر آید

جنگ زرگری میانجی ندارد: آنان که آن روزهای سرخ را به یاد دارند، به خاطر می­آورند که هر روز و از هر سو میانجی­های غربی و شرقی، می­آمدند تا بر آتش مقاومت ایران، آب سرد تسلیم بریزند، اما چنان نشد که آنان می­خواستند؛ زیرا آن دفاع غیرتمندانه از سر سودجویی و زرگری مآبی نبود که با آمد و رفت میانجیان فرو نشیند و کار را در نیمه رها کند.

حسن کلام اینکه ضرب المثل­های هر ملتی و مردمی استراتژی های آن ملت و مردم در همواره تاریخ، زمان و مکان­های گوناگون و عرصه کار زارهای مختلف بوده و هست. دفاع بارزترین عنصر در این میان است که تاریخ وطنی ما خود شاهد همیشه سیال استراتژی مردمی در چگونگی عمل این عنصردر بطن خود( تاریخ وطن) بوده­است: استراتژی مردمی دفاع!
امید شمس آذر
۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۳:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر