حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان
از هر پرنده باید آموخت رمز پرواز
بنگر چگونه سی مرغ کردند بال و پر باز
 
"بودن" و یا "نبودن"، این نیست مشکل ما
ما محرمان انسیم، خاصان خلوت راز
 
یک عمر جستجو و پایان آن دوراهی
آخر سر "شدن" بود این بحث ها از آغاز
 
آیینه ها شکستند، درهای گنجه بستند
امّا هنوز هستند دیوارها به صد ناز
 
بگذار تا به درد خود سوزم و بسازم
خوشید اشک البرز در آرزوی قفقاز....
 
جاری ست گوش جان را آن سو ترنّمی سبز
دارد دوباره باکو شوق وصال شیراز
 
شعری دگر بخوانید، اوجی مگر بگیرید
در آسمان بمیرید، این است رمز پرواز

 

امید شمس آذر
۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۲:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در اینکه مطابق کلام الله مجید، یهود اصلی ترین گروه معاند با اسلام اند، حرفی نیست؛ امّا باید توجّه داشت که دشمن شناسی و غافل نبودن از توطئۀ دشمن، منجر به بزرگ پنداری دشمن و میزان اثرگذاری اعمالش از آنچه که هست، نباید بشود. چرا که خود نیز نوعی فریب خوردگی و غفلت و کمک به اهداف دشمن است و از این رو در قرآن و سنّت اسلامی ما مذموم شمرده شده است. در سالهای اخیر، عدّه ای که به خاطر ضعف درونی خود، اساساً توان فکر کردن به مسئلۀ دشمن و توطئه های دشمن را نداشته اند، با مطرح کردن تئوری توهّمی "توهّم توطئه" از اساس در پی القاء عدم واقعیّت چیزی به نام دشمن و دشمنی بوده اند. اینان چنان القاء می کنند که گویا هرکس از دشمن و دشمنی هایش سخن بگوید، دچار پندار و توهّم شده است؛ غافل از آنکه با همان نگاه مادّی آنان نیز، واقعیّت داشتن چنین چیزی تصوّرپذیر است. یعنی: آیا در دنیای کنونی که دنیای منافع باشد، نمی توان قائل شد که منافع عدّه ای با یکدیگر در تضاد بوده و این امر منجر به دشمنی آنان شود؟ (حالا گذشته از انگیزه های اعتقادی و معنوی). پس دشمن وجود دارد و فعالیت هم می کند، امّا در حدّ و اندازۀ خود. نه کمتر و نه بیشتر! روی این حساب باید مواظب باشیم طبق برخی تحلیل ها، دنیا را دست یهود و شبکۀ صهیونیستی ندانیم. آنان دشمن امّت اسلام و بلکه همۀ انسانهای دیگر بوده و هستند، امّا چنین نیست که بعضاً عنوان شود: جریان "استعمار" آلت دست یهود است؛ بلکه در اصل، این یهود است که آلت دست استعمار است. رویکرد یهود "نژادپرستی" است که با تمسّک به ابزارهایی نظیر: نسل کشی، ترغیب به عدم تشکیل خانواده و تضعیف بنیان آن، تبلیغ بی فرزندی و تک فرزندی، ترویج همجنس بازی و در مواقع لزوم هم قتل عام مستقیم ملّت ها در پی برقراری اهداف خویش است؛ امّا هدف استعمار چیزی فراتر از این و تقویت نژادپرستی در میان گروههایی مثل یهود، تنها یکی از ابزارآلات آن است. استعمار در پی "تفرقه" و تجزیه و در نهایت تضعیف ملّت های جهان و تحکیم قدرت و سلطۀ خود از این طریق بر تمامی آنان است. از این رو بایسته است دشمن اصلی و فرعی را در این میان از هم بازشناخته و انرژی های خود برای صرف کردن علیه هرکدام از آنها را اولویّت بندی کنیم. انحصارطلبی و نژادپرستی یهودپسندانه و تجزیه طلبی و بیگانه گرایی استعمارپسندانه هردو، دو روی یک سکّه اند که در کشورهای هدف، هرکدام به آن دیگری دامن می زنند؛ منتها باید اصل و فرع را از هم تشخیص داد.

 

     دشمن اصلی و دشمن فرعی

چندی پیش مقاله ای دیدم با عنوان "صهیونیسم منشأ پیدایش پان ترکیسم". با توضیحات فوق، کاشف به عمل می آید که پان ترکیسم در اصل زادۀ استعمار است، مستقیم یا غیرمستقیم. آنچه که زادۀ صهیونیسم است، اندیشه ای است که کم و بیش در راستای اهداف نژادپرستانۀ یهود باشد و امنیّت فرهنگی آنان را تأمین کند. در میان رویکردهای انحرافی شکل گرفته در جهان اسلام، می بینیم که ناسیونالیسم ایرانی و پارسی تا حدّ زیادی داری چنین ویژگی هایی است و نقاط مشترک فراوانی با آرمانگرایی های یهودی دارد. مرکز ثقل اصلی آن نیز، تأکید بر دوران حکومت کوروش هخامنشی و اقدامات اوست؛ امّا چنانچه گفتیم این اندیشه که غیرمستقیم به تحریک احساسات قومیت ها و دلسردی و نهایتاً جدایی طلبی آنان دامن می زند، اهمّیت فرعی برای مقابله داشته و از اولویت های بلندمدّت است و اهمّیت اصلی از آنِ اندیشه ای است که گرایش های تفرقه جویانه را مستقیم و بی پرده مطرح می کند و مقابله با آن باید در کوتاه مدّت صورت بگیرد. وحدت ملّی و در عین حال تنوّع قومیتی هردو مطلوب، و از آنطرف تقرقۀ ملّی و در عین حال انحصارگرایی هر دو مذموم است؛ امّا ناگفته پیداست که در صورتی که موفّق به برقراری هر دو مطلوب به طور همزمان با یکدیگر نشدیم، از آن میان، وحدت -ولو به قیمت انحصار- نسبت به تنوّع مطلوب تر بوده و تفرقه -ولو منجر از تنوّع- نسبت به انحصار مذموم تر است. از این رو شایسته است به جای پی جویی ریشه های صهیونیستی پان ترکیسم، به توصیف و تحلیل حال حاضر و خطرات احتمالی آیندۀ آن بپردازیم و در این راه بیشتر از آنکه به دنبال دروغ ها و جعلیات آنان در عرصۀ تاریخ بگردیم، در پی پرداخت به تناقض گویی هایی که در حال حاضر در گفتارها و نوشتارهایشان دچار آن هستند، باشیم. آن وقت خواهیم دید که پان ترکیسم بر مبنای هیچ پایه و اساس عقیدتی و آرمانی مشخّصی بنا نشده و همۀ مواضع آن -حدّاقل تا جایی که در ایران شاهدش هستیم- از نوع منفی و سلبی بوده و موضع سلبی نیز -بر خلاف موضع مثبت و ایجابی- راه به جایی نمی برد و از پیش محکوم به فناست.

 

     تناقضات پان ترکیسم

پان ترکیست ها اکنون خود در یاوه سرایی های مهمل خویش گرفتارند و قادر به ارائۀ مانیفست روشن و مبیّن از مکتب و مرامی که دنبال می کنند، نیستند. برای همین همواره دچار پراکنده گویی بوده اند. پراکنده گویی هایی که گاه به طنز می ماند؛ از جمله:

     1- اینان، هم از شخصیت های ترک و نیمه ترک سده های پیش از اسلام آسیا و اروپا تمجید می کنند و هم از شخصیت های ترک و تاجیک آذربایجانی ایران و هم از شخصیت های آذربایجانی مسلمان معاصر. مثلاً از ملکه تومروس/تامراکیس با پیشوند "ننه" به عنوان شخصی که کوروش را نابود کرد، تجلیل می کنند و از افشین سردار ترک خلیفه معتصم عبّاسی به عنوان شخصی که به دوست خود بابک خرّمدین خیانت کرد، به بدی یاد می کنند. می پرسیم ملاک این تکریم و تقبیح ها چیست؟ اگر ملاک ترک بودن است، افشین ترک بود. پس چرا عنوان نمی کنید که او سردار زیرک خلیفه بود که با درایت و فراست خود در اندرونی تشکیلات بابک طغیانگر نفوذ کرد و او را دستگیر نموده و تحویل خلیفۀ مسلمین داد و مسلمانان را از شرّ او آسوده ساخت؟ آن هم خلیفه ای که ترک زاد بود و از مادری ترک به دنیا آمده بود! اگر ملاک آذربایجانی بودن است، امثال تومروس ملکۀ ماساژت ها یا آتیلا سردار هون ها که آذربایجانی نبودند! اگر ملاک ترک بودن و آذربایجانی بودن توأمان است، در مورد بابک کسی به جد نتوانسته ادّعا کند که وی ترک و ترک زاده بوده است. اگر ملاک اسلام است، چهره های پیش از اسلام و برخی از چهره های قرون اوّلیۀ اسلامی مسلمان نبودند! اگر هم ملاک انسانیت است، دربارۀ کوروش در هیچ منبعی اشاره نشده که وی یک جنایتکار بین المللی و دشمن بشریت بوده تا قاتلش برخلاف مقتضای طبیعی هر جنگ دیگری که یک سرش پیروزی و سر دیگرش شکست است، شایستۀ تمجید باشد! (گذشته از آنکه داستان رویارویی کوروش با ملکه تومروس در برخی منابع معتبر تکذیب نیز شده است). اینها همه گوشه هایی از سرگردانی های پان ترکیست ها و تناقض گویی های آشفته و پریشان آنان است که حکایت از عدم داشتن موضع ایجابی مشخّص برای آنان می کند. افول کردن فوری شعله های فرعی "پان آذریسم" و "پان تورانیسم" و بازگشت مجدّدشان به همان خاستگاه اصلی پان ترکیسم، نشانگر همین موضع سلبی است؛ یعنی: "پان آنتی ایرانیسم"! هرچه باشد، فقط ایران نباشد. این موضع اصلی آنان است که یک موضع سلبی است و موضع سلبی هم -چنانکه اشاره شد- راه به جایی نمی برد. برای همین در برابر آن، موضع گیری سلبی دیگر هم نهایتاً یک نوع جبهه بندی کاذب را به وجود می آورد. راه مقابله، تنها تقویت ایران و ایرانیت و در مواقع امکان ترویج تنوّع گرایی از نوع صحیح آن است؛ چرا که بعضاً از سوی برخی نهادهای فرهنگی عنوان می شود که: "مسائل قومیتی را به هیچ وجه مطرح نکنید". این سخن درستی نیست و به نوعی پاک کردن صورت مسئله به جای حلّ مسئله به شمار می رود. مسائل قومیتی فی نفسه جذّاب است و اگر ما به صورت صحیح آن مطرحشان نکنیم، لاجرم مخاطبانمان به سمت کسانی که به طور غلط و انحرافی مطرحشان می کنند، خواهند رفت. از سوی دیگر، درست نیست که وقتی آنان با طرح آن انحرافات، اقدام به شبهه افکنی در نزد افکار عمومی می کنند، ما از پاسخ گویی و شبهه زدایی طفره برویم:

«چو می بینی که نابینا و چاه است          اگر خاموش بنشینی گناه است».

     2- ایران آنان نیز نه ایران کوروش و داریوش، که همین ایران امروزی است. برای کسی که اهمّیتی به صحّت اظهارنظرهای تاریخی نمی دهد، گذشتۀ تاریخی ملل دیگر هم چندان مهم نخواهد بود. هدف اصلی او، ضربت زدن به همین وضعیت حال حاضر آن ملّت است؛ یعنی: جمهوری اسلامی ایران. اینگونه است که همانها که تا دیروز علیه حکومت پهلوی به دلیل [صرفاً] مواضع شوونیستی و انحصارگرایانه اش از جمله ممنوعیت چاپ کتابهای ترکی در کشور، ممنوعیت تکلّم به زبان ترکی در مدارس و مواردی از این دست انتقاد می کردند و چند صباحی از روی مصلحت و به اقتضای وقت، به قافلۀ انقلاب اسلامی مردم ایران پیوسته بودند تا در راه سرنگونی دشمن مشترک قدم بردارند، پس از تحقّق هدف اوّلیه و چند سال از برقراری حکومت اسلامی و به طور خاص نیز بعد از فروپاشی شوروی سابق که پایگاه فکری خود را از دست دادند، نقاب از چهره انداخته و دوباره با حفظ مواضع پان ترکیستی، از انقلاب روی برگردانده، ولی اینبار نه کمونیست که سلطنت طلب شده اند!! از بزرگترین طنزهای واقعی روزگار که بسیار زهرآلود نیز هست. از آنجهت که شوم ترین، بی معناترین و در عین حال مزوّرانه ترین همنشینی، همنشینی شاهدوستی و قومیت گرایی است. شاید "شغال" هم عنوان رسایی برای نامیدن این گروه نباشد.

     3- اگر تاکنون خودآگاهی ملّی در میان اقوام ما آنطور که باید شکل نگرفته است، غالباً عنوان می شود که به خاطر هویّت مذهبی جامعۀ ما بوده است؛ امّا اخیراً شاهد حرکتهایی در راستای تضعیف هویّت ملّی هستیم که با ماهیت مذهبی جامعه هم چندان سازگاری ندارد. از آن جمله:

  • اگر تا پیش از این عنوان می شد: "یئل یاتار، طوفان یاتار، یاتماز حسینین پرچمی"، اخیراً زمزمه می شود: "یئل یاتار، طوفان یاتار، یاتماز تراختور بایراغی". دست مریزاد! مقام امام حسین(ع) -العیاذبالله- تنزّل پیدا کرده و با تراکتور هم رتبه گردید؛ آن هم در سرزمین حسینی آذربایجان و شهر عاشورایی تبریز.
  • استاد سیّدمحمّدحسین شهریار در پاسخ شاعر شیرین سخن امّا نه چندان مذهبی هم دیار خود -سهند- در آن منظومۀ فاخر می سراید: "من علی(ع) اوغلویام، آزاده لرین مردی مرادی"؛ در چاپهای جدید نوشته اند: "من ائلین اوغلویام، آزاده لرین مردی مرادی". خوب است دیگر! نام حسین(ع) اگر تبدیل به تراکتور شود، نام علی(ع) نیز می شود ائل.
  • شاعر محلّی می سراید: "آمان آلله، بیر زمانه اولوبدی...". عاشّیق می خواند: "ای آقالار، بیر زمانه اولوبدی...". این الله زدایی نیز در راستای همان علی(ع) زدایی و حسین(ع) زدایی پیشین است. حتّی به ترانۀ محلّی نیز رحم نکرده و "سنی منه وئرسلر، آللها دا خوش گلیر" را به صورت "ائللره ده خوش گلیر" می خوانند. یعنی جایگزینی خدا با مردم که اگر به ابعاد عقیدتی و سیاسی هم سرایت کند، تبعاتش غیر قابل جبران است. اگر شاعر فقید معاصر قفقازی علی آقا واحد در دوران حکومت کمونیست ها سروده بود "طبیعتین ایشیدیر گونده مین گؤزل یارادیر"، قابل ملامت نبود؛ ولی اکنون انتساب آفرینش خداوندی به طبیعت، چیزی جز یک شیطنت حساب شده و هدفمند نیست. نظیر مقالاتی که در آن عناصر چهارگانۀ سنّتی خاک، آب، باد و آتش نه تشکیل دهندۀ جهان هستی که آفرینندۀ آن معرّفی می شوند.
  • ما شیری داشتیم که با ترس از نهیب بانگ توحید ملّت دیندارمان، شمشیر از دستش افتاد و پا به فرار گذاشت و خورشیدش نیز غروب کرد. ملّت ما به خوبی می داند که آنجا که شیر پا به فرار بگذارد، جایی برای زوزۀ گرگهای خاکستری باقی نمی ماند. آنجا که شمشیر بیفتد، جایی برای داس و چکّش باقی نمی ماند. آنجا که دیوار آهنین فرو بریزد، جایی برای تار تنیدن عنکبوت باقی نمی ماند. و آنجا که خورشید غروب کند، جایی برای ماه و ستاره باقی نمی ماند. ملّت ما فرزند ابراهیم(ع) است که فرمود: «أنا لا احبّ الآفلین» (من غروب کنندگان را دوست نمی دارم)، برای همین نام الله را پرچم خویش قرار داد. چه شده است که دوباره معبودهای دیگری در جولانند؟
4- خنیاگران محلّی از دیرباز می خوانده اند که: "آرپا چایی آشدی داشدی..........سئل سارانی گؤتدی قاشدی". از زمان شاعری به نام عبدالعلی آیرملو متخلّص به وفا، این آرپاچای که از شعبات سفیدرود در حوالی تکاب است، تبدبل به آراز/ارس شد و نام سارا با نام ارس گره خورد تا به حدّ کافی قابل بهره برداری قومیتی_سیاسی بگردد؛ درست مانند مسئلۀ زیست محیطی دریاچۀ ارومیه! حق هم دارند! وقتی در میان شخصیت های محبوب تاریخی می گردند، جز روح ملّی و غیرت ایرانی چیزی از آنها سراغ نمی یابند. آنوقت است که دست به دامن شخصیت های فولکلوریک می شوند که نسبت به تاریخی ها، آسانتر قابل تحریف اند. از خود آتروپات گرفته تا بابک خرّمدین، اسماعیل صفوی، عبّاس میرزا، ستّارخان و باقرخان، شیخ محمّد خیابانی و در عصر ما شهیدان باکری و امینی و بسیاری شخصیت های دیگر، گرایشات دیگری از آنان جز ایراندوستی و ایرانخواهی در یاد تاریخ نمانده است. آنوقت است که دست به چنین اقداماتی می زنند و با خلط ماجرای سارا با صمد بهرنگی -که در ارس غرق شد- چنین یاوه هایی می سرایند. عبدالعلی آیرملو همان کسی است که سروده بود: «رستم برود به دماوند با دیو سفید بجنگد، من هم از کوراوغلو برای چنلی بئل نگار بنگارم»! به لحاظ اطّلاعات خام، آیا رستم برود به دماوند یا بیاید به دماوند؟! چون رستم یلی است در سیستان و دماوند بر سر راه سیستان به آذربایجان قرار دارد و به آذربایجان هم نزدیکتر از سیستان است. پس قاعدتاً باید به دماوند بیاید، نه اینکه برود! به لحاظ تحلیل هم شاعر باید بتواند با قاطعیت به این سؤال پاسخ دهد که: آیا اگر -به فرض- روح کوراوغلو را احضار کنیم، راجع به رستم چنین نظری خواهد داشت؟
5- اینان تحت تأثیر اندیشه های امثال نیهال آتسیز در نفی دین و برجسته سازی قومیّت، ادّعا می کنند: من ابتدا خود باید باشم [یعنی به عنوان یک ترک] تا بخواهم دین هم داشته باشم! یا ادّعا می کنند: "تورکچولوق" ایدئولوژی ماست! که البته من نمی دانم منظور آنان از ایدئولوژی چیست؟ با اینحال، هروقت مسئلۀ قره باغ به میان می آید، یادشان می افتد که مسلمان هستند و داد سخن در می دهند که: ای مسلمانان جهان! سرزمین ما در اشغال کفّار است، متّحد شوید تا آزادش کنیم! مثال دیگری از این دست: هرگاه شاعری در اثر خود نام آلله را به کار می برد، میگویند "نگویید آلله، بگویید تانری". از آن طرف نام کوه "تنگری داغی" را که در جنوب مغولستان واقع و نام تانگری/تانری به معنی خدای مورد پرستش ترکان باستان از آنجا به نقاط دیگر منتشر شده است، "آلله داغی" می گویند!!
6- آنان از طرفی به خوشایند دولت باکو، در بین آذربایجانی های ایران القا می کنند که:آذربایجان پیش از قرارداد گلستان کشوری واحد بوده که بین دولت تزار روسیه و دولت قاجار ایران به دو نیم تقسیم شده و اکنون نیمۀ شمالی آن مستقل شده و نیمۀ جنوبی اش نیز باید مستقل شود!! در عین حال چند صباحی است از دولت "تورک"(؟!) قاجار صرفاً به خاطر همان "تورک" بودنشان تمجید می کنند و عملکردشان را مایۀ افتخار می شمارند!! بالاخره تکلیف ما با قاجارها چیست؟ آنان دشمنان خارجی و غاصبانی بودند که سرزمین ما را اشغال کردند یا "تورک" هایی بودند که باید بدانها افتخار کنیم؟! البتّه بر هر ذهن آگاهی روشن است که هیچکدام از این پیش فرض ها درست نبوده و حقیقت این است که قاجارها ترک زبانانی بودند که حکومت ایران را مدّتی در دست داشتند و در این بین در کنار اندک خدماتشان، خیانتهای بسیاری نیز کردند که یکی از دردناکترین آنها، همان انعقاد قراردادهای  شوم گلستان و ترکمانچای و از دست دادن سرزمینهای آران و شروان و ایروان و داغستان و گرجستان -و نه فقط سرزمینهای آذری نشین- بود. ولی چه می شود کرد؟! به هرحال می گویند. به قول آیت الله مصباح یزدی (ره): دروغ که استخوان ندارد در گلو گیر کند.

7- چیزی که آنان در مواضع خود بدان توجه ندارند و قربانیان مخاطب آنان هم از آن غافلند، تفکیک بین دو مفهوم "سرزمین" و "زبان" و به تبع آن مفاهیم "بوم و قوم"، "زبان محلّی و زبان قومی"، "زبان مادری و زبان معیار"، "ادبیات مکتوب و ادبیات فولکلور"، "شعر عروضی و شعر هجایی"، "تاریخ ادبیّات ترکی در آذربایجان و تاریخ ادبیّات ترکی آذربایجانی" و بار مفهومی "یاشاسین آذربایجان و یاشاسین تورک" است. مفاهیم اوّلی همگی مورد اقبال جامعه و مفاهیمی شناخته شده و مقبول هستند، در حالی که مفاهیم دوّمی مفاهیمی تازه وارد، ناشناخته، فاقد اقبال عمومی و گنگ و مبهم اند. برای اثبات این ادّعا همین کافی خواهد بود که ببینیم دستۀ دوّم برای جا افتادن، لاجرم از سوی مطرح کنندگانشان به جلد دستۀ اول در می آیند و به اسم آنان ترویج و تبلیغ می شوند.

در مقدّمۀ کتاب "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکهای ایران" اثر نویسندۀ جوانی به نام محمّد رحمانی فر ادّعا شده است: تعیین سرحدّات دقیق سرزمین آذربایجان ناممکن است، چون ترکهای ایران در جاهای بسیاری پراکنده هستند!! آذریایجان یک سرزمین تاریخی است که سرحدّاتش هم کاملاً مشخّص است. برای شناخت حدود و ثغور آذربایجان در دوران باستان و دوران اسلامی می توانید رجوع کنید به دو مقاله با همین نام از دکتر عزیز طالعی مدرّس تاریخ دانشگاه ارومیه. اصلاً همۀ ایران ترک زبان باشند؛ این چه ربطی به آذربایجان دارد؟ مگر کشورهای ترک زبان بین خودشان تقسیمات کشوری ندارند و کلّاً از یک استان تشکیل شده اند؟ و مگر در آذربایجان شهرهای غیر ترک نشین نداریم که در کردستان یا عراق عجم شهرهای ترک نشین نداشته باشیم؟ اگر مهاباد و سردشت و بوکان و پیرانشهر و اشنویه جزء سرزمین کردستان اند، آنوقت بیجار و قروه و همدان و قزوین هم جزء آذربایجان اند. دو مفهوم "قومیت" و "سرزمین" را باید از هم مجزّا بدانید. اگر در راه تورکچولوق می کوشید، دم از آذربایجان نزنید و اگر مطلوبتان زبان "قومی" است، زبان مادری یا محلّی را فراموش کنید. این نوع تورکچولوق نه تورکچولوق، که در اصل تولکولوق است!

8- همان نویسنده در جای دیگری افاضه فرموده اند: کثرت آتشکده ها در سرزمین آذربایجان ربطی به دین زرتشتی ندارد! این در حالی ست که استاد بزرگ آنها جناب زهتابی، به قرینۀ محکم و استوار تولّد حضرت زرتشت در آذربایجان، کتاب اوستا را در اصل ترکی می داند که بعداً به زبان معروف به اوستایی ترجمه شده است!! حتّی کسی مثل محمّدامین رسول زاده نیز وقتی مورد پرسش قرار گرفت که: از چه رو برای سرزمین سابق آلبانیای قفقاز نام جمهوری آذربایجان برگزیده است؟ پاسخ داد: به سبب وجود آتشکده های فراوان در این دیار! و وقتی در ادامه پرسیدند: پس چه عجب که نام "آذرستان" بر آن برنگزیدید؟ با خنده ای تمسخرآمیز از کنار قضیه رد شد. و مهمتر از همه در ادبیّات فولکلور منطقه، بارها از سرزمین آذربایجان تحت عنوان "اودلار دیاری/اودلار یوردی" یاد شده است. اینان نه راه پس می توانند داشته باشند و نه راه پیش و به اصطلاح ترکی: نه آتا بولورلر، نه اوتا بولورلر. از این رو می خواهند اصالت ایرانی و مزدیسنی آذربایجان را که جایگاه مهمترین آتشکدۀ دورۀ ساسانی نیز بوده است، برای خود حفظ کنند، در عین حال دست به تحریف آن بزنند. نام آذربایجان که پیش از اسلام آتورپاتکان نامیده می شد و حکومتی به این عنوان در این دیار در سراسر دوره های سلوکی و اشکانی و اوایل دورۀ ساسانی برقرار بود، از نام آتورپات/آتروپات به معنای نگهبان آتش گرفته شده و از نظرگاه تاریخی، قدمت کاملاً مشخّصی یعنی از 323 پ.م به این طرف دارد. اینان در عین اینکه دل از قدمت تاریخی فرهنگ و تمدّن این دیار نمی توانند بکنند، باز مایلند املای آذربایجان را طور دیگری بنویسند و معنایش را چیز دیگری عنوان کنند؛ فقط اشکال کارشان در اینجاست که از تعیین تاریخ دقیق برای وجه تسمیه های ادّعایی شان عاجزند!! مسئلۀ مهمتر اینکه: مردم اسپانیا قرنها قبل از ظهور اسلام، خدا را می شناختند، ولی مسجد نام عبادتگاه مخصوص مسلمانان است. همانطور که بقایای مسجد اموی اسپانیا را نمی توانیم به دین مسیحیت نسبت دهیم، بقایای هیچ آتشکده ای در هیچ جای دنیا را هم. نمی توانیم به دینی غیر از زرتشت نسبت دهیم.

9- طبق ادّعای این جنابان: مردمان بومی ایران قبل از آریاها، همگی ترک بودند و تمدّنهای آنان همچون هوری، سومری، ایلام، کاسی، کاسپی، کادوسی، گوتی، لولوبی، میتان، اورارتو، مانّا، ماد و حتّی اشکانی همگی باید ذیل تاریخ اقوام ترک بررسی شود. از طرف دیگر می گویند -و راست هم می گویند- که: زبان ترکی در مقایسه با زبانی مثل فارسی، به علّت ویژگی های ساختاری خود، در طول تاریخ کمتر دستخوش تغییر و تحوّل قرار گرفته و کتیبه های متعلّق به 5000 سال پیش اقوام ترک ساکن آسیای مرکزی یا به عبارت دیگر ترکستان، امروزه برای ما قابل فهم و سختی اش تنها به اندازۀ سختی نوشته های فارسی 1000 سال پیش است. سؤال اینجاست که: اگر اقوام بومی ایران در حدود 3000 سال پیش همگی ترک بودند، پس چرا زبان آن دسته از اقوام ترک که حدود 5000 سال پیش در آسیای مرکزی می زیستند، به ترکی امروز ما شبیه تر است؟ آیا قاعدتاً نباید وضعیت برعکس باشد؟ یعنی زبان ترکی در 5000 سال پیش شبیه به همین زبان کنونی ما بوده، سپس از این حالت فاصله گرفته و بعدها در نیمه راه پشیمان شده و دوباره برگشته است؟! حالا دلایلشان بر ترک بودن اقوام باستانی ایران و منطقه نیز این است که بر اساس کتیبه های یافته شده از آن اقوام، زبان آنان از نوع "پیوندی" بوده است؛ منتها پیوندی نه از نوعی که صرفاً مبتنی بر افزوده شدن پسوندها به انتهای کلمات و ساخته شدن ترکیبهای جدید باشد، بلکه پیوندی از نوعی که علاوه بر پسوندها، پیشوندها نیز در ساخت ترکیبات نقش ایفا کنند. به عبارت دیگر: نه از نوعی که عمده ترین نمونه اش در حال حاضر در منطقۀ ما زبان ترکی است، بلکه از نوعی که شامل زبان فارسی هم می شود. یعنی هیچ ایرادی ندارد که با همان روشها و استدلالات، این اقوام را ایرانی و آریایی هم بدانیم. پس چاره برای پوشاندن این حقیقت چه بود؟! باید فوری دست به کار می شدند... .

دکتر حسین محمّدزادۀ صدیق و به قول خودش دوزگون(معادل ترکی صدیق)، چند سال پیش، از فرط راستگویی بیانیّه ای را از پیش خود جعل و به اسم سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متّحد (یونسکو) منتشر کرد که طیّ آن یونسکو اعلام می دارد: "ترکی دوّمین زبان باقاعدۀ دنیا و متقابلاً فارسی سی و سوّمین لهجۀ زبان عربی ست"!! تا مدّتهای مدیدی، این بیانیّه به صورت زنجیره ای در همۀ شهرهای آذربایجان ایران دست به دست می گردید. امّا چرا دوّمین؟ من می گویم ترکی اوّلین زبان باقاعدۀ دنیاست. منتها این تعبیر سی و سوّمین لهجۀ عربی (عین جعل نام خلیج فارس) از کجا آمد؟ تحقیر زبان فارسی در حدّ لهجه به کنار، مگر فارسی از زبانهای هندواروپایی و عربی از زبانهای سامی نیست؟ این چه ارتباط نامتوازنی است که بین اینها برقرار شده است؟ درست است که زبان کنونی فارسی که زبان دوّم عالم اسلام است، از زبان عربی ودیعه های بسیاری گرفته است، ولی ریشه اش عربی نبوده و بلکه با عربی ریشۀ مشترک نزدیک نیز ندارد. فارسی از سری زبانهای پیوندی و عربی به همراه عبری از سری زبانهای تصریفی است... . جمعی از دانشجویان حقیقت طلب به موضوع شک کرده و به یونسکو نامه نوشتند تا صحّت و سقم این خبر را از آنجا جویا شوند. یونسکو در پاسخ آنان، جوابیّه ای صادر کرد که: "برای ما همۀ زبانهای بشری محترم هستند و در راه حفظ همۀ آنها می کوشیم و امکان ندارد چنین نظراتی اظهار کرده باشیم"؛ و البتّه این پاسخ هیچگاه انعکاس نیافت.

10- این دسته برخلاف ادّعای همیشگی خود که سنگ زبان مادری/زبان محلّی را به سینه می زنند، در عمل به دنبال ترویج و توسعۀ "زبان نامادری" هستند! زبان مادری شامل گویش ها و لهجه های محلّی اعمّ از ناحیه، شهر و حتّی روستا و محلّه نیز می شود. در این تعبیر، همۀ اینها -فارغ از تقسیم بندی علمی شان- زبان خوانده می شوند. زبان معیار در این مقام جایگاهی ندارد؛ بلکه هدف، حفظ زبان ها و گویش ها و لهجه های محلّی و لغات و ترکیبات و ادبیّات آنهاست که پشت هرکدام، تاریخی نهفته است که چشم انتظار ما برای بازگشایی است. در حالیکه در زبان معیار، این بحث ها مطرح نیست و هدف نهایی "یکدست سازی زبانی" است؛ یعنی درست همان چیزی که اینان با تمسّک به آن، دست به تضعیف زبان ملّی می زنند و این خود یکی دیگر از عجایب روزگار است!! وقتی یکدست سازی محکوم باشد، همیشه و همه جا محکوم خواهد بود. چه در سطح بین المللی، چه در سطح ملّی و چه در سطح محلّی. اگر تضعیف زبانهای ملّی به اسم همسانی بین المللی مذموم است و همچنین اگر تضعیف زبانهای قومی و محلّی به اسم زبان ملّی مذموم است، پس دقیقاً به همان علّت تضعیف زبانها و گویش ها و لهجه های محلّی به اسم زبان معیار هم مذموم است. گذشته از آن، مسئلۀ مهمتر این است که: اساساً ملاک و معیار این "معیار" چیست؟! هیچ زبانی بدون تبادل با زبانهای دیگر، هویّت خالص و مستقلّی از خود ندارد و سره نویسی و سره گویی خارج از حدّ متعارف در مورد هر زبانی ناممکن و بی معناست؛ تنها می توانیم و لازم نیز هست که از نظر دستوری، درست نوشتن و درست گفتن را در دستور کارمان قرار دهیم. حسّاسیت آن گروه ظاهراً بر روی ترکی گفتن و ترکی نوشتن است -ولو در سرزمین خودشان معمول نباشد-، ولی باطن قضیه چیز دیگری است که خیلی هم احتیاج به باریک بینی و موشکافی ندارد:

  • وقتی شاعر یا نویسنده ای در اثر خود کلمۀ محلّی "عکیز" را به کار می برد، می گویند: نگو "عکیز"، بلکه بگو "شکیل" یا "رسیم". می توانم بپرسم چرا؟! "عکس، شکل و رسم" هر سه کلماتی عربی هستند. استفادۀ هرکدام از آنها به جای دیگری، چه توفیری به حال زبان ترکی خواهد داشت؟ این سماجت الّا به این خاطر است که چون فارسی زبانان نیز در حال حاضر کلمۀ "عکس" را به کار می برند، ما هم باید مرزمان را با آنان پررنگ تر کنیم و بر اختلافهایمان هرچه بیشتر تأکید نماییم و درصورت امکان از خودمان اختلاف بتراشیم -استغفرالله- ؟ وگرنه خود فارسی زبانان نیز در دورۀ قاجار، عکس را "فرتور" (صورت تغییریافتۀ پرترۀ اروپایی) می نامیدند.
  • یا وقتی کسی می گوید: "ماشین"، توصیه اش می کنند که دهانش را کج کرده و بگوید "ماکینا" -آنهم برخلاف لهجۀ عموم همزبانانش- تا به هرحال واریانت این واژۀ به کار برده اش که اصالتاً هم فرانسوی است و در صورت اوّلیه اش "میشین" تلفّظ می شود، تا نهایت ممکن از واریانت به کار رونده توسّط فارسی زبانان دور باشد. مگر نه این است که ما با فارس ها دشمنیم و لازم است این دشمنی را به هر نحوی شده بروز دهیم؟!! در اینگونه مواقع، دیگر صحبت از ترکی حرف زدن یا نزدن و یا حتّی برعکس فارسی حرف نزدن یا زدن نیست. صحبت از شبیه نبودن حرف زدن به فارس ها است.

مثالهای دیگر برای پی بردن به عمق این جنون:

  • می گویند: نگو "دایرة المعارف" که معادل عربی "دانشنامه" در فارسی ولی کمابیش در میان فارسی زبانان نیز رایج است، بلکه بگو "انسکلوپدیا" که یک واژۀ اروپایی است!
  • یا می گویند: نگو "پنجره"، بگو "آتیشکا" که یک واژۀ روسی است!
  • و از همه مفتضح تر، می گویبند نگویید "آقا" که از واژه های ترکی دخیل در فارسی است، بگویید "بیگ" که از واژه های فارسی دخیل در ترکی است. یعنی برای اینکه فارسی حرف نزنید، فارسی حرف بزنید و برای اینکه ترکی حرف بزنید، ترکی حرف نزنید!!!

 

گدایی هویّت

این وطن فروشان بی غیرت، از داشته های ایران خود می برند و کاسۀ "گدایی هویّت" دولتهای همسایه را پر می کنند. جمهوری آذربایجان کشوری کاملاً و جمهوری ترکیه نیز نسبتاً تازه تأسیس است که البتّه بدش نمی آید رهبری کلّ ترک زبانان جهان را در دست بگیرد. امّا هر دو برای تعریف هویّت ملّی جدید خود نیازمند کمک دوستان ایرانی همزبان خود هستند، چرا که خود با یکدیگر بیشتر از 11 کیلومتر مرز مشترک ندارند! در چنین شرایطی، باید توجّه داشت که مظاهر ایرانی تمدّن بومی آنان قابل پاکسازی نیست، ولی قابل تحریف هست. از این روست که با کمک عوامل نفوذی خود در ایران، دست به چنین تحریفاتی می زنند. از قبیل: "اوغوز" نامیدن نوروز(!)، یا "یئددی سین" (هفت تایشان) نامیدن هفت سین(!) و نظریّات شگفت آور علمی! دیگری از این دست که مسلّماٌ ارائه دهندگانشان نیز که به آسانی حرف خود را به کرسی نشانده و به تولید انبوه! می رسانند، محقّقان مستقلّ حقیقت طلب نیستند. برادران تنی همان کسانی که دوست دارند نام حسین(ع) را به صورت "حصین" بنویسند. آنان در کشور خود که به دلیل اهمّیت ندادن به فرهنگ بومی، در طول صد سال سه بار دچار تغییر خط شده است، هرچه بخواهند می توانند از اینگونه اراجیف برای خودشان ببافند و خوش باشند؛ امّا ریشه های تمام این مظاهر در آذربایجان ایران است و بدون در نظر گرفتن آن نمی توانند ماهیت شان را به صورت تحریف شده بازتعریف کنند. از این رو در تحلیل هایی مسخره آمیز که متأسّفانه شدیداً از سوی کانونهای قدرت خارجی و بعضاً وابستگان داخلی شان حمایت نیز می شوند، دست به تغییر رسم الخطّ شناخته شدۀ اسامی خاصّی چون "آذربایجان"، "ایران"، "نوروز"، "عاشیق"و... می زنند. کسی نیست بگوید: اگر آذربایجان به جای "ذ" با "ز" باید نوشته شود، پس چرا Z موجود در اسامی خاصّ ایرانی دیگری چون زاب، زریر و از همه مهمتر زرتشت که به گونۀ زردهشت و زرادشت هم نوشته شده، هیچگاه در عربی با "ذ" نوشته نشده است؟ جز این است که Z موجود در نام اذربایجان در ابتدای امر "z" نبوده و "th" بوده است؟ یا اگر نوشتن عاشیق با الف به صورت آشیق صحیحتر است و نه با عین که همان تلفّظ محلّی عاشق باشد، کدامیک از دو حالت زیر برای این موضوع متصوّر است که ما از آن بیخبریم؟، 1- آیا مکتب عاشیقی به شکل کنونی و با همین نام -و نه گام یا اوزان- به دورانهای پیش از اسلام بر می گردد؟! 2- یا ما هنوز مسلمان نشده ایم؟! هر دو قضیه منتفی است: مکتب عاشیقی به شکل امروزی و با نام کنونی اش مال دورانهای پس از اسلام است، ما هم همگی قرنهاست که اسلام آورده و مسلمانیم و در راه اسلام مجاهدت ها کرده و به آن افتخار می کنیم. حالا اگر شما نخواهید افتخار کنید، خود دانید. اینها همه در حالی است که امری کاملاً شناخته شده در تاریخ ایران است که مظاهر فرهنگی پیش از اسلام را برای در امان ماندنش، رنگ و لعابی اسلامی داده اند تا بتواند مشروعیّت بیابد. صحبت از اسامی مجهول عربی هم نیست، صحبت از مصدر "عشق" است که محبوبیّت و فراگیری نامش نیاز به توضیح ندارد.

 

 

همراهی ناآگاهانۀ مسئولان
متأسّفانه مسئولان فرهنگی کشور اعمّ از مسئولان مستقیم دستگاههای دولتی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی یا مسئولان غیر مستقیم سایر دستگاهها مانند روحانیّت و بخش های مرتبط در نیروهای مسلّح، عمق خطر را در این باره درک نکرده اند و با ندانم کاری های خود، گاه و بیگاه آب در آسیاب دشمن ریخته اند. آنان به دلیل کمبود مطالعه در حیطۀ تاریخ و ادبیّات ملّی و محلّی، توجیهات بیگانه گرایان برای ادامۀ فعالیت های ایذایی شان را باور کرده و به آنان مجوّز می دهند. توجیهاتی از قبیل: پاسداشت زبان و ادبیّات بومی، ایجاد قطب رقابت در مقابل سلطنت طلبان، کسب اطّلاعات و یا سنجش میزان حسّاسیت نسبت به مسائل قومیتی در جامعه و... که با اندک اطّلاعات و آگاهی، بهانه بودن آنها روشن شده و پی برده می شود که شیّادان مزبور تا چه میزان به دنبال نفوذ در دل مسئولان و بازیچه قرار دادن آنان هستند. مسئولان محترم اگر آشنای عرصۀ زبان و ادبیّات بومی باشند، به راحتی می توانند جواب این شیّادان را بدهند که: "آری! ما نیز دلمان برای زبان و ادبیّات بومی خودمان می سوزد، ولی آنچه که شما ترویج می دهید، زبان و ادبیّات بومی ما نیست، بلکه کالایی تقلّبی و وارداتی یا -بهتر بگویم- قاچاقی است". یا اگر از میان انحصارگرایی و تفرقه گرایی خطر اصلی را تشخیص داده و بد و بدتر را از میان بازشناسند، به اسم دفع افسد به فاسد، مجوّز اظهار وجود به تفرقه گرایان نمی دهند. حسّاسیت سنجی نیز دروغ همیشگی رهروان باطل در جوامع است که به اسم آن در عمل به "حسّاسیت زدایی" و از بین بردن قبح انواع کژروی ها در جامعه می پردازند و مسئولان باید در این مورد نیز آگاه و هوشیار باشند و گول آنان را نخورند. چند نمونه از فریب خوردگی های اخیر مسئولان در این زمینه:
1- شب شعری از طرف بسیج هنرمندان در ایّام دهۀ فجر برپا شده که اطّلاعیه داده اند اشعار فقط باید به دو زبان ترکی و کردی باشد، با این بهانه که می خواهیم اعلان کنیم عشایر طرفدار انقلاب هستند! با این ترتیب عدّه ای از شاعران کردزبان نیز در حضور اکثریّت همشهریان ترک زبان خود شعرهایی به زبان کردی خوانده و عجیب اینکه به زبان کردی هم سلام و احوالپرسی کردند که بقیّه متوجّه حرفهایشان نشدند! آیا اگر به فرض اینکه شاعر مزبور ترکی بلد نیست و یا به هر دلیلی نمی خواهد صحبت کند، نمی تواند به زبان مشترک که همان فارسی باشد، منظورش را برساند؟ حذف زبان مشترک بین اقوام از یک برنامۀ هنری، در نهایت به نفع انقلاب است یا به ضرر آن؟
2- مشابه آن، آموزش و پرورش هم مسابقۀ شعری بین دانش آموزان برگزار کرده و اعلام نموده است که هر کس می تواند دو اثر ارائه دهد، ولی یا باید هر دو اثر به زبان فارسی باشند یا هر دو به زبان ترکی و یکی ترکی و یکی فارسی پذیرفته نیست، آن هم با این بهانه که ذهنیّت فارسی و ذهنیّت ترکی نباید باهم خلط شوند!! اوّلاً ذهنیّت فارسی و ذهنیّت ترکی چه معنایی دارد؟ ذهنیّت، بخشی از شخصیّت آدمی است که تحت تأثیر عوامل بیشمار زمینی مانند محیط زندگی، آب و هوا، طبقۀ اجتماعی، زبان و نژاد، سنّت ها و فرهنگ ها، تربیت خانوادگی، جنسیّت و... به اضافۀ فطرت خدادادی وی شکل می گیرد و عامل زبان به تنهایی نمی تواند ملاک تقسیم بندی ذهنیّت قرار گیرد. به بیان دیگر، زبان در شکل گیری ذهنیّت نقش علّت مادّی دارد و نه علّت فاعلی و به همان ترتیب می توانیم از انواع و اقسام ذهنیّت های شرقی و غربی، مردانه و زنانه، شهری و روستایی و عشایری، خردسال و بزرگسال، مسلمان و مسیحی و بودایی و... هم سخن بگوییم. ثانیاً تبادل ظرفیتهای زبانها با یکدیگر امر مطلوبی است و خلط محسوب نمی شود. به گواه تاریخ، موفّق ترین شاعران قدیمی و معاصر فارسی گوی کسانی بودند که زبان مادری شان فارسی دری نبوده و به مانند سعدی و حافظ لهجۀ شیرازی داشته یا به مانند شهریار و منزوی ترک زبان بوده و یا مانند بیدل و امیرخسرو دهلوی هندی بوده اند. عکس این نیز صادق بوده و فی المثل، سعدی به عنوان یک ایرانی از سرآمدان شعر عرب نیز محسوب می شود و یا اشعار ترکی شاعران ترک زبان ایران یک سروگردن بالاتر از اشعار همزبانان غیر ایرانی شان است. از بحث وحدت هم اگر بگذریم، در اینجا به لحاظ علمی هم آمیختگی و تبادل مورد قبول است و نه تنها اشکالی ندارد، بلکه مورد تشویق هم باید قرار گیرد.
3- در چند نمایشگاه کتاب که در برخی دانشگاهها و دیگر مراکز فرهنگی کشور در منطقۀ آذربایجان برپا شده، هیچگونه داوری برای چاپ و نشر کتابهای عرضه شده به زبان محلّی صورت نگرفته است و وقتی علّت را جویا شده ایم، بعضاً عنوان شده که ناظران خودشان فارسی زبان هستند و ترکی نمی دانند!! یعنی یک عذر بدتر از گناه. خدا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کند.
4- در چاپ کلّیات اشعار ترکی استاد شهریار تحریفات فراوانی صورت یافته که البتّه ناشران محترم این اندازه معرفت داشته اند که مانند گروهکهای تروریستی داعش و طالبان که بعد از هر عمل تروریستی مسئولیتش را به عهده می گیرند، به اصل اشعار نیز در پاورقی اشاره کنند؛ امّا سؤال این است که اساساً این تحریفات چرا باید صورت بگیرد؟ چرا نام شعر "اصیل اولماز" به صورت "تورکون دیلی" درج شود؟ تا جنبۀ قومیتی آن برجسته شود؟ چرا باید مصراع "بیر ذرّه مساولت اولا شاعر چپه دؤنمز" شهریار به صورت "ملّت غمی اولسا بو جوجوخلار چؤپه دؤنمز" درج شود؟ تا مواضع چپ ستیزانه و ضدّکمونیستی استاد مخفی شود و مصادره اش آساتتر صورت گیرد؟ چرا نام "مسلمان" با معانی ضمنی آن در مصراع "دستماز ائیله دیغین چشمه مسلمان قانی دیر" به صورت "مسیحا" درج شود؟ تا چه شود؟! و موارد دیگر.
5- در نشریۀ "دنیز"چاپ دانشگاه ارومیه در سالهای اخیر ویژه نامه ای شامل چند نمونه از اشعار شاعران ترک زبان آذربایجان به همراه بیوگرافی مختصری از آنان منتشر شده بود که ظاهراً مورد مشکوک خاصی نداشت. ولی روی جلد عکس نه چندان مناسبی از عمادالدّین نسیمی در حالی که لخت شده و به دار کشیده شده، درج کرده بودند که به خاطر هوشمندی و آگاهی فوق العادۀ مسئولان دانشگاه، جای روی جلد و پشت جلد ویژه نامه باهم عوض شد تا عکس به پشت جلد انتقال یابد؛ غافل از آنکه پشت جلد محلّ درج نام لاتین کتابهاست و نام فارسی روی جلد درج می شود و درواقع عنوان اصلی ویژه نامه با این شیطنت ناشران و همکاری ناآگاهانۀ مسئولان به پشت جلد انتقال یافت و همراه عکس تبدیل به عنوان فرعی شد و عنوان لاتین تبدیل به عنوان اصلی!!

 

انواع قومیت گرایی

علاوه بر پانیست ها و قومیت گرایان اصلی، چند شعبۀ فرعی دیگر نیز در کنار آنان به عنوان مکمّل در حال فعالیتند که عبارتند از:

1- منحجّران و صاحبان انگیزه های خشکه مذهبی؛ اینان به اسم دین با تمام مظاهر علاقه به میهن و ملّیت مشکل دارند و بدون اینکه توجّهی داشته باشند که در اسلام حبّ وطن از نشانه های ایمان است، گاهاً در دام بیگانه گرایان و پان ترکیست ها می افتند. خصوصاً با تأکید زیرکانه ای که آنان بر وضعیت نامطلوب زبانها و ادبیات محلّی در ایران دوران ستمشاهی می کنند. گویا پس از انقلاب اسلامی، هرگونه وطن فروشی و خیانت به کشور و ملّت به اسم مبارزه با شوونیسم و نفی ناسیونالیسم افراطی آزاد شده است!

2- فدرالیست ها و صاحبان انگیزه های سیاسی؛ برای اینان خود مسئلۀ قومیت اهمّیت دارد و نه به طور خاص قومیت ترک یا فارس یا کرد یا دیگری. اینان در پی خودمختاری برای تمام قومیت های کشور هستند و پان ترکیسم در این بین، مسلک فرعی و ابزاری آنهاست.

3- روشنفکرمآبان ها و صاحبان انگیزه های ضدّ مذهبی؛ اینان معتقدند مذهب مانع پیشرفت جامعه است و باید کنار گذاشته شده و تنها در حدّ "افیون توده ها" ایفای نقش کند. امّا در جامعه ای مثل جامعۀ ما که نوعاً متدیّن و مذهبی است، باید جایگزینی برایش تراشید و چه جایگزینی بهتر از ناسیونالیسم -اعمّ از ملّی یا قومی- ؟ این گروه نیز ذاتاً قومیت گرا نیستند، بلکه به قومیت به چشم ابزار خوبی برای تضعیف مذهب و -به قول خودشان- تعصّب مذهبی نگاه می کنند. حال، اگر منطقه ای که در آن زندگی می کنند، برای تمایلات پان ایرانیستی آمادگی پذیرش داشته باشد، یک پان ایرانیست تمام عیارند. اگر این آمادگی برای پان ترکیسم بیشتر باشد، پان ترکیست می شوند و اگر برای پان عربیست بیشتر باشد، پان عربیست می گردند.

 

4- مدّعیان صوفیگری و جهان وطنی؛ اینان گاهی نیز احساسات ملّی ستیزانه و بیگانه گرایانۀ خود را با ربط دادن به اندیشۀ جهان وطنی یا انترناسیونالیسم توجیه می کنند که البتّه در این تظاهر نیز چندان موفّق نیستند و جهان آنان منحصر است به قفقاز جنوبی و آسیای صغیر! با اینحال باید ادّعای خود را در عمل ثابت کرده و مرز این جهان وطنی مورد نظر خود را با اندیشۀ "جهانی سازی" و به قول غربی ها جهانی شدن(!) مشخّص کنند؛ چرا که جهان وطنی اگر در دوران گذشته از سوی عارفان مسلمان مطرح می شده، آن هم در شرایطی که جهان اسلام دارای حکومت واحد، پول واحد، تقویم واحد، خطّ واحد و برخوردار از انسجامی کلّی بود، به معنی وحدت انسانها حول محور ضمیر مشترک الهی آنان بوده و نه پذیرفتن سروری برای منافع چند دولت مشخّص استکباری و استعمارگر. آیا این متظاهران به جهان وطنی، در عمل چنین مرزبندی ای را انجام می دهند؟ پاسخ مشخّص است: خیر!

 
 

پایان سخن

در کل، تحرّکات قومی در آذربایجان، به هیچ وجه از جنس تعصّبات قومی اقوام دیگری چون لک ها و لرها و کردها و... نیست. آذربایجان همان جایی است که هنگام پیش آمدن غائلۀ آیت الله شریعتمداری، مسئولان جمهوری اسلامی در جلسۀ خصوصی با امام خمینی(ره) به دور از تعارفات و شعارهای تبلیغاتی همیشگی و القائات گاهاً کاذبی که به همۀ اقوام در راستای تقویت خودباوری ملّی آنان می کنند، بطور جدّی اجازه گرفتند که به آنجا نیز نیرو برای سرکوب غائله اعزام کنند و امام(ره) پاسخ داد که: "اعزام نیرو لازم نیست، خود مردم آذربایجان جواب آنان را می دهند". و چنین نیز شد. زیاد یاد کردن از چنین مواردی ممکن است باعث ایجاد حسّ رقابت و حسادت بین اقوام ایرانی شود، ولی در جاهایی که تحلیل های غلط در حال رشدند، واقعیت های اینچنینی را باید یادآوری کرد. آذری ها به همراه فارسی زبانان ساکن فلات مرکزی ایران (به اصطلاح قدیم: عراق عجم)، تنها اقوامی هستند که -متأسّفانه یا خوشبختانه- دیرزمانی است که لباس محلّی ندارند و همان کت و شلوار معمول متعارف را می پوشند. مذهب شان هم که مذهب رسمی کشور است و برخلاف کردها و بلوچ ها و ترکمن ها از این بابت نگرانی ای پیرامونشان وجود ندارد. این تحرّکات مجازی فقط و فقط ریشۀ خارجی داشته و از الگوهای فرامرزی ریشه می گیرد؛ امّا الگوهایی که خود تازه در حال بازیابی خویش اند و درواقع بدون کمک آذری های ایران، هویّت مستقلّی برای خود نیز نمی توانند تعریف کنند. سخن درستی است که مظاهر پان ترکیسم عمدتاً پس از فروپاشی شوروی در آذربایجان ایران پا گرفت و بیش از 20 الی 25 سال سابقه ندارد که سیاست های غلط دولت وقت و رییس فقید آن آقای هاشمی رفسنجانی هم در دامن زدن به این وضعیت و ریشه دواندن آن بسیار تأثیرگذار بوده و این خود موضوع مفصّل دیگری است؛ امّا این دادۀ درست نباید به این تحلیل غلط منجر شود که: "نگرانی خاصّی در کار نیست و مسئلۀ کم اهمّیتی مثل تحرّکات صرفاً مجازی عدّه ای جوانِ -به قول خودشان- هویّت طلب را بی جهت بزرگتر از آنچه هست نشان ندهید". بلکه در اصل نگرانی پیرامون این مسئله، دقیقاً به همین خاطر بزرگتر و جدّی تر از آنچه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم بوده و جای کار فراوانی دارد. در کنار آن باید این نکته را نیز یادآور شد که: خطر فقط شامل تجزیۀ جغرافیایی نیست؛ بلکه خطر اصلی همان از بین رفتن انسجام ملّی و شکل گیری روحیۀ "بی تفاوتی" و "سردی" در میان اقوام ایرانی نسبت به یکدیگر است که به صراحت باید گفت: متأسّفانه شکل نیز گرفته است.

تقویت تشیّع در آذربایجان بر روی رابطۀ آن با کردستان تأثیری ندارد، چون تسنّن رایج در کردستان از نوع شافعی است که به شیعه نزدیک است. امّا در هر دو باید توجّه داشت که موجب حسّ بی اعتنایی ملّی نشود؛ خصوصاً در کردستانی که -علی رغم نزدیکی به شیعه- تابع مذهب رسمی کشور نیست. در آنجا تقویت ایرانیّت باید در دستور کار قرار گیرد. زیرا هرچند گروهک های تجزیه طلب آنجا داعیۀ مذهبی نداشته اند تا شاهد شکل گیری جریان سلفی خطرناک دیگری در منطقه باشیم، امّا بی تعارف باید توجّه داشت که: چطور شده که از اساس چنین گروههایی در آنجا شکل گرفته و توانسته اند دوام بیاورند و چرا برخلاف آذربایجان، خود مردم کردستان جواب آنها را نداده اند تا نیازی به تحمیل هزینۀ اضافی برای نظام نباشد؟  آیا این امر بستری جز "پایین بودن سطح خودآگاهی ملّی" در آن منطقه داشته و دارد؟ تقویت مذهب شافعی در کردستان که انصافاً نیز مردمانشان از لحاظ مذهبی بسیار متشرّع و متخلّق به احکام دینی اند، تنها می تواند جلوی خطر تروریست پروری را در منطقه بگیرد -چنانچه موفّق نیز شده است-، امّا تا کی باید شاهد تحرّکات ضدّ ملّی و تجزیه طلبانه در آنجا باشیم؟ اینجا دیگر تشرّع و مذهبی گری صرف کارساز نیست. باید تجزیه طلبان بدانند حنایشان پیش مردم آگاه و میهن دوست و نه صرفاً مذهبی، رنگی ندارد و خود تصمیم به ترک تحرّکات ضدّامنیّتی و هزینه ساز خود بگیرند.

 

پایان

 

امید شمس آذر
۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یک عرب شد وارد شهر رسول(ص)

مسجد آمد با امید سیم و پول

 

بود در جمع صحابه مصطفی(ص)

مبلغی مال و صله کردش عطا

 

او عطایش کم شمرد و غیر از آن

راند حرف ناخوشی هم بر زبان

 

جمع در خشم آمدند از کار او

عزم کردند از پی آزار او

 

حضرتش مانع شد از آزارشان

بعد او را خانه‌اش برد آن زمان

 

آن عرب هم دید آنجا کاخ نیست

آشیانی از زر و زیور تهی‌ست

 

اندکی دیگر گرفت و بعد از آن

جمله‌ای آورد نیکو بر زبان

 

گفت: "دیروز آن کلام ناروا

چون به خشم آورد اصحاب مرا

 

ترسم آسیبی رسد از سوی‌شان

با من آ، این جمله را برگوی‌شان"

 

روز دیگر آمدند و گفت: "این

راضی است از ما، بگو هست اینچنین؟"

 

مرد گفت: "آری" و آن حرف نکو

بازگفت و جمع خندیدند از او

 

پس رسول آنگاه فرمود این مثال

-تا رسد مطلوب بر اوج کمال- :

 

"یک شتر از دست مردی یک زمان

درشد و مردم به دنبالش دوان

 

بانگ می‌کردند بلکه بازگشت

آن شتر هم بیشتر می‌زد به دشت!

 

گفت: مردم! این شتر آن من است

خویش می‌دانم چسان آرم به دست؟

 

آمد و بی های و هو مُشتی علف

چید و آهسته نشان دادش به کف

 

پس مهارش را گرفت و رام کرد

بی‌زبان را اینچنین آرام کرد"؛

 

من اگر مانع نمی‌گشتم، شما

کشته بودید آن زمان این مرد را

 

-و چه بد حالی که کافر مرده بود!

حق‌تعالی هم از او آزرده بود-

 

لیک من مانع شدم تا عاقبت

بازش آوردم به راه عافیت.

 

 

امید شمس آذر
۰۵ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

تماس سیلی طوفان و گوش سنبله ها ست

صدای خشم تفنگ و هبوط چلچله ها ست

 

عبور رهگذر از اعتراض خشک زمین

نمای صحنۀ برخورد تنگ حوصله ها ست

 

شنیده و نگران است اینکه می گویند:

میان ما و رسیدن هنوز فاصله ها ست

 

پلنگ و ماه و دو خطّ موازی ناچار

نگو خدای من! این هم از آن معادله ها ست...

 

و شصت سال از آن روز سرد می گذرد

[و چشم پیرزنی که تنیده در گله ها ست،

 

عصا زنان ز سر قبر دور می گردد]

و باد گرم چمیدن میان سنبله ها ست....

 

 

امید شمس آذر
۱۷ تیر ۰۰ ، ۰۰:۱۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

۱. تنها کاندیدایی بودم که...

 

با تشکّر از حمایتهای همه دوستان و عزیزان؛
اکنون و در روز آخر تبلیغات انتخاباتی لازم است مطالبی را جهت ثبت در حافظه تاریخی شهرمان به عرض همشهریان برسانم. مطالبی با تیتر "تنها کاندیدایی بودم که...". هرچند دنباله آن تا حدّی برای شما قابل حدس است. و امّا؛

بنده در طول این مدّت تنها کاندیدایی بودم که:

۱. از ابتدا تا انتها در خدمت گروههای مختلف گفتگو با نامزدهای انتخابات شوراها قرار گرفتم و با صبر و حوصله، با ادب و متانت و با منطق و استدلال، تمام سوالات کاربران -حتّی سوالات غیر جدّی و استهزاءآمیز- را یک به یک پاسخ دادم.

۲. ضوابط قانونی را در انجام تبلیغات از قبیل رعایت مدّت قانونی، منع استفاده از عنوان کاندیدا یا نامزد پیش از تایید صلاحیت، ممنوعیّت راه اندازی کارناوال های خیابانی، استفاده بیجا از عنوان دکتر و مهندس و مانند آن را رعایت کردم و به همه هوادارانم نیز این موارد را گوشزد نمودم.

۳. علی رغم ضدّلینک بودن گروههای تبلیغاتی اکثر نامزدها، اجازه تبلیغ به سایر نامزدها در گروه تبلیغاتی خود را دادم و اعضای گروه را از هرگونه اهانت به نامزدهای مهمان منع کردم.

۴. نیازی به "ممبر دزدی" یا تشویق به افزودن عضو -بدون توجّه به همشهری بودن یا نبودن یا قصد شرکت در انتخابات داشتن یا نداشتن آنان- ندیدم و در عین حال در نظرسنجی ها جایگاه شایسته ای کسب کردم.

۵. مقطع و رشته تحصیلی و نام دانشگاه محلّ اخذ مدرک و موضوع پایان نامه خود را با شفّافیت در تبلیغات ذکر نمودم.

۶. فهرست اموال خود را اعلام کردم.

۷. برنامه هایی ارائه دادم که اوّلاً مختصّ سلماس بوده و ثانیاً دارای جنبه ریشه ای و بنیادین بوده باشد و از ارائه وعده ها و شعارهای کلّی و سطحی پرهیز کردم.

۸. از توجّه به زندانیان در برنامه های خود غافل نماندم.

۹. از ابتدا سه قول پیش گفته به همشهریان دادم و علاوه بر آن، وعده کردم که هر شش ماه یک بار گزارش خواهم داد.

۱۰. در شرایطی که نظرسنجی های انتخابات ریاست جمهوری از پیشتازی دو نامزد خاص حکایت داشتند، به حسب انجام تکلیف انسانی و دینی خود در تشخیص و معرّفی اصلح، بدون توجّه به منفعت یا خسارت دنیوی آن برای خودم به عنوان کاندیدای شورای شهر، از نامزدی دیگر یعنی جناب آقای دکتر سعید جلیلی که ایشان را اصلح میدانم اعلام حمایت و بدون چشمداشت و از جان و دل تبلیغ کردم.
*

حال، خود را در معرض رای همه شما همشهریان عزیز قرار میدهم تا پاسخ موارد گفته شده را با انتخاب آگاهانه خود بدهید. اگر ملزم به "تبلیغ" و شناساندن خود نبودم، هرگز راضی نمیشدم ارزش این کارها با این سخنان نزول کند؛ امّا در عرصه انتخابات چاره ای جز مطرح کردن و تعریف کردن نیست. ان شاءالله خدای متعال و ملّت فهیم  تقصیرات این بنده حقیر را خواهند بخشید.

به امید حضوری پرشور و پرشعور در انتخابات پیش رو و رقم خوردن سرنوشتی نیکو برای شهر و کشورمان

امید شمس آذر - بنده خدا و کاندیدای ششمین دوره انتخابات شورای شهر سلماس

🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷

 

۲.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

《فاذا فرغت فانصب و الی ربّک فارغب》

محضر مبارک فرماندار محترم شهرستان سلماس جناب آقای عسگری

سلام علیکم
احتراماً همانطور که استحضار دارید، حضرت امام(مدّ ظلّه) تاکید کرده اند که مغایرت نظر کارشناسی کسی با نظر کارشناسی بنده، ضدّیت با ولایت فقیه محسوب نمیشود. اگر مدّعیان "ذوب در ولایت" بنده حقیر را ضدّولایت ندانند، عارضم نظر بنده برخلاف نظر رهبری، بر تقدّم اصل انتخاب اصلح بر اصل مشارکت حدّاکثری است. البتّه این تقدّم توجیه گر عملکرد اخیر شورای محترم نگهبان در اعلام صلاحیّت کاندیداهای ریاست جمهوری نیست. قطعاً حضور چهره های شاخصی چون آقایان لاریجانی، تاجزاده، کواکبیان، ضرغامی و دهقان به جای چهره های کمتر شناخته شده یا تکراری شده، بهتر میتوانست نظام را از قرار گرفتن در معرض تهمت "مهندسی انتخابات" برهاند و مقبولیّت بیشتری برای رئیس جمهور منتخب به بار آورد.
باری، دلیل دیگر بر صحّت موضع پیش گفته بنده، در مشاهده بررسی عملکرد هیئت اجرایی و نظارت شهرستانها در انتخابات شوراهای شهر و روستا است:
همواره تاکید میشود که اعمالی چون "تبلیغات زودهنگام، تخریب اموال عمومی، نصب بنرهای با اندازه نامتعارف، راه اندازی کارناوال و استفاده از بلندگوی سیّار، خرید رای با پرداخت پول و هدیه و مانند آن، تبلیغ در روز رای گیری و یک روز قبل از آن" و موارد مشابه ممنوع و جرم است؛ امّا هیچگاه با متخلّفین ومجرمین به اخفّ مجازات هم برخورد نمیشود. چرا؟ به بهانه همان حضور پرشور و مشارکت حدّاکثری! حال این حضور پرشور اگر فاقد شعور باشد، چه نتیجه ای برای آینده مردم این جامعه خواهد داشت؟ و در این میان، تکلیف کاندیداهایی که موارد قانونی فوق به علاوه موارد اخلاقی مانند پرهیز از تک رای را رعایت نموده اند، چه میشود؟ این را بگذارید در کنار این مسئله که هزینه تبلیغات هم به عهده شخص کاندیداها بوده و مسئولان دولتی هیچگونه وامی به عنوان هزینه حدّاقلی مکفی برای تبلیغات در اختیار آنها نمیگذارند. نتیجه طبیعی این میشود که: صلاحیّت حضور در شورا برابر است با میزان ثروت، قدرت و امکانات رسانه ای در کنار قانونگریزی و بی اخلاقی! اینگونه عملاً جایی برای انتخاب اصلح باقی نمی ماند و اخلاق مداران و قانونپذیران تا وضع موجود پابرجاست، ۱۰ دور پیاپی هم اگر در انتخابات شرکت کنند، نتیجه ای نمیگیرند و برعکس! تغییر این روال دیرین نیز نه در دست اصغری است و نه در دست عسگری و نه هر فرماندار دیگری که قبل و بعد از آنها بوده و خواهد بود.

لذا اینجانب به عنوان کاندیدای هنجارمند این دوره از انتخابات شورای شهر سلماس که از قافله زر و زور و تزویر جامانده و مسیری خلاف جهت آن طی کرده و قاعدتاً از آن سر اوّل شده ام، هیچگونه شکایتی از فرمانداری یا شخص و نهاد حقیقی و حقوقی دیگری ندارم و با عرض تبریک به اعضای منتخب ششمین دوره شورای شهرمان، آرزوی موفّقیت برای آنان دارم. عدّه افراد اصیل شهرمان که به دور از جوزدگی و نژادپرستی و خودفروشی، به سابقه گذشته و برنامه آینده افراد رای داده اند، قطعاً از ۱۱۰ نفر بیشتر است، ولی حوصله شمارش همه آنان از توان حقیر خارج است. از همه کسانی که در این مدّت خالصانه حمایتم نمودند، از هیئت اجرایی و نظارت که صالح تشخیصم دادند، از خانواده خود که تب و تابهای ایّام انتخابات را تحمّل کردند، از کاندیداهای عزیزی که رسم رفاقت را به جای آورده و در پای رقابت قربانی اش نساختند و از عموم مردم شریف شهرمان که صندوقهای رای را خالی نگذاشتند، صمیمانه تشکّر میکنم.
برای رئیس جمهور منتخب کشورمان، جناب آقای حجّت الاسلام و المسلمین سیّد ابراهیم رئیسی نیز از درگاه الهی توفیق روزافزون مسئلت دارم.

امید که روزهای بهتری بعد از این برای سلماس و برای ایران رقم بخورد.

ان شاءالله - امید شمس آذر
۱۴۰۰/۳/۲۹

🇮🇷🇮🇷🇮🇷

 

 

 

امید شمس آذر
۳۱ خرداد ۰۰ ، ۰۰:۰۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام دوستان عزیز
میدانیم که ایهام عبارت است از به کار بردن یک لفظ در بیش از یک معنی. در شعر حافظ که به وفور از این صنعت استفاده شده، صنعت دیگری نیز به کار رفته که بنده آن را با اجازه اساتید فن "فرا ایهام" مینامم و آن آوردن یک لفظ و معنی در بیش از یک مفهوم است. به این بیت دقت کنید:
قدح به شرط ادب گیر زآنکه ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد
در اینجا -علی رغم آنکه در هیچکدام از الفاظ دوگانگی وجود ندارد- یک مفهوم ظاهری مفهوم دیگری را در باطن خود نهفته دارد. ظاهرا توصیه میکند "قدح را به ادب بگیر چون ترکیب آن از کاسه سر جمشید و بهمن و قباد است"، ولی باطنا میگوید "جمشید و بهمن و قباد با آن همه ادعا کجا رفتند؟ پس باده ات را بخور که روزگار ناپایدار است".
نظر شما راجع به این صنعت چیست؟ چه نمونه های دیگری را میتوانید مثال بیاورید؟

 

امید شمس آذر
۲۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۰:۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

شبی که دیو جدایی به خواب خواهد شد

به دست ایزد وصلت عذاب خواهد شد

 

همیشه خواب افق های دور می بینم

به نزدم آمده، تعبیر خواب خواهد شد

 

چگونه گویم از آن چشم و رو چه ها دیدم؟

مفصّل است که خود یک کتاب خواهد شد

 

سیاهی شب گیسو و سرخی لب ها

خدای من! نگذار، انقلاب خواهد شد

 

قطار منتظران تا طلوع خواهد تاخت

دعای خسته دلان مستجاب خواهد شد...

 

ز خجلتش مگس سرکه محو می گردد

جهان به سایۀ بال عقاب خواهد شد

 

اگرچه سهم من از او به غیر گریه نبود

خوشم که سابقه روزی حساب خواهد شد

 

امید شمس آذر
۱۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۴:۳۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

پاسخ به فرازهایی از بیانیّه جبهه اصلاحات در حمایت از دکتر ظریف:

۱. "در اغلب کشورهای درگیرِ جنگ‌ها و تنش‌های نظامی، بحث بر سر این‌که استراتژی و سیاست خارجی کلان کشور باید عمدتاً در‌ «میدان» توسط نظامیان تعیین شود یا در «پایتخت» توسط سیاستمداران و دیپلمات‌ها، بحث متداولی است".
ایران از کشورهای درگیر جنگ و تنش نظامی محسوب نمیشود. ایران امنیّت دارد و در صلح به سر میبرد. تنها جهت بازدارندگی برای خود و تعمیم امنیّت برای منطقه، در آنسوی مرزهایش به مبارزه با متجاوزان مشغول است و این، از قدرت او ناشی میشود. شرایط جنگی، مفهومی عکس این دارد.

۲. "باعث تاسف است که شبکهٔ‌ تلویزیونی عربستان سعودی (ایران‌اینترنشنال) موفق شده با تقطیع سخنان ظریف و ترویج تفسیری مغرضانه از اظهارات محرمانهٔ او با همراهی افراطیون داخلی فضای سیاسی کشور را گل‌آلود و مدعیان «بصیرت» و «دشمن‌شناسی» را به ایجاد دوگانه‌ای برساخته، خطرناک و زیان‌بار میان «ظریف» و «شهید سلیمانی» ترغیب کند".
القای دوگانه دیپلماسی_میدان، دقیقاً پیام همین گفتگو بود و در عمل چنین چالشی برای مردم ایران حتّی مخالفان دولت مطرح نبوده و نیست. باید از مدّعیان این چالش پرسید که از طرح آن چه هدفی در سر داشته اند.

۳. "امروز می‌دانیم که حتی لازمهٔ توفیق ایران در امضای قراردادهای استراتژیک با سایر کشورها (از جمله چین) احیای برجام، رفع تحریم‌ها و خروج از لیست سیاه اف‌ای‌تی‌اف است که جملگی مستلزم دیپلماسی تواناست". 
امروز میدانیم که همه این مشکلات نیز، خودساخته و حاصل همین دیپلماسی توانا(!) بوده است. تاریخ، همه تردیدها در این باره را خواهد زدود.

۴. "فحوای کلی این مصاحبه گویای آن است که در طول ۴۲ سال گذشته هرگاه دستگاه دیپلماسی کشور بر اساس سیاست‌های کلی نظام وارد میدان شده‌است و همهٔ مولفه‌های قدرت ملی و امکانات کشور از جمله اجزای سیاست داخلی، قدرت اقتصادی و توان بازدارندهٔ نظامی ‌ایران پشتوانهٔ آن بوده است کامیابی برای ملت ایران به دست آمده و افتخار این کامیابی نصیب همهٔ ایرانیان شده است و در مواردی که به هر دلیل میان دستگاه دیپلماسی و سایر ارکان نظام در پیگیری راهبردها و برنامه‌های عمل شکافی افتاده است، دستاوردی به بار ننشسته و ملت ایران متضرر شده‌است".
دقیقاً متضرّر شدن نظام مال مواقعی بوده که دستگاه دیپلماسی از سیاستهای کلّی نظام عدول کرده و با لجبازی با مقام ولایت، بر مواضع نادرست خود پافشاری نموده است.

۵. "جبههٔ اصلاحات ایران ضمن آرزوی توفیق بیشتر برای وزیر محترم خارجه، جناب آقای دکتر ظریف، در مذاکرات جاری و تقدیر از دستاوردهای گذشتهٔ او، نسبت به تبعات دوگانه‌سازی‌های مخرب میان میدان و دیپلماسی (که باید متوازن و خادم یک‌دیگر و منافع ملی بمانند) در آستانهٔ احیای برجام و رفع عزتمندانهٔ تحریم‌های ظالمانه علیه ملت ایران، ابراز نگرانی می‌کند".
دلواپس نباشید! خیالتان آسوده باشد که تحریمها رفع نخواهد شد تا با اطمینان خاطر بتوانید به این بهانه با آمریکا مذاکره کنید و با صاف کردن جایگاه رفیع ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران در منطقه و جهان، سلطه آمریکا را تثبیت کرده و خاطر او را از خطرات آتی از جانب مسلمانان و مستضعفان جهان آسوده سازید. اگر قرار بود همه تحریمها اعمّ از ظالمانه و عادلانه(!) در ۱۰۰ روز باقی مانده عمر دولت و طیّ مذاکرات وین رفع شود، در طیّ این سالها رفع شده بود. برجام از ابتدا متولّد نشده است که بخواهد احیا شود. به هرحال این مذاکرات بی فرجام دقیقه نودی، ترفند خوبی برای تاثیرگذاری بر رای ملّت ایران جهت ادامه مشی و مرام دولت کنونی نبوده و نیست.

امید شمس آذر
۱۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۱۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

روز جهانی کار و کارگر، بهانه ای است برای یادکرد مسئولان پرمدّعا از این قشر بی ادّعا، تا سالی یک بار ولی نعمتان خود را یاد کنند و وظیفه مردمی و خاکی بودنشان را ادا نمایند. در طول یک سده گذشته، قوانین خوبی در ایران و جهان برای بهبود وضعیّت کارگران تدوین شده است؛ ولی از آنجا که نظام اقتصادی حاکم بر جهان امروز نظام سرمایه داری است، هنوز حقّ این جامعه آنطور که باید ادا نگردیده و فاصله اجتماعی طبقه کارگران با کارفرمایان نه تنها از بین نرفته، بلکه بیشتر هم شده و راه زیادی تا وضعیّت مطلوب باقی مانده است.
اینجانب به دور از شعارهای معمول، به عنوان فردی که خود از بدنه جامعه کارگران بوده و با دردها و مشکلات آنان از نزدیک آشنا هستم، این روز را صمیمانه خدمت آنان تبریک گفته و آرزو میکنم به خواست خدا و در سایه انتخاب آگاهانه مردم و عملکرد دلسوزانه مسئولان منتخب در آینده نزدیک شاهد رفع تبعیض های موجود و اصلاح وضعیّت کنونی در راستای تحقّق عدالت فراگیر در همه عرصه ها در میهن عزیزمان باشیم.
ان شاءالله

 

امید شمس آذر
۱۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۱:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

تشخیص در معنای جان بخشیدن به عناصر بیجان که از قوّه تخیّل برمیاد، از صنایع ادبی شناخته شده؛ ولی واقعیّت این است که اصلاً عنصر بیجانی وجود ندارد که شاعر در کلامش بخواهد به او جان بدهد. همه چیز به نوعی جاندار است و شاعر [کسی است که] این جاندار بودن را میبیند. بحث دیدن و دانستن و کشف کردن است، نه تصوّر و ابداع و اختراع. اگر از پروین اعتصامی بپرسید که از کجا بدان حد خیال پروری کرده ای که گفته ای:

نخودی گفت لوبیایی را...

و یا

سیر یک روز طعنه زد به پیاز...؟،

خواهد گفت: خیال پروری و تصوّری در کار نبوده است. اینها واقعاً جاندارند و واقعاً باهم حرف میزنند.

امید شمس آذر
۰۵ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۱۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

در سالهای اخیر در عرصه فرهنگ و هنر، شاهد نمونه هایی از خوش خدمتی ها و چرب زبانی های برخی مسئولان و نخبگان شهرمان به دولت ترکیه بوده ایم که به مثابه "چراغ سبز" های ما به آن دولت است. این چراغ سبزها -که ذکر مصادیقشان فرصت جداگانه ای میطلبد- منحصر به شهر ما بوده و خارج از بحث کلّی قومیت گرایی است. به نظر میرسد ریشه آنها را باید در سه مسئله عمده جستجو کرد:

۱. امید به سرمایه گذاری ترکیه ای ها در سلماس) بعد از آنکه جناب حسین آتار نخستین کارخانه تولید درهای ضدّسرقت را در سلماس راه اندازی کرد و به موازات آن و به خاطر روحیه چشم و هم چشمی همشهریانمان، کارخانه های مشابه یکی پس از دیگری سر برآوردند، سلماس امروزه به عنوان قطب تولید درهای ضدّسرقت در کشور شناخته میشود؛ امّا ظرفیّت آن را دارد که در زمینه های فراوان دیگری نیز در سطح کشور پرچمدار باشد. آن هم در حالیکه سرمایه داران خود سلماس در سالهای اخیر از شهر خود گریخته و رغبتی به سرمایه گذاری در آن نشان نمیدهند و متقابلاً جذب قطبهای قوی دیگر منطقه شده اند.

۲. رویای دیرینه گشایش بازارچه مرزی) این مسئله، دیگر از حدّ چند سال گذشته و چندین دهه است که ذهن همشهریان ما را به خود مشغول ساخته است؛ تا آنجا که در دوره های متوالی تبدیل به شعار انتخاباتی کاندیداهای نمایندگی مجلس هم شده است! فارغ از اینکه بازارچه مرزی با "منطقه آزاد اقتصادی" (که هر دو را اعلام کرده اند که در سلماس میخواهند پیاده کنند) در تناقض است و اساساً در این عصر بازارچه مرزی جواب نمیدهد و باید بیشتر به فکر "پایانه مرزی" باشیم (چیزی که بی سروصدا و جاروجنجال توسّط مسئولان سلماسی الاصل در خوی اجرا شد!)، مسئله اصلی در این مورد، لزوم جلب رضایت هر دو طرف ایرانی و ترکیه ای برای این کار است. این دیگر در حیطه اختیارات مسئولان محلّی نیست. امّا با اینهمه، بنده معتقدم مسئله بازگشایی بازارچه مرزی سلماس هم درست مانند مسئله لغو تحریمهای ظالمانه آمریکا علیه ایران، یک سراب واهی بوده و باید بنا را بر این بگذاریم که چنین اتّفاقی هرگز رخ نخواهد داد. اگر محقّق شد، خوب است. اگر هم نه، ما کار خود را میکنیم.

۳. ایفای نقش واسطه گری بین تبریز و ترکیه) سالها پیش که زمزمه استان شدن خوی در حدّ یک لقلقه زبانی بین مسئولان کشور مطرح شد، تبریز گوش به زنگ و هشیار فوراً به وسط میدان آمده و اعلام کرد: پس در آنصورت سلماس را هم باید به آذربایجان شرقی الحاق کنید! این مسئله نیز در انتخابات مجلس قبلی توسّط یکی از کاندیداها به عنوان وعده انتخاباتی مطرح گردید. بی شک تبریز -که طبق استانداردهای اروپایی توسعه یافته ترین شهر ایران عنوان شده است- دارای مردمان و مسئولانی زیرک و اقتصادی اندیش است و استان  آذربایجان شرقی هم با اینکه اکثراً از توسعه نسبی برخوردار است، امّا نسبت به آذربایجان غربی از امتیاز همسایگی با ترکیه محروم است و در این میان، واسطه ای جز سلماس برایش متصوّر نیست تا بتواند از این امتیاز نیز بهره لازم را ببرد.

سه مسئله پیش گفته، ظاهراً دلایل بسنده ای هستند برای اعلام دوستی ما با کشور همسایه مان ترکیه. امّا -بخصوص در این زمانه- هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیرد! سرمایه داران اگر در جایی غیر از وطن خود هزینه میکنند، از طرف مقابل -که قاعدتاً سرمایه مادّی در اختیار ندارد- باج معنوی خواهند ستاند که شامل حال هویّت و آبرو و عزّت اینان نیز میشود. دست هر سرمایه دار غیربومی را برای همکاری میفشاریم، امّا نه به تنهایی بلکه در کنار سرمایه داران بومی. پیشرفت اقتصادی سلماس و ایران آرزوی دیرینه همه ماست، منتها هیچ باجی به هیچ جایی بدهکار نیستیم و به جای خودباختگی هویّتی و معنوی، میتوانیم با فراهم آوردن محیطی دلنشین و با فرهنگ، زمینه بازگشت مغزهای اقتصادی شهرمان را فراهم کرده و از ظرفیّتهای آنان برای آبادانی وطن خود بهره ببریم. ان شاءالله

 

امید شمس آذر
۰۲ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

سرزمین من دیار حافظان آذر است
بی محابا جانِ جانِ جانِ جانِ کشور است

 

نقطه ثقل است و کانون حیات این وطن
پاسدار مرز حقّ و ملک ایمان را سر است

 

این همان "اودلار دیاری" در کلام عاشقان
خاک آذربایجان است و گرامی گوهر است

 

خاستگاه ملّت ایران و آیین کهن
جایگاه اتّصال باختر با خاور است

 

لیک این آذر نه آن آذرگشسب باستان
هان! نخوانندم مسلمان دیسگان آتش پرست

 

از ظواهر پا فرا باید که تا جاوید ماند
آتش دیرینه دیگر این زمان خاکستر است

 

آذر آزادی و بیداری اینجا برفروخت
آری، آری، مطلبی نو و حدیثی دیگر است

 

عزم مردانش عدالتخانه را پی ریخته
حکم قانون نافذ از آن دم در این بوم و بر است

 

از سلحشورانش، از علّامگان و شاعران
نام بردن موجب سنگینی این دفتر است

 

از ازل با مستبدّان ذرّه ای سازش نداشت
تا ابد با تکیه بر منطق عدالت محور است

 

گوشها تیز از سبالان و سهندش بر فلک
چشم اشک آلود چیچستش افق را ناظر است

 

تا که خورشید عدالت از افق سر برزند
جان فرزندان مهیّای نثار این در است

 

حافظان ماییم و اخگر در کف دستانمان
زخمها از روزگار بدغرض بر پیکر است

 

بر امید شمس آذر بر می افروزیم، چون
شمس چشم اورمزد و آیه شمس آذر است.

 

 

امید شمس آذر
۲۹ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۴۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳ نظر

http://bayanbox.ir/info/1813011879172270315/123

 

روزهای هفته

اجرام آسمانی و مناصب آنها

کرّوبیان در آیین یهود

خدایان یونانی (و رومی)

خدایان بابلی (و سومری) و مناصب آنها

امشاسپندان ایرانی و ویژگی آنها

کماریگان/سردیوان و خصلت آنها

رنگ طبقه مربوطه در برج نمرود

شکل مربوطه در آیین مغان

شنبه

(Saturday)

کیوان ـ

 کاهن فلک

کفزائیل (هاروت)

کرونوس (ساتورِن)

آنا ـ خدای آسمان

خرداد

ـ

رسایی و کمال

تئوروی ـ

زهرآمیزی دام و گیاه

سیاه

(طبقۀ آخر)

 

(مرحلۀ فرجامین)

یکشنبه

(Sunday)

خورشید ـ

پادشاه فلک

رافائیل

سلن

اوتو ـ

خدای خورشید

سروش ـ

اطاعت و فرمانبرداری و انضباط

ائیشمه ـ

خشم

طلایی

(طبقۀ پنجم)

 

(مرحلۀ چهارم)

دوشنبه

(Monday)

ماه ـ

پیک فلک

جبرائیل

هیلیوس

ناناسین ـ

خدای ماه

بهمن ـ

منش خوب یا نهاد نیک

اکمنه ـ

بد اندیشی و آشتی‌ناپذیری

نقره ای

(طبقۀ چهارم)

 

(مرحلۀ پنجم)

سه شنبه

(Tuesday)

بهرام ـ

سپهسالار فلک

شمنائیل

آرِس

(مارس)

انلیل (سومری) ـ خدای هوا

اردیبهشت ـ

 بهترین اشه یا ارته/راستی

ایندره ـ بازدارندۀ نیکویی / ضدّ نظم و ترتیب

قرمز

(طبقۀ سوّم)

 

(مرحلۀ دوّم)

چهارشنبه

(Wednesday)

تیر ـ

دبیر فلک

میکائیل

هرمس

(مِرکوری)

انکی (سومری) ـ خدای آب

شهریور ـ

شهریاری آرمانی یا توانایی مینوی آرمانی

سئوروه ـ

شهریاری بد و ستمکاری

کبود

(طبقۀ دوّم)

 

(مرحلۀ ششم)

پنجشنبه

(Thursday)

اورمزد ـ

 قاضی فلک

زوکائیل

زئوس

(ژوپیتر)

نین هورساگ ـ الهۀ مادر

سپندارمذ ـ

خرد کامل

نااونگ هئی سیا ـ  بازداری از قانع بودن / غرور و نخوت

پرتقالی

(طبقۀ اوّل)

 

(مرحلۀ ششم)

جمعه

(Friday)

ناهید ـ

 خُنیاگر فلک

عنائیل (ماروت)

آفرودیته

(ونوس)

اینانا/ایشتار ـ

الهۀ عشق و شهوت

امرداد ـ

جاودانگی و نامیرایی

زئی ریش ـ

 سازنده زهر

سفید

(طبقه همکف)

 

(مرحلۀ سوّم)

امید شمس آذر
۱۹ دی ۹۹ ، ۰۸:۴۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

وقتی که آن سردار دلها آسمانی شد
افشای بسیاری از اسرار نهانی شد

افشا شد این ملت هنوز از حق نبرّیده ست
با اینکه از نامردی اوضاع رنجیده ست

افشا شد امریکا همان شیطان دیرین است
ترفندهایش خواه تلخ و خواه شیرین است

افشا شد آری پایداری چاره درد است
در بند سازش نیست هرکس ذرّه ای مرد است

روزی که آن سردار دلها آسمانی شد
بر ضدّ آن اشرار اجماعی جهانی شد

آنها که پروردند ماری در کنار خویش
درمانده گشتند عاقبت در کار مار خویش

پس بی نیاز گفتگو با اینچنین اشرار
با همّت اهل یقین له شد سر این مار

معلوم بود از مارکُش کینه به دل گیرند
ضحّاکیانی که ز مغز آدمی سیرند

آنگاه پس سردار دلها آسمانی شد
رفت و زمینه ساز این حد همزبانی شد

خرد و کلان از نو به یاد آورد پیمان را
هریک به سهم خود سپاهی شد سلیمان را

تا اوج گیرد روحشان از خاک بر افلاک
از لشکر دیوان حریم قدس گردد پاک

این نیست البتّه بهای خون آن قدّیس
باید به زانو عاقبت افتد خود ابلیس

از آن حیات طیّبه ما را نشانی شد
آنگاه که سردار دلها آسمانی شد.

 

 

امید شمس آذر
۱۳ دی ۹۹ ، ۰۵:۳۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱ نظر

وقتی کورش -منجی دوّم یهود- در معبد بت مردوخ عبادت میکند، اسمش میشود تسامح دینی؛ وقتی پسرش کمبوجیه تمام ادیان مصر به جز یهود را محدود میکند، اسمش میشود حمایت از یکتاپرستی!

وقتی اینجا محدودیّتهای اخلاقی وضع میکنند، اسمش میشود خفقان؛ وقتی همین محدودیّتها در اروپا وضع میشود، اسمش میشود قانونپذیری شهروندان!

وقتی پسران تنبل و بی حوصله تیشرت مشکی میپوشند، اسمش میشود رنگ عشق؛ وقتی همین رنگ عشق مال چادر بانوان باشد، به نظر شهرداری از زیبایی شهر میکاهد!

وقتی دختران امروز [که معمولاً تا ۱۲ سالگی بالغ شده اند] در ۱۷ سالگی ازدواج میکنند، اسمش میشود خشونت علیه زنان؛ وقتی نجفی زنش را به قتل میرساند، هشتگ راه میافتد که: همه ما زنانمان را کشته ایم!!؟

خانه از پایبست ویران است. عدّه ای قسم خورده اند که به هر نحو ممکن جلوی ارزش شدن ارزشها و ضدّارزش شدن ضدّارزشها را بگیرند؛ و البتّه حساب ویژه شان بر روی گلّه های گوسفندان رها شده در علفزارهای فضای مجازی است!

 

امید شمس آذر
۰۷ دی ۹۹ ، ۱۸:۱۹ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱ نظر

به متاسبت فرارسیدن اوّلین ساگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی، میرزا مهدی عزیز دوستان وبلاگی و ناوبلاگی را به پویشی همگانی با عنوان بالا دعوت کرده. از همینجا از همه دوستانی که مطالب این وبلاگ را دنبال میکنند، دعوت میکنم که به این پویش بپیوندند. ( www.1moshtharf.blog.ir)

 

پ.ن: برای خاموش نشدن مصباح ایزدی روزگارمان دعا کنید.

 

 

امید شمس آذر
۱۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۳ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱ نظر

خفته با امید خام زندگی

تا تمام شد تمام زندگی

 

انحراف تیغ تیز نیستی

جا گرفته در نیام زندگی

 

دردهای نامنظّم ستبر

می کشد مرا به نام زندگی

 

صبر کرده ام، ولی چه فایده ؟!

زندگی نشد به کام زندگی

 

فرصتی دوباره داشتم اگر

می گرفتم انتقام زندگی

 

عشق هم بهانه ای قشنگ بود

تا درافکند به دام زندگی

 

می روم دوباره صبر می کنم

باز هم به احترام زندگی.

 

 

امید شمس آذر
۰۵ آذر ۹۹ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

حکیمی کاپشنی کهنه در تن داشت که مدّتها آن را میپوشید. سرانجام از ترس اینکه مردم نگویند چرا یک کاپشن نو برای خودش نمیخرد، کاپشنی نو خرید و پوشید. مدّتی بعد از ترس اینکه مردم نگویند چرا یک کاپشن بیشتر ندارد، دوباره کاپشن کهنه را به تن کرد. مدّتی بعد از ترس اینکه مردم نگویند چرا با وجود کاپشن نو همچنان همان کهنه را دوباره میپوشد، دوباره یک کاپشن نوی دیگر خرید. مدّتی بعد از ترس اینکه مردم نگویند چقدر اسرافکار است، دیوانه شد و راه بیابان در پیش گرفت. خاک تو سرش!

 

امید شمس آذر
۰۳ آذر ۹۹ ، ۱۷:۲۶ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۴ نظر

ای کسانی که به اسم حمایت از حیوانات از خوردن گوشت پرهیز میکنید،

مگر گیاهان موجود زنده نیستن؟

حقوق اونها چی میشه پس؟!

***

 

نمیدانم ظلم از کجا شروع شد؟

ولی از آنجا تداوم یافت که تقدیرگرایی حاکم شد.

***

 

الماس را با الماس میشود تراشید

اندیشه را هم تنها با اندیشه میتوان به زانو درآورد

***

 

اهمّیت مادّیت تا چه اندازه است؟

تا آن اندازه است که در کنار معنویّت ذکر شده است.

***

 

درست است که مهر اهل بیت (ع) در دل باعث از بین رفتن گناهان میشود،

ولی ازدیاد گناه هم از آنطرف باعث قساوت قلب و از بین رفتن مهر اهل بیت (ع) میشود.

***

 

ادّعای انقلابی بودن بعضی ها هم در ایران امروز،

مانند کسی است که در زیر برف مشغول افشاندن برف شادی باشد!

***

 

وقتی ارسطو ارزش تاریخ را همسطح با شعر عنوان میکند،

یعنی تاریخ در یونان باستان مترادف با قصّه بوده است.

***

 

قدیمها وقتی پدر و مادر سر نامگذاری فرزند باهم اختلاف پیدا میکردند

میگفتند: ان شاءالله بعدی رو اونی که تو گفتی میذاریم،

الآن چون شوقی برای بعدی ندارن

میذارن: محمّدفرهاد، نازنین فاطمه و... .

***

 

- وقتی زلزله اومد چیکار کردین؟

: لرزیدیم!

***

 

دندانپزشکان محترم!

دیگر نیاز نیست از آمپول بیحسّی استفاده کنید

همینکه بیمار هزینه عملش را بشنود، بیحس میشود

***

 

دولت گفت: ۱۳ هزار نیروی جدید امسال استخدام میشوند

و ما ۱۳ میلیون نفره باهم فریاد زدیم: هورا!!

***

 

تاوان هیچ چیزی را پس نمیدهیم،

دنیا همین است.

***

 

 

 

امید شمس آذر
۳۰ آبان ۹۹ ، ۱۳:۰۴ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱ نظر

دوباره باز گناه و همان دم استغفار

دوباره باز همان قدر محکم استغفار

 

به هر دمیّ و به هر بازدم دو بارِ گناه

خمید هیکلم از این دمادم استغفار

 

گرفتم آخر -دور از حضور- استفراغ

خداوکیلی اش از بس که کردم استغفار

 

بیا خودم! که نخوابیم امشب و تا صبح

یکی گناه کنیم، آن یکی هم استغفار

 

خدا به دست خود این چرخه را به راه انداخت

همان دمی که پذیرفت از آدم(ع) استغفار

 

نگو که واقف از این سست عهدی ما بود

که بی حساب ببخشد به یک کم استغفار!

 

فقط خدا کند از این دو حالت دائم

تصادفاً بکنم حین مرگم استغفار!

 

 

امید شمس آذر
۰۲ مهر ۹۹ ، ۱۹:۳۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر
بوی گیسوی یار می آید

نخل صبرم به بار می آید

 

چه نشستید؟ مژده ام بدهید

هم قطاران! بهار می آید

 

به تماشای ما بهار شگرف

با دو چشم خمار می آید

 

روشناییّ طلعتش سوی

من شب زنده دار می آید

 

عالم خفته می شود بیدار

بس که داد و هوار می آید

 

بلبلان مست و عربده خوانان

سر این رهگذار می آید!

 

سینه جر داده غنچه و در دست

تیزی تیغ و خار می آید!

 

ماه طلعت برای بار سی ام

بر سر سبزه زار می آید...

 

فکر ننما که سال نو این بار

با گرانیّ پار می آید

 

گرچه رویین تن است این معضل

عاقبت خوار و زار می آید

 

آخر کار تیر رستم بر

چشم اسفندیار می آید

 

گل و بلبل که بوده و امسال

سبزه هم در کنار می آید

 

وضع توپ است، تا بدانجا که

کمبزه با خیار می آید!!

 

امید شمس آذر
۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۰۸ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳ نظر

عقیق:

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

فیروزه:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

***

 

 گره را با دندان باز می کنند یا با دست؟

هیچکدام، با چشم.

***

 

- از تولید به مصرف، از تولید به مصرف...

مصرف صدامو میشنوی؟

: خطّو اشغال نکن ببینم! دارم با واردات صحبت میکنم.

***

 

چند روزی در خودم بودم

امروز تازه به خودم آمدم.

***

 

تا آمدیم ژست روشنفکری بگیریم که دختر و پسر در جلسه خواستگاری حرفهای خصوصیشان را در اتاق پشتی باهم بگویند،

دیدیم آنها خودشان قبلاً حرفهایشان را باهم زده اند و حرفی برای جلسه خواستگاری نمانده است.

***

 

دیدید توی مینی بوس مسافرانی  که -مخصوصاً خانمها- آخر خط پیاده میشن،

همیشه ردیف جلو میشینن؟

این دیگه از قوانین مُرفی نیست،

از قوانین خَرفی هست.

***

 

"زیر باران گریه کردم تا اشکهایم را کسی نبیند"

عجب جمله شاعرانه ای!

ولی من ترجیح میدهم هنگام خرد کردن پیاز این کار را بکنم تا سرما هم نخورم.

***

 

چرا در فوت دوستان و عزیزان عزا میگیریم

ولی در فوت وقت نمیگیریم؟!

***

 

- هی! فلانی آدم خبرچینیه ها!

: ببینم، این که خودش خبرچینیه!

***

 

چرا دستور رو همیشه صادر میکنن

نمیشه وارد کرد؟!

(آغاز مرحله دوّم قرنطینه)

***

 

نویسنده پدرسالار هرکی بوده

اسم "آذر" رو درست و بجا انتخاب کرده!

***

 

اگر حشمت فردوس به جای عبدالله بن زبیر با مختار طرف بود:

ببین! من سیاست_میاست حالیم نمیشه، من با یزید سر شریعت مشکل دارم،

یزید قماربازی میکنه، ج...ه بازه میکنه، یزید عرق میخوره، یزید اصلاً خدا رو بنده نیس.

همچین خلیفه ای رو باس مثل دندون کرم خورده کشید و انداخت بیرون.

افتاد؟!

***

 

 

امید شمس آذر
۲۳ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۴۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

گناه می کنم و بی قرار می مانم

به شوق روی تو چشم انتظار می مانم

 

اگر که توبه کنم، از تو ناامید شده م

به قید معصیت امّیدوار می مانم

 

پلنگ زخمی ام و خون خویش می لیسم

فغان نمی کنم و رازدار می مانم

 

«اگر تو آمده بودی بهار می آمد»

تو تا نیامده ای بی بهار می مانم

 

بهارهای دروغین بیاید و برود

به احترام غمت سوگوار می مانم

 

هوای بی توئی ام در تلاطم افکنده

دوباره باز -ولی- بردبار می مانم

 

نبرده منّت این دستمالها که تو تا

نوازشم نکنی، در غبار می مانم

 

برای تازه شدن دیر نیست، زود بیا

بیا، نترس که بر این قرار می مانم.

 

امید شمس آذر
۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

به دعوت صاحب وبلاگ سکوت این مطلب را می نویسم و از نای دل، میرزا مهدی، اسفندگی، ویکی رضوی و آرمان دعوت می کنم در این چالش شرکت کنند:

۱. پدر خوبی بشوم.

۲. کتابهایم را به چاپ برسانم.

۳. تمام ایده هایی را که در ذهن دارم، به مقاله تبدیل کنم‌.

۴ و ۵ و ۶. ................. (حضرت علی-ع- فرمودند: افشا کردن کاری پیش از تحکیم آن، باعث در هم شکسته شدن آن می شود).

۷. از تمام کسانی که حقّی به گردن من دارند، حلالیّت بگیرم.

۸. نماز و روزه های قضا شده ام را ادا کنم.

۹. با همسرم سفری به مشهد و اگر میسّر شد عتبات عالیات و حج بروم.

۱۰. وصیّتنامه ام را بنویسم.

 

امید شمس آذر
۱۷ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۵۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر

رستم دستان، پهلوان ملّی ایران و شخصیّت اصلی داستانهای حماسی شاهنامه فردوسی است. درباره وجه تاریخی او تاکنون گمانه زنی های متعدّدی شده است. پیشینیان ما که تفکیکی بین تاریخ روایی با تاریخ واقعی قائل نبودند، به آسانی با این مسئله کنار آمده و فی المثل قبر منسوب به رستم و طویله منسوب به رخش تا قرنها پس از اسلام هم در سیستان شناخته شده بود؛ امّا در دوره معاصر، قضیه پیچیده تر شده است: عدّه ای از محقّقان وی را همان "رستم فرّخزاد" سردار یزدگرد سوّم ساسانی و عدّه ای دیگر همان سورن/سورنا سردار جوان دوران اُرُد دوّم اشکانی می دانند. در بطلان نظر اوّل سخنی نیست؛ چون رستم در سراسر دوره ساسانی نامی شناخته شده بوده و در متنهای پهلوی ذکر شده و ای بسا نام رستم فرّخزاد از نام او گرفته شده باشد و حتّی در میان اعراب فردی چون نضر بن حارث را داریم که در خبر است به ایران می رفته و از نقّالان داستانهای خداینامه را می شنیده و در میان اعراب بازگو می کرده و کار خود را اینچنین توجیه می کرده که: اگر محمّد -ص- برای شما داستان عاد و ثمود را می گوید، من هم برای شما داستان رستم و اسفندیار را می گویم! و تعبیر قرآن در آیه ۶ سوره لقمان که "و من النّاس من یشتری لهو الحدیث..."، مربوط به این شخص است. نظر دوّم نیز به سبب خاستگاه سیستانی خاندان سورن وسوسه انگیز بوده، ولی مطابقتی با روایت ملّی در شاهنامه ندارد. نظر نگارنده:

در مکان زندگی رستم که سیستان باشد، سخنی نیست، چنانکه فردوسی اذعان دارد "که رستم یلی بود در سیستان.................منش کرده ام رستم داستان"؛ ولی درباره زمان زندگی اش، وقتی وی عمری ۶۰۰ ساله برای رستم قائل می شود، پس زمان زندگی اش نیز باید متعلّق به این دوره ۶۰۰ ساله بوده و از ابتدا و انتهای آن فراتر و فروتر نرود. این دوره را از زمان منوچهر پیشدادی تا زمان بهمن پسر اسفندیار گفته است که البتّه از نظر حقیر به لحاظ تاریخی بیش از ۶۰۰ سال بوده و به همین دلیل مشخّص کردن ابتدای آن توام با قطعیّت نخواهد بود. امّا انتهای آن از نظر تاریخی برابر با اوایل دوره هخامنشی یعنی از کوروش دوّم تا داریوش اوّل (۵۵۰ تا ۵۲۲ پ.م) و به احتمال ضعیف بهمن نیز عبارت از همان بردیا است. اگر افراسیاب تورانی را هم (که در شاهنامه عمری کمتر از رستم ندارد) به پیروی از نظر برخی محقّقان همان آلپ ارتونقای سوّم پادشاه سکاها بدانیم که به دست کی هوخشتره/هوسئره یا همان کیخسرو (به یونانی: کیاکسار) پادشاه ماد در سال ۶۲۴ پ.م دستگیر و کشته شده (و قطعاً در این صورت با اوایل زندگی افراسیاب کاری نخواهیم داشت)، رستم را که به گفته شاهنامه هنگام مواجهه با افراسیاب جوانی بیش نبود، باید متولّد حدود ۶۵۰ پ.م بدانیم که از آن تاریخ تا آغاز پادشاهی کوروش یک سده تمام است. با اینهمه، اینکه فردوسی رستم را در دوران میانسالی نیز با افراسیاب پیر رودررو می سازد، ما را وا می دارد که در تاخّر زمان او درنگ کرده و به زمانهای متقدّم تری بیندیشیم. خاصّه اینکه قرآن داستان مواجهه رستم با اسفندیار را "لهو الحدیث" یعنی سخن بیهوده نامیده و اگر بیهوده به معنی دروغ بودن آن داستان و دروغ بودنش هم به معنی زنده نبودن رستم در زمان اسفندیار باشد (هرچند تاویلهای دیگری هم برایش متصوّر است)، باید زمان رستم از ۶۵۰ پ.م هم عقبتر برود، والله اعلم. به هرحال تصوّر دوره اشکانی برای این زمان زندگی این شخصیّت، تصوّری نارواست.

 

امید شمس آذر
۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۵۷ موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰ نظر

ما با سلامت از خطرها رد شدیم و حال

محض سلامت داشتن در خانه می مانیم

 

هر عید را روح و روان نو می شد از گردش

امسال پاس جان و تن در خانه می مانیم

 

تا اطّلاع ثانوی دورهمی تعطیل!

با اهل بیت خویشتن در خانه می مانیم

 

با تلفنی هم می توان احوالپرسی کرد

پیر و جوان و مرد و زن در خانه می مانیم

 

آسوده خوابید ای پرستاران جان داده!

ما -ای شهیدان وطن- در خانه می مانیم

 

پشت کرونا را زمین می کوبد این ملّت

با یک عمل بر این سخن: در خانه می مانیم.

 

 

امید شمس آذر
۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

با عرض تبریک سالروز بعثت پیامبر اعظم (ص) بزرگترین اتّفاق عالم خلقت و آرزوی پیشرفت مادّی و معنوی برای همه عزیزان در سال جدید، درباره بیانات حضرت امام (مدّظلّه) در آغاز سال ۱۳۹۹ و همچنین در چند دقیقه پیش، به نکته ای اشاره می کنم:

به نظر می رسد در گام دوّم انقلاب -بر خلاف گام اوّل- دیگر بنا بر مشارکت حدّاکثری مردم در انتخابات نخواهد بود. در این سخنان نیز در هیچکدام صحبتی از مشارکت مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن یا در انتخابات ۲ اسفند -بر خلاف حضور در تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی و همراهانش (ره) - نشد. البتّه میزان مشارکت نیز پایین بود که آن را با اغماض به حساب سرمای هوا و فراگیری ویروس کرونا می گذاریم. امّا علّت اصلی اشاره نکردن به این موضوع از نظر حقیر این نمی تواند باشد؛ بنده علّت اصلی را در اهمّیت نداشتن خود اصل مشارکت حدّاکثری بعد از این می دانم. اصلی که همیشه با انتخاب اصلح منافات داشته و دارد و حتّی افلاطون حکیم با تاسّی به آن، دموکراسی را "دیکتاتوری اکثریّت" دانسته است.

در سالهای دهه ۷۰ در ایّام دولت سازندگی، رییس جمهور فقید وقت از پیشنهاد خود به رهبری برای سختگیری شورای نگهبان در تایید صلاحیّت ها به منظور تحقّق اصل انتخاب اصلح و ردّ آن توسّط ایشان در راستای تحقّق مشارکت حدّاکثری می گفت؛ ولی در انتخابات اخیر شاهد بودیم که شورای نگهبان بدون اغماض صلاحیّت حدود یک سوّم از نمایندگان کنونی مجلس را رد کرد که این امر از طرف گروهی که تاکنون با اغماض جزء نیروهای انقلاب شمرده می شدند، منجر به دعوت همگانی برای تحریم انتخابات شد (بشود، به درک!). این تحلیل که بی تعارفی شورای نگهبان در احراز صلاحیّت ها، به منظور پیشگیری از ورود یک جناح خاص به مجلس بوده ضعیف و سطحی نگرانه است، امّا نتیجه انتخابات در نهایت به نفع نیروهای انقلاب و البتّه -ان شاءالله به تبع آن- عموم ملّت تمام شد: غیرانقلابی ها انتخابات را تحریم کردند تا انقلابی ها با مشارکت حدود ۴۲/۵ درصدی خود در انتخابات شرکت کنند و نمایندگانی از سنخ خود را به مجلس بفرستند (خیلی هم خوب!). امّا با اینهمه روی دیگر قضیه می ماند... .

در مجلس منتخب پیش رو -که ریاست آن به احتمال بسیار با محمّدباقر قالیباف خواهد بود- تا حدّ قابل توجّهی سرداران نظامی و انتظامی و نیروهای اطّلاعات و پزشکان ارتش حضور دارند و مجلسی کمابیش نظامی و امنیّتی است. شاید این امر به خودی خود در این شرایط به هم ریخته کشور ضرری به حساب نیاید؛ لیکن ضرر اصلی در مسلک و مرام سطحی اکثریّت این طیف -به ریاست قالیباف- و آفاتی است که پس از موفقیّت های سریع و گذرا در اوایل کار، در میان مدّت گریبانگیر کشور خواهد شد. نگارنده پیش از این در مطلبی با عنوان "نواصولگرایی: ابداع یا بدعت؟" به نقد این مسلک و مرام پرداخته ام. در اینجا معتقدم این مجلس و این مسلک تا حدودی می تواند وضعیّت آشفته ناشی از بی تدبیری ها و ناامیدی های دولت کنونی را سامان دهد، ولی تا روی کار آمدن یک دولت جوان انقلابی -که مصداقش روشن و در عین حال در سایه است!- باید برای تحقّق آن اهداف و آرمانهای اصلی صبر کرد و صابون بیخود به شکم نمالید. توکّل بر خدا

 

امید شمس آذر
۰۳ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۰۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

تبریک برای پاس دو عید سعید

هم مبعث و هم رسیدن سال جدید

 

باید همه بر سرعت خود افزاییم

تا بلکه مگر جهش بیابد تولید.

 

 

امید شمس آذر
۰۱ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

"نقی زیباترین نام جهان است"

تلاقیّ زمین و آسمان است

 

علیّ بن جواد و نیز هادی ست

و نام رهبر ما هم همان است.

 

 

امید شمس آذر
۰۸ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۱۳ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱ نظر

آیا برای ما اهمّیت اشغال سرزمین مسلمان فلسطین به دست رژیم صهیونیستی، تنها به خاطر این است که مثلاً قدس قبلۀ اوّل مسلمین و محلّ معراج پیامبر(ص) است یا قضیه دارای ابعاد ناموسی و امنیّتی فراتر از اینهاست؟

آیا شهدای مدافع حرم صرفاً به خاطر دفاع از حرم حضرت زینب(س) و دختر نداشتۀ امام حسین(ع) راهی سوریه شده‌اند یا در کنار آن امنیّت سوریه برای ما یک مسئلۀ حیاتی است؟

آیا راهپیمایی اربعین حسینی صرفاً یک حرکت مذهبی است یا دارای نتایج و برکات امنیّتی نیز هست؟

آیا... و آیا... و آیا... ؟

دشمنان نظام اسلامی که همگی نیز احمق و کم‌سواد نیستند، توجیهات دسته اوّلی را نمی‌پذیرند و توجیهات دیگر نیز به آنها عرضه نمی‌شود. برای همین به راحتی اقشار و حتّی نخبگان بی‌طرف ما را -که بالقوّه فرصت هستند- از دست ما گرفته و تبدیل به تهدید می‌نمایند. به نظر می‌رسد دیگر وقتش رسیده باشد که با هر گروهی به زبان خودشان حرف بزنیم و از مجرای خودش اقناعش کنیم، وگرنه فرصت‌ها یکی‌_یکی از دست رفته و خواهند سوخت.

 

امید شمس آذر
۰۷ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۵ نظر

حقیقت روشن خاموش نشده، ولی تا چند وقت به علّت مشغله های کاری نویسنده، دیر به دیر به روز خواهد شد. این نبودن ها را تحمّل بفرمایید آنطور که بودنمان را تحمّل کرده اید!

با سپاس

 

امید شمس آذر
۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۱۵ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۴ نظر

وقتی خداوند در داستان آدم میفرماید: إنّی جاعلٌ فی الـ"ـأرض" خلیفة،

یعنی قرار بود آدم و همسرش از ابتدا در زمین فرود بیایند

ولی با مقدّمه و تشریفات و سوروسات؛

من و همسرم زندگی را شروع کردیم بی عروسی و خرید و ماه عسل

چون بیشتر از آدم چیزی نیستیم.

***

 

از کجا می‌توانیم مدّعی شویم که

انجام وظایف عرفانی و اخلاقی تداخلی با واجبات فقهی ندارد و فقط شامل مستحبّات می‌شود؟

از آنجا که تداخلات پیش‌گفته در خود فقه آمده است.

***

 

جنگهای صلیبی را از آن رو صلیبی گفتند که

مسیحیانی که به جهاد با کافران مسلمان اعزام می‌شدند، یک صلیب سرخ بر شانۀ راست خود دوخته بودند.

صلیب سرخ، میفهمی؟! صلیب سرخ.

***

 

حکم ارتداد در میان شیعیان هم وجود دارد؛ امّا مشکلمان با تکفیری‌ها این است که:

آنان به جای "تبلیغ علیه عقاید"، "معصیت در حیطۀ احکام" را دلیل کفر می‌دانند.

***

 

- علم بهتر است یا ثروت؟

: والّا چه عرض کنم؟ دارید میبینید که

مراکز علمی هسته‌ای کشور را نقد تعطیل کردند به هوای وعدۀ نسیۀ بازگشت ثروت‌های تحریم‌شده.

حتماً ارزشش را داشته دیگر!

***

 

احمدی‌نژاد جرئت نداشت بگوید قیمتها پایین آمده

میگفت: تورّم پایین آمده،

این یکی جرئت آن را هم ندارد و میگوید:

نرخ "رشد" تورّم پایین آمده.

(خدا بعدی را به خیر بگذراند)

***

 

به نظر میرسه هندی‌ها هم مثل چینی‌ها دوست دارند پرواز کنند، امّا خجالت میکشند.

بابا! خجالت نکشید، ما همه‌مون خریم. بفرمایید.

***

 

اگه گفتید آنفلوانزا با چی درمان میشه؟

احسنت! با سرماخوردگی.

***

 

دانشجو بیدار است

.

.

.

با آدامس اکشن

***

 

آخه آمریکای جتایتکار!

تو فرق هواپیمای جنگی و مسافربری رو نمیدونستی که هموطنان ما رو بر فراز خلیج فارس هدف موشک قرار دادی؟

این توجیه باورکردنیه شیطان بزرگ؟!

***

 

از پروژه‌های ناتمام بچِگیم این بود که

ببینم نور چراغ از پشت هرکدام از انواع شیشه‌های مات چه شکلی دیده می‌شود

و در مرحلۀ بعد اگر طرح شیشه‌ها به آن شکل دربیاید، نور چراغ به چه شکلی درمی‌آید؟

فکر کنم ارزش تمام کردن داشته باشد.

***

 

خواستم مطلبی در انتقاد از شیوع بی‌حساب تصاویر و جملات جعلی کوروش و داریوش در فضای مجازی بنویسم،

مجمع تشخیص مصلحت درونم ندا داد:

نباید تهرانی‌ها احساس کنند انقلاب همه چیز را از دستشان گرفته است

هرچند این همه چیز هیچ چیز نباشد.

***

 

 

 

امید شمس آذر
۲۲ دی ۹۸ ، ۱۱:۳۳ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ نظر

 

 

سردار حرم رها ز حرمانی شد

بر سفرۀ سرورش(ع) به مهمانی شد

 

تا بهتر از این هدایت قُدس کند

آن بالاها رفت و سلیمانی شد.

 

 

امید شمس آذر
۱۳ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۳ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، نهایتاً به نظام کاست ساسانی ختم شد. انقلاب مشروطه و عدالتخواهی ملّت ایران، نهایتاً به دیکتاتوری رضاخان پهلوی ختم شد. حماسۀ بصیرت 9 دی 88 هم به دولت بی‌تدبیری و ناامیدی حسن خان روحانی ختم شده است. راستی کجای کار می‌لنگد؟ اگر فتنه‌گران در روز عاشورا کف و سوت نمی‌زده و پرچم امام حسین(ع) را به آتش نمی‌کشیدند و حاج سعید حدّادیان آن نوحۀ معروفش را نمی‌خواند که:

«در روز عزا حرمت ارباب شکستند

علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟

این فتنه‌گران راه عزادار تو بستند

علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟»،

آیا خلق 9 دی 88 تا سالها بعد از آن به تعویق می‌افتاد؟ آیا تا احساسات حسینی و عاشورایی وارد میدان نشود، مردم ذرّه‌ای به خود نمی‌آیند؟ چرا یک نویسندۀ غیرمسلمان (یرواند ابراهیمیان) باید جرئت کند و سخن تاریخی ستّارخان را که گفت: "من می‌خواهم هفت کشور زیر پرچم ایران باشد..." تحریف کرده و به جای پرچم ایران بگوید پرچم یا ابالفضل؟! سوزاندن پرچم عاشورا گناه است، ولی اعلام برنده شدن در انتخابات پیش از شمارش آراء گناه نیست؟ گناهی که مرتکبش با توجیه هم نتوانست از زیر بارش دربرود و نهایتاً آن را به گردن علی لاریجانی بیچاره انداخت! ملّت ما کی می‌خواهد چنین چیزهایی را درک کند؟ ادّعایی ندارم؛ ولی بروید نظرسنجی کنید: چند درصد خالقان حماسۀ 9 دی، صرفاً به این خاطر علیه فتنه‌گران موضع‌گیری کردند که "به ما چه مربوطه تقلّب شده یا نشده؟ خدا جوابشونو میده. ما قاطی دعواهای سیاسی نمیشیم. ما امنیّت میخوایم، و البتّه روی امام حسین و حضرت ابالفضل هم غیرت داریم". این بصیرت است یا بی‌بصیرتی؟! آیا مصداق سخنان امام در نوروز 92 برای گزینۀ اصلح ریاست‌جمهوری که "کسی که امتیازات کنونی را داشته باشد منهای نقاط ضعفی که وجود دارد"، دقیقاً همان کسی بود که نقطه‌مقابل و 180 درجه عکس رییس‌جمهور وقت باشد؟! آیا جواب آنکه در انتخابات خبرگان -وقتی انگلیس می‌گفت به آیت‌الله مصباح و آیت‌الله یزدی رأی ندهید- فرمودند "هرچه دشمن می‌گوید مردم عکس آن عمل کنند"، این بود که مردم دقیقاً عین حرف دشمن و عکس توصیۀ ایشان عمل کرده و به آن دو نفر رأی ندهند؟! تا کی باید ترجیح اصل مشارکت حدّاکثری بر انتخاب اصلح، منجر به انتخاب افسق(!) شود؟ وقت بیداری نرسیده؟ ببینیم و تعریف کنیم بعد از مراسمات بزرگداشت دهمین سال دهۀ بصیرت از 9 دی تا 19 دی (که البتّه به نحو عجیبی مصادف با تولّد روحانی تا درگذشت رفسنجانی هم هست!)، چه نتیجه‌ای برای انتخابات پیش روی مجلس شورای ملّی (نمی‌دانم، شاید هم اسلامی) رقم می‌خورد؟ این گوی و این میدان.

پ.ن: چشم دوتاست، بصیرت هم با نگاه تک‌جانبه حاصل نمی‌شود. شیعه یک نگاه سرخ دارد با یک نگاه سبز. امّا در حماسۀ بصیرت 88 ، نگاه سبز -به رغم تلاش حضرت امام- بی‌اثر ماند. برای درک بهتر مطلب، این لینک را مطالعه کنید.

 

امید شمس آذر
۱۱ دی ۹۸ ، ۱۲:۰۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۷ نظر

از ابتدا، تو دیده بودی انتها را
پیری که دیده عاشقان مبتلا را

از چشمهایت اشک جاری شد چو دیدی
هم دست دشمن دست‌های آشنا را

از دودمان سعد و ذی الجوشن چشیدی
یکبار دیگر زهرهای نینوا را

دف بود و سوت و آتشی سوزان به چادر
ایران من دیدی تو زنده کربلا را

یک روزه انسان میشود حیوان عالم
خواندی حکایتهای مسخ کافکا را؟؟؟

دیدیم در روز عزا شادی کنان را
آنروز رنجاندند روح عاشقان را

با نام آزادی اسارت لایک کردند
بیدار کن یا رب ز رویا غافلان را

یک عده گرگی که خیال گلّه دارند
دوشیدن این گلّه ها در کلّه دارند

حتما شنیده حاصل محصول مارا
چشم طمع برگندم و بر غله دارند

یکبار که قبلاً چشیده طعم حلوا
اینبار عزم سفره‌های چله دارند

امّا خیال خام در سر پرورانده
گویی که او تاریخ را هرگز نخوانده

میهن اگر مجنون، ما لیلای اوئیم
موجی خروشان گشته از دریای اوئیم

از خدعه‌های دشمنان آگاه هستیم
ما با ولایت هر زمان همراه هستیم

طوفان و جنگ هشت‌ساله یاد داری
مردان خوش عهدی سر میعاد داری

آیا نُهِ دی ماه را بر یاد داری؟
مجنون‌های عاشق و فرهاد داری

ما با ولایت هر زمان همراه هستیم
ما ملّتی بیدار و آگاه هستیم

حالا که ملّت پای عهد خود نشسته
چون سدّ محکم یک‌به‌یک فتنه شکسته

از اتّفاقات گذشته درس باید
از خدعه‌های دشمنانت ترس باید

دشمن فقط ذلّت به ما تقدیم کرده
داروی ما را با غذا تحریم کرده

از جان چشیدیم حاصل افکارشان را
دیدیم فرجام بَدِ برجامشان را

الله اکبر میزنم فریاد فریاد

آزاد باش ای یوز من آزاد آزاد!!

 

 

 

امید شمس آذر
۰۸ دی ۹۸ ، ۱۲:۲۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹ نظر

با استارت قهقهه‌های روحانی

فتنۀ 98 کلید خورد:

تردید خواص در حقّانیت مواضع رهبری.

***

 

اینکه میگن

"برنامۀ امشب سینماهای تهران و شهرستانها"

یعنی سینماها روزها هیچ فیلمی رو اکران نمیکنن؟!

***

 

آیا ارتباطی بین علیرضا خمسه

با باباپنجعلی احساس می‌کنید؟

***

 

انحصار 25 سالۀ امور روسیه در دست پوتین و مدودف

نشان می‌دهد که:

امکان ادارۀ کشورهای بزرگ به صورت فدراتیو ادّعاست.

***

 

وقتی داریوش ارجمند می‌گوید:

"حشمت فردوس هیچ نقطۀ منفی ندارد"

یعنی کاملاً توانسته است در نقش خود فرو برود.

***

 

اروپایی‌ها باید هنوز در فضای قرون وسطی گیر کرده باشند

که فکر کنند در قرون وسطی همۀ دنیا مثل خودشان بودند.

***

 

صدا و سیمای خر!

محدودیّت سنّی یک فیلم برای بچّه‌ها

به معنی ضرورت همیشگی آن برای بزرگترها نیست.

***

 

به یکی هم گفتند:

متن این سیاه‌مشق رو بخون،

تا پایان عمر دچار لکنت زبان شد!

***

 

به شخصه هیچ دوست ندارم تا قبل از سقوط خاندان سعود

به استطاعت سفر حج برسم؛

مگر خدا چیز دیگری بخواهد.

***

 

وضع موجود نتیجۀ این است که مسئولان اجرایی برنامه‌های درست را غلط اجرا می‌کنند

یا برنامه‌های غلط را درست اجرا می‌کنند؟

جواب هرچه باشد، خسارت دوّمی بیشتر است.

***

 

با توجّه به اینکه سرزمین هند از دیرباز کشور هزارملّت و هزارآیین بوده است،

هرکدام از حیوانات کتاب "کلیله و دمنه" نماد یک گروه خاص در آن کشور هستند.

***

 

این هم تصویری از بزرگترین و سمّی‌ترین قارچ دنیا

.

.

.

***

 

 

 

امید شمس آذر
۰۷ دی ۹۸ ، ۱۶:۴۱ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

در پاسخ به پست‌های اخیر وبلاگ آبگینه

نظام جمهوری اسلامی شاید مقدّس نباشد، امّا بی‌گمان "مقدّس!" هم نیست. قبلاً عنوان کرده بودم که آن اندازه‌ای که دیار آذربایجان تفکیک دو مفهوم مشروعیّت و مقبولیّت را فهمیده و فی‌المثل فرزند خود را در سال 88 رها کرده(!)، جاهای دیگر به مرکزیّت شمال تهران نفهمیده یا نخواسته‌اند بفهمند. به خاطر همین مقاومت آنان، اکنون دوباره مانند زمان شاه، ارزش‌های انقلاب به ضدّارزش و ضدّارزش‌ها به ارزش تبدیل شده‌اند؛ و این جابجایی ارزش‌هاست که داد همۀ دلسوزان ملّت ایران را درآورده است. برای این تفکیک مثالی می‌زنم: بنده‌خدایی بعد از نثار بد و بیراه‌های مربوط و نامربوط به نظام جمهوری اسلامی، می‌گفت "جمهوری اسلامی نسبت به نظام‌های اطراف طلاست، ولی نسبت به آنچه باید باشد زباله است"!! این سخن بدان می‌ماند که بگوییم: هر انسانی نسبت به انسان‌های شقی‌تر از خود اهل سعادت و نسبت به انسانهای سعیدتر از خود اهل شقاوت است. نتیجۀ این نسبی‌گرایی چه می‌شود؟ زیر سؤال رفتن عدل خدا و بلکه عقل خدا! یعنی پروردگار متعال -نعوذبالله- بر اساس هوای نفس خود یکی را به بهشت و دیگری را به دوزخ خواهد برد. بلکه قضاوت صحیح این است که بگوییم: وجود هر انسانی از دوگانه‌ای تحت عنوان طبیعت زمینی و فطرت آسمانی تشکیل شده است. اگر نیمۀ پست بر نیمۀ متعالی غلبه کرد، شخص در کل انسان شقاوتمندی است و اگر نیمۀ متعالی بر نیمۀ پست غلبه کرد، در کل انسان سعادتمندی است. در مورد یک نظام هم اوضاع چنین است و چنین تفکیکی همیشه لازم است.

مشروعیّت نظام جمهوری اسلامی بر پایۀ اصل رابطۀ امّت با امامت است که در سه منبع عمدۀ قانون اساسی، وصیّت‌نامۀ امام راحل و بیانات امام حاضر به تفصیل روشن شده است. مقبولیّت آن بر پایۀ عملکرد مسئولان حوزۀ دیوانسالاری کشور به‌خصوص -در شرایط فعلی- در حیطۀ معیشت مردم است که همه اقرار می‌کنند نامطلوب است. اگر قرار بود عملکرد غلط و شرم‌آور امثال ا.ج و هر خر عوضی دیگری اصل نظام را زیر سؤال ببرد که مردم از همان زمان ا.ب قافیه را باخته بودند. مردم اصل این نظام را با امام خمینی(ره) شناخته‌اند و نه با این زباله‌ها و تقدّس آن از نوع تقدّس اوست. ممکن است در جاهایی هم از سر زباله‌دوستی(!) انتخاب‌های اشتباهی کرده باشند؛ امّا حتّی اگر تمام مسئولین را زباله بدانیم، باز راه انتخاب باز است و نفرین آنها از جمله دعاهایی است که مستجاب نمی‌شود. علّت آن هم مشخّص است: خدا در این مورد ما را به انتخاب -اصلح هم اگر نشده- خیرالموجودین دعوت کرده است. به عبارت دیگر یعنی همان تفکیک زباله‌ها! چرا که هیچ دو فرد در جهان وجود کاملاً عین یکدیگر نیستند و باز یکی ولو اندکی از دیگری بهتر خواهد بود. تشخیص آن کمی بصیرت می‌خواهد. اگر در انتخابات شرکت کرده و گروهی را روی کار آورده‌ایم که بعدها خود از دست‌شان ناله و فریاد کنیم، به بی‌بصیرتی خود خندیده‌ایم. نفرین‌نامۀ سیف فرغانی مال دورانی بود که مردم در انتخاب حاکمان دخالتی نداشته‌اند و مصداقی در این دوران ندارد. اگر شرکت کرده و به گروه مقابل رأی داده‌ایم، فکر نکنم آنها از اینها بدتر بوده باشند. اگر هم از اساس شرکت نکرده‌ایم، لابد مردم وضع موجود را دوست دارند و بدان راضی هستند. مزاحم آسایش‌شان نشویم.

 

امید شمس آذر
۰۳ دی ۹۸ ، ۱۸:۱۴ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۸ نظر

چندین سال است با وجود اینکه علم اثبات کرده ازدواج فامیلی و به طور خاص پسرعمو با دخترعمو برای فرزند ضرر دارد، عرف ما می‌گوید: عقد دخترعمو_پسرعمو را تو آسمانها بسته ند! در این راستا در مرثیه‌هایی که زبانحال حضرت صدّیقۀ کبری (س) هستند، امیرالمؤمنین(ع) را پسرعمو (یه ترکی: عمواوغلی) خطاب می‌کنند که در اصل پسرعموی حضرت رسول(ص) بود و نه حضرت زهرا(س).

چندین سال است غیبت امام عصر(عج) را به مفهوم دیده نشدن و مخفی ماندن ایشان تبلیغ شده است و در این راستا، اسم بازی پنهان می‌شویم، پیدایمان کن (به ترکی: گیزلن پاچ) را قایم باشک گفته‌اند تا کاملاً جا بیندازند که قائم -که شریفترین لقب حضرت و از مفهئم ایستادگی و قیام است- یعنی همان غایب و غایب هم که همان مخفی و پنهان معنی می‌دهد و نه چیز دیگر.

چندین سال است شعر معروف سعدی را که «بنی آدم اعضای یکدیگرند» و برگرفته از حدیث پیامبر(ص) است، به اسم اصلاح به غلط به صورت "بنی آدم اعضای یک پیکرند" درج می‌کنند تا قرینه‌ای برای عباراتی چون "ایرانیان اقوام یکدیگرند" باقی نگذاشته و مفهوم اقوام در ایران را که به معنی قوم و خویش است، به مفهوم اروپایی قومیّت‌ها برگردانند.

ترکیه عنوان تاریخی ایلخان را که ترکیب وصفی بوده و به معنی خان مطیع است، ترکیب اضافی معرّفی کرده و در متون علمی‌اش آن را خان ایل یا رئیس قبیله معرّفی می‌کند؛ بدون توجّه به این اصل مسلّم که در زبان ترکی ترکیبات اضافی بر خلاف ترکیبات وصفی به صورت جمع سادۀ کلمۀ اوّل با کلمۀ دوّم نبوده و فی‌المثل مفهوم رئیس قبیله باید به صورت "ایل خانی" یا "ایلین خانی" یا "ایله خان" گقته شود. نتیجه، شیوع نامهایی چون "ایل آی" که مثلاً به معنی ماه قبیله است و انواع و اقسام اسامی غلط و بی‌پایه و اساس ترکیه‌ای در کشور ماست.

شاعران آیینی مزار امام حسین(ع) را به مناسبت شکل شش‌ضلعی نامنتظم ضریح -و نه قبر- که به خاطر دفن حضرت علیّ‌اکبر(ع) در آن حاصل شده است، مزار شش‌گوشه می‌نامند که مفهوم شش‌جهت (بالا،پایین، راست، چپ، جلو، عقب) که در اصل برای خانۀ مکعبی‌شکل کعبه صادق است، از خاطرها زدوده شود.

جملۀ معروف "سکوت علامت رضاست" را به برکت استفاده‌اش در مجالس خواستگاری سریالهای سیما، چنین تأویل می‌کنند که اگر کسی در جواب درخواست اجازه‌ای سکوت کرد علامت راضی بودن اوست؛ در حالی که اصل این سخن یعنی اینکه: هرکس در مقابل گناهان و جنایات دیگران سکوت کند، نشانۀ رضایت دادنش به آنها و شریک بودنش در جرم است.

کار را که کرد؟ آن که تمام کرد. آیا در اینجا هم تمام کردن -طبق آنچه تبلیغ می‌شود- به مفهوم به پایان رساندن در مقابل آغاز کردن است یا صحیح و کامل انجام دادن؟

هنر برتر از گوهر آمد. هنر چیست و گوهر کدام؟ یعنی می‌خواهد بگوید: نقّاشی و خوشنویسی و شعر و موسیقی و تئاتر برتر از یاقوت و زمرّد و مروارید و الماس و برلیان است؟ خیر! می‌گوید: فضایل اکتسابی برتر از مفاخر انتسابی است.

یا شما منظور از "نمی‌دانم" را در حدیث: هرکس از گفتن کلمۀ نمی‌دانم اجتناب کند، هلاک می‌شود، چگونه تأویل می‌کنید؟

نمونه‌ها بسیار است. این موارد و موارد فراوان دیگر، گوشه‌هایی است از تلاش برای دستکاری روی بار معنایی واژه‌ها جهت تغییر فرهنگ عمومی جامعه. پس برای تعمیر فرهنگ، باید واژه‌ها را نیز تعمیر کنیم.

 

 

 

 

امید شمس آذر
۰۲ دی ۹۸ ، ۱۳:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

از مرحوم آیت الله صادقی تهرانی نظرات فقهی و کلامی چندی نقل شده که در نوع خود منحصربفردند. نظراتی که از نظر بنده حقیر که متخصّص علوم دینی نیستم، اگرنه قابل قبول، حدّاقل قابل تأمّل اند. این بیشتر به حوزه فقه مربوط می شود؛ امّا در حیطه کلام، نظری دارند که بنده قاطعانه آن را رد می کنم: «اینکه خداوند در قرآن میفرماید "من می‌خواهم جانشینی در زمین قرار دهم"، منظور جانشین خدا نیست، بلکه جانشین موجودات قبلی است».

و حال نقد و بررسی:

اوّلاً خلیفه و جانشین اگر در معنای حقیقی آن به کار رفته باشد، به معنی کسی است که پس از سلف خود وظایف او را ادامه دهد، نه اینکه صرفاً پس از او آمده باشد. در اینصورت فرقی بین علی(ع) و ابوبکر نیست!

ثانیاً خداوند متعال که در اموری مانند فروفرستادن باران، نزول وحی، عذاب اقوام گناهکار و... که به واسطه کارگزاران آسمانی اش (فرشتگان) انجام گرفته، از ضمیر جمع (ما) استفاده کرده، طبیعی خواهد بود که نوبت را به موجود جدیدی (انسان) بدهد تا وظایفی را بر روی زمین انجام دهد.

ثالثاً با اینکه همه انسانها کامل نیستند و ممکن است به فساد و طغیان آلوده شوند، امّا از آنجا که نخستین انسان پیامبر است و اشرف مخلوقات [ص] از تبار اوست، پیامبران، جانشینان و پیروان آنها -که طبق وعدۀ الهی میراث‌داران زمین خواهند بود- مخاطب این عنوان خلیفةاللهی اند و نوع انسان به احترام آنها مشمول این خطاب است.

رابعاً و مهمتر از همه، اگر در شکر نعمات خدای متعال در گوشه‌ای برای خود عبادت کنیم و کاری به کار جامعه و سرنوشت اهل زمین نداشته باشیم چه سود و زیانی به حال خدایی خدا خواهد داشت؟ من بنده در پیشگاه خدا بسیار کوچکتر از آن هستم که خدا نخواهد با شفاعت از جهنّم نجاتم داده و به بهشت داخلم کند. وظیفه چیز دیگری است. اگر نوع خود را جانشین خدا بر زمین ندانیم، دیگر چه شریعتی، چه کشکی و چه پشمی؟! تفسیر دیگرگون از عنوان خلیفۀ خدا، منجر به بی مسئولیّتی دینی در برابر اجتماع بشری و منحصر دانستن دین در عبادات فردی می شود؛ چیزی که بسیاری از هواداران مرحوم صادقی تهرانی به دنبال آن هستند!

 

امید شمس آذر
۲۹ آذر ۹۸ ، ۱۱:۵۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳ نظر

مظهر روح با صفا ست بسیج

قرّة العین مصطفا(ص) ست بسیج

 

بندۀ خالص است بر خالق

خلق را یار و رهنما ست بسیج

 

صاحب قلب پاک و دور از کبر

خاکی و معدن حیا ست بسیج

 

معنی عشق عبد با معبود

عبد بی چون و بی چرا ست بسیج

 

جان به ظرف خلوص بنهاده ست

نوری از نسل نینوا ست بسیج

 

شرب شهد شهادت آرزویش

والۀ وادی ولا ست بسیج...

 

قلم "شهسوار" معذور است

بیش از این لایق ثنا ست بسیج

 

مردی از قم (ره) بگفت خوشتر که:

لشکر مخلص خدا ست بسیج.

 

 

امید شمس آذر
۰۵ آذر ۹۸ ، ۱۹:۳۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۴ نظر