حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۰ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

ماه آینده بزرگداشت خیّام در دانشکدۀ ادبیّات برگزار می شود. به گفتۀ یک منبع نسبتاً موثّق قرار است در این مراسم با شراب از مهمانان پذیرایی کنند !!

 *


همایشی با عنوان «درِگوشی های دخترانه، آقایان نشنوند (!)» امروز در دانشگاه اردبیل برگزار می شود. منبع نسبتاً موثّق پیش بینی کرد: خانمهایی که به هر دلیل نتوانند به همایش برسند، فردا فایل صوتی آن را از آقایان دریافت می کنند !!

 *


در پی دیدار یک نفر با سرکردۀ بهائیان، مراجع عظام تقلید اعلام کردند: ارتباط با بهائیّت جرم و قابل تعقیب است.

منبع نسبتاً موثّق به دنبال این خبر اظهار داشت: خدا را شکر یک عنوان مجرمانۀ جدید برای تحت تعقیب قرار دادن افراد پیدا کردیم، حالا اگر در نهایت خود آن یک نفر هم دستگیر شود فبهاء !!

 *


منبع نسبتاً موثّق از امروز حضور رسمی خود را در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده اعلام کرد. وی گفت: در صورت منتخب شدن، به عنوان اوّلین مصوّبه، جمعه ها و سایر تعطیلی های ماه رمضان را تایم استراحت محسوب کرده، در عوض بعد از عید فطر به همان تعداد روزه اعلام خواهم کرد !

 *


دقایقی پیش منبع نسبتاً موثّق از حضور و سخنرانی رییس جمهور ترکیه در جمع بانوان کشورش خبر داد.

به گفتۀ وی "اردوغان" در این مراسم اعلام کرده است: اعدام متّهمین کودتا یک ضرورت فوری ست. نگران نباشید که با این کار جمعیّت مردان به یکباره کاهش بیابد. اجازه دهید امنیّت را برقرار کنیم، خودم برای همۀ شما شوهر تولید می کنم !

 *




امید شمس آذر
۳۱ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

ما بی تو دلی قرین زاری داریم

بر جام نگاه تو خماری داریم

 

هر روز حدیثی از غم هجر تو با

«محبوبۀ نیلگون عماری» داریم

 

هرچند خزانی است دلهامان، لیک

برگرد که دیده ای بهاری داریم

 

بازآی قرار بی قراران، کاینجا

هر جمعه قرار بی قراری داریم

 

با خویش شدیم اگرچه دشمن، امّا

با یار خود اینک سر یاری داریم

 

ما منتظران رؤیت خورشیدیم

یعنی ز همانی که تو داری داریم

 

دستی باید بر سر اخلاص کشیم

در دل چو هوای "شهسوار"ی داریم


امید شمس آذر
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سحر سپیده به دریا بگفت با امّید:

«منم سپیده، تو دریا، کجاست پس خورشید؟»

 

همه مرا چو ببینند، باز می افتند

به یاد آن سحر افروز قاصد توحید

 

بیامدند و برفتند روز و شب پی هم

ولی از آمدن او خبر به من نرسید

 

مگر تو هم نشنیدی که شاعری می گفت:

رسید مژده که صبح آمد و سپیده دمید؟

 

همه مرا ز طلوعش نشانه می دانند

منم سپیده که هستم ز آفتاب نوید

 

چه شد؟ نشانه بیامد، نوید پیدا شد

ولی ز اصل نیامد خبر، شدم نومید

 

چه شد؟ چه شد؟ که نشد از طلوع او خبری

کجاست آن همه نور و کجاست آن جاوید؟....

 

نگاه کرد و به لبخند گفت دریایش

که: ای نشانۀ بی صبر و ای نوید سعید!

 

همان کسی که تو می جویی و نمی یابیش،

همان که شور فکنده ز ماه تا ناهید،

 

هزار و یکصد و هفتاد سال قبل از این

طلوع کرد و فروغش ز روی او تابید

 

و لیک از آن دم تابیدن فروغ رخش

به پشت ابر بشد طلعتش نهان از دید

 

طلوع کرده، و لیکن هنوز پنهان است

دعا بکن که سر آید زمان هجر مدید

 

بخواهی ار که شود طی چنین زمان چون باد

بلرز از غم هجران او به خود چون بید

 

بخواهی ار که سر آید غروب و شام سیاه

همیشه باش به یاد طلوع و صبح سپید

 

«بدان امید که آن "شهسوار" باز آید»

فشان ز دیدۀ خود اشک همچو مروارید



امید شمس آذر
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

تحلیلی بر مقالۀ "اسطورۀ ثری تئونه(فریدون) و ایندرا" از دکتر ذوالفقار رهنمای خرّمی استادیار دانشگاه شیراز - برگرفته از مجلّۀ مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان های ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان سال پنجم، شمارۀ نهم، بهار ۱۳۸۵:

مقالۀ اسطورۀ ثری تئونه/فریدون و ایندرا اثر دکتر ذوالفقار رهنمای خرّمی، یک متن مقایسه ای است بین اساطیر ایرانی با اساطیر هندی. واژگان کلیدی آن عبارتند از: اسطوره، هند، ایران، ثری تئونه، ایندرا، اژی دهاک. نویسنده در این نوشتار سعی می کند با بهره گیری از منابع ایرانی و در رأس آنها شاهنامۀ فردوسی و همچنین منابع هندی و در رأس آنها ودا ها، به مقایسۀ دو اسطورۀ ثری تئونه(فریدون) ی ایرانی و ایندراء هندی بپردازد و ویژگی های مشترک آنها را استخراج کند. «از بهره های دیگر این مقاله برای نویسنده، دستیابی به اطّلاعاتی است که ابلیس، دیو و اژی دهاک را در سه حوزۀ معنایی جدا قرار می دهد». در این مقاله، ابتدا ایندرا و فریدون و سپس اژی دهاک/ضحّاک یا وریتره واکاوی شده اند. هدف نویسنده از این مقاله، اثبات پیوند دیرینۀ دو ملّت بزرگ هم تبار یعنی ایرانیان و هندیان است.

این مقاله از یک چکیده، یک مقدّمه و ۸ فصل بدین ترتیب:

- «اساطیر هند: منابع و مدارک،

- نژاد شناسی سرزمین هند،

- دو خدای کهن هند،

- نژاد آریا و اسطوره های هندی،

- ایندرا،

- فریدون: ثری تئونه،

- اژی دهاک=ضحّاک: "وریتره"،

- در سنجش ثری تئونه و ایندرا»،

تشکیل یافته است. پایان بخش مقاله، نتیجه گیری نویسنده از آن و در ادامه، ذکر یادداشت ها و کتابنامۀ آن(منابع و مآخذ) است. در بخش چکیده، نویسنده در ابتدا متذکّر می شود که:

«پیوتد دیرینۀ دو ملّت بزرگ، از تبار آریاییان هند و ایران، آن چنان آشکار و عینی و تار و پودش به هم تنیده است که در نگاهی به فرایند دگرگونی های تاریخی، سیاسی، فرهنگی می توان گفت: انگلیسی ها ابتدا هند را از ایران گرفتند، سپس خودشان توانستند در ایران حضور یابند».

در بخش مقدّمه، پس از ذکر کلّیاتی دربارۀ اسطوره شناسی و لزوم آن و همچنین پیوند آن با تاریخ و باستان شناسی و دین و فرهنگ، می آورد:

«برای همۀ دانشجویان زبان و ادبیّات به ویژه زبان فارسی، مطالعه و آگاهی از اسطوره ها الزامی است، به چند دلیل: الف- راهیابی به حوزۀ معرفت شناسی جهانی، ب- راهیابی به حوزۀ معرفت شناسی ملّی و منطقه ای به ویژه آسیا، ج- زمینه سازی برای مطالعۀ اساطیر ایران و هند، د- آمادگی یافتن برای درک متون اساطیری از جمله ریگ ودا و شاهنامه، ه- آشنایی با درون مایه های اساطیری برای متن شناسی در ادبیّات فارسی، و- آشنایی با جلوه های هنری گوناگون اسطوره ها از جمله در زبان و شعر».

نویسنده پس از واکاوی موضوعات پیش گفته در فصول اوّل تا هفتم مقاله، در فصل آخر فریدون و ایندرا را از سه زاویه مورد سنجش قرار می دهد:

«الف- حضور در تمدّن بشری،

ب- اژدها کشی با دریافت لقب ورترغنه،

ج- وسیلۀ اژدها کشی یا گرز».

سرانجام بر اساس گزارش های موجودف چنین نتیجه گیری می کند:

«ایندرا کشندۀ اژدها در هند است و فریدون کشندۀ اژدها در ایران. در نقطۀ مقابل، وریتره و اژی دهاک را اگر مورد سنجش قرار دهیم: هر دو به سان اژدهایی سه سر آشکار می شوند، هر دو شخصیّت بیگانه اند، هر دو به دست ایزدان یا پهلولنانی به هلاکت می رسند... . تشابه سوم، سلاحی است که فریدون و ایندرا در نبرد با اژی دهاک و وریتره به کار گرفته اند: سلاح ایندرا وجر vajra و سلاح فریدون گرز است. از نظر زبان شناسی، این دو واژه هم ریشه شناخته شده است. هر دو با به کارگیری وجر یا گرز، لقب ورترغنه[در هم شکنندۀ دشمن] را به خود اختصاص داده اند؛ اگرچه این دو نفر نمونه هایی از دنیای مثالی هستند و در دوره های گوناگون تاریخ بشری می توان در نبرد بدی و خوبی آن دو را یافت».


مقایسۀ دو اسطورۀ فریدون و ایندرا

 

الف- شباهت ها)

فریدون:

- کشندۀ اژدها در ایران است

- اژی دهاک به صورت اژدهایی سه سر آشکار می شود

- اژی دهاک بیگانه است

- اژی دهاک به دست پهلوانی به هلاکت می رسد

- اژی دهاک بر یمه/جم حمله می آورد

- فریدون کشندۀ اژدها است

- سلاح فریدون گرز است

- فریدون ملقّب به ورترغنه می شود

 

ایندرا:

- کشندۀ اژدها در هند است

- وریتره نیز به صورت اژدهایی سه سر آشکار می شود

- وریتره نیز بیگانه است

- وریتره به دست ایزدی به هلاکت می رسد

- وریتره به آدیتیاها حمله می آورد

- ایندرا نیز کشندۀ اژدها است

- سلاح ایندرا نیز وجر/گرز است

- ایندرا نیز عیناً به همان لقب ملقّب می شود

 

ب- تفاوت ها)

فریدون:

- در ایران دیو موجودی فریبکار است

- در ایران ایندره دیو فریبکاری است که در نقطۀ مقابل اردیبهشت یکی از امشاسپندان قرار گرفته است

 

ایندرا:

- ایندرا از گروه دئوه ها است

- در ودا ها از ایندرا بسیار ستایش شده که یادآور ستایش بهرام فرشتۀ پیروزی در ایران باستان است.

 

پایان

امید شمس آذر
۲۶ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

از اتاق خارج می شدم بروم دانشگاه. در راهروی خوابگاه، کارگری که مشغول تعمیر یخچال آشپزخانه بود، تا مرا دید -مثل کسی که سالها مرا بشناسد- با صدای بلند گفت: "سلام! بورداسَن؟!". گفتم: "آره! همین تو رو کم داشتیم".... .

شما بگویید؛ در چنین فضایی علم پیشرفت می کند -به ویژه علوم انسانی- ؟

امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

توجّه کرده اید این ایرانسل بعد از پایان یک مناسبت، تازه پیامک می فرستد و آهنگهای پیشواز پیشنهاد می دهد ؟...


در جامعۀ ما هم عدّه ای همینطورند؛ همیشه به جای اینکه قبل از جدّی شدن یک خطری درباره اش هشدار دهند، بعد از اینکه کار از کار گذشت، تازه می نشینند و اظهار نظر می کنند !!

امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزیّ بشر اگر دو روزی نرسد

هرگز به فنا و تیره روزی نرسد

 

گفتا«علی(ع) آن شیر خدا،شاه عرب»:

با حرص و طمع بشر به روزی نرسد

امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

عمر بر طرح معمّا و سؤال این همه نیست 
عذر خواهیم که هفتاد و دو سال این همه نیست 
  
پرنیان ارزش قربانی پروانه نداشت 
روشن است اینکه بر او حسرت بال این همه نیست 
  
فرصت جلوه ندادند مه بدر مرا 
ورنه با تابش او ناز هلال این همه نیست 
  
ماه من! دوخته ای پرده پس پرده که چه ؟ 
جلوه آغاز که جولان خیال این همه نیست 
  
پیشوازت تو که یک قافله دل خواسته ای 
هست، امّا دل مشتاق وصال این همه نیست 
  
شهر ما خانه خراب است و چنان روزش کور 
که سیاه دل چشمان غزال این همه نیست 
  
آه فردا نکش و حسرت دیروز گذار 
حال خوش دار که خود مهلت حال این همه نیست



امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

این سخنان در دومین نشست سازمان ورزش و جوانان استان با نخبگان جوان در حضور معاون وقت  وزارت ورزش و جوانان و مسئولان استان ایراد شد:


اوّل از همه باید بگویم به هر حال آخرالزّمان است و اوضاع عمومی جهان رفته به رفته بدتر می شود و انتظار نمی رود با چنین نشست هایی، مسائل و مشکلات جوانان یک شبه حل شود. امّا فایده ای که این جلسۀ هم اندیشی می تواند در بر داشته باشد، آن است که مسئولان را از چالش های فراروی جوانان آگاه سازد تا از روی ناآگاهی -به عنوان مثال- چنین اظهارنظرهایی نکنند:

«مسائل اقتصادی در تأخیر ازدواج تأثیر کمی دارند» !! (آقای محمّدتقی حسن زاده، رئیس مرکز مطالعات و پِژوهش های راهبردی وزارت ورزش و جوانان).

وقتی خواننده کنجکاو می شود که بداند این مسئول محترم از کجا چنین ادّعایی کرده است، می بیند که در ادامه نوشته است:

«به استناد نتایج یک پژوهش که در سال 89 و روی 28هزار نفر از جوانان سراسر کشور انجام شد، جوانان در گزینش همسر بیشتر به معیارهای معنوی توجّه دارند و همسری هم کفو و هم شأن خود انتخاب می کنند. اگرچه اشتغال یکی از عوامل اقتصادی محسوب می شود، ولی این نیز مانع جدّی در مسیر تحقّق ازدواج نیست» !!

آقای امیرحسین قاضی زاده هاشمی، سخنگوی کمیسیون اجتماعی مجلس هم نظراتی اظهار کرده که ماحصلش چنین است:

«بالا رفتن سنّ ازدواج و تأخیر در بچّه داری و افزایش میزان طلاق، از نشانه های جامعه های در حال گذار به توسعه یافتگی است و کشور ما هم از این قاعده مستثنی نیست» !

تمام این نظر ها ممکن است در مورد جوانان معلوم الحال پایتخت نشین صادق باشد، ولی در مورد استان ما و به طور کلّی مناطق ما صادق نیست؛ بلکه به عکس، عکسش صادق است و جوانان منطقه ما هیچ تمایلی ندارند به مرحله ای برسند که با گذار به نوسعه یافتگی از ارزش های خود دست بکشند. زیرا ما به دنبال "توسعه" نیستیم، بلکه به دنبال "پیشرفت"یم. توسعه امری صرفاً مادّی ست، ولی پیشرفت اعمّ از توسعه است و شامل شئون معنوی هم می شود. جامعۀ مطلوب ما، جامعه ای ست پیشرفته که در آن ارزش ها هم سر جای خود باقی باشد.

عامل اصلی عدم حضور تأثیرگذار جوانان در اقتصاد پویا، نظام غلط آموزشی، آموزش عالی و معضل نظام وظیفه است که واقعاً جز هدر دادن استعدادهای جوانان و مسدود ساحتن بحش اعظم ظرفیت هایشان، ثمرۀ دیگری ندارد. تا این قوانین و مقرّرات کهنه و دست و پا گیر هم بخواهد اصلاح شود، جمعیت کشور رو به پیری می رود. مثلاً بسیار بی معنی ست که هم سنّ ورود به دانشگاه 19سالگی باشد و هم سنّ اعزام به خدمنت وظیفۀ عمومی. راهکار این است که وزارت محترم ورزش و جوانان با سایر ارگان ها همکاری و هماهنگی داشته باشند و تداخلات و کنتاکت های مقرّراتی را به نحوی حلّ و فصل نمایند.

امید شمس آذر
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

اندیشۀ ما در آن دقایق جا ماند

کودک شده، از درک حقایق جا ماند

 

می رفتی و حسرت نگاهت ای دوست!

داغی شد و در دل شقایق جا ماند

****

چندی به هوای نفس میدان دادند

دین را به بهای لقمه ای نان دادند

 

تا جای مسلسل و قلم، آخر کار

گیتار به دست نوجوانان دادند

****

منفور جهان ینگۀ دنیا عجب است

با دامن تر دعوی تقوا عجب است

 

یازیدن دست یاری از جانب مار !

گر شاخ نرویدت از این ها عجب است

****

بر سمع غم عجم، کران می آیند

آن ها که به ملک جم کران می آیند

 

ای منتظران! صبر نمایید، دگر

آقا امشب به جمکران می آیند...

امید شمس آذر
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در مورد اسطوره ها تعاریف متعدّدی تاکنون ارائه شده است. در بهترین تعریف بالزاک گفته است: «اسطوره ها تاریخ خصوصی ملّت ها هستند». این تعریف ناظر به گروهی از اساطیر است که با نام "اساطیر تاریخی" شناخته می شوند. اساطیر تاریخی در مجموع "تاریخ اساطیری" را تشکیل می دهند. بحث ما بیشتر بر روی این دسته از اسطوره ها ست.

در مورد شکل گیری اسطوره های تاریخی، نظر غالب پژوهشگران این است که: «وقایع تاریخی به مرور زمان و در طول تاریخ، به علّت نقل سینه به سینه و ابتلا به عارضۀ "یک کلاغ-چهل کلاغ" دچار فراموشی و یا بزرگ نمایی شده و از حالت اوّلیه درآمده و در نهایت اسطوره ها را شکل می دهند». ولی باید توجّه داشت که اگرچه این تحلیل در مورد گروهی از اساطیر که در زبان فرانسه به آن "لژاند"می گویند -و ناظر به سیر منظّم رخدادهای تاریخی نبوده و روایت هایی پراکنده اند- صادق است، ولی قابل تعمیم به همۀ اجزای مجموعۀ بزرگ اساطیر نیست. اساطیر تمامی به مرور زمان و توسّط مردمان عامی تدوین نشده اند؛ بلکه برخی از آنها نیز از زبان خواص و در مقاطع مشخّص تاریخی با فاصلۀ نه چندان زیادی از وقایعِ روی داده و یک بار برای همیشه تدوین شده اند. البتّه قابل انکار نیست که این "خواص"، فرهیختگان و فضلای مورد قبول و برخاسته از میان تودۀ "مردم" اند. با این پیش فرض، دیگر نه در حوزۀ تخصّص "ادبیّات" یا "روان شناسی"، که در حیطۀ بررسی های تاریخی قرار می گیرند؛ چرا که نه از تخیّل، که از واقعیت برخاسته اند. یعنی در یک کلام عبارتند از: "فلسفۀ تاریخ".

 

  • مروری بر نظرات برخی پژوهشگران در مورد اساطیر

به قول دکتر منصور رستگار فسایی : «خواب و ر‌ؤیا اسطورۀ فردی ست، ولی اسطوره خواب جمعی ست».

از جمله واژه هایی که در گذر زمان مفهوم جدیدی پیدا کرده است، میتولوژی ست. اظهار نظر دربارۀ این واژه توسّط شاعران دیرینۀ یونان، مرز معنایی را بعدها روشن می کند.میتولوژی از دو جزء "میتوس" و "لوگوس" تشکیل شده است.کلمۀ "میت" به شکل دقیقی برای تعیین و حصر اساطیر و افسانه ها ویا میتولوژی به مفهوم این زمان به کار نرفته است. این کلمه در آغاز به مفهوم قول و گفتار بوده و در مقابل (logos) به مفهوم عمل و شناخت قرار داشته است. (هاشم رضی، بی تا، تاریخ ادیان<میتولوژی، اساطیر و افسانه ها>، تهران، انتشارات کاوه، ص۷۰ ).

دین با اسطوره پیوندی نزدیک دارد. مطالعۀ دینی با طرح اسطوره آغاز می شود. (عبدالحسین زرّین کوب، در قلمرو وجدان<سیری در عقاید،ادیان و اساطیر>، چاپ اوّل،۱۳۶۹، تهران، انتشارات علمی، صص۳و۴ ).

امّا "اصل مطلق"، مهم ترین مشخّصۀ اسطوره ها ست. یعنی جستجوی خدا و خدایان. با تحوّلات فکری در دنیای جدید و با عقل اندیشی کانتی، "اصل مطلق" از پهنۀ معرفت شناسی بیرون رفت؛ امّا "مطلق اندیشی" هرگز از بشر جدا نخواهد شد. (ارنست کاسیرر، زبان و اسطوره، ترجمۀ محسن ثلاثی، چاپ اوّل،۱۳۶۷، تهران، نشر نقره، ص۱۰ ).

در صورتی که اصل "مطلق اندیشی" را نتوانیم در "اصل مطلق" یا "خدا باوری" جستجو کنیم، چاره ای نداریم جز آنکه در اساطیر مطالعه کنیم و یا مطلق اندیشی را در اساطیر پی جویی نماییم. در کنار اسطوره ها،باستان شناسی و تاریخ وجود دارند. اسطوره ها آینه هایی هستند که تصویرهایی را از روی هزاره ها منعکس می کنند و آنجا که تاریخ و باستان شناسی خاموش می مانند، اسطوره ها به سخن می آیند و فرهنگ ادمیان را از دوردست ها به زمان ما می آورند و افکار بلند و منطق گستردل مردمانی ناشناخته، ولی اندیشمند را در دسترس ما می گذارند. (جان هینلز، شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضّلی، چاپ اوّل،۱۳۶۸، تهران، کتاب سرای بابل، نشر چشمه ).

جای پرسش این است که اسطوره، تاریخ و باستان شناسی، دین و فرهنگ در سلسله مراتب تقدّم و تأخّر چه جایگاهی دارند؟ پاسخ این است که هرکدام نسبت به شرایط رشد طبیعی و یا جایگاه فکری و نیاز تاریخی، می توانند جایگاه خودشان را تعیین کنند. به عبارتی، در این صورت یکی از آنها می تواند در اختیار دیگری قرار گیرد و یا به کمک آن دیگری بیاید. آنچه نیاز همه جانبۀ انسان است، یکی شدن با حقیقت است. امروز تفکّر انسان متمدّن و بدوی مورد مقایسه قرار می گیرد. به روشنی دریافتنی ست که انسان متمدّن در جستجوی تجربۀ انسان بدوی ست. اگرچه دورکهیم" و "برول" در یک مقایسه، انسان بدوی را فاقد نیروی تجزیه و تحلیل مسایل و قضایا معرّفی می کنند. (رضی، پیشین، ص ).

می توان گفت که انسان بدوی هیچ نیازی به این کار نداشت. آنچه برای اندیشۀ متمدّن تصویری شاعرانه و یا جلوه گاه چیزی و امری می باشد، و در حقیقت بر اثر اندیشه، نوعی وهم و صورت مجازی و غیرحقیقی جلوه می کند، برای انسان ابتدایی امری حقیقی و قضیه ای راستین می باشد.... به هر حال، یکی شدن انسان با هستی، آزمایشی ست که انسان بدوی در عمل تجربه کرده است. (همان ).

سه موضوع مورد بحث اساطیر عبارتند از: ۱- چگونگی جهان خدایان، ۲- دشمنان محتمل خدایان، ۳- آفرینش جهان مادّی و معنوی. (مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، چاپ اوّل،تهران،۱۳۶۲، انتشارات طوس، ص۶ ).

ساده ترین عبارت برای خداجویی، تعریف،تفسیر و تبیین خلقت است. یعنی درست است که گفته می شود :«همه نبودند،ولی او بود»، امّا تصویر خدایان به عمر خلقت هستی مربوط می شود.تنوّع خدایان را اگر در طول عالم خلقت محدود کنیم،به خطا رفته ایم، بلکه پهنۀ مکانی و شرایط طبیعی هم،تنوّع خدایان را باعث می شود. (کاسیرر، پیشین، ص۲۳ ).

داد و ستد ادیان الهی با اسطوره ها اجتناب ناپذیر بوده است. ترسیم راه درست و منطقی بین دین و اسطوره نیز امکان پذیر است. تقابل و طرد اسطوره به وسیلۀ کتابهای دینی و یا نام آوران ادیان الهی، به زمینه های ایجاد شده بر می گردد. (ژول مول، دیباچۀ شاهنامل شاهنامۀ فردوسی، ترجمۀ جهانگیر افکاری، چاپ سوم،۱۳۶۳، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ص۱۳ ).

بدون شک نوع دلبستگی های انسان به ادیان قبلی، برای باورمندان اسطوره ها نیز مصداق پیدا می کند. در نتیجه اگر مطالغه و شناخت اساطیری ما را در معرفت شناسی دینی کمک کند، نباید از آن غفلت کرد. اگر متون دینی بر دل تأثیر دارند (هینلز، پیشین، ص۲۲)، کنش مثبت اسطوره ها بر دل و روح و روان انسان و به عبارتی، زندگی با اسطوره ها قابل انکار نیست. در ورای دین باوری، عقل اندیشی را نیز گاهی نقطۀ مقابل اسطوره ها قرار داده اند. در حالی که در نخستین جهان شناسی های طبیعت شناسان یونانی عناصر اساطیری و عقلی در یکدیگر، همچون یک واحد جدایی ناپذیر نفوذ و تأثیر داشته اند. (راجرلنسلین گرین، اساطیر یونان از آغاز افرینش تا عروج هراکلس، ترجمۀ عبّاس آقاجانی، ۱۳۶۶،تهران،انتشارات سروش، ص۷ ).

اگر مقولۀ معادشناسی و سرانجام جهان را نیز ذر اساطیر سراغ بگیریم(زرّین کوب،پیشین،۱۱۲)، در اغلب اطوره ها اظهار نظرهایی آشکار برای آن وجود دارد و این همان دغدغۀ همیشگی بشر از آغاز تا انجام هستی ست.

 

  • چگونگی شکل گیری اساطیر

در مورد چگونگی شکل گیری اسطوره ها می توان گفت: ملّت ها، هرکدام از دیدگاه خود، نظام حاکم بر تاریخ و قانین کلّی ان را به صورت داستانهایی که مکان و زمان در آن گم شده است، نقل می کنند. مکان و زمان در این داستانها باید گم باشد؛ زیرا قوانین کلّی فلسفۀ تاریخ -که معتقدات دینی و اصول سیاست و مملکت داری ملّت ها نیز بر پایۀ آنها شکل می گیرد- در همۀ مکان ها و زمان ها جاری ست و اگر از مکان و زمان داستانها یاد شود، ذهن به جای پی بردن به آن قوانین، سرگرم پیگیری جزئیات حوادث می شود. فلسفۀ تاریخ، قانونی ست که همیشه و همه جا تکرار می شود؛ برای همین باید با زبان خاصّ خود بیان شود تا خسته کننده نبوده و قابل فهم و قبول برای همگان باشد. ولی از آن مهم تر این نکته است که: حوادث ظاهری تاریخ هم نیاز به تفسیر و بررسی دارند تا مورد سوء برداشت قرار نگیرند.

ممکن است در اسطوره ها واقعیت ها تحریف شوند، امّا همگی به سود حقیقت تغییر می کنند. این امر بهتر از آن است که واقعیت ها سرجای خود بمانند، ولی -خدای ناکرده- به سود مفاهیم ضدّ حقیقت مصادره شوند. اسطوره ها در زمان هایی شکل گرفته اند که منادیان حقیقت برای اثبات آن، مدارک واقعی کافی در اختیار نداشته اند و با این کار خواسته اند اعلام کنند: ‌«این مفهوم مورد ادّعای ما چه واقعی باشد و چه نباشد، حقیقی ست و ما به دنبال حقیقتیم، نه تسلیم محض واقعیت». در اصل تغییر واقعیت ها پرده ای ست که برای جلوگیری از آسیب دیدن حقیقت ها، به روی رخدادهای تاریخی کشیده می شود و اینگونه می شود که اسطوره های تاریخی شکل می گیرند.

از نظر نباید دور داشت که "فلسفۀ تاریخ" -آنطور که گفته شد- از دید هر ملّتی متفاوت است. از این رو می توانیم اسطوره ها را "مرام نامۀ حزبی ملل" بنامیم. ملّت ها جهان بینی کلّی خود را از طریق زبان شیرین و همه فهم اسطوره ها برای جهانیان بازگو می کنند. وقتی می گوییم: اساطیر ایرانی،اساطیر هندی،اساطیر چینی،اساطیر یونانی،اساطیر مصری و... ، منظورمان فلسفۀ تاریخ از نگاه ایرانی،فلسفۀ تاریخ از نگاه هندی،از نگاه چینی،یونانی،مصری و... است.در کل، وقایع تاریخ بنا به پیامی که مورد نظر راویان هرکدام از ملّت ها بوده است، به صورت داستانهایی ویژه در می آیند.بر اساس دیدگاه های گوناگون، یک واقعۀ تاریخی ممکن است به چند صورت داستانی بازگو شود. علّت عمدۀ شکل گیری "اساطیر همگون" در ملّت های گوناگون -به طور خاص«در میان اسطوره هایی که هیچ پیوستگی و تماسی با یکدیگر نداشته اند و در سرزمین هایی پدیدار شده اند و روایی یافته اند که هزارن فرسنگ از هم دور بوده اند و هرکدام در یکی از گوشه های گیتی جای داشته اند»(میر جلال الدّین کزّازی، مقدّمه بر کتاب"راهی به جهان راز" از داریوش فرضی پور خرّم آبادی، ۱۳۸۹، قم، انتشارات هنارس، ص۱۲ )- نیز همین است، نه آنچه اساتید بزرگوار ادبیّات با استمداد از نظریه های روانشناسی همچون "رؤیاهای فرویدی" و بسط آن به حوزۀ تباری و جمعی و جهانی، سعی کرده اند آن را «خاستگاه نمادها و پدیده هایی رازآلود که کارْل گوستاو یونگ آنها را (archetype) می نامید که در پارسی آن را به "کهن نمونه" بر می توانیم گردانید» معرّفی کنند و نام آن را "ناخودآگاه جمعی یا جهانی" بنهند. (نک: کزّازی، همان، صص۱۲و۱۳ ). در مورد اساطیر همگون که به عنوان «یکی از زمینه های رازآلود و پرسمانْ خیز و هنگامه ساز در اسطوره شناسی»، «شاخه ای از این دانش را به نام "اسطوره شناسی سنجشی" پدید آورده است»(همان،ص۱۱ )، اگر این همگونی در مورد اسطوره های ملل همخون و خویشاوند باشد و یا ملّت هایی که باهم داد و ستد تجاری و نظامی و... داشته اند، نکتۀ مبهمی در خصوص علّت این همگونی ها باقی نمی ماند؛ ولی در میان ملل دور از هم و ناآشنا به یکدیگر، قضیه مشکل می شود... . و اینجا ست که گروه پیش گفته، به جواب واقع گرایانه، دست به دامن "زیگموند فروید" و "کارل گوستاو یونگ" می گردند !

  • محتوای اساطیر

در مقام تمثیل،اگر اساطیر را به مثابۀ کوه بدانیم، کار کسانی که در حوزۀ اسطوره پژوهی فعالیت می کنند، دو نوع است: ۱- کوهنوردان و صخره نوردان که کوه(اسطوره) را فتح می کنند و به زیبایی و شکوه ظاهری آن توجّه دارند و از جنبه های زیبایی شناسی ادبی یا روانشناختی به آن می پردازند. ۲- کاوشگران معدن، آنهایی که حقیقت وقایع تاریخی را به سان رگه های طلا و جواهر و... از دل سنگ های کوه(اسطوره) اکتشاف کرده، به بیرون می کشند.

امّا باید توجّه داشت که اسطوره ها از یک لحاظ به قصرهای بهشتی ماننده اند؛ قصرهایی که بعضاً در وصفشان آمده: "از بیرون مانند درونشان و از درون مانند بیرونشان اند". اسطوره ها نیز، باطن شان که همان محتوا و پیام(فلسفۀ تاریخ) است، از ظاهرشان آشکار است و ظاهرشان که رخدادهای مبتنی بر واقعیت تاریخی ست، از دیدگان پنهان مانده و هستۀ آنها را تشکیل می دهد. کار یک اسطوره پژوه دارای رویکرد تاریخی، استخراج رگه های وقایع تاریخی از دل سنگهای کوه اسطوره است. به تعبیری، اسطوره ها سه لایه دارند: ۱- وقایع تاریخی، ۲- حوادث داستانی، ۳- پیام و محتوا.

برای تفسیر اسطوره ها در قدم اوّل باید از چگونگی شکل گیری آنها آگاه باشیم و این امر نیز مستلزم آن است که نوع آنها را از نظر دسته بندی تخصّصی اسطوره شناسی تشخیص دهیم و همیشه به این نکته نیز توجّه داشته باشیم که در بعضی موارد، "فراموشی ها" و "شاخ و برگ یافتن ها"ی وقایع تاریخی عمدی بوده است. باید مراقب باشیم که: از طرفی در هنگام کشف وقایع تاریخی، از پیام اساطیر غافل نشویم؛ زیرا این پیام ها هستند که تعیین می کنندوقایع تاریخی در بازگویی داستانی به چه شکل دربیایند. و از طرفی دیگر برای یافتن پیام اساطیر، حوادث داستانی را به کناری ننهیم؛ زیرا تنها با مقایسۀ صورت واقعی و داستانی حوادث است که متوجّه تغییراتی که در بازگویی آن اِعمال شده است می گردیم و از این راه، به پیام آنها پی می بریم.

ناگفته نماند که ما دو نوع فلسفۀ تاریخ داریم: ۱- نوعی که از تفسیر مقطعی وقایع جزئی و خاصّ تاریخی با تجزیه و تحلیل آنها به دست می آید. حسن آن در دقّت فراوان و نزدیک به صحت بودنِ نتایج گرفته شده اش می باشد. ولی عیب آن در این است که این نتایج هرچند برای مقطع مشخّصی صحیح است، ممکن است قابل تعمیم برای همۀ تاریخ نباشد. ۲- نوعی که برعکس، نگاه کلّی نگر دارد و از تمامی تاریخ بشریّت از ابتدای آفرینش تا پایان آن سخن می گوید. حسن آن نیز در همین نگاه فراگیر و همه جانبۀ آن است. ولی عیبش در این است که به خاطر نگاه کلّی اش، ممکن است از یکی ظرایف -ظرایفی که بر روند کلّی تاریخ تأثیرات بزرگی می گذارند- غافل شود. پس در هنگام پرداختن به فلسفل تاریخ(پیام اساطیر) نیز باید مراقب باشیم هر دو نگاه جزئی نگر و کلّی نگر را باهم اعمال کنیم. در غیر اینصورت -آنطور که شاهدیم- کار به جایی می رسد که هر نوع تفسیری که از روند عمومی تاریخ بشر ارائه گردد، با دلایل ویژۀ خود خواهد توانست درست بنماید و علّت اصلی جدال جهان بینی ملّت ها از هم و حتّی جدایی آنها از یکدیگر نیز، همین است.

  • هنر فردوسی و شاهنامه

در اینجا، جا دارد ذکر خیری هم از حکیم توس بکنیم و پرده از یکی دیگر از شگرفی های این مرد بزرگ برداریم:

شاهنامۀ فردوسی بر اساس آنچه که تا حال گفته شد، از نظر منحصر به فرد بودن شیوۀ روایتش شاهکار است؛ چرا که بخش اوّل را که کمتر شناخته شده ترین قسمت تاریخ ایران -و به اصطلاح دوران پیش از تاریخ ایران- است، برای اثبات کلبیات جهان بینی ایرانی به کار گرفته است. بخش دوم را که اندکی بیشتر شناخته شده -و به اصطلاح دوران آغاز تاریخ ایران- است، به عنوان حوادثی مقطعی، برای بخش نخست شاهد گرفته است. پس از آن، بخش سوم را می آورد که تاریخ شناخته شده و رسمی ایران به شمار می آید. گفتنی ست این سه بخش را معمولاً به ترتیب: اسطوره ای، حماسی و تاریخی نامیده اند که البتّه نامگذاری صحیحی نیست.


پایان

امید شمس آذر
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی از رفیقان سنّی مذهب مان تعریف می کرد:

پدربزرگ من هرساله در سالروز شهادت حضرت علی(ع)، سفرۀ بزرگ اطعام می گسترد و حدود ۴۰۰ نفر را که اکثراً از بزرگان و افراد معتبر هستند، از این خوان کرم بهره می دهد... .

یک بار به هنگام مهمانی رو به پدربزرگم کردم و با صدای بلند به طوری که هفت-هشت نفر از بزرگان مجلس نیز بشنوند، از او پرسیدم: "پدربزرگ! مگر حضرت عمر و حضرت عثمان هم شهید نشده اند؟ چرا شما فقط هنگام شهادت حضرت علی بساط مهمانی مهیّا می کنید؟ ". پدربزرگم که مطلب را دریافته بود با اشاره به من فهماند که: "فعلاْ ساکت باش! مهمان ها که رفتند، در خلوت جواب سؤالت را می دهم". وقتی مهمان ها متفرّق شدند، گفت که:

"ای پسر! آیا تو علی را با عمر و عثمان یکی می کنی؟ علی کجا، دیگر صحابه کجا؟...."؛

و آنقدر از فضایل علی(ع) گفت و گفت تا من از این لحاظ کاملاْ قانع شدم. امّا سؤال بزرگتری در ذهنم نقش بست. پرسیدم: "اگر اینچنین است، پس اهل تشیّع بر حقّند؟!". پدربزرگ جواب داد:

"ببین! علی دنبال قرآن راه افتاد که شد علی. امّا شیعه قرآن را رها کرده و دنبال علی راه افتاده. فرق ما با آنان در این است !!".

امید شمس آذر
۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای کرکس قلندر سر باز باشکوه

خوش می روی به جاه! مرا هم ببر به کوه

 

از قاف گو که چه خبر آورده ای دگر؟

سیمرغ را بگو که شود باز جلوه گر

 

اینجا بر آنکه واقف راه است راه نیست

ترس از حضور حق به میان است و گاه نیست

 

سیمان و آهنند دو معیار پیشرفت

با سرب می توان به پس افکند و پیش رفت

 

دیگر دلی نمانده که حرفی کند قبول

اصلاً کدام حرف که در دل کند دخول؟

 

درب کلاسشان همه مسدود گشته است

از برف هم که نه، ز دم و دود گشته است

 

اینند خلق و من شده ام بین خلقْ خلق

آب است زیر کاه و پیاله ست زیر دلق

 

-می خواهم عذر- یا که پهن زیر روغن است

از تو نهان چه باد؟ یکی هم دل من است...

 

بازآ ز سوز دل یکی آتشفشان شویم

آتشفشان به خرمن این که کشان شویم

 

دیر آشنای غصّه و درد است «شهسوار»

کرکس چران روز نبرد است «شهسوار»

 

دستش بگیر کآمده زاین بی کسی ستوه

ای کرکس قلندر سر باز باشکوه !

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در خیابان که راه می روم، هرگاه خانمی از روبرو بیاید سرم را می اندازم پایین؛

امّا اگر آن خانم چادری باشد....

سرم خود به خود پایین می افتد.

حجاب برتر یعنی این.

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۸:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر


نکته ها هست بسی

ثبت موقّت کرده م !

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

عاشقی سه مرحله دارد:

۱) دلشکستگی، ۲) دلخستگی، ۳) دلبستگی.

ترتیب دقیق لازم نیست رعایت شود، ولی دلبستگی باید آخر از همه بیاید. چون در غیر این صورت، مانع از بصیرت شده و انسان را کور می کند.

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

چه بد بود که ز بعد دعا گناه کنی

ثواب نیک به کردار بد تباه کنی

 

چه بد بود که پس از باز گشت و استغفار

دوباره نامۀ پاکیزه را سیاه کنی

 

چه بد که توبۀ خود بشکنیّ و یوسف را

ز جاه کرده به در باز سوی چاه کنی...

 

شود چو حوض گل آلود دل چو آینه صاف

در آن توان نظری سوی عکس ماه کنی

 

چگونه خواهی از این ورطه جان به در بردن؟

در آب تار و مشوّش چسان نگاه کنی؟

 

ز ذات اقدس حق در طریق حق جویی

مدد طلب بکن و سیر آن بخواه کنی

 

در این طریق نخستین قدم از انسان است

تو سالکی که سفر سوی بارگاه کنی

 

که بارگاه نیاید به سوی تو آری

بگیر توشۀ خود را که رو به راه کنی

 

« تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار»

که شاهکار کنی لیک گاه گاه کنی

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۷:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

افلاک که در دایرۀ تمکینند

جمله به غبار حضرتش مسکینند

 

ترسا به مسیح(ع) گفت فرزند خدا

ای وای! اگر مهدی(عج) ما را بیینند

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۷:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

از کج سریّ و عصیان، گشته م دچار نسیان

جانم ملول گشته، از کثرت معاصی

 

آه از فساد طغیان، داد از هوای سرکش

فریاد از این گناهان، افغان ز نفس عاصی

 

ترسم به روز میعاد گویند: نیست سودی

بر حال تو به توبه تا لابه و مراثی

 

این نیست جنگ صفّین، دیگر اثر ندارد

اندر میان میدان ترفند عمروعاصی...

 

پس رحم کن الهی، بر این ضعیف طاغی

من نیز اگر بخواهی گویم تو را سپاسی

 

نشناختم مقام و جاه تو را از اوّل

باید ز سر بگیرم درس خداشناسی

 

 

امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

صدّیقه نیک زبان در سال 1327 در سلماس به دنیا آمد. کودکی اش در کوچه باغهای سلماس گذشت. دوران ابتدایی را در دبستان پروین اعتصامی سلماس و دوران دبیرستان را در دبیرستان سعدی سپری کرد. بعد از اخذ دیپلم طبیعی، به سپاهی دانش رفت و در روستای برگشاد خدمت کرد. او از کودکی به ادبیبات علاقه داشت و از همین تدریس به بچّه های روستایی به عنوان دوران شیرین زندگی خود یاد می کند.


نمونۀ اشعار:

بیر قرانلیق گئجه ده یم

پنجره مدن باخیرام

بیرالیمده بئشیگی ییرقالییرام

بیر الیمنن حسرت ایله آخان گؤز یاشیمی سیلیرم

یاغیش یاغیر

بئشیک جیریلداییر

هئچ اؤز سسیمی ائشیتمه میشم

کیپریکلریمین آلتیندا، ناکام قالان آرزولاریمی تصویره چکیرم

ایاقلارین یئره گوپسورلر

اللرین بیر_بیرینه چالیرلار

سسی گؤیه قالخیب

منی گلین آپاریرلار

بئلیمی برینن باغلیرلار

آیدینلیغا... باریشا

سس گلدی یئدی اوغلان، بیر قیزا

دواغیمی چؤپلرینن بوکدولر

سعادته... شادلیغا... اومودلارا

گونشه، آیا، اولدوزلارا

مبهوت بیری کیمی تانیمامیش

بیراورتاما قدم قویدوم

هئچ بیلمدیم

کیمینین سوغاتیام

کیمینین پاییام

کیمینین قدری

کیمینین ال یازیام

گونشیمی، آییمی، اولدوزلاریمی باغلادیم بوغچایا، آسدیم قولوما

گئدیم

هئچ اؤز سسیمی ائشیتمه میشم

بیرم بئلیمده باغلامیش قالدی

دوغیم دوواردان آسلی قالدی

گئتیرمه دیم اوغلانسیز قالدی

ییرقالادیم بئشیگی

سیلدیم گؤز یاشیمی

هئچ اؤز سسیمی ائشیتمه میشم.
امید شمس آذر
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر