حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

یا فارس الحجاز(عج)! تو ادرکنی از کرم
ورنه هزار تیغ جفا می برد سرم
 
با صد نیاز سوی تو گردانده ام چنان
چشمان چون حوالی شرجیّ بندرم
 
صد مرغ آه از قفس سینه ام پرید
در حسرت لقایت ای امّید آخرم!
 
خورشید مغربم! همه داغم، ولیک خلق
خاموش و سرد بیندم از روی ظاهرم
 
«پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم
شمعم که جان گدازم و دودی نیاورم»*
 
دست از تو برندارم و هر دم بدون تو
می سوزم از فراقت و صبر است یاورم
 
امّا چنین که دوری تو طاقتم ربود
انگار یار خسته شده، رفته از برم...
 
از فجر تا فرج دو قدم بیش راه نیست
سخت است بر من این دو قدم بی تو بسپرم


فجرت رسید، پس فرحت گوی کی رسد؟

سبزیت اید از پی سرخیت، سرورم!


یک یا علیّ و بعد هم الله اکبر است
چشم انتظار آن سر و دست مظفّرم
 
«با غمزه ای نواز دل پیر جیره خوار»**
من ریزه خوار صحبت رند قلندرم...
 
بشنو که هر کسی به غم تو ست مبتلا
در پیش وی بسی ز دم او ست محترم
 
می خواند: "ای قلم! یوخ اثر سؤزلریمده" این
می گوید آن یکی: آقا جون! قربونت برم 
 
ای چارده! که چارۀ بیچارگان تویی
بی چون و بی چرا کمکم کن! که مضطرم
 
از دیگران ندارم امید عنایتی
یا فارس الحجاز(عج) تو ادرکنی از کرم!
 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* تک بیتی از بانو زیب النّساء هندی (مخفی)
** برگرفته از بیتی از امام خمینی(ره):
ما ریزه خوار صحبت رند قلندریم 
با غمزه ای نواز دل پیر جیره خوار.



Image result for ‫یا فارس الحجاز ادرکنی‬‎



امید شمس آذر
۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

مشت در جاهایی نمونۀ خروار است که تصادفی برگرفته شده باشد

و نه با جستجو و جمع‌آوری دانه به دانه

***

 

معنویّت‌گرایی‌هایی از این سخ که:

"تصوّر نکنید بهشت از جنس باغ‌های دنیوی است"،

عین مادّی‌گرایی است.

***

 

برای درمان آسیب‌های اجتماعی باید از ظرفیّت شریعت استفاده کرد

نمایش انتقادی آنها اوضاع را خراب‌تر می‌کند و بس

***

 

اگر انسان عجیب‌ترین مخلوق خداست،

ایرانیان هم عجیب‌ترین ملّت جهانند

***

 

جوانان دم بخت!

توت را اگر بشویی شیرنیش از بین می‌رود

اگر هم بخواهی شیرین بخوری، خاک توی دهانت می‌رود،

پس به دنبال چشم و دل پاک و روابط اجتماعی بالا در یک جا نگردید.

***

 

- این مشکل خودتونه.

: نگفتم که حلّش کن، گفتم درکش کن.

***

 

وقتی از یه مغازه‌ای یه برندی رو میپرسم که ندارن،

طوری نگام میکنن که انگار دوربین‌مخفیه!

***

 

از لذّت‌های بچّگیم یکیشم این بود که

موقع پختن شیر بالاسر مادرم کنار اجاق‌گاز وایستم

وقتی خواست سر بره فوتش کنم

***

 

مردم آنقدر برای فتنۀ 98 آماده‌اند

که هیچ‌کدام از سیاسیون جرئت نکنند "جینقیر"شان را درآورند

***

 

نتیجۀ اقتصاد برجامی فقط این وضعیّت فلاکت‌بار کنونی نیست هااا!

یادمان نرود که مراکز صنعت هسته‌ای هم تعطیل هستند.

***

 

آقای روحانی! "فکر کردید اگر علیه سپاه سخنی گفتید، در کشور اختلاف میفته؟"

***

 

من که بچّه بودم فکر میکردم شعر "یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور" سرودۀ حضرت یعقوبه،

شما چطور؟

تازه، فکر میکردم شعر "آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟" هم سرودۀ رستمه!

***

 

 

امید شمس آذر
۲۶ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۰۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۵ نظر
شخصاً اعتقادی به چندگانه بودن هوش‌های بشری ندارم و تعبیر صحیح ان را مجاری چندگانۀ هوش بشری می‌دانم. با این‌همه و با این توضیح، مطالعۀ کتاب MI و هوش‌های چندگانه نوشتۀ هوارد گاردنر ترجمۀ حمیدرضا بلوچ را به همۀ شما نیز توصیه می‌کنم. بخشی از این کتاب، مربوط به سؤالاتی از گونۀ خودارزیابی در جهت بازشناسی هشت مجرای پیش‌گفتۀ به کارگیری هوش است که تحت عنوان‌های "هوش زبانی، هوش منطقی_ریاضی، هوش مکانی، هوش حرکتی_جسمانی، هوش موسیقایی، هوش میان‌فردی، هوش درون‌فردی و هوش طبیعت‌گرا" نامگذاری شده‌اند. با تأیید یا ردّ هرکدام از مواردی که به عنوان شاخصه‌های برتری در هر یک از این زمینه‌های هشت‌گانه معربفی شده‌اند، می‌توانید به هوش خود در این زمینه‌ها نمره بدهید و آنها را در مورد خود رتبه‌بندی کنید. البتّه پرواضح است که این رتبه‌بندی‌ها شاخص و معیار نهای نخواهند بود، ولی تصویری کلّی از این موضوع می‌توانند به دست دهند. من خود بر اساس تست اوّلیّه‌ای که از خود به عمل آوردم، بیشتر از همه، در زمینۀ هوش درون‌فردی کارکرد بالایی دارم، بعد از آن هوش زبانی، سپس به ترتیب هوش موسیقایی، هوش میان‌فردی، هوش مکانی، هوش حرکتی_جسمانی، هوش منطق_ریاضی و آخر از همه هوش طبیعت‌گرا. نمرۀ میانگینم هم از صد 5 / 74 است که برای خودم بد نیست. شما چطور؟ دست به کار شوید.

امید شمس آذر
۲۶ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۲۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

عاشّیق‌ها، بدیهه‌سرایان خنیاگرِ ساز به‌دست آذربایجانی هستند که خود می‌سازند، خود می‌نوازند، خود می‌سرایند و خود از بر می‌خوانند. ریشۀ آنان را "گوسان" های دوران اشکانی دانسته‌اند که در آن زمان علاوه بر ساز و آواز، به دوره‌گردی در شهرها و روستاها و حضور بر سر بالین بیماران مبادرت ورزیده و می‌توان گفت به نوعی معتقد به موسیقی‌درمانی بوده و در این زمینه به فعّالیت می‌پرداختند. گوسان‌ها به نوبۀ خود، الگوبرداری جدیدتری از "شامان / شمن" ها و سپس "گام" های ترکان باستان بودند که در ابتدا علاوه بر پرداختن به آنچه ذکر شد، نقش کاهن، طبیب و جادوگر هم داشتند و دین ترکان و مغولان باستان یعنی دین شمن که مبتنی بر پرستش عناصز طبیعت و در رأس آنها "تاپ‌تانگری/کوکوتانگری" به معنای آسمان آبی جاویدان بود، از نام آنان گرفته شده است. در دوران ساسانی و اوایل دوران اسلامی، به خاطر سیاست‌های تمرکزگرایانه و اعمال سخت‌گیری‌های ملّی و دینی نسبت به عناصر بیگانه که از جانب حکومت‌ها برقرار بود، اثر چندانی از این صنعت در داخل ایران به جز شخصیّت نیمه‌افسانه‌ای "دده قورقود" که در کتابی به همین نام بازمانده از قرن پنجم هجری از مؤلّفی نامعلوم یاد کرد شده، دیده نمی‌شود. در عوض، با سکونت ترکان مهاجر سلجوق_اغوز در آناتولی که در حال پروردن نطفۀ امپراتوری عظیم عثمانی بعدی در خود بود، این صنعت در آن سرزمین با هویّت جدیدش پا گرفته و بالیده شد تا نهایتاً با نام عاشّیقی (= عاشقی) در دورۀ صفوی وارد آذربایجان شده و در آنجا تثبیت گشت.

عاشّیق‌ها با ساز زهی ویژۀ خودشان شناخته می‌شوند که نام تخصّصی‌اش "قپوز" است، ولی در میان عامّۀ مردم با همان نام "ساز" شناخته می‌شود. گاهاً نیز لباس مخصوصی به همراه کلاه قفقازی سیاه -که در اصل از پوست برّه تهیّه می‌شود- به تن می‌کنند. هر شهری نواهای مخصوص خود را دارد و گفته‌اند روی‌هم نواهای عاشّیقی آذربایجانی بالغ بر 72 مورد است. موضوع اشعارشان نیز عمدتاً داستان‌های منظوم حماسی و گاهاً عاشقانۀ قهرمانانی از قبیل "قاچاق [و در اصل قوچاق] نبی"، "اصلی و کرم"، "سارای" و در رأس همه "کوراوغلو" است که این آخری تا آنجا که تاریخ به خاطر دارد، از رؤسای قبایل جلالی (ترکان شافعی‌مذهب مقیم قلمرو عثمانی) بوده که به دلیل عقاید صوفیانه و تعارض با عثمانی، در دورۀ صفویّه به ایران می‌کوچند و فرهنگ بازپروری شدۀ ترکی را -البتّه چندین قرن پس از استقرار زبان ترکی- با خود به ایران و آذربایجان می‌آورند که بارزترین مظهر آن، همین صنعت عاشّیقی است. کوراوغلو را که نام اصلی‌اش "روشن" بوده و به خاطر اینکه پدرش را کور کرده بودند به این لقب یعنی کورزاد معروف شده، مانند بسیاری از شخصیّت‌های تاریخی و نیمه‌تاریخی ایرانی و غیرایرانی از قبیل یعقوب لیث صفّار، سمک عیّار، سیمون بولیوار، رابین هود و غیره، از جرگۀ "عیّاران" و محلّ استقرار و مبارزه‌اش را نیز که در داستان‌ها قلعۀ "چنلی‌بئل" ذکر شده، مطابق با قلعۀ "هؤدر" در سلماس کنونی دانسته‌اند. عاشّیق‌ها که در روایت‌های خود از زبان او نغمه‌های مختلفی را نقل می‌کنند، این احتمال را قطعی نمایانده‌اند که او خود نیز عاشّیق بوده و علاوه بر تفنگ و همچنین اسب معروفش "قیرآت" به معنی اسب قیرگون (یا شاید هم بکش و بنداز!)، دارای ساز نیز بوده است و البتّه از نظر تاریخی به این آسانی قابل اثبات نیست. (مورّخی مانند جناب آقای فیروز منصوری، کوراوغلو را از نظر تاریخی مطابق با عثمان پاشا از سرداران عثمانی دانسته که البتّه دارای سندیّت تاریخی کافی نیست).

از عاشّیق‌های معاصر معروف آذربایجان، می‌توان عاشّیق علعسگر (علی‌اصغر)، عاشّیق فرهاد، عاشّیق درویش وهّاب‌زاده، محمّدحسن شمس‌آذر (پدربزرگ نگارنده) که در قید حیات نیستند و همچنین عاشّیق محمّدحسین دهقان، برادران مناف و محبوب رنجبر، پدر و پسر بولود و سهند ساعد، باباعلی جوانمرد و بسیاری دیگر را نام برد. آنان گاهی در مراسمات جشن و عروسی، خارج از نواهای اصلی عاشّیقی، نغمه‌های شادی را نیز اجرا می‌کنند که بر پایۀ آهنگ‌ها و ترانه‌های محلّی متداول منطقه می‌باشد. باید توجّه داشت که مرکز اصالت این صنعت در آذربایجان غربی و شهرهای چون ارومیّه، سلماس، نقده و میاندوآب است و با توجّه به نزدیکی به مرکز ترکیۀ کنونی، طبیعی است که هرچه به طرف شرق آذربایجان پیش برویم، از اصالت آن کاسته خواهد شد؛ به طوری که عاشّیق‌های تبریز که عمدتاً در پی خلق شادی هستند تا مایه گذاشتن از جان و دل برای نقل داستان‌های حماسی، آواز خود را علاوه بر قپوز -که در ناحیۀ غربی به صورت تک‌ساز نواخته می‌شود- با سرنا همراه می‌کنند و در نواحی اردبیل تقریباً اثری از این صناعت به چشم نمی‌خورد. برعکسِ صنعت مدّاحی که مرکزش در اردبیل و زنجان بوده و هرچه به غرب پیش می‌رویم، از حدّتش کاسته می‌شود تا نهایتاً در ارومیّه به صفر میل می‌کند. (توجّه داشته باشید که اردبیل خاستگاه صفویّه است، ولی ارومیّه شهر موسیقی‌دانان و صوفیان و اقلّیت‌های دینی و محصول اصلی کشاورزی‌اش نیز انگور است!). بسیاری از بزرگان صنعت عاشّیقی، یا مانند برادران رنجبر و شاعری چون زنده‌یاد عبدالرّحمان طیّار قولنجی معروف به دده‌کاتب خود از جلالی‌ها هستند که از نطر مذهبی و زبانی برخلاف عموم اهالی آذربایجان، با ترکیۀ امروزی قرابت دارند و یا مانند پدربزرگ نگارنده، در اشعارشان طبق سنّتی که پیرو آن بوده‌اند و تحت تأثیر فولکلور، عقاید و فرهنگ عامّۀ آنان، اصطلاحات ترکیه‌ای به کار برده‌اند. در قلمرو کنونی جمهوری آذربایجان نیز خبر و اثری از آن عاشّیقی اصیل و اوّلیه دیده نمی‌شود و هرچه هست، همان نغمه‌سرایی‌های نوع دوّم یعنی اجرای ترانه‌های خارج از نواهای عاشّیقی است که تنها همراهی با ساز آن را بر خود یدک می‌کشند. گاه برخلاف سنّت دیرین به جای اینکه نغمه را به صورت سرپا اجرا کنند، نشسته ایفا می‌کنند (خوانندگان حسّاس موسیقی اصیل ایرانی مانند محمّدرضا شجریان نیز مقیّدند که همیشه نشسته به اجرا بپردازند) و گاه در بدعتی شگفت‌انگیز، زنان دست به این اقدام می‌زنند!

با این‌همه، به برکت حضور فنّاوری ماهواره در میان ملّت کتابخوان(!) ما، اکنون همان خوانندگان مراسم عروسی -که بعضاً از طایفۀ نسوان نیز هستند- خود را با افزودن یک "اِشِل" ساز، به عنوان عاشّیق جا زده‌اند (هر ساز به دستی عاشّیق نیست، چنان‌که هر چادربه‌سری محجّبه!) و از همان راه دور در این دیاری که پایگاه و جایگاه اصلی این هنر است، در میان نسل‌های جدید، اقدام به پرورش شاگرد برای خود می‌کنند. شاگردانی که نه چیزی از نواهای 72 گانه حفظند و نه از داستان‌های کهن محلّی. نه شاعرند، نه فوت و فنّ آواز بلدند و نه حتّی صدای غرّایی دارند. تنها هنرشان این است که همان ترانه‌هایی را که عموم مردم ما -و با استعداد شگرفی مادران‌مان- در عروسی‌ها می‌خوانند، به جای سازهای دیگر، با قپوز اجرا کنند و تمام! لباس‌های‌شان را نیز جور دیگری می‌پوشند و دربارۀ لفظ خودمانی عاشّیق یا همان عاشق، نظریّات زبان‌شناسی دیگری ارائه می‌دهند! امّا از همه جالب‌تر و خاک‌برسری‌تر اینکه عاشّیق‌های اصیل را هم عاشّیق نمی‌دانند و آنان را با نام "مُقامات‌خوان" می‌شناسند؛ انگار خودشان "ترانه‌خوان" نیستند!! سیمای استانی هم در جهت بازگشت به فرهنگ خودی، بدون تفکیک اصل از بدل، هردوی این گروه‌ها را در کنار یکدیگر با نام عاشّیق معرّفی و تبلیغ می‌کند. تا آخر و عاقبت‌مان چه شود... . قهوه‌تو بخور.


کنگره بین‌المللی عاشیقلار با حضور ۳۰۰ عاشیق در تبریز برگزار می‌شود


امید شمس آذر
۲۵ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۲۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر
واژۀ تمدّن در لغت از ریشۀ عربی مدینه به معنی شهر گرفته شده و در کل به "شهرنشینی" قابل ترجمه است؛ ولی در اصطلاح به "مجموعه داشته‌های مادّی یک ملّت" اطلاق می‌شود. بر اساس این تعریف، تمدّن‌های زیادی در طول تاریخ بشر تا به امروز قابل شناسایی‌اند، مانند تمدّن بین النّهرین، تمدّن ایران باستان، تمدّن غرب و... . تمدّن اسلامی در این میان، یکی از بزرگترین تمدّن‌های بشر است که بر پایۀ اعتقادات دینی بنا شده و برای چندین سدۀ پیاپی منتهی به قرن 7 هجری / 13 میلادی افتخار درخشان‌ترین تمدّن جهانی را یدک می‌کشید.

 

ویژگی‌های تمدّن اسلامی

تمدّن اسلامی ویژگی‌های خاصّی دارد که آن را از سایر تمدّن‌ها متمایز می‌کند:

1- تمدّن اسلامی از نظر جغرافیایی در مرکز جهان شناخته‌شدۀ آن روزگار ظهور کرده است. این امر باعث شده در مدّت کوتاهی بتواند قلمرو خود را به آسانی در اطراف و اکناف خاستگاه اوّلیه‌اش گسترش دهد و امروز بخش وسیعی از جهان را در اختیار بگیرد.

2- از نظر تاریخی نیز، تمدّن اسلامی در زمانی ظهور کرد که به تعبیری "نیمروز تاریخ" محسوب می‌شود و -عطف به نظرات جامعه‌شناسان غربی- در حکم حدّ فاصل دوران سیطرۀ اسطوره و دوران سیطرۀ علم بوده است. آنان در میان این دو دوران، دوران سیطرۀ دین را نیز قرار می‌دهند؛ ولی ویژگی خرافه‌ستیزی و علم‌محوری اسلام، آن را اساساً از تمام ادیان موجود دیگر متمایز می‌کند. به نحوی که اسلام را نه می‌توان -در تعریف غربی دین- بخشی از سنّت جوامع اسلامی دانست و نه دنبالۀ اسطوره‌های ملل مسلمان. از میان رهبران ادیان بزرگ جهان نیز، پیامبر اسلام (ص) تنها رهبری است که به لحاظ تاریخی، کوچکترین ابهامی پیرامون شخصیّتش وجود ندارد.

3- بستر ظهور این تمدّن نیز، سکونتگاه اقوامی بدوی بود که خود فاقد سابقۀ تمدّنی روشنی بودند و به همین دلیل، از داشته‌های معنوی تمدّن‌های پیشین ارث چندانی نبرده و کاملاً مستقل و متّکی به داشته‌های خود، بالید و رشد کرد.

4- عوامل اشتراک‌دهندۀ میان ملل مسلمان مانند خدای واحد، قبلۀ مشترک، کتاب آسمانی و شخصیّت حضرت رسول(ص) نیز همگی به دور از تغییر و تحریف بوده و در طول زمان اصالت نخستین خود را حفظ کرده‌ و از دستبرد عوامل انسانی مصون مانده‌اند.

5- پیام آسمانی اسلام حتّی در دوران اوج فتوحات نیز برای جوامع میزبان جذّاب بوده و عواملی که موجبات نارضایتی آنان می‌شده، نتوانسته‌اند این پیام را تحت تأثیر خود قرار دهند. از این رو فتوحات اسلامی –حتّی اگر بعضاً آلوده به انگیزه‌های مادّی نیز بوده باشد- در درجۀ اوّل حامل همین پیام معنوی بوده و از این رو با دیگر فتوحات تاریخ متفاوت است.

 

جملگی این ویژگی‌ها روی هم، به تمدّن اسلامی موقعیّتی ممتاز و منحصر به فرد بخشیده است و باعث شده است تا مدّت‌های طولانی بتواند به لحاظ پیشرفتگی علمی و سبک زندگی مترقّی، رتبۀ نخست در جهان را از آن خود سازد؛ امّا از اوایل قرن هفتم به بعد،عوامل چندی این طلایه‌داری را از دست تمدّن اسلامی خارج کرده و سپس به تدریج به دست تمدّن کنونی غرب سپرد. پیش از یادکرد از این عوامل، ذکر این نکته ضروری است که: تمدّن اسلامی در حال حاضر نیز برقرار و زنده است. آنچه که موجب دغدغۀ خاطر اسلامگرایان است، افول جایگاه این تمدّن در سطح جهان است و نه خود آن.

 

عوامل افول جایگاه تمدّن اسلامی

عوامل افول این جایگاه به دو دستۀ عوامل درونی و عوامل بیرونی قابل تقسیم‌اند. در مورد میزان اهمّیت هر یک از آنها در این باره، میان صاحب‌نظران اختلاف وجود دارد؛ ولی در اصل آنها اختلافی نیست که اجمالاً از این قرارند:

الف: عوامل درونی)

1- بروز تفرقه و انشقاق میان امّت اسلام از همان ابتدای تاریخ تمدّن اسلامی که علاوه بر "زمینی" شدن بسیاری از مبانی آسمانی اسلام در عمل، اتّحاد مسلمانان در بزنگاه‌های مهمّ تاریخی را نیز به شدّت خدشه‌دار کرد.

2- دور افتادن حکومت‌های اسلامی از اصول کیفی اوّلیۀ اسلام و بسنده کردن آنان به معیارهای کمّی متداول در میان حکومت‌های دیگر از قبیل وسعت قلمرو و شمار اتباع، شکوه ظاهر شهرها و سازه‌ها، رونق تجاری هنر و صنعت و بی‌توجّهی به محتوای آن، و... .

 

ب: عوامل بیرونی)

1- حملۀ وحشتناک مغول از شرق جهان اسلام که علاوه بر برانداختن دستگاه خلافت اسلامی، با ویرانی‌هایی که به بارآورد، فرصت کمر راست کردن دوباره را از تمدّن اسلامی سلب کرد.

2- جنگ‌های پیاپی صلیبی در غرب جهان اسلام که تقریباً با حملۀ مغول به وقوع پیوسته و باعث فرسایش قدرت سخت جهان اسلام در آن روز شد.

 

بازیابی جایگاه تمدّن اسلامی در عصر حاضر

هرچند دو عامل بیرونی پیش‌گفته (حملۀ مغول و جنگ‌های صلیبی) در کنار کارشکنی‌های مداوم و مخفیانۀ دشمنانی چون یهود، باعث به زمین خوردن جهان اسلام شد، امّا کاستی‌های درونی موجود در خود جهان اسلام بود که مانع بازیابی مجدّد نیروهای تحلیل‌رفتۀ آن گشت. همین کاستی‌های پیش‌گفته، جهان اسلام را در طیّ سده‌های‌ بعدی درگیر دو پدیدۀ استبداد داخلی و استعمار خارجی ساخت؛ دو پدیده‌ای که به موازات هم پیش آمده و در دورۀ معاصر به نحوی هوشمندانه با هم پیوند یافتند تا غلبۀ تمدّن نوین غرب را در جهان اسلام اعلام نمایند.

مردم و مصلحان مسلمان –و به طور بارزی علمای شیعه- در قرون اخیر در مقابل دشمنان اسلام ایستادگی کرده و حرکت‌های چندی برای بازیابی جایگاه تمدّن اسلامی راه انداخته‌اند که بعضاً به پیروزی رسیده و بعضاً با شکست مواجه شده است. مهمترین حرکت اخیر از این سنخ، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) بوده است که در دهه‌ها و سال‌های گذشته موجب پیدایش موجی از بیداری اسلامی خاصّه در جهان عرب گردیده که در رسانه‌ها به "بهار عربی" معروف شده است. شاخه‌های متعدّد این حرکت‌های اخیر نیز چه به ثمر برسند و چه با ناکامی مواجه شوند، نقش سرنوشت‌سازی در آیندۀ معادلات سیاسی و فرهنگی منطقه ایفا می‌کنند.

هرچند عدّه‌ای از اسلامگرایان فعّال در کشورهای منطقه که اصطلاحاً دارای مرام "پان‌اسلامیست" هستند، دغدغۀ احیای تمدّن گذشتۀ اسلامی را در سر دارند، امّا نسل جدید اسلامگرایان ایرانی به پیروی از رهبر کنونی انقلاب اسلامی، در اندیشۀ تحقّق تمدّن نوین اسلامی بوده و در جهت برپایی آن می‌کوشند. تفاوت آن با تمدّن قبلی، در زدودن کاستی‌های موجود و پیراستن نقاط ضعف و عوامل آسیب‌پذیری آن و همچنین سازگاری بیشتر آن با دنیای امروزی و دعوت آگاهانۀ دیگران به سوی پیام اسلام است. دو رکن عمدۀ آن نیز –چنانچه پیش‌تر عنوان شد- عبارتند از: پیشرفت علمی و سبک زندگی اسلامی. به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی ایران به خاطر تأسّی از اندیشۀ شیعه و همچنین مشی تعادلی که همیشه در هدف‌گذاری‌های خود پیش گرفته است، بتواند در آیندۀ نزدیک به عنوان سردمدار تمدّن نوین اسلامی که در میان متفکّران آن به "حیات طیّبه" شهره است، شناخته شود.


امید شمس آذر
۰۸ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۱۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر
بعد از خاتمۀ دور اوّل و دوّم جنگ‌های ایران و روس در زمان فتحعلی شاه قاجار و انعقاد قراردادهای ویران‌کنندۀ گلستان و ترکمانچای، محمّدشاه جانشین فتحعلی شاه برای ترمیم جراحات ملّی به هرات لشکرکشی کرد تا جلوی تجزیۀ این بخش مهم از خاک ایران را بگیرد. همزمان نیروهای انگلیس در جزیرۀ خارک پیاده شدند و دولت وقت بریتانیا ایران را تهدید کرد که اگر دست از محاصرۀ هرات برندارد، در جنوب ایران پیشروی خواهند کرد. بدینسان محمّدشاه از محاصرۀ هرات منصرف شده و تن به جدایی این بخش از خاک ایران داد تا به جای ترمیم، نمکی باشد بر جراحات پیشین. همان انگلیس در دوره‌های بعد نیز با ادامۀ اشغال جزایر خلیج فارس و تحریک اعراب منطقه به مناقشات فرسایشی با ایران بر سر مالکیّت اروندرود (که در زمان صدّام حسین در قالب جنگ تحمیلی به اوج خود رسید) و تغییر نام تاریخی خلیج فارس، به اقدامات ایذایی خود ادامه داد. در دورۀ پهلوی که ایران "ژاندارم آمریکا در منطقۀ خلیج فارس" [چه پارادوکسی!] نامیده می‌شد، حدود نیمی از این پهنۀ آبی را به کشورک‌های همسایۀ جنوب اهدا کرد و بحرین نیز که همواره جزئی از خاک ایران بوده، طیّ یک "نظرسنجی" (و نه همه‌پرسی) از ایران جدا شد؛ آن‌هم به این دلیل که انگلیس از دهه‌ها پیش، جزیرۀ بحرین را از یک طرف و جزایر سه‌گانۀ تنب کوچک، تنب بزرگ و بوموسا (که ابوموسی نامیدندش) را از طرف دیگر اشغال کرده بود و در نزد افکار عمومی چنین جا انداختند که با چشم‌پوشی ایران از حقّ حاکمیّت بر بحرین (در اصل جزیرۀ منامه)، نیروهای انگلیس از جزایر سه‌گانه خارج شده و حاکمیّت ایران بر آنها تثبیت خواهد شد و چون آن جزایر برای ایران مهم‌تر و راهبردی‌تر از بحرین بودند، دولت وقت ایران طیّ یک "معامله و بده_بستان" از بخشی از خاک خود که در دست دشمن است، صرف‌نظر می‌کند تا بخش دیگرش را از دست ندهد! بدینگونه بحرین در امردادماه سال 1350 اعلام استقلال کرد، ولی نایبان انگلیس و آمریکا در منطقه هنوز هم که هنوز است، نام خلیج فارس را تحریف می‌کنند و بر جزایر سه‌گانه ادّعا دارند و اختلافات همچنان حل‌نشده باقی مانده است.
معمله و بده_بستان دیگری در تیرماه سال 1394 بین ایران و گروه پنج به اضافۀ یک [منهای یک] صورت گرفت که طیّ آن دولت ایران تعهّد کرد تا بخش‌های مهمّی از فنّاوری علمی بومی خود را که با خون شهیدانش به دست آورده بود، در این سال‌هایی که از جان و دل برای رسیدن به رتبۀ اوّل علمی منطقه تلاش می‌کند، به حالت تعطیل درآورد تا دشمن بخشی از مال‌های دزدیده شده و غصب شدۀ ملّت او را آزاد کرده و برگرداند. جدای از اینکه چنین بده_بستانی از نظر عقلی و منطقی مردود است و نمی‌توان نام بده_بستان بر رویش گذاشت، سابقۀ گروه مقابل نیز نشانگر این است که هیچگاه چیزی نستانده‌اند که چیزی بدهند، بلکه همیشه ستانده‌اند تا باز هم بیشتر بستانند. چیزی که امروز برای خواص که سهل است، برای عامی‌ترین عوام جامعه و شاید حتّی از انسان‌ها هم گذشته، برای دام و طیور کشور ما هم! به عینه قابل مشاهده است. نمی‌دانم مشکل از کجاست؟ منطق نداشتیم، تاریخ نخواندیم یا .... ؟ فقط ای کاش این روند تکراری در همین جا قطع شود تا دانش‌آموزان ما بیشتر از این مجبور نباشند اسامی متنوّع قراردادها و امضاکنندگان آن را حفظ کنند.

امید شمس آذر
۰۷ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

علم را اگر بسته به اشخاص تعریف کنیم

جلوی پیشرفتش را گرفته‌ایم

***

 

از الزامات دوری از ریاکاری

همراه داشتن همیشگی یک قبله‌نماست

***

 

نسبت باقرخان به ستّارخان

نسبت باهنر به رجایی ست؛

هر دو در کنار هم باید یاد شوند.

***

 

قلب پادشاه بدن است

و مغز، وزیر آن.

***

 

ملّت ما خر نیست،

ولی تصمیماتی می‌گیرد که دولت او را خر به حساب آورد.

***

 

اگه گفتید اون چه پرنده‌ایه که اگه اسمشو برعکس کنیم میشه یه پرندۀ دیگه؟

.

.

.

 

خب معلومه! کبک، که اگه اسمشو برعکس کنیم میشه یه کبک دیگه.

***

 

اگه گفتید چرا رادیو موج داره؟

.

.

.

 

خب معلومه! چون توش د ر ی‌ ا داره.

***

 

خاطرخواه سکینه دایقزی!

برای اینکه دورش بگردی حتماً لازمه که مادرتو بفرستی ددر؟

راستشو بگو ببینم چیکار میخوای بکنی؟!

***

 

وقتی آدم‌های امروز خودشان از سم کام می‌گیرند و دودش را به فضا می‌فرستند،

چه شگفت که سوار مرکب‌هایی شوند که سم می‌خورند و دود پس می‌دهند؟!

***

 

اگر از من بپرسند:

تنها اقدام مثبت شاه در دوران حکومتش چه بود؟

می‌گویم:

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

***

 

ببینم!

از هشتگ # نه به آجیل اجباری چه خبر؟!

***

 

-اگه عربده‌کشی‌های رپرها رو ترانه حساب کنیم-

باز باران با ترانه...

***

 


2017 Iran's North West floods-19.jpg

 

 

امید شمس آذر
۰۶ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۰۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

قرآن، چراغ هدایت و راهنمای اوّلین و آخرین است. بلاهایی هم که در طیّ قرون متمادی بر سر امّت اسلامی آمده، به خاطر دور ماندن از مبادی قرآن و سنّت پیامبر و اهل بیت (صلّی الله علیهم) بوده است. با اینحال، طیّ یکی_دو سدۀ اخیر، فرقه‌ای افراطی و انحرافی با عنوان "قرآنیّون" در جهان اسلام اعلام موجودیّت کرده که با تأسّی به اصل جامعیّت قرآن کریم، توسّل به هر مرجع و منبع دیگری حتّی احادیث پیامبر(ص) و ائمّۀ اطهار (ع) را نیز رد می‌کند! با ارائۀ الگوی حکومت کارآمد اسلامی بعد از انقلاب اسلامی ایران، بسیاری از فرقه های مشکل‌دار در ایران و جهان اسلام نیز پی کار خود رفتند؛ امّا از آنجا که اندیشه‌ها تاریخ تولّد دارند، ولی تاریخ مرگ ندارند، در پی تحریک گروه‌های ناآگاه داخلی توسّط دشمنان آگاه خارجی که به پدیداری تحرّکاتی از سنخ شایعات "دلفینی" می‌انجامد، چندی است دوباره فرقه‌هایی مشابه در کشور ما فعّالیت‌های تبلیغی خود را از سر گرفته‌اند که ادّعا دارند مرید و پیرو مرحوم آیت‌الله صادقی تهرانی هستند. در اینکه مرحوم صادقی تهرانی، استادی برجسته و از فقهای بزرگ هم‌روزگار ما بوده‌اند و قرآن‌محوری ایشان الگویی برای همۀ ما می‌تواند باشد، شکّی نیست؛ ولی آیا آنانی که ادّعای پیروی او را دارند -که بعضاً مقلّد او هم نیستند!- به خاطر قرآن است که چنین حرکتی را راه انداخته‌اند یا به خاطر پاره‌ای نظرات فقهی منحصربفرد که از ایشان صادر شده و بعضاً در تعارض با نظرات فقهی رسمی در جمهوری اسلامی قرار دارد؟ پاسخ این سؤال را به راحتی می‌توان با مختصر جستجویی در مواضع این گروه دریافت. تا اینجای کار مشکلی نیست؛ مشکل جای دیگر است.

مشکل آنجاست که دشمنان ما برای ماهی گرفتن از آبی که خود گل‌آلود کرده‌اند، تنها به مدیریّت قلّاب‌ها و تورهای صیّادان نمی‌پردازند؛ بلکه از آن‌طرف هم خود ماهی‌ها را مدیریّت می‌کنند که چگونه به دام بیفتند! به موازات گروه پیش‌گفته، گروه دیگری نیز نقش -مثلاً- مخالفان آنها را بازی می‌کنند که تا کسی سخن از جامعیّت قرآن می‌زند و ندای بازگشت به دامن قرآن را سر می‌دهد، وحشیانه او را به انتساب به فرقۀ قرآنیّون متّهم می کنند. گویا هرکس از قرآن صحبت کند، نعوذبالله مخالف اهل بیت (ع) است! هر دوی این گروه‌ها که ظاهراً مخالف همدیگر هستند، دو لبۀ یک قیچی‌اند و هدف نهایی‌شان، استحالۀ جامعۀ اسلامی در الگوی از پیش ارائه شدۀ دشمنان است. قرآن‌محوری و باور به جامعیّت قرآن و ندای بازگشت به دامن قرآن، به معنی انتساب به هیچ فرقه و گروهی نیست. مؤمنان جامعۀ ما نیز برای در امان ماندن از قیچی شدن توسّط گروه‌های معاند پیش‌گفته، مراقب باشند سه شرط اساسی را هنگام ابراز این عقاید خویش مراعات کرده و بر آن تأکید کنند:

1- حرکت با فرقه فرق دارد و هر ندایی و دعوتی به معنی فرقه سازی نیست و فرقه سازی در هرحال محکوم است.

2- تأکید بر قرآن به معنی غفلت از سنّت و عترت نیست و این دو همیشه باهم و در کنار هم‌اند.

3- قرآنی بودن، چیزی نیست که قائم به اشخاص باشد و با افرادی چون آیت الله صادقی تهرانی(ره) یا دیگران شناخته شده باشد. قرآن کلام خداست که به واسطۀ فرشتۀ وحی بر پیامبر خدا (ص) نازل شده و توسّط اهل بیت او تفسیر و تبیین شده است.

خداوند همۀ ما را به راه راست هدایت فرماید.


امید شمس آذر
۰۵ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۲۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

پرسش: چرا عموم انقلابات در اوایل دوران پیروزی خود، دچار انحراف شده و از هدف اوّلیه دور می شوند؟

پاسخ: شاید به این دلیل که منادیان اوّلیۀ آن، اقشار مستضعف و پابرهنگانی بوده اند که به انگیزه های اقتصادی و یا استثنائاً فرهنگی -مانند انقلاب اسلامی ایران- علیه حکومت وقت قیام می کنند؛ ولی برای ادامۀ راه و پیشبرد اهداف، نیاز به امکانات مادّی از قبیل ثروت، تسلیحات نظامی و تبلیغات دارند که برای همین منظور، دست دوستی با اقشار مرفّه تر ولی کمتر انقلابی تر می دهند تا انقلاب را با کمک آنان به ثمر برسانند. اینگونه می شود که هرچه دایرۀ انقلابیّون گسترده تر می شود، میزان اشتراکات نیز کمتر می گردد و نهایتاً انقلاب که به پیروزی رسید، همان ثروتمندان و مرفّهان به استناد کمک هایی که به روند پیشبرد انقلاب کرده و آزارهایی که از حکومت قبل دیده اند، در حکومت جدید زمام امور را به دست گرفته و گاهاً قوم و خویش خود را نیز وارث خویش می گردانند. (در تاریخ روایی ایران، داستان کاوۀ آهنگر که خود قیام می کند ولی حکومت را به دست دیگری -فریدون- می سپارد، نمادی از این واقعیّت است). در این میان، در زمینۀ فرهنگی نیز در اکثر مواقع که هدف اوّلیۀ انقلاب انگیزه های زودگذر اقتصادی بوده، موفّق به تغییر گفتمان آن به نفع خود می شوند، ولی در انقلاباتی که اهداف متعالی تری برای خود تعریف کرده، این امر به سختی امکان پذیر است. انقلاب ما از سنخ دوّم بود که نااهلان و نامحرمان نتوانستند در تئوری هایش خدشه ای وارد کنند، ولی دست و پایش را در عمل به شدّت مجروح کرده اند. مانند تحریف کتابهای آسمانی که در مورد تورات و انجیل هم در لفظ و هم در معنا اتّفاق افتاد، ولی در مورد قرآن فقط در بعد معنا و تفسیر اتّفاق افتاد که تشخیص و تصحیح آن گرچه سخت است ولی غیرممکن نیست.


امید شمس آذر
۰۴ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۵۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
دربارۀ دستاوردهای انقلاب اسلامی در ایران بسیار گفته شده و می شود، ولی هنوز -بعد از گذشت چهل سال- حقّ مطلب آنطور که باید ادا نشده است؛ زیرا این گفته ها اغلب کمّی و آماری بوده و گویا دارند به سردمداران ماتریالیسم گزارش ارائه می دهند، نه به ملّتی که بدون چشمداشت اقتصادی، با نیّت فرهنگی و به خاطر غیرت دینی انقلاب کرده است! از این رو از برخی از دستآوردهای اصلی غفلت شده که یکی از مهمترین آنها به نظر حقیر «کساد شدن بازار آخوندها و بالا گرفتن کار علما» است. هرچند در بین عامّۀ مردم، این دو مفهوم تقریباً مترادف یکدیگر جا افتاده، امّا اهل فن به خوبی می دانند که بین این دو تفاوت از زمین تا آسمان است. ممکن است عامّۀ مردم بعضاً در اظهارات روزمرّه شان بگویند: "مملکت دست آخوندهاست"، ولی واقعیّت این است که اگر انقلاب نمی شد، مملکت دست آخوندها بود؛ اگرچه آخوندها بدشان نمی آید خود را جای علما قالب کرده و در عین نارضایتی درونی از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، قاطی هم کسوتان ظاهری خود، از مواهب آن بهره مند گردند و البتّه علما را هم با این کارشان، بدنام کنند. شاید نیاز باشد قضیه را بازتر کنم.
خدا رحمت کند دکتر شریعتی را که می گفت -و راست هم می گفت- که: "ما در اسلام روحانی نداریم (روحانی مال مسیحیّت است)، در اسلام عالم داریم". روحانی به عنوان شخصی دارای مقام ویژۀ معنوی که خود را برتر از مردم عادّی بشناساند و ملجأ حاجت روایی و شفاعت آنان نزد خدا و موارد شبیه به این باشد، در اسلام وجود ندارد. فقها و حوزویان به استثنای کسانی که دارای این نوع اهداف هستند، عالم و به اصطلاح عامّه "ملّا" (از ریشۀ ملأ به معنی بسیارداننده و دست پر) محسوب می شوند و نه آخوند که واژه ای توهین آمیز (هم به ساحت خود حوزویان و هم به اصل اسلام) بوده و ریشۀ لغوی اش به آرکونت/آرخونت به معنی متولیّان معابد خدایان پرستی یونان قدیم باز می گردد و به قولی ضعیفتر مخفّف آخداوند است که آشکارا نشان از تکبّر و نخوت دارد. حوزویان گاهاً خود را از سر شکسته نفسی "طلبه" می خوانند که در میان عموم مردم به تحصیل کنندگان علوم دینی قبل از عمامه گذاری اطلاق می شود و نه بعد از آن. "حاج آقا" نیز هرچند عنوان مناسبی برای نامیدن این قشر است، ولی بین اینان با هر پیرمرد مکّه دیده و ندیده ای مشترک است! پس بهترین عنوان همان عالم و به تعبیر عموم مردم ملّا است؛ نامی که فقیهان زیادی در تاریخ ما با آن شناخته شده اند، چون: ملّا هادی سبزواری، ملّاعلی کنی، ملّااحمد نراقی، و... . در حالی که تقریباً به جز آخوند خراسانی، فقیه دیگری در تاریخ فقه شیعه به این نام نامیده نشده است. حال، انقلاب در این میان چه کرد؟
قرنها بود که فقهای شیعه به دو دستۀ اصولی و اخباری تقسیم می شدند که هرچند اخباریون نیز دفاعیّات خاصّی بر حقّانیت روش خود را داشتند، ولی شیوۀ اصولی با اصل تشیّع که مبتنی بر اجتهاد و انعطاف فتاوا و احکام و نقش بارز استدلالات عقلی در این بود، سازگارتر بوده و در طول تاریخ، کارهای بزرگ و دارای ریسک، از این گروه بیشتر سر زده که یک نمونه اش همان انقلاب اسلامی ایران بوده است. اخباریّون با آنکه اذعان به ضعیف السّند بودن بعضی از احادیث داشتند، ولی از آنجا که جز حدیث منبع عمدۀ دیگری نمی جستند، همان احادیث ضعیف و بعضاً جعلی را نیز محض احتیاط در آثار خود انعکاس می دادند! از این رو کارهایشان بسیار با کندی پیش می رفت و در مقابل مظالم سیاسی نیز بیشتر اهل تقیّه و مدارا و در مواقع لزوم تذکّر و نصیحت بودند تا اقدامات تأثیرگذار و انقلابی. از نظر ظاهری نیز با دستارهای بزرگ، محاسن بلند و هیبتی ساکت و مهیب شناخته می شدند. ارتباطشان با مردم در برطرف کردن اشکالات شرعی خلاصه می شد و متخصّص روضه خوانی و گریه انداختن بودند. عمدۀ فقهای شناخته شده در میان عوام النّاس هم در آستانۀ وقوع انقلاب اسلامی، بازماندگان این گروه بودند. سنّت گرایانی که دوست داشتند سواد دینی تودۀ مردم نزدیک به صفر باشد تا مراجعۀ خودشان بیشتر شود. انقلاب آمد و سواد دینی را در سطح جامعه علنی کرد. قبل از انقلاب، روحانیون یا آخوندها جهت خواندن یک صفحه قرآن برای اموات مردم، از آنان پول دریافت می کردند؛ ولی بعد از انقلاب، به برکت فعّالیت نهادهایی مانند سازمان تبلیغات اسلامی، بچّه های پنج سالۀ ما هم حافظ کلّ قرآن شده اند. موارد دیگر هم به همین قیاس. سال به سال هم که می گذرد، مناصب مهمّ اداری از دست آنان -اگر باشد- درآمده و به دست علما یا ملّایان جوان سپرده می شود. حال، چگونه می توان این تحوّل عمده را نادیده گرفته و باز ادّعا کرد که مملکت دست آخوندهاست؟ جور دیگر باید دید!

امید شمس آذر
۰۳ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۳۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

یونانیان، ملّت های غیر یونانی را "بربر" می گفتند به معنی وحشی و بی تمدّن. عرب ها، غیر عرب را "عجم" می خواندند به روایتی به معنی الکن و غیرفصیح. ترک ها نیز اقوام غیرترک را "تات" می نامیدند به معنی ساده و بی سیاست؛ امّا ایرانیان غیر ایرانیان را "انیران" خطاب می کردند به معنی همان غیر ایرانی و لاغیر! از طرفی دیگر، بیشتر امپراطوری های مشهور جهان، نام خاستگاه اوّلیّۀ خود را بر تمام سرزمین هایی که می توانستند تصرّف کنند بسط داده و فی المثل امپراطوری های آشور، روم، مغولستان، روسیه و بریتانیا در حالی به این اسامی نامبردار گردیدند که آشور و روم و مغولستان و روسیه و بریتانیای اصلی، سرزمینهایی کوچک در آسیا و اروپا بودند؛ در حالی که ایرانیان، برای "ایران زمین" جغرافیایی و تاریخی خود، حدّ تعریف شدۀ مشخّصی داشتند و همان طور که قلمرو حکومتی کمتر از آن را با نام ایران نمی شناختند، بیشتر از آن را نیز ایران نمی نامیدند و به نام قلمرو آن حکومت می شناختند. مانند عبارت "ممالک محروسه" که در دورۀ ناصرالدّین شاه قاجار به کار می رفت. هرچند یونانیان من باب عادت خود مبنی بر اطلاق جزء به کل، امپراطوری هخامنشی را به موجب اینکه هخامنشیان از پارس برخاسته بودند، پرس یا پرشیا نامیدند، ولی این نام در بین خود ایرانیان در این معنی متداول نبوده است. نقش داریوش در تخت جمشید که تختش را قائم به وجود نمایندگان 30 ایالت تحت فرمانش به تصویر کشیده یا استفاده عبارت شاهانشاه که نشان دهندۀ استقلال داخلی حاکمان ایالت های مزبور است، از همین روحیۀ انسان دوستی و بی تعصّبی نژادی سرچشمه می گیرد و علّت ایراندوستی و ایرانگرایی برخی از بزرگان علم و ادب و هنر غیرایرانی نیز در همین است.

تفکّر ملّی گرایی ایرانی نیز حتّی در حالت "پان" خود و علی رغم بلاهایی که در دورۀ معاصر سر تمامیّت ارضی اش آمده بود، هیچگاه جنبۀ توسعه طلبانه به خود نگرفت و از حدّ همین ایران امروزی فراتر نرفت؛ ولی با اینهمه، متأسّفانه چندی است شاهدیم در رسانه های عموماً مجازی، مطالب کذبی پرداخته و پراکنده می شود که در تعارض با این نوع دوستی تاریخی ایرانیان است. داستانهایی ساختگی از کوروش و داریوش و گاهاً زرتشت یا سخنان جعلی منسوب به ایشان که در پی القای روحیۀ برتری جویی ایرانی در مقابل اقوام دیگر در میان ملّت ایران هستند و البتّه در صدد ترویج حسّ جدایی میان حقیقت جویی و دیانت ایرانی با اسلام خواهی و اسلام گرایی. جا دارد جوانان و نوجوانان این سرزمین و به طور خاص کاربران فضای مجازی، با مطالعۀ بیشتر در زمینۀ تاریخ ایران و بسنده نکردن به جملات و داستانهای کوتاه بدون منبع، آگاهی خود از شاخصه های واقعی فرهنگ و هویّت ایرانی را بالا ببرند و یک توصیه به آن دسته از دشمنان ایرانیّت و اسلامیّت و انسانیّت هم اینکه: اگر فعلاً بنا ندارند از دشمنی ها خود دست بکشند، لطفاً از مجرای دیگری وارد شوند که فرهنگ ایرانی چه پیش و چه پس از اسلام، قالب مناسبی برای این القائات نبوده و شفّاف تر از آن است که بتوان پشتش پنهان شده و به کمین نشست!


امید شمس آذر
۰۲ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۴۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

نوروز بود و تی رُز و فیروزه بود و من

نوروز و بوی عود و سپند و گلاب بود


امّا نماند مهلت عرض ارادتی

تا روزگار بود، چنین پرشتاب بود


نوروز رفت و تی رُز و فیروزه نیز رفت

انگار از ابتداش به آخر سراب بود


گفتم: روم به خواب و ببینم خیال تو

برخاستم به ناگه و دیدم که خواب بود....



امید شمس آذر
۰۱ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر