حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

نمی دانم  رسیدن فصل بهار را تبریک بگویم یا عید نوروز را یا آغاز سال جدید را یا آخرین چهارشنبه سال را یا ولادت حضرت امیرالمومنین(ع) را یا روز پدر را یا آغاز ایّام اعتکاف را؟ عجالتاً در مورد روز ملّی شدن صنعت نفت، مطلبی می نویسم تا بعد.

این روز که تنها تعطیلی ملّی مربوط به دوران پیش از انقلاب است و تعداد تعطیلات رسمی نوروز را عملاً از ۴ روز به ۵ روز رسانده است، اوّلین گزینه ای است که بعد از اعلام تعطیلی سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، توسّط مجلس وقت پیشنهاد شد که لغو شود، ولی با مقاومت عدّه ای برقرار ماند و علی رغم تاکید رهبر انقلاب بر پر اهمّیت تر بودن فنّاوری هسته ای امروز از نهضت ملّی سازی صنعت نفت آن روز، هنوز بر صفحات تقویم ایرانی ها خودنمایی می کند. آیا بدون لغو این تعطیلی بی مورد و "مشکوک"، می توانیم به لحاظ روانی آمادگی بستن در چاههای نفت و رهایی از چنگال این اقتصاد خطرناک تک محصولی را داشته باشیم؟ و اصلاً لزوم زنده نگه داشتن یاد و خاطر این رویداد تاریخی برای مردم امروز جامعه ما که هنوز گرفتار خام فروشی طمع ورزانه دولت های خود هستند چیست؟

صنعت نفت ایران که قبلاً در انحصار انگلیس بود و آمریکا و شوروی هم چشم طمع به آن داشتند، در شرایطی ملّی شد که اکثر تکنسین های مشغول به کار در تاسیسات نفتی ایران، انگلیسی و گوش به فرمان دولت خود بودند و درواقع زمینه برای این کار وجود نداشت و همین باعث شد انگلیس در ابتدا بتواند به آسانی نهضت را شکست داده و دکتر مصدّق قهرمان ملّی و نخست وزیر وقت، برای مبارزه با استعمار انگلستان، پای آمریکا را به ایران باز کند! این در حالی بود که احمد قوام (قوام السّلطنه) در همان ایّام و در کسوت نخست وزیری، با تدبیر مثال زدنی اش در مقابل استالین رهبر شوروی، توانست با فریب طرف مقابل، آذربایجان عزیز را از نیروهای اشغالگر تخلیه کرده و پس از یک سال تمام دوباره به آغوش میهن بازگرداند، بدون اینکه امتیاز وعده داده شده نفت شمال را هم به آنها اعطا نماید. از اشتباهات دیگر محمّد مصدّق (مصدّق السّلطنه)، کج رفتاری وی با آیت الله کاشانی رهبر مردمی نهضت و قطع رابطه با او به امید "مستظهر بودن به حمایت مردم" بود، بیخبر از اینکه همین مردم به اشاره علمایی چون آیت الله کاشانی بود که به حمایت از وی می پرداختند! در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز که آمریکا و انگلیس دوستان دیرینه یکدیگر، شاه را بازگردانده و دولت مصدّق را سرنگون کردند، وی -شاید به خاطر اطّلاع از میزان واقعی پایگاه مردمی اش- از به خیابان آوردن حامیان خود برای خنثی سازی طرح دشمن خودداری کرد. هنگام خروج شاه از کشور هم برخلاف انتظار عموم هیچگونه واکنش خاصّی نشان نداد! تا لحظه آخر نیز -برخلاف قوام- از کوتاه آمدن در برابر مخالفان و کنار رفتن مصلحتی به امید بازپروری نیروها برای خیز بعدی اجتناب ورزید، تنها به طمع تازه کار بودن شاه جدید، آنچنانکه از او درخواست کرده بود علاوه بر نخست وزیری، وزارت جنگ و اختیارات دیگر نیز دست او باشد! در دولت بعدی اش هم، بیشتر اعضای کابینه اش از مخالفان سابق نهضت ملّی نفت بودند. چیزی که برای مردم بسیار عجیب بود. عجیب تر از آن نیز، اقدام او در انحلال مجلس هفدهم شورای ملّی تنها مجلس منتخب واقعی مردم در آن روزگار بود. و اقدامات دیگری که همگی در تاریخ معاصر تحت عنوان "اشتباهات" دکتر مصدّق شناسانده شده است. امّا سوال اینجاست که: اگر این اشتباهات عمدی بوده چرا مصدّق را مانند دیگران خائن نمی دانید و اگر سهوی بوده چطور یک احمق می تواند شخصیّت کاریزماتیک ملّی -در حدّ امیرکبیر و شاید بالاتر از او- قلمداد شود؟؟

خلاصه کلام: به صرف ملّی گرایی نمی توان ملّی شد و فرق بسیار است بین ملّی گرایی و میهن دوستی. مصدّق به خاطر خودش با شاه مخالف بود و قوام به خاطر میهن هوای شاه را داشت. پس ما هم اگر به خاطر میهن با شاه مخالفیم، معلوم است که طرفدار کدامیک باید باشیم.


امید شمس آذر
۲۹ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

از ذات حضرت احد واحد ودود
نوری بگشت جلوه گر و گشت در وجود
 
در پشت آدم صفی الله (ع) گرفت جای
آن نور واحدی که خدا آفریده بود
 
در آن محل به ذکر خدا اشتغال یافت
می کرد حمد او و همه وقت می ستود
 
زآنجا به بطن طاهر حوّا(س) ببرده شد
آنجا هم اشتغال به تسبیح می نمود
 
پنجاه و هفت نسل ز پی آمد و گذشت
آن نور شعر اقدس تقدیس می سرود
 
از پشت والدین و شکم های مادران
آوای ذکر او همۀ خلق می شنود
 
از خردسالی پدران در جبینشان
آن نور دیده می شد و ظلمات می زدود....
 
تا که رسید در بدن عبدمطّلب
آنجا بشد دو شاخه به سان دو نهر رود
 
نیمی ز نور رفت به عبدالله و سپس
آمد به سوی عمران نیمی دگر فرود
 
ماه ربیع الاوّل در روز هفدهم
در سال فیل کرد یکی در جهان ورود
 
شد مرسل خدا و محمّد(ص) گرفت نام
آن بحر علم و حلم و وقار و سخا و جود
 
سی سال بعد، ماه رجب، روز سیزده
بیت الله الحرام به اکرام خود فزود،
 
چون شد شکافته برِ نیمی دگر زنور:
آن شاه دین، امیر کرم، مجری الحدود
 
گشته ست نام نامی او نام کردگار
چون شد علیّ(ع) و سرور هر آنچه هست و بود؛
 
پیغمبر(ص) است شهر علوم و علی(ع) درش
پیغمبر(ص) است سقف پناه و علی(ع) عمود
 
آن یک چو قلب پیکر اسلام و این چو مغز
وآن یک چو تار پارچۀ دین و این چو پود
 
ای "شهسوار"! گوی که: از جانب خدای
بر این دو نور نیّر و بر آلشان درود
 
از فیض این دو تن طلب مغفرت بکن
از ذات حضرت احد واحد ودود



امید شمس آذر
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
استاد آنچه را که خود در سال‌های طولانی اندوخته است
به رایگان در اختیار شاگرد قرار می‌دهد؛
پس هیچ شاگردی که از استاد خود فراتر نرود شاگرد واقعی نیست
مگس دور شیرینی است.
***
 
محرمانه قلمداد شدن اطّلاعات عادّی در یک سیستم
نشانه‌ای از خرفتی آن است
***
 
نسبت نستعلیق به تعلیق
نسبت نسخ است به کوفی
***
 
شاهنامۀ فردوسی
نه منظومه‌ای حماسی
که مجموعه‌ای از حماسه‌هاست
***
 
تناقض:
علمای سنّتی شیعه
***
 
چطور باور کنم
وقتی بی‌حجابی اینقدر آسان است
رعایت حجاب هم به همین آسانی باشد؟!
***
 
اوّلین خلیفۀ اموی
معاویه بود
یا
عثمان؟!
***
 
ببینم،
سیّدابراهیم بت‌شکن قراره همۀ بت‌ها رو بشکنه
یا
بت بزرگ رو نگه داره؟!
***
 
دم در یک فروشگاه دوچرخه دیدم نوشته:
"افتخار ما بی‌رقیب بودنمان در قیمت و کیفیّت محصولاتمان است"!
به نظرتون این همون "تیم عقاب حریف می‌خواهد" بچّگی‌های خودمون نبود؟!
***
 
بعضی‌ها هم هستن که ساندویچ‌خوار نیستن
ولی به طرز عجیبی نونشون توی کاغذه!
***
 
تناقضی دیگر:
علوم تجربی
***
 
چرا کسوف برای چشم ضرر دارد؟
چون چشم عادت به دیدن قرص کامل نور دارد؛
فطرت هم عادت به دین کامل دارد،
پس معارف دینی نباید به صورت گزینشی ارائه شود.
***
 
 
امید شمس آذر
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

شیخ را دیدم با صورتی نورانی، با دایره ای به رنگ قهوه ای روشن در وسط پیشانی. پرسیدم: "مولانا! این چه حالت است که می بینم؟ مگر همیشه نفرموده اید از ریا اجتناب کنیم؟". گفت: "چرا! فرموده ام و باز هم می فرمایم!". گفتم: "پس این گودی جبین بر آن روی روشن چیست که مثال دهانه های موجود بر روی ماه(!)، عقل و دین از مریدان به یغما می برد؟!". گفت: "خاموش باش! تظاهری در کار نیست. این نورانیّتی که تو می بینی، اثر کرم سفیدکننده است؛ لیکن چون سجده با آن صحیح نبود، دایره ای را در پیشانی باقی گذاشته ام و قهوه ای روشن در اصل رنگ صورت خودم است!!". خواستم جامه چاک کنم و فریاد زنم و راه بیابان پیش گیرم، دیدم حالش نیست(!). آهی سرد از دل پردرد برآوردم، سری تکان دادم و گذشتم... .


امید شمس آذر
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
تاریخ نوع بشر چه طبق آموزه‌های دینی با تمدّن شروع شده باشد و چه به گمان دانشمندان غربی با توحّش، این اندازه مسلّم است که میزان پوشیدگی نسبت مستقیم با میزان پیشرفتگی جوامع داشته و این جملۀ استاد شهید مطهّری حالا_حالاها جای بررسی و تامّل دارد که: «اگر بی‌حجابی تمدّن است، پس حیوانات از ما متمدّن‌ترند». در یک جامعۀ متمدّن، ناقص‌حجابان و بدپوششان باید به باحجابان دربارۀ روش پیش‌گرفتۀ خود توضیح بدهند و نه برعکس! اینان عموماً کار خود را با شعار بی‌صاحب‌ماندۀ آزادی توجیه می‌کنند؛ ولی آزادی چیزی است که همۀ حیوانات از آن بهره‌مندند و انسانیّت انسان به چیز دیگری است.
حکمای مشّایی، انسان را "حیوان ناطق" (جاندار اندیشه‌ورز) توصیف کرده‌اند؛ امّا نمی‌توانیم آن کس را که عقل ندارد انسان ندانیم. آیت‌الله جوادی آملی تعریف درست انسان را "حیّ متالّه" (زنده‌ای که قابلیّت خدایی شدن دارد) عنوان کرده است. این استعداد و ظرفیّت انسانی از اصل "اختیار" سرچشمه می‌گیرد که از بین تمام موجودات زنده و غیرزنده به انسان واگذار شده است و این اختیار است که اگر توسّط عواملی مانند احساسات و عواطف، علایق و هیجانات و مدگرایی و تقلید از سایرین خدشه دار شود، کارآیی عقل را نیز محدود می‌کند و البتّه جملۀ این عوامل، در طبیعت زنانه قوی‌ترند. از طرفی هم امانت عظیم اختیار در درجۀ اوّل به خاطر ویژگی عمدۀ انسان در خلقتش که عبارت از "راست قامتی" اوست، به وی اعطا شده است. به تعبیر شیخ سعدی: همه حیوانات گویی در برابر خورشید تعظیم می‌کنند و تنها انسان است که جز خدا به موجود دیگری سجده نمی‌برد. جسم انسان طوری طرّاحی شده که از بلند کردن وزنه‌های سنگین تا ظریفترین کارها از دست او بر می‌آید و به همین خاطر، اوست که لیاقت دریافت اختیار به منظور رسیدن به خدا را دارد؛ امّا همین ویژگی راست قامتی او در کنار "بشر" بودنش (موجودی که پوشش طبیعی بدنش کم بوده و بشره‌اش نمایان باشد)، موجب تحریک‌برانگیزی بیشتر او برای جنس مخالفش به نسبت دیگر موجودات می‌گردد. با این توضیحات، آزادی آنهم در این معنا، نه تنها ارزش نیست، بلکه ضدّ ارزش است.
انسان هرچه سنّش بالاتر رفته و نقش‌های بیشتری را در اجتماع بر عهده می‌گیرد، به تبع افزایش اختیارات و وظایف، میزان آزادی‌هایش نیز محدود می‌شود. گفته‌اند: کسانی که دائماً با بچّه‌ها سر و کار دارند (مانند مربّیان مهد کودک یا عموها و خاله‌های تلویزیونی)، به خاطر طینت پاک کودکان، جرئت بر گناه در نزدشان بیشتر می‌گردد. دنیای بچّه‌ها و محیط های بازی آنان، همگی پر است از رنگ‌های اصلی تخت و بدون پسوند که معمولاً به صورت متضادّ هم در کنار یکدیگر به کار گرفته شده‌اند و از رنگ‌های فرعی و -اصطلاحاً- خنثی نیز کمتر استفاده شده تا فضایی آزادانه و شاد به دور از هرگونه تعمّق و تامّل را به آنان القا کند. در میان رنگ‌هایی که در فضاهای کودکانه کمتر استفاده می‌شود، سیاه رنگ القاکنندۀ مفهوم "شکوه" است. به همین خاطر به عنوان رنگ پردۀ کعبه و همچنین بهترین رنگ برای حجاب زنان انتخاب شده است. مسئولیّت‌گریزان آزادی‌دوست که فعلاً جرئت حملۀ رسمی به خود حجاب را ندارند، از حمله به چادر برای این منظور شروع می‌کنند؛ ولی وقتی می‌بینند چادر -که برای اعراب ناشناخته بوده و در قرآن با تعبیر جلباب به معنی عبا آمده- در درجۀ اوّل لباس ملّی ایرانیان بوده و بازمانده از دوران اشکانیان و پیش‌تر از آن است و تاختن به آن به اسم عنصر وارداتی عربی در شأن روشنفکران نبوده و اعتبار آنان را تا حدّ کاربران شبکه‌های اجتماعی پایین می‌آورد، این بار رو می‌آورند به گیر دادن بی‌امان به رنگ مشکی آن و ادّعاهایی ساختگی دربارۀ وارداتی بودنش. همان رنگی که اگر تن رضا صادقی و پسران هم مسلک او باشد و حتّی تیم فوتبالی هم به این نام نامیده شود اشکالی ندارد و کسی متوجّهش نمی‌شود، ولی اگر تن زنان ایرانی و تهرانی باشد اشکال دارد و از زیبایی چهرۀ شهر می‌کاهد!! -چاییتو بخور-.

امید شمس آذر
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

حاج آقا قرائتی تعریف می کرد: اسلام حکم کرده است که ظرفی را که سگ لیسیده، ابتدا باید خاکمالی کرد و پس از آن آب کشید. دانشمندان غربی پس از 1400 سال کشف کردند که در بزاق سگ میکروبی وجود دارد که جز با خاک از بین نمی رود. آنان بلافاصله تحقیقاتشان را ادامه داده و پی بردند که این میکروب مخصوص در یک حرارت بخصوصی کشته می شود و نتیجه گرفتند پس اگر چنین ظرفی را به آن میزان حرارت دهیم، دیگر نیازی به خاکمالی کردنش نیست؛ ولی از این غافل بودند که شاید علاوه بر وجود آن میکروب، ضرر دیگری در بزاق سگ وجود داشته باشد که 1400 سال بعد کشف شود.

اینچنین اظهارنظرهای شجاعانه و بی تعارفی، وظیفۀ همۀ ما در این عصر "پیش به سوی التقاط" است. عصری که "روشنفکران دینی" جامعه -که از اساس عنوانی باطل بوده و روشنفکری درون خود دین ما وجود دارد- برآنند که به جای عرضه کردن یافته های علمی بر داشته های دینی و رد یا قبول کردن آن بر اساس دین، برعکس بیایند و دین را به زور و تقلّا در قالب مدّعیات علم جدید بگنجانند و هر چیزی را هم که متوجّه نشدند، از سر وا کنند! آیا ما در نقطۀ پایان علم قرار داریم و بنا نیست بیشتر از این پیشرفت کنیم، یا گویا از قرار معلوم دوران حاکمیّت دین سرآمده و باید برای ادامۀ حیات خود تن به زیستن در سایۀ حاکمیّت علم -با این تعریف ویژۀ امروزی اش- بدهد؟!

اگر نگاهی به تاریخ بشریّت بیندازیم، خواهیم دید اسلام در نیمروز تاریخ و در مرکز جغرافیای جهان ظهور کرده و دوران نفی اسطوره زدگی و خرافه پرستی و حاکمیّت تعقّل و تفکّر با آن شروع شده و خود تمدّن اسلامی، پیشرفته ترین و درخشان ترین نمونۀ تمدّن بشری را برای جهانیان عرضه کرده است. غربی ها زمینۀ حسادت و ناحق گویی نسبت به فرهنگ و تمدّن ما را دارند، امّا ای دوستان داخلی، شما به کجا؟!


امید شمس آذر
۲۷ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۴۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بردار از مقابل چشمم نقاب را
بیرون کش از جوانب قلبم حجاب را
 
امشب برای یوسُف تُرکت دعا بکن
تا بی خیال تو به سر آریم خواب را
 
آن جرعه ها که جرئت لذّت نمی دهند
پژمرده اند رونق باغ شباب را
 
مهمان بکن مرا تو به یک کاسه شیر داغ
این بادۀ من است، چه خواهم شراب را؟
 
تا می پرد جرقّۀ یادتو از سرم
می سوزد عصر سیطرۀ التهاب را
 
بر آتش ترم بفشان آب سوخته
یعنی نشان حرارت لعل مذاب را
 
طی شد هزاره های مه آلود و عاقبت
اینجا رسیده ام که بگیرم جواب را
 
گر قلّه بود، اسب فرست و بکش به زیر
گر چاه بود، از سر لطفت طناب را
 
ماه و ستاره پای من افتاد و سجده کرد
من آن نیم که سجده برم هر شهاب را
 
آن ماده گرگ پیر اگر برّه ای ربود
خود می گذارمش کف دستش حساب را
 
با یازده ستاره به نام تو می کنم
آن ماهِ سجده داده و هم آفتاب را....
 
ماییم و بیست سالگی و کوری رقیب
کافی ست بشنود اگر این فرد ناب را:
 
«ای گل که موج خنده ات از سر گذشته است
آماده باش گریۀ تلخ گلاب را»*




ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*تک بیتی از صائب تبریزی




امید شمس آذر
۲۷ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۰۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

نیاز به هم آغوش بعد از نیاز به اکسیژن و آب و غذا، مهمترین نیاز مادّی انسان است؛ امّا به دلایل متعدّدی در حال حاضر برآورده کردنش منوط به فراهم بودن امکانات دیگری همانند مسکن و مکسب و مرکب و مدرک شده است. حاج آقا قرائتی مثال خوبی در این زمینه دارند: «به این می ماند که بگویی من تشنه م، یه لیوان آب به من بدید. جواب بدهند که اول لیسانستو بگیر بعد»! و معلوم است که حاصلش می شود این وضعیت نابهنجار پوشش و دیگر آسیب های اجتماعی که امروز در جامعه شاهدش هستیم. هرکس هم تحلیل دیگری در این زمینه دارد، درون لیوان بیندازد و آبش را بخورد! امّا این میان عدّه ای که نام مسئول در محیط هایی مثل دانشگاه را یدک می کشند، این وضعیت را نه نوعی بیماری اجتماعی که باید [پیشگیری و] درمان شود، که سلیقه و میل شخصی جوانان و نوجوانان دانسته و به علّت ناتوانی و بی عرضگی خود از مدیریت و شاید هم میل باطنی خودشان به بهره برداری حداکثری از آن، داد سخن در می دهند که: "چه اشکالی دارد؟ جوانان با هر نوع تیپ و مدل مو و هر نوع رفتاری عزیزان ما هستند و نباید طردشان کنیم" و شگفتا که این سخن در حالی عنوان می شود که هیچکس نیز از طرد جوانان صحبتی به میان نیاورده و همگی در پی اصلاح آنان هستند. کار اینها از این رو درست مانند به رسمیت شناختن حقوق .... ها در آمریکاست.

کسانی که این ادّعا را می کنند، به یاد ندارند که زمانی که بی حجابی در کشور ما اجباری شد، مردم شدیداً در مقابلش مقاومت کردند و این مقاومت، گذشته از غیرت دینی مردم، به نارضایتی آنان از حکومت نیز مربوط می شد. اکنون نیز اگر همان وضعیت پیش بیاید، به احتمال زیاد اکثر بدپوششان و ناقص حجابان امروز، حجاب کامل را سفت و سخت رعایت کرده و نقاب هم می بندند تا به هرحال اعتراض خود را نسبت به برآورده نشدن نیازهای اولیۀ مادّی خود از طرف مسئولین امر به نمایش درآورند. چاره تنها در وظیفه شناسی و انجام تکلیف است، نه چیز دیگر. مدّعیان مزبور، گاهی نیز موضوع تسامح دینی را پیش می کشند که مفتضح ترین مغلطۀ بحث است. اینها همه سرپوش گذاشتن بر بی مسئولیتی ها و فرار از وظیفه است.

صحبت این است که این نوع مدل های ظاهری و رفتاری جوانان مدل نیست، یک نوع منفی گرایی روانشناختی و در درجۀ بعدی نوعی اعتراض و هنجارشکنی اجتماعی است. گذشته از آن، خود این اعتراض ها و هنجارشکنی ها هم -معمولاً- دور از چشم خانواده ها صورت می گیرد. در اینصورت، آیا می خواهیم جوانان را از خانواده جدا کنیم؟ پیشوایان دین و علمای بزرگ و عرفا و صلحا، برای جذب ناآگاهان و تازه مسلمانان تسامح می ورزیدند. تسامح در مناسبات را با مسامحه در عبادات اشتباه نگیریم؛ آنان مقیّد بودند که به غیر هم کیشان و هم مسلکان خود -اعمّ از مسلمان و غیرمسلمان- سخت نگیرند، نه اینکه خودشان در عمل به احکام دینی سهل انگاری بورزند. یک لحظه به این فکر کنید که این تسامح آنان بدون هدف و از سر بی خیالی بوده است، حالتان به هم نمی خورد؟ ولی برای جوانان مسلمان خودمان، تسامح موضوعیتی ندارد. آن هم جوانانی که تمام مقاطع تحصیلات مقدماتی را گذرانده و خوب و بد را کاملاً می فهمند. برای اینکه مسئولیت امانتداری از جوانان در قبال خانواده هایشان را از خود سلب کرده باشیم، متوسّل به اصل بی دفاع "آزادی" می شویم؛ در حالیکه اگر از روز اوّل این مسئولیت ناپذیری خودمان را با خانواده ها در میان می گذاشتیم، آنها خود به نوعی برای این مسئله چاره ای می اندیشیدند.


امید شمس آذر
۲۶ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
اخیراً پویشی در میان کاربران بیان توسّط مدیر وبلاگ نون والقلم راه افتاده با عنوان مؤثّرترین وبلاگ‌ها که هدفش تأثیرگذاری بر آمار پایان سال بیان اعلام شده است. قواعدش را در همانجا می‌توانید مطالعه کنید. مهلتش هم تا 28 اسفندماه امسال هست. هرکدام از وبلاگ‌نویسان بیان، وبلاگ‌های دیگری را که از نظرشان مفید و مؤثّر بوده، معرّفی کنند. بنده هم چند وبلاگ را برای معرّفی انتخاب کرده‌ام و از دوستانی که معرّفی می‌شوند، تقاضا دارم به این پویش بپیوندند. البتّه این فهرست ممکن است بعدها کامل‌تر شود:

1- نای دل: امام می‌فرمایند: هیچ تفکّری تا زمانی که با هنر آمیخته نشود، در تاریخ ثبت نخواهد شد. نای دل حاوی مطالبی با محتوای حفاظت از کانون خانواده در این عصر و زمانه است؛ منتها با زبانی هنری و جدّاً تأثیرگذار.

2- تألیفیّه: به موازات مهجور ماندن علوم انسانی در کشور، کلاس‌های تکنیک موفّقیت و یک‌شبه میلیونر شدن رواج عجیبی گرفته و بازار کتاب پر شده است از ماجراهای قورت دادن قورباغه و جابجا کردن پنیر! تألیفیّه محلّی است برای مرور داستان‌های کوتاه آموزنده؛ منتها بعد از بازپروری، سم‌زدایی و بومی‌سازی.

3- گوهرنویس: حاوی درس‌هایی است از نهج‌البلاغۀ امیرالمؤمنین(ع) با توضیحاتی جهت تفهیم بهتر مطلب.

4- فیشنگار: حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: آراء و نظرات گوناگون را -مانند دوغ درون خیک- به هم بزنید تا حقیقت -مانند کره از دل آن- بیرون بیاید. به نظرم فیشنگار به خوبی از عهدۀ این کار برآمده است.

5- یک مشت حرف: به قول دکتر شریعتی: ارزش هر مردبه اندازۀ حرفهایی است که برای نگفتن دارد. مدیر وبلاگ یک مشت حرفهای خب که چی گونه از مردانی است که به نظر می‌رسد علاوه بر حرفهایی برای گفتن، حرفهایی هم برای نگفتن دارد.

6- سکوت: طلبه ها در سالهای اخیر تا حدّ زیادی گوی سبقت را در امر وبلاگ‌نویسی از سایرین ربوده‌اند؛ شاید به خاطر اینکه تحت تأثیر فضای خاصّ دروس حوزوی، دارای ذهنی شفّاف هستند که جان می‌دهد برای این کار. یک نمونه‌اش وبلاگ سکوت.

7- محجّبه: پوسترهای ابتکاری خوبی در زمینۀ گفتمان‌های دینی و ملّی طرّاحی می‌کند که در اوّلین نگاه تأثیر خود را روی مخاطب می‌گذارد.

8- مردی به نام شقایق: وبلاگ خوب و بی‌شیله_پیله‌ای است و مطالبش ارزش دنبال کردن دارد.



امید شمس آذر
۲۵ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۲۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

حدّ مقبول حجاب در قرآن تعریف شده است. واجب، هر نوع پوششی است که آن مقدار از حجاب را تأمین کند. چادر (برای بانوان) واجب نیست، ولی حجاب برتر محسوب می شود. برای همین، تبلیغ چادر به معنی امر به چادر و الزام به آن -به طوری که غیر آن ممنوع باشد- نیست. حال، عدّه ای با همین تبلیغ هم مشکل دارند که علّتش را باید از خودشان پرسید. تنها توجّه داشته باشیم که: هیچ کس اصل حجاب را تبلیغ نمی کند، چون حجاب حدّاقل در کشور ما "قانون" است و کسی بی حجاب در اجتماع ظاهر نمی شود؛ بلکه این حجاب کامل است که مورد تبلیغ قرار می گیرد. حال، اگر کسی قصد تبلیغ حجاب کامل را در قالب پوستر و... داشته باشد، به جز چادر چه نماد دیگری را می تواند مورد استفاده قرار دهد؟

مخالفان این امر، برای پوشاندن مخالفتشان با اصل حجاب، در چنین مواقعی ابراز می کنند: چه لزومی دارد که پوستر الزاماً مربوط به چادر باشد ؟!؛ و این در حالی است که اگر تبلیغ حجاب کامل ملازم با چادر و منوط به آن نباشد، تبلیغ قانون کرده ایم و این امر به نوبۀ خود به بی قانونی (در اینجا بی حجابی) دامن خواهد زد. اگر هم از اساس تبلیغی در میان نباشد، القاء خواهد کرد که: حجاب در کشور ما زوری -و نه الزامی- است و بانوان با اکراه آن را قبول می کنند. با این اوصاف، این عدّه چون زورشان به حجاب نمی رسد، به ناچار به نماد حجاب کامل یا همان چادر می تازند تا بعداً با توّکل بر شیطان ببینند چه کار دیگری می توانند بکنند!

امید شمس آذر
۲۴ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
زمانی که ۸ ساله بودم، دو معمّا در مجلّه "دنیای جدول" آن روز دیده بودم که بسیار ذهن مرا درگیر خود کرده بود. هنوز با گذشت بیش از ۲۰ سال از آن روزگار و با توسّل به انواع محاسبات عددی و حروفی نتوانسته ام آنها را حل کنم. در اینترنت هم یافت نشده است. حالا با اعتراف به مشکل بودنشان، شما را هم در جریان قرار می دهم که یا پاسخشان را پیدا کنید یا عمری در کلافگی من سهیم شوید!
اوّلی:
دلم در بند یک دلبر مدام است
که رویش قبله گاه خاص و عام است
اگر خواهی بدانی این معمّا
دو میم و چار کاف و هشت لام است.
و دوّمی:
یک میم و دو دال با دو لام است
این پنج حروف گو چه نام است؟
هرکس که نداند این معمّا
در خانه زنش بر او حرام است!
هرکس که بداند این معمّا
حقّا که معلّم تمام است.


امید شمس آذر
۲۳ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

در تعالیم اسلامی تأکید شده است: «نخستین حقّی که فرزند بر گردن پدر و مادر دارد، این است که برایش نام نیکو انتخاب کنند». این مهم، در سیرۀ حضرت رسول و اهل بیت ایشان (صلّی الله علیهم) نیز به روشنی دیده می شود و شاهدیم در دورانی که اعراب جاهلی نام فرزندانشان را به معناهایی چون ملخ، خارپشت، بچّۀ مار، جوجه، اسب سرکش و... می گذاشتند، اینان نامهایی دارند چون: محمّد به معنای ستوده، علی به معنای بلندمقام، فاطمه به معنای برگرفته، حسن و حسین به معنای زیبای بزرگ و زیبای کوچک، جعفر به معنای سرشار و... . این نامها همگی در میان جامعۀ آن روز خود، نامهایی "تک" بوده اند و هرچند معنای شناخته شده ای داشتند، امّا پیش از آن به عنوان اسم شخص به کار نمی رفتند. کسی که یک عمر با صفت نیکی چون ستوده یا زیبا یا بلندمقام خطاب شود، قطعاً سرنوشتش متفاوت خواهد بود از آنکه عمری از کودکی به نام ملخ یا خارپشت یا بچّۀ مار خطاب گردد. در بررسی اکثر آسیب ها و معضلات اجتماعی، شاهدیم که عموم بزهکاران از آنانی اند که یا اسمشان حقارت آمیز بوده و یا معنای اسم خود را -حتّی اگر جنبۀ مذهبی داشته باشد- نمی دانند.

در کنار انتخاب نام نیکو، انتخاب نام ابداعی و تکی هم منافاتی با سیرۀ اهل بیت (علیهم السّلام) ندارد؛ چرا که در دوران جاهلیّت اسامی نیکویی نیز چون عبدالله در میان اعراب رایج بود، ولی اهل بیت (ع) همگی فقط از این نامها استفاده نکرده اند، بلکه نامهای جدیدی نیز ابداع نموده اند. در جامعۀ ایران معاصر ما نیز برخی زوج های خوش ذوق، نامهای دارای معانی نیکو را که پیش از این در زبان فارسی شناخته شده بوده، ولی به عنوان اسم شخص به کار نرفته اند، به عنوان اسم فرزندان خود انتخاب کرده اند که بعد از شور در ادارۀ ثبت احوال به تصویب رسیده است؛ نامهایی چون: سامان، آرمان، خروش، گندم، سیما و... . امّا این متفاوت از آن معضل اجتماعی است که متأسّفانه به عنوان تب انتخاب اسم تک در میان خانواده ها رایج شده است. در این میان برخی خانواده ها به اقتضای عقده هایی که در درون خود احساس می کنند، صرفاً برای متفاوت بودن از بقیّه -و نه به خاطر زیبایی اسم و معنای آن- دست به ابداع نامهای من دراوردی و فاقد معنی از پیش خود یا احیای نامهای باستانی و زیرخاکی زده اند. مورد دوّم باز قابل پذیرش است؛ احیای نامهای باستانی که عمدتاً نه تاریخی هستند و نه اسطوره ای و عمدتاً تلفّظ شان نیز غلط جا انداخته شده است، مانند: آتیلا، آتوسا، رکسانا، بردیا، داریوش، خشایار، دیااکو و... . امّا چیزی که بیشتر مایۀ شرمندگی و در عین حال طنزآمیز است، انتخاب نامهایی است که نه دارای معنای شناخته شده ای هستند و نه اسم شخصیّت شناخته شده ای در طول تاریخ به حساب می آیند؛ اینگونه نامها عمدتاً نیز ترکیبی ناهمتراز از یک ریشۀ ساده با یک وند ناهمگون اند که خود پدر و مادرها در توضیح معنای آن، هرچه زور می زنند، به جایی نمی رسند! نامهایی مانند: آیمان، آیهان، ال آی، فرآی و... که مثلاً از ترکیب واژۀ شناخته شده ای مثل آی -که در ترکی به معنی ماه است- با وندهای پیشین یا پسین به وجود آمده اند که عمدتاً نیز غیر ایرانی و به عنوان مثال مانند پسوند "مان" فرانسوی اند! پس در زبانهای متداول در ایران -اعمّ از فارسی یا ترکی یا دیگر زبانها- آیمان هیچوقت معنای مانند ماه یا مهسا، یا ائل آی هیچوقت معنای ماه قبیله یا فرآی هیچوقت معنای ماه بالانشین یا ماه شکوهمند نمی دهد؛ بلکه اوّلی باید -آنهم اگر پذیرفتی باشد- آیامان باشد، دوّمی اله آی، سوّمی فریماه و... . تأسّف بار تر اینکه اکثر این نامهای "بدعتی" -و نه ابداعی- از اسم شخصیّتهای کارتونی و داستانی -و نه واقعی- در برنامه های ماهواره ای گرفته شده اند!!

نام باید نیکو باشد و تک بودنش هم نه تنها عیبی ندارد که در سیرۀ اهل بیت (ع) هم قابل مشاهده است؛ امّا این تکی و ابداعی بودن، دو حالت دارد: یا باید اسم نیکویی در زبان[های] رایج جامعه باشد که برای نخستین بار به عنوان اسم شخص به کار برده می شود، یا احیا شدۀ اسامی تاریخی پیشین باشد. در غیر اینصورت نه تنها کلاس ندارد، بلکه نشان دهنده و فریادزنندۀ یک نوع بیماری شدید روحی_روانی است و برای خود آن بچّه نیز مضرّ و خطرناک است.


امید شمس آذر
۲۲ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
برخی از پزشکان کشورمان پس از سالها بحث و بررسی به این نتیجه رسیدند که: عامل اصلی دیسک و انواع دردهای پا و کمر، استفاده از توالت های ایرانی است و نوع فرنگی آن چنین مشکلی را ایجاد نمی کند؛ امّا اینان از یک نکته مهم غافلند و آن اینکه استفاده از هر وسیله ای می تواند صحیح و ناصحیح داشته باشد و چنین وسیله ای نیز از این قاعده مستثنا نیست. عامل دردهای پیش گفته در نحوه نشستن معروف به "چمباتمه" است که فشار وزن بدن بر هر دو پا به طور یکسان تقسیم شده باشد و در صورتی که یک پا بر روی پنجه و پای دیگر بر کف قرار داشته باشد، چنین مشکلاتی ایجاد نمی شود. این موضوع از توصیه های دین مبین اسلام است که هنگام تخلّی، بیشتر وزن باید بر پای چپ قرار گیرد تا علاوه بر پیشگیری از دردهای مفصلی، عمل تخلّی نیز به آسانی صورت گیرد. چیزی که در مدل فرنگی امکان پذیر نیست. فراموش نکنیم اروپا همان جایی است که تا چند قرن پیش، خبری از حمّام یا دستشویی در ساختمان کاخهایش نبود (اکنون نیز چه اذعان بکنند و چه نکنند، میراث دار همان سنّت تاریخی اند) و متقابلاً اسلام همان دینی است که -به قول ارنست رنان- اعراب بیگانه از بهداشت را وادار کرد روزی ۵ بار دست و روی خود را بشویند. غربیان هنوز هم یاد نگرفته اند با آب طهارت کنند و با خلط دو مفهوم "شستن" و "خشک کردن" که اگر باهم باشند چه بهتر، به پیروی از روش سوفیست های یونان باستان و کشیشان قرون وسطی، به مسلمانان خرده می گیرند که چرا شما آن محل را با دست تمیز می کنید؟ (گویا خودشان کاغذ را با پا می کشند)!! مسلمان بودن و اسلامگرایی در این عصر و زمانه، نه مایه خجالت است و نه ترسناک. اسلام کاملترین روش انسانیّت است، حتّی در مورد پیش پا افتاده ترین مسائل.

امید شمس آذر
۲۰ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

در سیرت حضرت رسول(ص) آمده است که: «.... ایشان همواره بر زمین می نشست و با غلامان غذا می خورد و غذا را با دست می خورد و به کمتر از سه انگشت نیز تناول نمی فرمود». برخی از این فراز چنین استنباط می کنند که: حضرت رسول(ص) غذا را با قاشق تناول نمی کرده، بلکه با دست تناول می کرده است، و برخی به نام تأسّی از سنّت رسول الله (ص) از خوردن غذا با قاشق اجتناب ورزیده اند و برخی دیگر در جواب این گروه گفته اند: آن زمان قاشق وجود نداشت که پیامبر(ص) بخواهد با قاشق غذا بخورد، و... . امّا در راستای پایان بخشیدن به این مناقشات باید بگوییم: اوّلاً اگر با دست غذا خوردن پیامبر(ص) به خاطر نبودن قاشق باشد، این برایشان امتیازی محسوب نمی شود که بخواهد در سیرۀ ایشان ذکر گردد. ثانیاً بودن یا نبودن قاشق در اینجا مدّنظر نیست و غذا خوردن با قاشق نیز به نوعی غذا خوردن با دست محسوب می شود. برای روشنتر شدن مطلب، حدیثی از امام صادق(ع) ذکر می کنیم: «دو میوه هستند که با دست خورده می شوند، انگور و انار». اگر توجّه به مفهوم این سخن نداشته باشیم، تعجّب خواهیم کرد که مگر میوه های دیگر چگونه خورده می شوند؟! منظور حدیث این است که: انگور و انار دو میوه ای هستند که به طور مستقیم به دهان برده نمی شوند، بلکه با یک دست نگه داشته شده و با دست دیگر دانه دانه به دهان گذاشته می شوند. حتّی تعداد دانه های انگور را هم گفته اند که مستحبّ است دو دانه_دو دانه باشد. اینجا دیگر خوردن دانه های انار با قاشق هم منافاتی با آنچه که در این حدیث آمده، نخواهد داشت. پس منظور نهایی اینکه: رسول خدا (ص) برخلاف انسانهای متکبّر که غذاهایی مثل لنگۀ مرغ یا خوشۀ انگور را مستقیماً برداشته و به دندان می کشند، فروتنانه با انگشتانش کنده و دانه دانه یا نکّه تکّه به دهان می گذاشتند. ان شاءالله همۀ ما بتوانیم پیرو سیرت پیامبر(ص) در ظاهر و باطن باشیم.


امید شمس آذر
۱۸ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
پدربزرگم تعریف می‌کرد: در زمان‌های قدیم، مردی یهودی در شهر ما زندگی می‌کرد که همه او را فارغ از اینکه اسم اصلی‌اش چه بوده، به مناسبت دینش جوود(:جهود) صدا می‌زدند. آدم بسیار خوبی بود (العهدة علی الرّاوی) تا جایی که روزی به وی گفتند: "تو که اینقدر خوبی، بیا و مسلمان شو". او هم نگاهی عاقل اندر سفیه به آنان انداخته و گفت:
«بیا مسلمان شویم»!

امید شمس آذر
۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۷ نظر

دربارۀ درخت و میوۀ ممنوعۀ آدم و حوّا (علیهماالسّلام) روایات گوناگونی وارد شده. نزد مسلمانان بیشتر گندم شناخته می شود. از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) نقل است که: درخت کافور بوده است. در تورات کنونی، سیب آمده؛ ولی با اینهمه ادّعا شده است که آن خود نمادی بوده از علم و معرفت و در واقع خدا انسان را از معرفت منع کرده بود! از این رو برخلاف روایات اسلامی که می گوید: "آٖدم و حوّا بعد از خوردن میوۀ ممنوعه پوشش هایشان فروریخت و از همدیگر شرمزده شدند"، مدّعی شده است: "آنان از ابتدا بدون پوشش بودند، منتها چون معرفت نداشتند احساس شرم نمی کردند. پس با خوردن میوۀ ممنوعه معرفت پیدا کرده و احساس شرم کردند"! طبق این اندیشه، انسان در ابتدای خلقتش، طیّ یک تصمیم بی باکانه، میان ماندن در بهشت ناز و نعمت خداوندی منهای علم و معرفت و رانده شدنش از آن نعیم و در عوض مجهّز شدنش به علم و معرفت، دوّمی را انتخاب کرد تا به وسیلۀ آن، علی رغم محروم شدنش از بهشت، برای خود بهشتی -هرچند نه به آن زیبایی- در روی زمین بنا کند و منّت خدای کینه توز خود را هم نکشد (العیاذبالله). و البتّه در این میان، شیطان نیز متّحد استراتژیک انسان است که در مواقع لزوم به یاری این رفیق بی تجربۀ خود می شتابد!

زمان گذشت... . در دوران نوزایی علمی اروپا، دانشمندی چون اسحاق نیوتون که با مطالعۀ نوشتارهای دانشمندان مسلمان، پی به وجود نیروی جاذبۀ زمین برده بود، برای جا انداختن این اصل در بین عامّۀ مردم، داستان سقوط سیب از شاخۀ درخت را شایع کرد؛ امّا همین امر بهانه ای شد برای اومانیست ها -آنان که نوع انسان را برای خودش خدا می دانند- که همین سیب را نشانه ای از بینش خود تلقّی کرده و به نفع خود مصادره اش کنند. چرا که شروع ساخت آن بهشتی که قرار است به مدد علم و فنّاوری بدون اطاعت از خدا و با کمک شیطان در روی زمین بنا شود، از انقلاب صنعتی اروپا و آغاز عصر مکانیک، و مکانیک هم هسته و اساسش بر چگونگی کنار آمدن با نیروی جاذبۀ زمین است!

زمان گذشت... . مکانیک جای خود را به الکتریک و آن نیز جایش را به الکترونیک و IT داد. اکنون این بشر توانمند و بی نیاز هوس کرده است که یک گاز درشت از سیب ممنوع معرفت بزند و محض دهن کجی به آفریدگارش، همان سیب گاز زده را به عنوان نمادی از خدایی خودش به رخ او بکشد. پس آن را علامت شرکت اپل به معنای سیب قرار می دهد تا شاید در مرحلۀ بعدی گاز درشت تر دیگری بزند!

ما به کجا می رویم؟! انسان هنوز قادر نیست وقوع زمین لرزه را پیش بینی کند. هنوز از علّت اصلی بیماری صرع خبر ندارد. هنوز بر سطح هیچکدام از اجرام آسمانی همسایه پا نگذاشته است و هنوز نمی داند دایناسورها چه رنگی بودند؟ هنوز نه از راز مثلث برمودا باخبر است و نه از راز اهرام مصر و نه حتّی از دلیل خودکشی دسته جمعی نهنگ ها! بهشتی هم که ساخته است، زشت نیست، فقط آکنده از آتش و دود و مخاصمه و کشت و کشتار است! مواظب باشیم، این سیب سوّم ما را به هلاکت خواهد کشاند، درست مانند آلن تورینگ!


Image result for ‫سه سیب سرخ‬‎

امید شمس آذر
۱۱ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

برتری تجربه بر علم یعنی:

نمی‌دانم علّت در کجاست، ولی نتیجه‌اش را می‌بینم؛

علوم تجربی یعنی:

به هر قیمتی شده باید برای این نتیجه‌ای که دارم می‌بینم، یک علّت علمی بتراشم.

***

 

بنی‌آدم اعضای "یکدیگر"ند

ایرانیان هم اقوام "یکدیگر"ند.

***

 

همسران باید بتوانند

به عادت‌های همدیگر عادت کنند.

***

 

تغییر نام شهر تاریخی کرمانشاه به باختران اشتباه بود،

امّا چه اشکالی داشت این نام بر روی استان باقی بماند؟؟

***

 

فقر یعنی:

از وصله کردن لباس خود شرم داشته باشیم،

ولی سطح خیابانهایمان پر از وصله_پینه باشد.

***

 

طوری از حبس خانگی موسوی سخن می‌گویند

انگار سال‌های قبل از آن کجا بوده!؟

***

 

شاید حسن عمدۀ سریال بچّه‌مهندس -با تمام ایراداتش- این باشد که:

مردان و زنان گنده، خودشان را با گریم به جای پسران و دختران 20 ساله جا نینداخته‌اند.

***

 

تحصیلات ابتدایی را در دبستان ابن سینا

(ابن سینای کنونی!)

گذراندم.

***

 

از فانتزیهام اینه که:

یه مشت نخود سیاه تهیّه کنم بریزم تو جیبم،

تو کارهای اداری هرجا احساس کردم کارمنده میخواد از سر ردم کنه، چندتا از جیبم دربیارم بریزم رو میزش،

بگم برو سر اصل مطلب.

***

 

جالب است که بعد از اینهمه پیشرفت در شیوه‌های نوشتن در فضای مجازی،

دوباره برگشتیم به خطّ هیروگلیف!

😁

***

 

گاهی اسم پلیس راه

از اسم پل صراط دلهره‌آورتر است.

***

 

آیت‌الله جنّتی رییس مجلس خبرگان و همزمان دبیر شورای نگهبان

آیت‌الله آملی لاریجانی رییس قوّۀ قضائیّه و همزمان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام،

یک جوانگرایی درست و حسابی!

***

 

 

امید شمس آذر
۱۰ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

بعضاً می شنویم که از سوی برخی از ناآگاهان عنوان می شود: «تاریخ تحریف شده است، پس به درد مطالعه نمی خورد»! این سخن، دانسته یا ندانسته حاوی خلط دو مفهوم تاریخ یکی به معنای "حوادث و وقایع" اتّفاق افتاده و دیگری به معنای "ثبت و نگارش" وقایع روی داده است. بله! تاریخ در معنای دوّم آن تحریف شده است و باید برای پی بردن به اصل وقایع اتّفاق افتاده، فیلترهایی را که وقایع از آنها رد می شوند تا به صورت نوشته به دست ما برسند، بازشناخت؛ فیلترهایی مانند: ملاحظات روز، تهدید و تطمیع نویسندگان، علایق و سلایق شخصی، و... . معروف است که تاریخ را فاتحان می نویسند، از این رو تاریخدانان فقط به مطالعۀ رمان گونۀ نوشته های تاریخی نمی پردازند؛ بلکه در کنار آن انواع تئوری ها و اطّلاعات پایه در زمینه های فلسفه، جامعه شناسی، جغرافیا، انسان شناسی، ادبیّات، سیاست، و... را نیز فرا می گیرند تا از قدرت تجزیه و تحلیل در تاریخ برخوردار گردند. اساساً کدام علم از پژوهش بی نیاز بوده و اطّلاعات را به صورت آماده در اختیار جویندگان آن می گذارد که تاریخ دوّمی اش باشد؟ در معنای دوّم آن نیز گفتنی است هنوز ماشین زمان اختراع نشده است که کسی بخواهد به گذشته برود و وقایع تاریخی را دستکاری کند! تاریخدانان صرفاً "تاریخ خوان" نیستند که تحریف شده و نشدۀ آن را یک جا بخوانند و بگذرند؛ بلکه آنان مانند جواهرشناسی هستند که اگر هم دیگران می دانند که بیشتر جواهرات امروزی بدل هستند، باید برای تشخیص اصل و بدل به همین ها مراجعه کنند.

در این باره توجّه به چند نکته ضروری است:

  1. نوشتۀ تحریف شده به معنای نوشتۀ دروغین نیست؛ ما می دانیم که -به عنوان مثال- تورات تحریف شده است. امّا همچنان قائلیم که آن یک کتاب آسمانی و نازل شدۀ از طرف خداوند رحمان است.
  2. مبانی علومی مانند جامعه شناسی و اقتصاد و سیاست و جغرافیا و آمار و ریاضیات، مبانی استدلالی ثابتی هستند که -علی رغم متفاوت بودنشان- قابل تحریف نیستند. اینها به نوبۀ خود به قضاوت دربارۀ نوشته های تاریخی می پردازند.
  3. منابع تاریخی منحصر به منابع نوشتاری نیستند؛ در کنار آن منابع شفاهی (اسطوره ها، حماسه ها و لژاندها) به همراه منابع مادّی (اشیاء و بناهای باستانی) نیز وجود دارند که نتایج پژوهشی در علم تاریخ، تنها با تطبیق هر سه گروه این منابع با همدیگر حاصل می شود.
  4. بین خود منابع نوشتاری هم اختلاف وجود دارد که ناشی از یکسان نبودن فیلترهای پیش گفته برای همۀ تاریخ نویسان بوده است؛ یعنی از طرفی همۀ جوامع دنیا -با تبانی با همدیگر- مورّخان را مجبور به نوشتن روایتی واحد از یک واقعۀ تاریخی نکرده اند و دیدگاههای جوامع گوناگون در هر زمان با همدیگر متفاوت بوده است. جوامعی که خود نیز ممکن است با هم دوست یا دشمن باشند. مانند تفاوت موضعگیری دولتهای وقت ایران، روسیه و انگلیس نسبت به انقلاب مشروطه یا روایت متفاوت مورّخان درباری صفوی و عثمانی دربارۀ جنگهای مابین آن دو دولت. از طرفی در درون خود یک منبع نوشتاری مشخّص هم، یا به علّت کم حافظگی دروغگو یا به علّت از بین رفتن و عوض شدن ملاحظات قبلی، ممکن است تعارضات و تناقضاتی قابل تشخیص باشد که با یافتن و زدودن آنها می توان به حقیقت رسید.
چنین سخنانی، غالباً یا از سوی انسانهای تنبل و بی حوصله -که از مطالعه گریزانند- عنوان می شود، یا از سوی شورشیان و انقلابیون (به معنای منفی کلمه) که چون دوست دارند مرام و مسلک مورد علاقۀ خود را دارای سابقۀ طولانی تاریخی عنوان کنند و چشم دیدن غیر آن را در واقعیّت ندارند، می خواهند مردم را از مطالعۀ تاریخ بازدارند. کسانی که در واقع خود به دنبال تحریف تاریخ اند!
خداوند همۀ ما و آنها را به راه راست هدایت کند.

امید شمس آذر
۰۷ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

 آبرویت نریخته مانَد تا خواهش آن را بچکاند، پس بنگر که آن را نزد که مى ریزى.


هر یک دانه درخواست و خواهش از دیگران مانند قطره‌ای از آبروی انسان است که در مقابل پای فردی که از او درخواست می‌شود، می‌چکد. بنابراین باید سخت مواظب بود که این قطرات ارزشمند را نزد کسی خرج کرد که وارسته به صفات اخلاقی الهی است. کسی که به واقع بنده‌ی خدا و باتقوا است.

خوشا به حال افرادی که این قطرات درخشان آبروی خود را فقط و فقط نزد یگانه خالق مهربان و عادل و حکیم می‌ریزند. اشک چشم آنها با قطرات آبرو مخلوط می‌شود و به بهترین خریدار عالم هستی عرضه می‌شود و او به بهترین و عادلانه‌ترین و حکیمانه‌ترین شکل، اشک او را می‌خرد و بهایی به او می‌بخشد که تصورش هم در عالم دنیا ممکن نیست.

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۵ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در روزگار ما بسیار می شنویم که به اسم نسبیت و نسبی گرایی گفته می شود که: همه چیز نسبی است، هر قاعده ای استثناء دارد، هر عامی تخصیص می خورد و حرفهایی از این قبیل. غافلان نیز مسحور این سخنان شده و برای خود الگو قرارشان می دهند. غافل از اینکه: اگر "همه چیز نسبی است"، پس خود این نسبیت هم نسبی است. اگر "هر قاعده ای استثناء دارد"، خود این قاعده هم استثناء دارد و اگر "هر عامی تخصیص می خورد"، خود این عام هم تخصیص می خورد؛ و اصلاً آیا آدم نسبی گرا از عبارت "همه چیز" و "هر" در ابتدای جملاتش استفاده می کند؟ پس نتیجه اینکه: بعضی چیزها نسبی نیستند، بعضی قاعده ها استثناء ندارند و بعضی عام ها تخصیص نمی خورند. اما مدّعیان نسبی گرایی دقیقاً به همان مواردی گیر می دهند که مطلق و خارج ار حیطۀ بحث نسبیت اند.

وجود همۀ ما نسبی است؛ ما نسبتاً هستیم، پس نسبتاً هم نیستیم. حال، آیا نیستی مطلق قابل تصوّر است؟ چرا که نه! (چون برای تصوّر انسان حدّ و مرزی نیست). امّا وجود ندارد. چون اسمش روی رویش است. هستی مطلق چطور؟ قابل تصوّر است؟ بله. وجود هم دارد؟ بله، باید وجود داشته باشد، چون ریشۀ مشترک همۀ ماست. حال، آن وجود مطلق کدام است؟ ما که نیستیم. چون اگر ما بودیم، می توانستیم طبق میل خودمان وجودمان همیشگی و همه جایی و دانش و قدرتمان نسبت به همه چیز فراگیر باشد. پس آن وجود مطلق ذات اقدس الهی یا -به تعبیر فلاسفه- حضرت "واجب الوجود" است. در طول وجود او، صفات او و آثار مستقیمش نیز مانند علم او، قدرت او، رحمت او و کلام او  -قرآن- و موارد مانند آن مطلق اند و جای بحث و تردید ندارند. بقیۀ مباحث به حکم نسبیت قابل نقد و تردیدند، چرا که تردید مقدّمۀ یقین است!

در جهان امروز شاهد استفاده از برخی ادبیات نادرست و ناسازگار با نظریۀ نسبیت، عمدتاً از طرف قدرتهای سلطه جوی جهانی هستیم که هرگز از طرف این نسبی گرایان مطلق نگر مورد انتقاد قرار نگرفته اند. مواردی مانند:
  1. جهان سوّم: تا زمانی که بلوک شرق فرونپاشیده بود، آنجا را جهان دوّم می نامیدند و مابقی کشورها -در مقابل آنجا و کشورهای غربی- را جهان سوّم. ولی بعد از فروپاشی جهان دوّم، باقی ماندن اصطلاح جهان سوّم چه معنایی دارد؟ و اساساً یک مجموعۀ دو عضوی چطور به اوّل و دوّم قابل تقسیم است؟ و چه مانعی دارد که جای این دو با هم عوض شود؟
  2. کشورهای شمال و جنوب: نظیر همین وضعیت در نامگذاری کشورهای شمال و کشورهای جنوب قابل مشاهده است. آیا این خطّ فرضی که بین دو مجموعه کشیده شده، تا ابد قرار است برقرار بماند؟ اخیراً برخی این تقسیم بندی را ناعادلانه دانسته و به جای آن کشورها را با ملاکهایی، نه به دو قسمت بلکه به پنج قسمت تقسیم کرده و با تمایز رنگ از هم تفکیک کرده اند؛ ولی جالب است که هنگام نمایش خطّ شمال-جنوب از سیستم نقشه برداری تخت استفاده می شود و هنگام نمایش تقسیم بندی رنگی از سیستم محدّب که نکته ها هست در این!
  3. در حال توسعه: توسعه به معنای گسترش و جلو رفتن است و در ذات خود از یک نوع "حرکت" دائمی و پیوسته حکایت می کند. آنسان که از دیرباز گفته اند: "آسودگی موج عدم اوست" و "آب اگر یک جا باشد می گندد"، جامعۀ انسانی نیز با حرکت تکاملی زنده است. روی این حساب اصطلاحاتی نظیر "پیش رفته" و "توسعه یافته" -بر خلاف خود پیشرفت و توسعه که البتّه اختلافاتی هم با هم دارند- بی مسمّا و فاقد ارزش معنایی هستند؛ ولی از آن شگفت آورتر، اصطلاح "در حال توسعه" است. بدین معنا که کشورهایی از خطّ توسعه یافتگی گذشته اند و باقی کشورها بدون استفاده از تجربیات و عبرت های آنها باید عیناً همان مسیر پیموده شدۀ آنها را با تمام اشتباهاتی که داشته اند بپیمایند و چون خود آن توسعه یافته ها نیز همچنان به توسعۀ خود ادامه می دهند و متوقف نشده اند، این فاصله تا ابد حفظ شده و هیچ کدام از کشورهای در حال توسعه به جرگۀ کشورهای توسعه یافته نخواهند پیوست!!
  4. خاورمیانه: نامیدن منطقۀ مرکزی اسلام به نام middle east یا الشّرق الأوسط یا خاورمیانه و به ترکی اورتا دوغو در امتداد خاور نزدیک و خاور دور، حاکی از نگاه خودمحوری استعمار بریتانیا و در تعارض آشکار با جغرافیای امروزی کوپرنیکی و گالیله ای است. وقتی زمین به دور خود می چرخد و مشرق و مغربهایش قراردادی و تنها بر روی نقشه است، تقسیم بندی مشرق واحد به سه قسمت دور و میانه و نزدیک چه مفهومی دارد؟ مانند عبارت ماوراءقفقاز که روسها برای قفقاز جنوبی به کار می بردند. شاید گفته شود نصف النّهار فرضی گرینویچ لندن مبدأ کار اینان بوده است؛ ولی در این صورت نیز باز این سؤال بی پاسخ می ماند که چطور است که شمال آفریقا خاور نزدیک نامیده می شود و منطقۀ شمالی آن که عبارت از قارۀ اروپا است و حتی مناطق شرقی تر آن مانند آناتولی و قفقاز جزء جهان مغرب شمرده می شود؟ و اصلاً آیا اکثریت قارۀ اروپا به جز شبه جزیرۀ آندلس و اطراف آن در شرق نصف النّهار گرینویچ قرار دارند یا در غرب آن؟ لازم به یادآوری است که از میان نصف النّهارهای 24 گانل اصلی، نصف النهار مبدأ، سابق بر این نصف النّهاری بود که از رصدخانۀ اسکندریّۀ مصر می گذشت و حتی بعد از کشف قارۀ آمریکا نیز مبدأ خوبی برای تقسیم بندی قراردادی جغرافیای زمین بود، امّا نصفالنّهاری که از رصدخانۀ گرینویچ لندن می گذرد، دارای استانداردهای کافی برای این منظور نبوده و تعیین آن نیز مانند تعیین زبان انگلیسی به عنوان زبان بین المللی در راستای اهداف استعماری بوده است. در این راستا توجّه داشته باشیم که حتّی خداوند نیز در آیۀ 35 سورۀ نور، خاستگاه درخت زیتون یعنی سرزمین فلسطین را «لا شرقیّة و لا غربیّة» معرّفی می کند و این مفهوم "نه شرقی و نه غربی" برای سرزمین فلسطین با قائل بودن به نصف النّهار اسکندریّه که نزدیکترین نصف النّهار به آنجاست، بیشتر سازگار است.
  5. قرون وسطی: تاریخ نویسان غربی در حال حاضر تاریخ کلّ جهان را بر مبنای تاریخ اروپا تقسیم می کنند و به دوران چند صد سالۀ حدّ فاصل دوران قدیم و دوران جدید، قرون وسطی یا دوران میانه می گویند. مانند وجه تسمیۀ ادعایی برای شهر "میانه" که گفته اند از آن رو میانه نامیده شده که در میانۀ دو شهر تبریز و زنجان واقع است. روی این حساب تمام شهرهای جهان باید میانه نامیده شوند، چرا که هرکدام میان دو شهر دیگر واقع شده اند! مسئلۀ زمان نیز در اینجا دستخوش همان جزمی گرایی تحمیل شده بر مسئلۀ زمین شده است! آن هم در حالی که شاید هنوز که هنوز است گردش زمین برای همۀ صاحبنظران امروزی ما ثابت نشده باشد(!)، ولی گردش زمان و جلو رفتن آن از دیرباز برای همۀ عوام النّاس امری محتوم و پذیرفته شده بود. چند صد سال بعد، این قرون وسطی به چه نامی نامیده خواهند شد؟ آیا از وسط دو نیم شده و نیمی به سود قرون قدیم و نیمی به سود قرون جدید کنار گذاشته خواهند شد؟ یا آنکه جای خود باقی مانده و بعد از قرون جدید و قرون(!) معاصر، قرون دیگری نیز تحت عنوان معاصر دور و معاصر میانه و معاصر نزدیک و معاصر نزدیکتر و معاصر خیلی نزدیکتر و... به تاریخ اضافه خواهند شد؟! جالب اینکه توصیف اوضاع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و علمی جهان در این قرون وسطی هم همه بر مبنای اوضاع اروپا بوده و انگار نه انگار که تمدّنی هم به اسم تمدّن بزرگ اسلامی در همان روزگار در بخش اعظم جهان آن روز در حال درخشش بوده است.
  6. ماقبل تاریخ: اینان به همان دلایلی که تاریخ دوران به اصطلاح میانی را فقط با عیار اروپا می سنجند، دوران باستان را هم با همان عیار سنجیده و تمدّنهای باستانی ملّتهای غیر اروپایی جهان را نادیده می گیرند. تاریخ در درجۀ اوّل به معنای حوادث و وقایع اتفاق افتاده و در درجۀ دّوم به معنای نوشتارهای حکایت کنندۀ آن حوادث و وقایع است. مثلاً وقتی می گوییم "تاریخ تحریف شده است"، منظورمان معنای دوّم آن است. امّا در این مورد، با خلط نابجای این دو تعریف، آمده اند و دوران قبل از اختراع خط را -که تنها یکی از شیوه های تاریخنگاری است- آن هم با زمانی ادّعایی و اثبات نشده -که حداقل 1500 سال از زمان اصلی متأخّرتر است- دوران ماقبل تاریخ نامیده اند و روی این حساب همه چیز قبل از 3000 پ.م از فسیلهای صدهامیلیون سالۀ دایناسورها گرفته تا تجهیزات 5 هزار و چند صد سالۀ علمی و فنّی تمدّن شهر سوختۀ ایران، همگی متعلّق به ماقبل تاریخ اند! اصلاً اگر قرار بود همۀ تاریخ به صورت نوشته و یک جا به دست ما برسد، دیگر رشته هایی چون باستانشناسی و اسطوره شناسی و زبان شناسی و... چه معنایی داشت؟
  7. پست مدرنیسم: مدرنیسم سبکی بود که در ادبیات و هنر معاصر اروپا پیدا شد و اساس آن اعتراض به سنّّت بود. بعدها با قدرت گرفتن هواداران این سبک ادبی و هنری در عرصۀ اقتصادی و سیاسی، اینطور در بین همۀ هنرمندان و اصحاب فضیلت دنیا القاء کردند که گویی سنّت -آن هم با آن معنای متفاوت غربی و اسلامی آن- فقط یک نقطه مقابل دارد و آن هم مدرنیسم است. اینگونه شد که در عرصه ای مثل شعر، قاعدۀ به زبان جدید نوشتن با نوشتن به سبک مدرنیسم خلط گردید و همۀ شاعران را به نوعی ملزم به پیروی از این سبک بخصوص کردند! دیگر سبک های پدید آمده به موازات آن را نیز بر همان پایه نامگذاری نموده و به همان شیوۀ پیشین، آنها را هم نه سبک بلکه قاعده و هنجار جا زدند و بقیۀ سبک های معاصر و آیندۀ آنها را نادیده گرفتند. کار به جایی رسید که عده ای از عصر مدرنیسم و به تبع آن عصر پست مدرنیسم سخن گفتند و این سوزن ناروا در همین پسوند مدرنیته گیر کرده و اصطلاحاتی چون پسا پست مدرن، ترانس مدرن و... هنوز هم اختراع شده و ترویج می گردد. نظیر آنچه که در توضیح قرون وسطی گذشت. در جامعۀ ما نیز که هنوز با آن معیارها وارد عصر مدرنیسم نشده است و دوران گذار او به تجدّد، خود به صورت بخشی از سنّت درآمده است، عدّه ای هوادار این مصادیق واهی جدید و فراجدید شده اند!

در عرصۀ عملی نیز برنامه هایی مانند: یکدست سازی فرهنگی، خرده گرفتن بر حقوق بشر اسلامی، اهانت به مقدّسات ادیان و مذاهب دیگر(نظیر کاریکاتورهای موهن در نشریات اروپایی و یا آنچه به عنوان تشیع(!) از برخی شبکه های تلویزیونی لندن تبلیغ می شود)، ممنوعیت حجاب برای اقلّیت مسلمان اروپا و... مواردی هستند که سنخیتی با اندیشۀ نسبی گرایی ندارند. مدّعیان نسبی گرایی اگر راست می گویند، به این موارد گیر بدهند. از همۀ اینها گذشته، جناب پروفسور آلبرت اینشتین پدر نسبیت، خود می گوید:

«متافیزیک بر فیزیک احاطه دارد، آنسان که فیزیک نسبیتی بر فیزیک کلاسیک احاطه دارد».


امید شمس آذر
۰۲ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

انگار همین دیروز بود که من با هزار آرزو در دل و خیال در سر، روبروی پنجره می نشستم. آهوها، بوته های گل سرخ و درختان ابری هم در آسمان به این طرف و آن طرف می رفتند و گویی منتظر بودند؛ منتظر شنیدن قصّه های شیرین پنجره. و پنجره لب باز می کرد و شروع می کرد به قصّه گفتن برای من و آ نها... .

تا آ ن روز که تو آمدی و هنگام نمازت، سایه قنوتت بر دامن پنجره پهن شد. از آن روز بود که پنجره از توصیف تو لال شد. اکنون سالهاست که پنجره در سکوت سنگین خود به سر می برد و جز ناله هایی تاریک، صدایی از پنجره به گوش نمی رسد !


امید شمس آذر
۰۱ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر