حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

قانون منع به کار گیری بازنشستگان، چندی پیش به تصویب رسید؛ ولی مثل اکثر قوانین دیگر از این سنخ، چنان دچار تبصره و استثنا شد که عملاً از حیّز انتفاع ساقط شد! به طوری که حضرت امام چندی پیش با رسانه‌ای کردن بحثی که در حاشیۀ درس خارج فقه خود در این خصوص داشتند، مطلب را چنین با مردم در میان گذاشتند که: «گاهاً در میان مدیران بازنشسته افرادی پیدا می‌شوند که نظر به سوابق و تجارب مدیریّتی که دارند، کنار رفتنشان صلاح دیده نمی‌شود. اینجاست که اطرافیان آنان متوسّل به ولیّ فقیه می‌شوند و جواز ادامۀ فعّالیت او را به وسیلۀ حکم حکومتی دریافت می‌کنند». حضرت در این سخنان، نارضایتی خود از این وضع را به طور ضمنی ابراز داشتند؛ آنجا که خطاب به طلبه‌ای که بر سر ایشان داد زده و در این باره توضیح خواسته بود، گفتند: «اشتباه شما اینجا بود که سر بنده داد زدید». بدون کوچکترین توجّهی به مسئلۀ تکامل نسل‌ها -خصوصاً در ایران بعد از انقلاب- روال کلّی این است که جوانان نسبت به پیران پرانرژی‌تر و پیران نسبت به جوانان پرتجربه‌ترند. علاوه بر آن، احتیاجات مادّی جوانان به یقین چندین برابر پیران و پیشکسوتان است. پس عقل سلیم ایجاب می‌کند پیشکسوتان و باتجربگان -اگر هم کنار رفتنشان به مصلحت نیست- در سمت‌هایی مانند معاون و مشاور مشغول به ادامۀ کار شوند و جوانان در سمت‌های اجرایی. اکنون دیده می‌شود که این قاعده حتّی به رغم قانون شدنش اجرا نمی‌شود. علّت چیست؟ چرا بازنشستگانی که اغلب تخصّصی هم در سمت متصرّفی خود ندارند، هنگام رسیدن موعد کناره‌گیری، مفید و تأثیرگذار تشخیص داده می‌شوند و جوانان پراستعداد که امکان تحصیل و کسب تجربۀ مدیریّتی در بیش از یک رشته را نتوانسته‌اند به دست بیاورند، هنگام جستجوی شغل با بهانۀ همیشگی "تخصّص‌گرایی" مواجه می‌شوند؟ شاید یک علّتش همان باشد که در روایات اسلامی تأکید شده و شاعر نیز گفته است که:
آدمی پیر چو شد، حرص جوان می‌گردد
خواب در وقت سحرگاه گران می‌گردد؛
و یا:
ریشۀ نخل کهنسال از جوان افزونتر است
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را.

امّا این یک طرف قضیّه است. طرف دیگر برمی‌گردد به باور نداشتن نیروها و ظرفیّت‌های جوانان در میان خودمان. این نیز علل مختلفی می‌تواند داشته باشد. یک علّتش کم‌توانی و کم‌مایگی ناظران و داوران است. یک مثال: هر ساعت 60 دقیقه و هر دقیقه 60 ثانیه است. ساعت‌های کامپیوتری هنگام نمایش 1 دقیقه به 1 بامداد، عدد 00:59 را روی صفحۀ خود نمایش می‌دهند و یک دقیقه بعد از آن، عدد 01:00 را. اگر دو نقطۀ وسط اعداد را نادیده بگیریم، اوّلی به صورت 59 و دوّمی به صورت 100 خوانده می‌شود؛ ولی می‌دانیم که در عالم واقع، بعد از 59 تازه باید 60 و 70 و 80 و 90 بیاید و 100 بعد از 99 است نه 59. انسان‌هایی که توانایی‌هایشان در حدّ 50 تا 60 % است، نه چشم دیدن توان بالای آن را دارند و نه یارای باور آن را. برای همین، وقتی با توانایی‌های در حدّ 70 % و 80 % و 90 % -که باز فاصلۀ زیادی با 100 % دارد- مواجه می‌شوند، آن را انکار کرده و نادیده می‌گیرند. برای همین احتمال مطرح شدنشان را هم -جز در دلقک‌بازی‌های عصر جدید!- مسکوت می‌گذارند تا چه رسد که اجازۀ بهره‌برداریشان را بدهند. قضیّه این است و نه معضل همیشگی ایجاد شغل.

امید شمس آذر
۳۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۴۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۵ نظر

حضرت امیر علیه السلام می‌فرمایند:

ستمکار را سه نشان است: بر آنکه برتر از اوست ستم کند به نافرمانى، و بر آن که فروتر از اوست به چیرگى و آزار رسانى، و ستمکاران را یارى کند و پشتیبانى.


ظلم کردن به طور کلی سه حالت می‌تواند داشته باشد:

۱- ستم کردن به آن کس که برتر است با نافرمانی کردن او. حال چه برتری از جهت تکوینی باشد مثل برتری خداوند و فرستادگان او یا برتری قراردادی مثل برتری رییس کارخانه و کارفرما نسبت به کارکنان. در هر صورت عمل نکردن به دستورات مافوق ظلم به او خواهد بود.

۲- ستم کردن به آن کس که فروتر است. مثل زورگفتن کارفرما به کارگر، و مثل آزار رساندن قلچماق محله به مردم عادی.

۳-  یاری کردن ستمکارن و ظالمان ، خود نوعی از ظلم است. یاری کردن گونه‌های مختلفی دارد، گاهی با مهیّا کردن وسایل برای ظالم حاصل می‌شود و گاهی با سکوت. بله سکوت انسان دربرابر ظلم نوعی یاری‌کردن ظالم است. 

نکته: حمایت ملت بزرگ ایران از مردم مظلوم غزه و یمن و ... بر اساس همین فرمایش حضرت امیر علیه السلام معنا پیدا می‌کند.

(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۳۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

در تعریف افراط

بسیار تفریط شده است

***

 

نکات مثبت غربی‌ها

همان‌هایی ست که باعث بروز پدیدۀ غرب‌زدگی در بین ما شده است

***

 

تناقضی دیگر:

کافّۀ "سنّتی"

با وای‌فای رایگان!

***

 

ترامپ، علی مطهّری آمریکایی‌هاست:

در ظاهر جمهوری‌خواه

و در باطن دموکرات.

***

 

ای دل غافل!

ویکی‌پدیا هم آرمش تک‌چشم چپ از آب دراومد.

***

 

اینکه می‌گویند "سبزی‌خوردنی"

یعنی بقیّۀ سبزی‌ها خوردنی نیستند؟!

***

 

شما رو نمیدونم،

ولی من که تو پیاده‌رو از روی خط‌چین‌های بازی لی‌لی به طور عادّی عبور میکنم

به شدّت دچار عذاب وجدان میشم.

چه توان کرد که دیگه قباحت داره!

***

 

تظاهر به روزه‌خواری

یعنی اونایی که ماه رمضون روزه‌خواری میکنن

درواقع روزه هستن ولی ادای روزه‌خوارا رو درمیارن؟!

***

 

"ایران به تمام تعهّداتش عمل کرده"

تمجید است یا تحقیر؟!

***

 

"افتخار ما این است که با تقدیم 4 هزار شهید در مرزهای شرقی اجازه ندادیم موادّ مخدّر به کشورهای اروپایی برسد"

و همه را در داخل کشور پخش کردیم.

***

 

امروز ظهر وقتی به خونه برمیگشتم

یه تاکسی خالی از روبرو میومد،

حیف که نتونستم سوار بشم!

***

 

این هم یک نکتۀ 18+)

- "خواجه نصیرم نصیر، آمده‌م از گرمسیر، تا بزنم بر تو ...، دختر سعدی سلام"

: اِ اینجوریاست؟ پس منم ابن اثیرم اثیر، آمده‌م از سردسیر، تا بزنم بر تو ...؛ دختر/خواهر/مادر/همسر خواجه سلام.

نتیجۀ اخلاقی:

از مکافات عمل غافل مشو

گندم از گندم بروید، جو ز جو.

***

 

 

امید شمس آذر
۳۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

نسب زکریّا(ع) عبارت است از: زکریّا بن برخیا بن شو بن نحرائیل بن سهلون بن ارسوا بن شویل بن یهود بن موسی(ع). الیزابت همسر زکریّا بود. زکریّا پسر یربعام هم یربعام هم نام پادشاهی است که 6 ماه سلطنت کرده و به دست شلوم به قتل رسیده (خزائلی). به قولی، یوهاکین یا یوعاشیم همان عمران(ع) پدر مریم(س) است. زکریّا وصیّ او و شوهرخالۀ مریم است. فاقون پدر دو خواهر: ایشیاع زوجۀ زکریّا و حنه (حنّانه، به مسیحی آنا Anne) زوجۀ عمران بوده. به روایت دیگری، عمران پدر او خواهر مریم و ایشاع بوده. عیسی(ع) از مریم باکره متولّد شده. کریشنا خدای هندیان (که نامش با کریست شباهت دارد) از دوشیزه‌ای به نام دیواکی تولّد یافته و پیش از او انی خدای آتش هندیان از مایای عذرا متولّد شده و در یونان، دانائه مادر پرسئوس در زندان پدر به وسیلل قطرات باران طلا که از جانب خدای خدایان –زئوس- در دهان او چکیده است، به پرسئوس (شاید پدر پارسیان) آبستن شده (خزائلی). عمران احتمالاً محرّف عمرام است، به معنی قوم خدا. نام ابیطالب پدر حضرت علی(ع) را هم عمران گفته‌اند و به قول موثّق عبدمناف است (متفاوت با عبدمناف پدر هاشم). شاید داستان ملاقات خضر(ع) با حضرت علی(ع) در اثر همنامی با پدر موسی(ع) شکل گرفته یا برعکس، بر اثر آن نام حکیمی که داستان ملاقاتش با موسی در قرآن آمده، در میان مردم به خضر معروف شده یا پدر علی(ع) به نام عمران شناخته شده باشد.

یوشاعیم نام اصلی پدر مریم از ریشۀ عیش به معنی زندگی و عمران نیز از ریشۀ عمر می‌تواند باشد که در این صورت همسان هستند (خزائلی). یشوع در عبری به معنی نجات‌دهنده است که ریشۀ عیسی محسوب می‌شود. همچنین یاشوع به معنی مخلّص است. عیسی به اروپایی ژزو تلفّظ می‌شود. مسیح نیز لغتی آرامی است که به قولی به معنی تراشیده است. به قول دیگر، مسیح لغتی عبری یا سریانی است و به قولی عربی و از ریشۀ مسح یا سیاحت است. قول صحیح این است که مسیح صورتی از ماسیح عبری یا از ریشۀ مشح عبری است. در کل معنی منجی می‌دهد. اگر از ریشۀ مسح باشد، به این خاطر است که یهود به موجب تورات، اشیاء مقدّسه را با روغنی مخصوص و تشریفاتی خاص مسح می‌کردند و همچنین پادشاهان خود را نیز با تشریفات مخصوص مسح می‌کردند. آنان همواره در انتظار کسی بودند که عظمت بنی‌اسرائیل را تجدید کند. گاهی مسیح اسرائیل بر کوروش کبیر نجات‌دهندۀ اسرای بابل اطلاق شده است. در قرن دوّم میلادی، شخص دیگری به نام مسیح ظهور کرد و موجب قتل پانصدهزار تن گردید. به همین ترتیب، 24 تن قبل از عیسی(ع) ادّعای مسیحیّت داشتند. معروفترین آنان "سرنتش" و "نامر" بودند. در قرن 18 م، شخصی آلمانی به نام مردخای ادّعای مسیحیّت کرد. مسیح با مشیح/ماشیع رابطۀ لفظی و با متانیا و مهدی(عج) رابطۀ لفظی و معنوی دارد. در افسانه‌های ایران قدیم، از مشی و مشیانه دو آفریدۀ نخست گفتگو شده. مسیح همریشه با آن و مهر و میترا و موشی و موسی نیز قریب به این ریشه‌اند. در بین یهود، عدّۀ زیادی در انتظار ظهور متاتیا هستند و این لفظ با مهدی قرابت حروفی و معنوی دارد.

بعضی معتقدند حضرت عیسی در سال دوازدهم سلطنت شاپور اوّل ساسانی مصادف با دوّمین سال هزارۀ دوّم بنای شهر رم متولّد شده و بنابراین روایت، زمان میلاد 251 سال به پیش می‌آید. در روایات دیگری، تقریباً به همین مقدار یا بیشتر نیز به عقب رفته است و تاریخ کنونی میلاد مسیح که اساس تقویم گریگوری (میلادی) امروزی است، در بین این دو زمان قرار دارد. واضعان این تقویم که از سوی پاپ گریگوریوس سیزدهم پذیرفته شده، خود اذعان داشتند که مبدأ آن دقیقاً با سال تولّد عیسی(ع) انطباق ندارد. با مطابقت تاریخ میلادی و قمری تولّد حضرت محمّد(ص) و کسر مقدار طبیعی اختلاف آنها، به 12 سال اضافی می‌رسیم که نشان می‌دهد مبدأ تقویم کنونی میلادی، سال دوازدهم میلاد عیسی(ع) است و سال میلاد عیسی، 12 پ.م است که تاکنون (2019 م) 2031 سال از آن می‌گذرد. روزی که فعلاً مسیحیان به عنوان تولّد حضرت مسیح جشن می‌گیرند، با روز تولّد مهر مصادف است. مهر در روز 25 دسامبر، 4 دی‌ماه 273 پیش از میلاد تاریخی، 65 سال پس از غلبۀ اسکندر در زمان اشه‌پور (اشکپور) اشکانی متولّد شد و در 25 سالگی مبعوث شده و 40 سال تمام به دعوت مردم پرداخته و در 4 شهریور 208 پ.م وفات یافته است. کتاب او "ارتنگ" و "انگلیون"نامیده می‌شده که بی‌شباهت به انجیل نیست. انجیل یا اوانجیل به معنی بشارت است. در اوراق تورفان، از رفع وی به پیش پدر آسمانی سخن رفته است. مهر، مسیحا یا مسیحِ مصلوب‌نشده است. بشارت به ظهور احمد بزرگ (ص) یا محمّد بزرگ (ص) از اوست. تردید در احمد(ص) یا محمّد(ص) به واسطۀ خصوصیّت خطّ "گشته‌دبیره" است که اوراق تورفان به آن خطّ است. جشن میلاد مسیح که چند روز قبل از آغاز سال نو در میان مسیحیان امروز برگزار می‌شود، فاصلۀ اندکی با یلدای ایرانیان دارد و این نشان‌دهندۀ رسوخ آیین‌های مهری در هر دو فرهنگ است؛ ولی اینکه مهر نام انسان یا پیامبر خاصّی باشد که زمان زندگی‌اش ذکر شد، نظر مورّخینی چون مرحوم ذبیح بهروز است و مخالفان خود را دارد. میلاد عیسی(ع) به روایتی در 747 رومی در زمان آگوست واقع شده است و بنا بر تاریخی که به حساب نسل‌ها تنظیم کرده‌اند، 1753 از تاریخ بنای رم.

حواری، واژه‌ای حبشی‌الاصل است به معنی فرستاده. به فرانسوی آپتر (Apoter) گفته می‌شود. به قول دیگر یونانی‌الاصل است در همین معنی و یا از ریشۀ حوار به معنی گفتگوست، معادل صحابی که از ریشۀ صحبت است، و یا از حور به معنی سفیدی گرفته شده، به معنی سفیدجامگان. معنای حواری به نقل از بلاغی، ص 351: 1- از حور به معنی آمد و شد و تردّد، 2- از تحویر به معنی سفید کردن، چون انصار و فرستادگان پیامبران در مقام تطهیر و تنظیف نفوس بودند، 3- استاد عبدالرّئوف مصری در کتاب معجم‌القرآن می‌نویسد لفظ کلمه‌ای سامی و حبشی است که از حبشه به یمن وارد شده و به معنی مرسل و مبعوث و سفیر است و کلمۀ حواری از حبشه به نجران و از نجران به حجاز راه یافته است. به نقل اناجیل، مسیح را میان دو تن دزد به دار آویختند، پس از 3 روز زنده شد و از قبر برخاست و پس از 12 روز به آسمان صعود کرد. "بسلیدیس" منکر صلب مسیح است. به موجب کتاب کریس شن بی لیف (Christian belef) یا اعتقاد مسیحی، تألیف "مادن دت": حضرت مسیح بر فراز دار دچار حالتی شبیه به مرگ گردید و چون او را از دار فرود آوردند، به هوش آمد و با حواریّون به گوشه‌ای رفت و در حال انفراد به مرگ طبیعی جهان را بدرود گفت. پیلاتوس، به دار آویختن مسیح را موکول به ساعت 6 عصر کرده تا سبّت یهودیان شروع شود و به خانه‌های خود بروند. زن پیلاتوس با مأمورین در صدد نجات مسیح بودند. و... (خزائلی). صلیب معرّب چلیپا به معنی دو تکّه چوب عمود بر هم بوده که در امپراتوری روم، اعدامیان را با آن به دار می‌کشیدند. در انجیل بارها تعبیر "صلیب‌هایتان را در دست بگیرید" آمده است که معنی آمادگی برای کشته شدن در راه ایمان به خداست. همین، بعدها به نماد مسیحیّت مبدّل شده است. نام حواریّون عیسی(ع): 1- شمعون پطرس، 2- اندریاس برادر پطرس، 3- یعقوب بن زبدی ملقّب به یعقوب کبیر، 4- یوحنّا برادر یعقوب، 5- فیلیپوس، 6- برتولما، 7- توما، 8- متیا یا متی که وی را لاوی نیز می‌گفتند، 9- شمعون غیور، 10- لیبوی که به تدی ملقبب بود و یود نیز خوانده می‌شد. 11- یعقوب صغیر، 12- یهودای اسخریوطی که فریب خورده و به جای وی متیاس انتخاب گردید. بعضی هم پولُس را از جملۀ حواریّون شمرده‌اند (خزائلی). به روایتی نیز یهودا حواری سیزدهم بود و همو بود که مسیح را به پای اعدام فرستاد و خود به جای او به صلیب کشیده شد.


Baptism Of Jesus Painting Baptism Of Christ Painting Greg Olsen

امید شمس آذر
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

سگّیز ایل سبک و سیاقیلا گنه

جام ملّتلرده کی‌روش پارلادی


آزمونی، قدّوسی هی بسله‌دی

طارمینی، نورینی تیمارلادی


دالبادال پوکدی حریفلر قامتین

امتیازلاری ییغیب، آنبارلادی


گاو نه من شیر اولموش، ایرانی

سویدی، سویدی، آخیری موندارلادی!

Image result for ‫کی روش‬‎


امید شمس آذر
۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
مانند آتش که برای افروخته شدن نیاز به سه عامل سوخت، حرارت و اکسیژن دارد که روی هم به مثلّث آتش معروفند، حوادث تاریخی هم برای اتّفاق افتادن نیاز به سه عامل افراد، مکان و زمان دارند که به ترتیب در جواب سؤالات "کیا؟"، "کجا؟" و "کی" می‌آیند. با توجّه به این سه رأس مثلّث تاریخ، انواع کتابهای تاریخی هم به سه گونۀ کلّی افرادمحور، مکان‌محور و زمان‌محور تقسیم می‌شوند که تاریخ‌های سلسله‌ای یا تک‌نگاری‌ها مانند تاریخ آل سبکتگین یا عجائب‌المقدور فی نوائب تیمور از سنخ تواریخ افراد محورند، تاریخ‌های ملّی یا محلّی مانند تاریخ ایران کیمبریج یا تاریخ سیستان از سنخ تواریخ مکان‌محورند و تاریخ‌های عمومی مانند تاریخ طبری و روضة‌الصّفا از سنخ تاریخ‌های زمان‌محور. گروه اوّل، تاریخ افراد مورد نظر را در همۀ مکان‌ها و زمان‌ها بررسی می‌کنند، گروه دوّم، تاریخ مکان مورد نظر را در همۀ زمان‌ها و در مورد همۀ افراد و خاندان‌هایی که در آن آمده و رفته‌اند بررسی می‌کنند و گروه سوّم نیز تاریخ بازۀ زمانی مورد نظر را در همۀ مناطق جغرافیایی و در مورد همۀ حکومت‌ها و سلسله‌ها.
با این حساب، مشخّص است که تاریخ‌های عمومی استاندارد، آنهایی هستند که نه به شیوۀ موضوعی و به تفکیک مناطق یا حکومت‌ها، بلکه به شیوۀ سالشمار تنظیم شده باشند که تاریخ الکامل ابن اثیر نمونۀ خوبی برای آن است؛ امّا از آنجا که شیوۀ سالشمار نیز مشکلات خود را دارد و ذهن مخاطب را تا حدّی پراکنده می‌کند، شیوۀ استاندارد برای تاریخ‌های عمومی، شیوۀ ترکیبی سالشمار_موضوعی است.

امید شمس آذر
۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۴۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

در بسیاری از اظهارات مربوط به حیطۀ اخلاق و عرفان اسلامی، از دو عامل "عقل" و "هوای نفس" در وجود انسان با عنوان دو رقیب دائمی و به تعبیری "موسای درون" و "فرعون درون" یاد شده و به تأسّی از آن، ریشۀ تمامی سعادت‌های بشری به عامل اوّل و ریشۀ تمامی شقاوت‌ها به عامل دوّم نسبت داده شده است. هرچند اصل وجود این تضاد برگرفته از آیات قرآن و روایات بزرگان دین است، ولی تضادّ اصلی مربوط به این موضوع نیست.

نفس امّاره جزئی از وجود انسان است و کشتن آن مانند قطع عمدی عضوی از اعضای بدن، حرام است و در تعالیم اسلام از "مهار" نفس سخن گفته‌اند و نه قتل آن. هوای نفس را نیز تا آنجا که به معصیت الهی نینجامد، در مواردی باید داشت. عقل نیز با اینکه جایگاهش سر جای خود محفوظ است و قرار نیست به دست عامل دیگر سپرده شود، ولی بالاتر از آن، جایگاه دیگری نیز برای آن عامل دیگر باید تعریف شود؛ چرا که اگر عقل برگرفته از "عقال" به معنی میخی است که مرکب را از رها شدن حفظ می‌کند، خود این عقل اگر بخواهد دست به طغیان بزند، کدام عامل باید او را حفظ کند؟!

مسئلۀ دیگر این که: آیا خداوند متعال که در قرآن کریم اینهمه از انسان بدگویی کرده و او را به صفاتی همچون ناسپاس، ستمگر، ناتوان، فراموشکار، نادان و... متّصف نموده است، آیا قصدش تحقیر انسان بوده یا شناساندن آفریدۀ دستش به خود او؟ در همان قرآن در جایی دیگر تأکید می‌کند که: «نفخت فیه من روحی». پس انسان ساحتی دوگانه دارد. طبیعتش از لجن و فطرت کمال‌طلب و حقیقت‌جو و زیبایی‌خواهش از جانب خود خداست. چه عقل و چه نفس، هردو می‌توانند در صورت غفلت از فطرت الهی در خدمت طبیعت درآیند و هم می‌توانند با دراز کردن دست خود از میان لای و لجن به سوی خالق خویش، از چیرگی همه‌جانبۀ طبیعت بر خویش خلاص شده و به سرمنزل مقصود برسند. پس تضادّ اصلی بین "فطرت و طبیعت" است. اومانیسم یا انسان‌خدایی که مبنای تمدّن امروزی غرب است، اساس خود را بر انکار فطرت و لزوم این یاری گرفتن از بالا قرار داده است.

به قول جاحظ –مورّخ قرن سوّم- انسان ذاتاً شریر است؛ پس نیمی از آدم‌ها را خوب و نیمی دیگر را بد ندانیم که به نیمی از آنها بدبین باشیم. بلکه توجّه کنیم که تک‌تک آدم‌ها نیمی خوب و نیمی بدند که غلبۀ نهایی خوبی و بدی بالقوّۀ درونشان، بسته به میزان استمداد آنها از حق تعالی است. آنگاه به درون خود و خطرهای سر راه‌مان بیشتر توجّه خواهیم داشت و به هیچ کس نیز بدبین نخواهیم بود. اهمیّت این بحث از آن روست که بعضاً روایاتی مانند برخورد حضرت علی(ع) با عمرو بن عبدود در جنگ خندق را که بعد از اهانت عمرو به وی، از بیم شرکت دادن انگیزۀ شخصی در کار خدا، اندکی در کشتن او تعلّل کرد، جعلی دانسته‌اند؛ با این مستمسک که معصومین(علیهم‌السّلام) از هوای نفس بری‌اند و احتمال گناه در مورد آنها منتفی است. این در حالی است که [حتّی اگر داستان مزبور جعلی نیز باشد] اوّلاً از خود حضرت روایت شده که بعد از اینکه خبر داد با هر انسانی شیطانی هست و پرسیدند: یا امیرالمؤمنین(ع) شما نیز شیطان دارید؟، فرمود: «آری، ولی من شیطان خود را رام کرده‌ام». ثانیاً معصومین نیز با وجود مقام عصمت و علم الهی، در درجۀ اوّل انسانند و اگر بپذیریم که به هرحال طبیعتی مانند سایر انسان‌ها دارند که انگیزه‌های انسانی از آنجا ناشی می‌شود و نه از هوای نفس، هضم چنین روایاتی برایمان آسان‌تر خواهد بود.


امید شمس آذر
۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر
پاسخگویی به شایعات، اقدامی واکنشی و از نوع مواضع سلبی است و با ابتکار و خلّاقیت منافات دارد. بنده از ابتدا سعی داشته‌ام مواضعم همیشه ایجابی باشد و از اظهار نظر دربارۀ اشخاص و مواضعی دیگر از این دست پرهیز کرده‌ام؛ امّا گاهی مواردی پیش می‌آید که مجبور به ارائۀ توضیح می‌شوم... .
با پخش خبر عدم احراز رؤیت هلال ماه رمضان از سوی دفتر امام، عدّه‌ای فوراً اینچنین شایع نمودند که: "قضیه از این قرار است که می‌خواهند ماه رمضان را یک روز عقب بیندازند تا عید فطر با مراسم سی‌امین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) مصادف نشود"!! پیش از آنکه این شایعه نیز در فضای مجازی و واقعی مجاززذه دهان به دهان نگردد، لازم است روشنگری در مورد آن صورت گیرد و از دوستان واقعی سایبری خواهشمندم در صورت امکان این پست را به اشتراک بگذارند. و امّا پاسخ:
اوّلاً رحلت امام خمینی(ره) 14 خرداد است و عید فطر -اگر هلال اوّل رمضان رؤیت می‌شد- فردای آن روز بود.
ثانیاً تعطیلی عید فطر در حال حاضر در کشور ما دو روز است و می‌توان در صورت تقارن آن با سوگواری‌های ملّی، از اجرای مراسم جشن و شادی در یکی از آن دو روز چشم پوشید.
ثالثاً ماه‌های قمری نیمی 29 روز و نیمی دیگر 30 روز هستند و معمولاً هر سال که ماه شعبان 29 روز باشد، ماه رمضان 30 روز می‌بُود و برعکس. به همین خاطر معمولاً رؤیت یا عدم رؤیت ابتدای ماه رمضان، تأثیری در معیّن شدن زمان عید فطر ندارد.
رابعاً و مهم‌تر از همه، آیا مگر این اتّفاقی که امسال رخ داده، مسئلۀ تازه‌ای است؟ گیریم علّت آن چیزی است که شما می‌قرمایید، موارد مشابه در سال‌های قبل چه؟!
*
نسکافه تو بخور. مهمانی خدا پیشاپیش مبارک همگی.

امید شمس آذر
۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۰۷ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲ نظر

 

فکر می‌کنید چند درصد حسّ فضولی ملّت ما

در اثر نگاه کردن به سریال‌هایی ست که محورشان زندگی روزمرّۀ تعدادی خانوادۀ عادّی ست؟

***

 

در هر زبانی کلماتی که زیاد استعمال شوند، بیشتر مخفّف می‌شوند

نام خشایاثیَ چقدر در فارسی استعمال شده تا سرانجام تبدیل شده به شاه؟

***

 

چرا به اسم بنفش

همه جا را نیلی کردند؟

***

 

تناقضی دیگر:

گاز مایع

***

 

گِل بر سر کسانی که رهبری از آنان با عنوان تیم مذاکره‌کننده‌ای که "شجاعانه" در برابر دشمن از حقوق ملّت ایران دفاع می‌کنند یاد کرد،

ولی خودشان به خاطر القای ترس به مردم حاضر نشدند این سخن را در مورد خودشان انعکاس دهند.

(از اتاق فرمان اشاره می‌کنند که احتمالاً نخواستند ریا بشه!)

***

 

نویسنده‌ها میفهمن چی میگم)

آخ چه حالی میده وسط نقل‌قول‌های منابع دیگه

هی کروشه بذاری!

***

 

دیروز رفت توچال

امروز رفت قشم

غافل از اینکه فردا همه‌مون میریم تو چال.

***

 

یک توصیه به روزه‌داران در ماه مبارک رمضان:

هروقت گرسنگی به شکمتان فشار آورد،

خمیازه بکشید!

***

 

با کمال احترام به کارکنان شریف وزارت اطّلاعات و دیگر وزارتخانه‌های دولت؛

نیمۀ شعبان به یاد امام راحل "روز جهانی مستضعفان" است نه چیز دیگر.

***

 

آمریکا و انگلیس می‌دانستند رژیم بعث عراق توانایی ساقط کردن جمهوری اسلامی ایران را ندارد،

هدف اصلی‌شان از انداختن سگ شکاری شان به جان ایران

کشیدن دیواری برای جلوگیری از صدور انقلاب بود.

***

 

اقتصاد کنونی وابسته به نفت ما شدیداً "قلّابی" ست

باید به فکر "تور"یسم باشیم.

***

 

مجلس شورای نفاقی!

نه در برابر دشمن علیه سپاه چراغ سبز بدهید

و نه در برابر ملّت در حمایت از آن لباس سبز بپوشید.

***

 

 

امید شمس آذر
۱۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۳۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۵ نظر
جمهوری اسلامی از ابتدا با شعار "نه شرقی، نه غربی" وارد معادلات سیاسی جهان شد. منظور از شرق، نظام کمونیسم به رهبری شوروی سابق و منظور از غرب هم نظام آمریکا بود. هر کدام از این سه نظام‌ فکری و سیاسی (اسلام، کمونیسم و لیبرال_دموکراسی آمریکا)، با آن دوتای دیگر سر ستیز و ناسازگاری داشته است؛ ولی طبیعی بود که در برهه‌هایی از زمان نیز بنا به اقتضائات روز، یکی از آنها با دیگری علیه دشمن مشترک خود موقّتاً ائتلاف کرده و سپس مانند دو آهنریایی که قطب‌های همنام‌شان را با فشار به یکدیگر چسبانده‌اند، دوباره به حالت اوّل برگردد. برای آنکه ببینیم قدرت واقعی و نهایی دست کدامیک از این سه است، باید ملاحظه کنیم ائتلاف اجباری دوتای دیگر علیه او چه مدّت دوام آورده است:
1- آمریکا که از زمان کودتای 28 مرداد 1332، عموم مقتضیّات کشور ایران را در دست داشت، در اواخر دورۀ پهلوی از سه رقیب عمدۀ خود در این کشور نگران بود؛ یکی کمونیست‌های وابسته به شوروی و دیگری اسلامگرایان پیرو روحانیّت. امّا در عین حال خطر کمونیسم را بیشتر تشخیص داده و اسلام را که طرفدارانش برخلاف آن دو از میان توده‌های مردم بودند، چندان خطرساز نمی‌دانست. از این رو در ماه‌های منتهی به انقلاب اسلامی، با اندکی چرخش دادن حکومت شاه به سمت اسلامگرایان از قبیل بازگرداندن تاریخ شاهنشاهی به هجری و ذکر نام امام راحل در روزنامه‌ها و اقداماتی از این قبیل که دولت شریف‌امامی مأمور انجام آن بود، امید داشت که اگر بتواند، خطر سقوط حکومت پهلوی را رفع کند و در غیر این‌صورت، با حمایت ظاهری از نوعی اسلام لیبرال که امثال مهندس بازرگان نمایندگان آن به شمار می‌رفتند، از افتادن امور ایران به دست کمونیست‌ها جلوگیری کرده باشد. از همان ابتدا با هشدارهای امام خمینی(ره) راجع به "اسلام آمریکایی" حساب کار دست آن دولت آمد و در قضیۀ تسخیر لانۀ جاسوسی آمریکا که به استعفای دسته‌جمعی بازرگان و اعضای دولت موقّت انقلاب اسلامی انجامید، شکست این رؤیا برای او جدّی‌تر شد. بدینگونه ائتلاف آمریکا با اسلام علیه کمونیسم بیش از حدود یک سال دوام نیاورد و آمریکا ترجیح داد دوباره خود به تنهایی با شوروی مقابله کند.
2- کمونیست‌های مخالف رژیم شاه در ایران نیز در اواخر عمر حکومت پهلوی که عموم مردم به رهبری علمای اسلام علیه شاه متّحد شده و در حال راه‌اندازی انقلاب بودند، چاره را در ائتلاف ظاهری با اسلامگرایان و اطاعت از رهبری امام خمینی(ره) دیدند؛ امّا از ایتدا ابایی از اعلام اهدافشان نداشتند که عمدتاً اقتصادی بود و ربطی به مبانی انقلاب اسلامی مردم ایران نداشت. اینان خصوصاً در منطقۀ آذربایجان که نفوذ شوروی در آنجا بیشتر بود، دنبال آن اسلامی بودند که علی‌رغم مخالفت با مبانی حکومت پیشین، کاری به کار کمونیسم و فعالیّت‌های ضدّملی نوچه‌های آنان نداشته باشد. به خاطر روحیۀ "سرخ" و انقلابی [در معنای عام کلمه] آنان و همچنین ریاکاری فوق‌العاده‌شان، امور انقلاب اسلامی ایران نیز تا چند سال به طرز چشمگیری در برخی نقاط حسّاس به دست آنان افتاد؛ ولی این وضعیّت تا بیش از زمان فروپاشی شوروی در اوایل دهۀ هفتاد دوام نیاورد و آنان بلافاصله نقاب اسلامگرایی را از چهره انداخته و اکنون به طور پراکنده با همان رویکرد کمونیستی به فعّالیت‌های ایذایی خود در گوشه و کنار کشور می‌پردازند. بدینگونه ائتلاف کمونیسم با اسلام علیه نفوذ آمریکا هم چند سال بیشتر دوام نیاورد.
3- از آن زمان تاکنون آمریکا و لیبرال‌های وابسته به آن به طرز جالبی با باقیمانده‌های کمونیست‌های دهۀ اوّل انقلاب در ایران، آشکارا علیه مبانی نظام جمهوری اسلامی تبلیغ می‌کنند و در این زمینه هیچگونه اختلافی با یکدیگر ندارند. تنها تفاوتشان در اینجاست که لیبرال‌مسلکان یک نقاب ملّی‌گرایی هم به چهره دارند و فقط با اسلام و حکومت اسلامی اظهار دشمنی می‌کنند، ولی کمونیست‌مسلکان آن را ندارند و با هر دو مبنا (اسلام و ایران) دشمنی می‌ورزند. این وضعیّت تا زمان افول آمریکا ادامه خواهد داشت که گروه نخست، نقاب ملّی‌گرایی را نیز کنار بزنند. سؤال: چرا نقاب؛ مگر واقعاً ملّی‌گرا و آریائیست و کوروش‌پرست نیستند؟ جواب: اگر ادّعا دارند در آرزوی بازگشت ایران به شکوه فرضی باستانند، پاسخ دهند که جهان امروز در سیطرۀ آمریکاست یا در سیطرۀ اسلام و به قول آنان عرب‌ها؟ چطور شده که امپریالیسم جهانی بر همه جای دنیا تسلّط یافته، ولی ایران ما در این میان استثنا شده و تحت تسلّط عرب‌ها -و نه حتّی مغول‌ها و ترک‌ها!- قرار دارد؟! پس دروغ می‌گویند. و بدینگونه نیز ائتلاف آمریکا با کمونیسم دهه‌هاست که ادامه دارد.
بر اساس آنچه گفته شد و مقایسۀ این بازه‌های زمانی با یکدیگر (چند ماه، چند سال و چند دهه) می‌توان پی برد که کدام قدرت از بقیّه قوی‌تر است و آیندۀ جهان به امید خدا در دست کیست.

امید شمس آذر
۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۴۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر
شاخصه‌هایی که اکنون به منظور تعریف هویّت ملّی ایران -به استثنای مواردی چون دین، تاریخ، زبان، خط، تقویم، پرچم و مانند آن- شناخته می‌شود، عمدتاً به یادگار مانده از دوران پهلوی تحت نظارت انگلیس و به محوریّت شهر تهرانند. شاخصه‌های واقعی در این بین نادیده گرفته و به کناری نهاده شده‌اند. اکنون پس از گذشت نزدیک به یک قرن، جای خالی آنها نزد ایرانیان احساس می‌شود و گروه‌های مختلفی به صورت خودجوش در صدد پر کردن این جاهای خالی برای هموطنان خود هستند. یکی از فعّالیت‌هایی که در این زمینه صورت می‌گیرد، ریشه‌یابی ضرب‌المثل‌ها و ترکیبات کتایی زبان فارسی  در برنامه‌های سیما، فضای مجازی و غیره است که فی‌نفسه کار قابل‌تقدیری است، ولی به شرطی که بر پایۀ حقیقت باشد که متأسّفانه در برخی موارد چنین نیست و تخیّل‌پردازی جای حقیقت‌جویی را گرفته است.

داستان‌های چندی از این قبیل در فضای مجازی و "شبه‌واقعی" (مجلّات و نشریّات برگرفته از اینترنت) در حال تعریف و ترویج است که هرچند بعضاً تکذیب هم می‌شود، ولی معلوم نیست چرا هیچ‌وقت ریشۀ این دروغ‌ها و نام کسی که برای اوّلین بار شایعشان کرده و همچنین انگیزۀ او از این کار، اعلام نمی‌گردد؟! شرم‌آورترین داستان ساختگی از این سنخ که شنیدم، داستان مربوط به ریشه‌یابی اصطلاح "بیلاخ" بود. با کسب اجازه از ژول‌ورن، داستان تخیّلی مورد بحث از این قرار است که:

«"بیلاخ " کی، از کجا و چگونه یک حرکت اشارۀ جهانی شد؟ دﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠۀ مغول‌ها و حکومتشان در ﺍﯾﺮﺍن، بی‌رحم‌ترینﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ "ﺑﯿﻼﺧﻮﺧﺎﻥ" ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ. او ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ، ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﻤﯽﮐﺸﺖ ﻭ  ﯾﮑﯽﯾﮑﯽ انگشتان  ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ  ﻗﻄﻊ ﻣﯽﮐﺮﺩ تا خونریزی بیش از حد، موجب مرگ اسیرش شود. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ دلیر ایرانی ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ" ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﻮﻣﭙﻪدیوس ﺑﻮﺩ، ﺑﺮ ﺿﺪّ ﺍﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻃﯽّ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ، ﺑالاﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ و اسیر "بیلاخو" ﺷﺪ. چهار ﺭﻭﺯ ﺍﺯ دستگیری ﺍﻭ ﻣﯽﮔﺬﺷﺖ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ چهار ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮد. او در یک شب مهتابی ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ سردار بی‌رحم مغول ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﻗﻮﺍﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﻼﺧﻮ ﺧﺎﻥ ﺭﻓﺖ. این‌بار شجاعانه ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻧﺎﺣﯿۀ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺸﺴﺖ. او در حرکتی انتقام‌جویانه و خفّت‌بار، جسد بی‌جان بیلاخو را به اسب خود بست و در شهر و در انظار عموم مردم گرداند. ﻣﺮﺩﻡ خوشحال از شجاعت بامشاد، ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ بامشاد که چهار انگشتش را در اسارت بیلاخو از دست داده بود و در حالی‌ که چهار ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ در کف دست ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺖ ﺧﻮﺩ را به هم نشان می‌دادند، به جشن و پایکوبی پرداختند. ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ و این حرکت، "بیلاخو" و سپس "بیلاخ" ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯽﺁﻣﺪ، ﺑﻪ ﺍﻭ  بیلاخ می‌داد. اروپاییانی که در آن زمان به ایران سفر کرده و مشغول تجارت بودد، ﮐﻢﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ را به کشور خود ﻣﻨﺘﻘﻞ کردند و در تغییرات تلفّظی به دلیل نبودن حرف "خ"در زبان انگلیسی، ﺑﯿﻼﺥ ﺑﻪ "بیلایک" ﻭ ﺳﭙﺲ "ﻻﯾﮏ" (like) ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﯾﺪ و جالب است بدانیم امروزه این حرکت جهانی شده و در تمام کشورهای جهان به وفور در زندگی روزمرّۀ مردم با معنی واحد "آفرین - اوکی" مورد استفاده قرار می‌گیرد و روزانه میلیون‌ها بار در کشورهای مختلف از آن استفاده می‌شود. در برخی سازمان‌ها و تشکیلات مثل هواپیمایی و فرودگاه‌ها و کار با جرثقیل‌ها، از این حرکت با معنی تعریف‌شده استفاده می‌شود. ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺳؤﺍﻝ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺑﺪﯼ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، امّا در اروپا و سایر نقاط جهان، "آفرین بر تو" و  یا "اوکی" معنی می‌دهد؟ پاسخ اینجاست که: ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺗﺎ سال‌ها بعد از "بیلاخو خان" و "بامشاد" ﺑﺮ قسمت‌هایی از ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺗﺎﺏ ﺗﺤﻤّﻞ ﺍﯾﻦﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ بیلاخ می‌داد، دستگیر و ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ. مغول‌ها این حرکت را تحقیر و تمسخر نسبت به خود محسوب می‌کردند؛ زیرا خاطرۀ کشته شدنِ حقارت‌بار قوی‌ترین سردار خود را یادآوری می‌کرد. ﺍﺯ اﯾﻦ ﺭﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ که پی به این حسّاسیت برده بودند، در کوچه و بازار ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻣﻐﻮﻝ بیلاخ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ می‌کردند. اینچنین ﺷﺪ که اﯾﻦ ﺭﺳﻢ در ایران آرام‌آرام ﺷﮑﻞ ﺑﺪﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﻓﺖ. ترجمه: "تیمور رضایی قیری" از کتاب Persian Historic Story».

پرسش‌های بی‌پاسخی که به دنبال آن مطرح می‌شوند زیادند و برخی از آنها از همان ابتدای انتشار این شایعه در فضای مجازی، توسّط عدّه‌ای از کاربران جویای حقیقت مطرح شده‌اند و نیازی به طرح مجدّد ندارند. در اینجا تنها به موارد ناشی از ناشی‌گری شایعه‌پردازان اشاره می‌کنیم؛ از قبیل اینکه:                             

1-     بامشاد از نام‌های باستانی ایرانی است و نام‌های مشابه آن در دوران قیام‌های "شعوبیّه" به چشم می‌خورد و نه 600 – 500 سال بعد از آن که نام‌های ایرانیان عمدتاً عبدالله و محمّد و حسن و دیگر نام‌های اسلامی مشابه است. گویا ایشان دوران حملۀ مغول را با دوران حملۀ اعراب اشتباه گرفته‌اند.
2-     پومپه یا پومپئوس از سرداران رومی معاصر دوران اشکانیان و پومپه‌دیوس هم از سرکردگان پارتی در عهد ارد اوّل اشکانی بود. برای مردمان ایران دوران اسلامی تا اواسط قاجار، چنین نام‌هایی شناخته‌شده نبودند تا ادّعای نسبت با آنان را داشته باشند. منبع عمدۀ آگاهی تاریخی آنان، عمدتاً داستان‌های شاهنامه بوده است.
3-     فردی به نام بیلاخو خان مغول از اساس وجود خارجی ندارد تا کلمۀ بیلاخ هم از نام او گرفته شده باشد. در میان دایرۀ لغات زبان فارسی، تنها فرهنگ لغت معین بیلاخ را با این مضمون آورده است که: "به طعنه به کسی گویند که دست به کار نسنجیده ای زده و شکست خورده است. معمولاً همراه با بالا بردن انگشت شست نشان داده می‌شود". با توجّه به ترکی بودن ریشۀ اغلب کلمات مختوم به آق/آخ در زبان فارسی و همچنین این نکته که صورت اوّلیّۀ بیلاخ  را بیلَخ ذکر کرده‌اند ، این کلمه می‌تواند از بیلیخ ترکی که واژه‌ای کودکانه است و معنای بدی دارد، برگرفته شده باشد که انگشت شصت نیز نماد آن به شمار می‌رود.
4-     کلمۀ لایک (Like) کلمه‌ای کاملاً انگلیسی از مصدر Love است و در جایگاه فعل به معانی پسندیدن و دوست داشتن به کار می‌رود. استفاده از این لغت به پیش از قرن دوازدهم میلادی بر می‌گردد. نماد انگشت شصت رو به بالا و رو به پایین هم تنها در فضای مجازی است که با مفهوم لایک و دیس‌لایک همنشین شده است و در خود اروپا اوّلی در معنای Ok و دوّمی نیز در معنای بکش یا کارش را تمام کن به کار می‌رود که در امپراتوری روم هم رایج بوده است.

تیمور رضایی قیری که نخستین بار این داستان را ساخته و پرداخته بود، پس از اعتراضات صورت گرفته، با ارسال کامنت‌هایی، مدّعی شد این داستان در یک کتاب قدیمی چاپ دهلی در انباری خانۀ مادربزرگش به چشمش خورده و مترجم توجّهی به راست و دروغ بودن آن نداشته است و بابت آن از کاربران عذرخواهی می‌کند. وی سپس ورژن دیگری از این داستان را به عنوان اصلاح ترجمۀ اوّلی انتشار داده و جملات چندی را نیز به آن افزود که بنده در بالا تلفیق دو متن را با یکدیگر آورده‌ام. ولی معلوم نیست اصلاح ترجمه چگونه می‌تواند باعث افزودن فرازهای دیگر به متن شود؟! هیچ کس را به دروغگویی متّهم نمی‌کنم، ولی عجالتاً این ادّعا را باور ندارم و معتقدم از اساس ترجمه‌ای در کار نبوده است و فرد نامبرده در اصل نویسندۀ ابتدایی این متن است. امّا متأسّفانه قضیه به همین جا ختم نمی‌شود... . همکار ایشان پروفسور دکتر فاروق صفی‌زاده که دارای چندین دکترای همزمان -از جمله تاریخ- است و پیشتر در شرح احوالات گروهی از مورّخان معاصر معرّفی شد، این داستان جعلی بی سر و پا را با آب و تاب تمام در نوشته‌های خود انعکاس داده و روی آن جولان کرده است. اساساً تاریخ رشته‌ای است که یا باید به تنهایی آموخته شود یا در کنار علومی چون جامعه‌شناسی؛ و اگر در نزد علومی غیر از آنچه که زیرمجموعۀ "علم عمران" -به قول ابن خلدون- هستند، فرا گرفته شود، مانند طلا که در مجاورت نقره [به اصطلاح زرگران] خورده می‌شود، تباه شده و از بین خواهد رفت. چنین دکتراهایی فقط به درد تزئین طاقچۀ اتاق می‌حورند و نه چیز دیگر! پرسش مهم اینکه: اساساً هدف اینان از انتشار این شایعات چیست، شکستن رکورد "دروغ سیزده" یا چیز دیگر؟!

این فعّالیت‌هایی که در حال حاضر به اسم تقویت فرهنگ و ادبیّات بومی و ملّی کشور صورت می‌گیرد، واقعیّت تلخی است که وجود دارد و تا ریشۀ آنها را نشناسیم، نمی‌توانیم در جهت ریشه‌کن شدنش کاری کنیم. فقط امید داریم که دوستان سایبری‌مان ان‌شاءالله از این به بعد با دقّت نظر و حسّاسیت بیشتری، موضوعاتی از این قبیل را دنبال کنند.


امید شمس آذر
۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

مجری شبکۀ سهند (آذربایجان شرقی) ضمن بزرگداشت سعدی، حکایتی ازش میخونه که: "بیر نفر حکیمدن سوروشدی... حکیم دئدی... ". من که این حکایت رو هیچ جا ندیده‌م؛ داداش من! اگر به هر دلیلی بنا نداری گلستان رو بگیری دستت و از روش حکایت بخونی، دقیقاً به همون دلیل مجبور هم نیستی یاد و خاطرۀ سعدی رو گرامی بداری. خوشت میاد کسی بدون خوندن اشعار زبان اصلی استاد شهریار، فقط ترجمۀ اونها رو بخونه؟ مثلاً به جای اینکه بگه:

«سعدی‌نین باغ گلستانی گرک حشره قدر

آلماسی سلّه‌له‌نیب، خرماسی زنبیللنسین

لعنت اول باد خزانه کی نظامی باغینین

بیر یاوا گولبسرین قویمادی کاکللنسین»،

بگه که:

"باغ گلستان سعدی باید تا به هنگام حشر، سیب هایش سبدسبد و خرماهایش زنبیل‌زنبیل برسد. لعنت به آن باد خزانی که باغ نظامی را نگذاشت گل‌به‌سر* های جوانش کاکل بر سر بیارد".


________________________________

*واژۀ فارسی زیبایی که در بین ترک‌زبانان به معنای خیار در تعابیر ادبی به کار می‌رود.


امید شمس آذر
۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۱۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر