غزل) منظرۀ دشت بلا
بیا ای رسول خدا (ص) می نگر
قیامت بپا شد، بیا می نگر
حسین(ع)ات شده حال غرقه به خون
به صحرای کرب و بلا می نگر
به مسلخ شده با تنی چاک چاک
سر از تن، تن از جان جدا، می نگر
گلو تشنه و سر بریده، ولی
از آن تشنه نه، از قفا، می نگر
تن اکبر(ع) و اصغر(ع) و قاسم(ع) و
ابوالفضل العباس(ع) را می نگر
چو آلاله روید ز خون حسین(ع)
کند بوستان دشت ها، می نگر
حسین(ع) است شیر درنده، ولی
سر راه او دام را می نگر
که هفتاد و دو شمع سوزد، ولی
کند روشن اسلام را، می نگر
نیی نی، نوای حزین از کجاست ؟
به بی بودن نی، نوا می نگر
به ساز و نوای نوای نیین
ز سمفونی نینوا می نگر
به غمنامۀ "العطش" گوش کن
به بی تابی بچه ها می نگر
به سرهای بر نیزه کرده جلوس
به سرداری نیزه ها می نگر
عجیب است، یک روز و این قدر فجع ؟
به پامالی خون بها می نگر....
ولی گر خدا خواهد، از این به بعد
به خونخواهی او مرا می نگر
به خونخواهی شاه ذوالذوالجناح (ع)
به زیر لوای ولا می نگر
به همراه منصور ذوالذوالفقار (عج)
رجز خوان و بی مدّعا، می نگر
در آن روزها می شوم «شهسوار»
کفن بسته و با وفا، می نگر
نمی گویم و ما بقی را تو خود
بیا ای رسول خدا (ص) می نگر