«ابر بارنده به دریا میگفت:
من نبارم تو کجا دریایی؟
در دلش خندهکنان دریا گفت:
ابر بارنده! تو خود از مایی»
شعر زیبایی است؛ امّا برای بچّه های کنجکاو این زمانه، آغاز سوال مهمّی است که: بالاخره ابر اوّل بوده یا دریا؟
«ابر بارنده به دریا میگفت:
من نبارم تو کجا دریایی؟
در دلش خندهکنان دریا گفت:
ابر بارنده! تو خود از مایی»
شعر زیبایی است؛ امّا برای بچّه های کنجکاو این زمانه، آغاز سوال مهمّی است که: بالاخره ابر اوّل بوده یا دریا؟
از آنچه بیان شد درباره ی زندگی زرتشت میان بنی اسرائیل ، اختلاف وی با شاگردان ارمیای نبی ، تقدیر و ستایش کردن گاو و مخصوصاً گوساله ای با شاخ های طلایی ، و اعتقاد به حلول روح مقدس در کالبد گاو ، ستایش تراشنده گاو و حتی مراقبت و نگهبانی از کالبد تراشیده شده ی گاو به خوبی نشان می دهد که ماجرای اختلاف میان زرتشت و شاگردان ارمیای نبی چه بوده است .
http://www.adyannet.com/news/1359
در خود اوستا مجموعه ای از شواهدو قراین وجود دارد که صحت سخن طبری را نشان می دهد . این شواهد : 1 - ابهام مشکوک گاتها در مبدآ مهاجرت زرتشت 2- افتادگی واژه یا واژگانی در ماجرای مهاجرت زرتشت از آن نقطه نامعلوم : یعنی بخش از عبارت اصلی در گاتها حذف شده است ! 3- ستایش روح مقدس گاو در گاتها 4- اهورامزدا در گاتها واسطه ی بین زرتشت و روان گاو است ! 5- در گاتها تراشنده ی گاو مورد ستایش قرار گرفته است 6- زرتشت محافظ و نگهبان گاو تراشیده شده نامیده شده است. 7 - ستایش گاوی که شخ زرین ( طلایی ) دارد در یشتها . روح مقدس در کالبد این گاو شاخ طلایی حلول کرده است 8 - این گاو قدرت بخشیدن فر و برکت دارد .و شواهدی دیگر . که همگی در راه اثبات گفته ی ما هستند.
http://www.adyannet.com/news/1359#comment-2760
مشخص است که پرستیده شدن گاو و اعتقاد به حلول روان مقدس از کابالیسم یهود وارد دین زرتشتی شد. جیمز دارمستتر هم به عنوان یکی از برترین اوستاشناسان تاریخ جهان معتقد بود که بسیاری از آموزه های اوستایی از یهود وارد دین زرتشتی شد.
http://www.adyannet.com/news/1359#comment-2760
هوخشتره همان هوشیدر است.1000 سال بعد ابراهیم آمده.
در مورد زمان سپیتمان هم افرادی چون سپنسر،ست گاست،مری بویس و... مطالب جالبی را آورده اند.
زرتشت سوم هم یک دلیلش تواریخ ساسانی و اسلامیست و دلیل دیگرش هم استاد افراد مشهور بودن است و خیلی دلایل دیگر.
یک شب دو چشم شب زده از روبروم رفت
با یک اشاره هوش به یک لحظه زوم رفت
دل زنگ زد، ولی نپریدم ز خواب ناز
از زنگ دل ببین که چنین آب روم رفت
گفتش: نترس دل! که به شیرینی دو لب
دندان عقل قاضی تان مثل موم رفت
قربانی هوای درون خودم شدم
همچون حباب جان به سر آرزوم رفت
آتشفشان شود همه دلهای بیدلان
گویم اگر چه ها سر این مرز و بوم رفت
تکثیر قطره نور سفیدی ز کلک مهر
در نقش هفت رنگ به مینوی بوم رفت
رنگ و نگار پر زد و تسخیر رو نمود
جغد خجسته آمد و طاووس شوم رفت
گلهای یخ زده همه مسحور حیرتند
این باغ را چه بر سرش از این سموم رفت؟
گفتم: برای آمدنت گفتگو کنیم
آمد، ولی در آخرِ این گفتگوم رفت
به خواب دیدم آن ماه مهربان شده بود
صبور و ساده به این خانه میهمان شده بود
دیدی ای دل! حقّ عاشق باوری بر باد رفت؟
دوستی افسانه شد، رسم وفا از یاد رفت؟
من که یک عمر از ته دل عاشقش بودم، چرا؟
خواستم تا نشکنم یک جا، ولی زد ضربه ای
خرده خرده کرد از بند خودم آزاد، رفت
«آنکه شیرین بود و شیرین تر اگر می ماند، وای!
دست خود را داد بر دست همان فرهاد، رفت»
چون سکندر پارس عمر مرا در شعله سوخت
خاک بر سر گشتم و دارایی ام بر باد رفت
ماهی زیرک! چه حالی داشتی آن لحظه که
کرم قلّابی زدت بر حَقّۀ صیّاد، رفت؟
آرامگاه شاهان هخامنشی در تخت سلیمان | |
تپه زاغه | |
حفاری و کاوش در محوطه باستانی تَل آجری فارس | |
شهر باستانی گور | |
شهر صددروازه (هکاتم پلیس) | |
شهرزیرزمینی نوش آّباد | |
قنات، میراث تمدن باستانی ایران قناتهای یزد | |
کاخ اردشیر ساسانی در اردشیرخوره | |
کاخ هَدیش، تختجمشید | |
تاریخچه علم نجوم | |
گورستان شهداد | |
نسا پایتخت اشکانیان | |
نقش برجسته های اردشیر در گور | |
http://elementary.talif.sch.ir/index.php?page_id=128&menu_id=2&menu_item_id=128 |
اهمّیت تاریخ عرفان و تصوّف از آن لحاظ است که احوالات پادشاهان را که خواندیم، دولت درویشان را هم بخوانیم. عرفان و تصوّف، درسی نظری و عملی است. دولت درویشان برخلاف دولت پادشاهان، زوال پذیر و وابسته به زمان خاصّی نیست؛ زیرا با دل آدمی سروکار دارد. عرفان وتصوّف و بطور کلّی هر تفکّری که با روح آدمی سروکار دارد، آمیخته با فرهنگ دینی است. اهمّیت دیگر عرفان و تصوّف -در اسلام خصوصاً- از آنجهت است که تصوّف برداشتی از اسلام است. ویژگی تصوّف در تساهل و تسامح پیشه بودن آن است؛ به همین خاطر اکثر آنان که در غرب به اسلام ایمان می آورند، از کانال تصوّف است. بعضی معتقدند: عرفان و تصوّف اسلامی، غرب را از درون فرو می پاشاند. حتّی بعضی معتقدند: برای برقراری صلح جهانی، باید عرفان و تصوّف را تقویت کرد. عرفان و تصوّف به خاطر اینکه اصیل است، بدل هم زیاد دارد؛ تساهل صوفیانه به معنی سهل گیری در احکام شریعت نیست، به معنی تساهل در مناسبات است. صوفی نقش پیامبرگونه بازی نمی کند و خود را موظّف به نجات مردم نمی داند. هدف صوفی در ابتدا نجات خویش است. اگر دفتر آیت الله بهجت(ره) کراماتی را که به او نسبت می دادند، تکذیب نمی کرد، باید شک می کردیم. سه گانۀ «من + جهان + خالق»، نخستین معادله ای است که در ذهن انسان اندیشمند شکل گرفته است. در کنار آن، مسئلۀ فنای اوّلی و آخری قبل از تولّد و بعد از مرگ انسان است که او را وادار می کند به تکلیف خود و مسئلۀ افرینشش بپردازد. تغییر و تحوّلاتی هم که در جهان وجود دارد، آرامش را از ذهن آدمی می گیرد. جرقّۀ عرفان و تصوّف اینجا زده می شود. این میان، همۀ ابناء بشر مساوی است. جای جواب سؤالاتی که عقل و علم و برهان نمی تواند جوابشان را بدهد، در تصوّف است. جواب دادن تصوّف، از نوع کشف و شهود و به نوعی حسّ ششم است که قابل آموزش هم نیست.
آیا عرفان همان تصوف است؟ مخالفان تصوف عمدتاً دو دسته اند: آنان که با اصل عرفان و تصوف بدون توجه به وحدت یا اختلاف این دو مخالفند، و آنان که ظاهراً با عرفان مخالف نیستند ولی تصوف راباطل می دانند. در اینجا با گروه اول کاری نداریم و روی سخن ما با گروه دوم است. ایشان دلایل این عقیدۀ خود را عمدتاً در عناوین ذیل ذکر می کنند: «کسانی که به عنوان "صوفی" خوانده می شوند و معروف به تصوف هستند، به این که در هر زمانی یک "انسان کامل" وجود دارد، قائلند. این انسان کامل که در اصطلاح "قطب" خوانده می شود، بر همۀ افراد احاطه دارد و همه باید به دامن او چنگ زنند و هر فیضی را از او تلقی کنند. "اقطاب" نیز خود سلسله هایی دارند و هر قطب مطالب را از قطب پیشین تلقی می کند و به همین صورت هر قطب مطالب را به قطب بعدی انتقال می دهد. البته صوفیان خود گروهها و فرقه های مختلفی هستند و بعضاً مرام، مسلک و عقاید خاصی دارند». (همان). یعنی اعتقاد متصوفه به قطب یا انسان کامل در مقابل معصوم(ع) و یا اینکه خانقاه قطبی در مقابل مساجد است. در پاسخ باید گفت: قطب عالم امکان برای کسانی که اعتقاد دارند امام مهدی(عج) در آخرالزمان متولد می شود، یا نایب او برای ما در زمان غیبت، کیست؟ خانقاه هم اگر قطبی در مقابل مسجد و روحانیت است، پس غیر روحانیونی که با نشستن پای منبر روحانیون و مطالعۀ قرآن و کتابهای معرف و کثرت عبادت و تفکر، به حقایقی دست یافته اند، زکات علم شان را کجا پرداخت کنند؟ آیا لازم است پرداخت کنند یا نه؟ اگر جواب مثبت باشد که هست، در اینصورت آیا می توانند به جای روحانیون در مساجد بالای منبر بنشینند؟ شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط) و محمداسماعیل دولابی -که مورد تأیید نیز هستند- جلساتشان را کجا برگزار می کردند؟ علاوه بر آن گفتنی ست: خانقاه در اصل نقش مسافرخانه و محلی برای پناه دادن بی پناهان و در راه ماندگان داشته است. آیا در مورد حسینیه و مهدیه و امامزاده و تکیه می توان گفت: قطبی در مقابل مسجد است؟ پس در مورد خانقاه از کجا بتوان چنین گفت؟ تکلیف مدرسه و حوزه و دانشگاه و سایر جاها که البته مسجد در رأس انها قرار دارد، این میان چه می شود؟ در کل اگر تصوف قطبی در مقابل مفاهیم دیگر است، پس خود این مفاهیم هم باید قطب قلمداد شوند و این با ادعای عدم اعتقاد به خود قطب سازگار نیست. 2- اینکه تصوف ابزاری برای جدایی دین از سیاست است. در پاسخ این شبهه نیز باید گفت: اولاً کم نبوده نهضت های دینی-سیاسی که از خانقاه ها برخاسته، مثل نهضت دینی-سیاسی صفویه. در مورد ارتباط صفویه با صوفیه، گفتنی ست: اینجا تفاوت ندارد نهضت مزبور با هدف اصلاح تربیت جامعه صورت گرفته باشد یا برای کسب قدرت. اگر اصلاحگرانه بوده، یک نمونه عینی در تاریخ است از اعتقاد راسخ صوفیان به اتحاد دین و سیاست و بلکه اثبات این اعتقاد در عرصۀ عمل. پس چطور تصوف می تواند عامل جدایی دین از سیاست باشد؟ اگر هم قدرت طلبانه بوده، از اصالت صوفیه که اصلاح و تربیت جامعه، خواه خاموش و خواه با قیام دغدغۀ همیشگی آنان بوده است، چیزی کم نمی شود اگر در این میان عده ای قدرت طلب دروغ پرداز پیدا شوند که به خاطر منافع شخصی خویش، تظاهر به تصوف کنند. پس چه دلیلی وجود دارد که این را به صوفیه تعمیم دهیم و بگوییم صفویه صوفی بودند تا بدینگونه به خاطر بی اصالتی صفویه، اصالت صوفیه را زیر سؤال ببریم؟ و البته صفویه صوفی اصیل نبودند و طریقتی به نام آنان وجود خارجی نداشته و جدشان صفی الدین هم نه شیخ، بلکه زمین دار و -یا بهتر بگوییم- زمین خوار بوده و قیامشان صرفاً با هدف کسب قدرت صورت گرفته است. آن دسته از صوفیان اصیلی هم که خود را درگیر سیاست نکرده اند، علت این کارشان را باید در نااصیلی آن سیاستی که اینان درگیرش نشده اند، دانست و نه نااصیلی اصل تصوف. ثانیاً سیاست و دیانت ما هیچ منافاتی باهم ندارند. سیاست ما در چارچوب آموزه های دینی ما تعریف می شود و دین ما نیز علاوه بر جنبۀ فردی، جنبۀ اجتماعی و سیاسی هم دارد که از این لحاظ یک دین کاملاً سیاسی تلقی می شود. سکولاریست ها و پست مدرنیست ها این آرزو را با خود به گور خواهند برد که اسلام را در حیطۀ عبادات و سیر و سلوک فردی منحصر کنند؛ اما آیا اگر آنها از آنطرف بام افتاده اند، ما هم باید از اینطرف بام بیفتیم و اسلام را منحصر در حیطۀ اجتماعی و سیاسی آن بدانیم و به کلی از جنبۀ فردی اش غافل شویم؟ در اینصورت چه تضمینی بر منحرف نشدن معنای سیاست وجود دارد؟ به بیان دیگر: کسی که در عرصۀ جهاد اکبر خود را نساخته است، چگونه می تواند در عرصۀ جهاد اصغر جامعه را اصلاح کند؟ پس سیاست ما عین دیانت ماست و باید در دیانت محدود شود، ولی دیانت ما محدود در سیاست نیست و به غیر از آن شامل خودسازی فردی ما هم می شود. اصلاً اگر دین فاقد جنبٖۀ فردی بود، گروههای باطل پیش گفته با چه بهانه بر طبل موهومات خویش می کوبیدند؟ از این رو هر مصلح سیاسی در درجۀ اول باید عارف باشد. تصوف هم صورت تظاهر یافتۀ عرفان است و به تعبیر ادبا: تصوف فرم است و عرفان محتوا. و از قضا تصوف به خاطر اجتماعی بودنش، حلقۀ واسطۀ بین دین و سیاست است. یعنی سیاست به معنای دینی آن را اگر در قالب فردی بریزیم، می شود تهذیب نفس. اگر تهذیب نفس یا همان عرفان را هم به منظور ارائۀ الگو در اجتماع عرضه کنیم، می شود تصوف که این الگودهی یکی از راههای تهذیب نفس جامعه یا همان سیاست است. سیاسیون نیز به دلیل همین تضعیف دیانت در جامعه است که به تخریب تصوف دست می زنند؛ وگرنه اگر دغدغۀ جدایی دین و سیاست از همدیگر و نه صرفاً جدایی دین از سیاست داشته باشیم، باید به جدایی سیاست از دین نیز که حاصلش می شود ماکیاولیسم یا به زبان خودمان پدرسوختگی، حساس باشیم. 3- (همان). در پاسخ به این ایراد نیز باید گفت: حساب آنهایی که اشتباهات و انحرافاتی در عقاید و به تبع آن در رفتار و کردارشان دارند، از آنهایی که که عقایدشان درست است، ولی رفتار و کردارشان متناسب با عقایدشان نیست، جداست. گروه اول از اساس گمراهند، ولی گروه دوم عالمان بی عملند.
امام خمینی(ره) اگر روحانی نبود، از چه راهی می خواست دست به اصلاح جامعه بزند؟
منظورم از تصوف طریق مولوی است. بیشتر باید در خصوص اشخاص اعلام نظر کرد تا خود تصوف.
تکلیف امثال ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری چه می شود؟ آنها که خانقاه نداشتند! بالاخره خوب بودند یا بد؟
متظاهرین به عرفان، با یاد گرفتن چند کلمۀ عرفانی، در پی منافع شخصی خود هستند. ولی عارفان کاذب، هدفشان از اساس ترویج اندیشه های باطل در جامعه به اسم عرفان است.
سبک حافظ چه باید نامیده شود؟
اگر تصوف نسخه بدل عرفان است، پس عرفان کاذب چیست؟
و نهایتاً پنج تا صوفی نام ببر، پنج تا عارف نام ببر.
چکیدۀ مقاله:
مسجد از دیر باز در معماری اسلامی نقش قابل توجهی ایفا کرده است به گونه ای که می توان آن را عصاره و چکیده معماری هر نقطه از جهان اسلام دانست . مساجد کهن ایرانی همواره به عنوان یکی از شاخص ترین های مهم معماری ایران از مطلوبیت بالایی برای اهالی و شهروندان شهر برخوردار بوده است و استفاده از شاخصه های معماری و تزیینی مسجد نیز به عنوان یکی از اصلی ترین قسمت های مساجد بوده است و علاوه بر برپایی نماز در این مکان سایر فعالیت های اجتماعی آنان را نیز پوشش میداده است. اما به مرور زمان و ظهور مدرنیسم در معماری ایران، بسیاری از این شاخصه ها ،کارکرد و مفهوم پیشینش را از دست داده و غالبا تنها به فضایی مسقف با نام مسجد و فاقد مطلوبیت و کارکرد پیشین بدل شده است. در حالیکه هین شاخصه ها در مساجد قدیم ایرانی، هنوز هم همان جذابیت و سرزندگی را برای مخاطبش دارد.به نظر می رسد بخش مهمی از مطلوبیت و مساجد ایرانی، به ویژگی های کالبدی اش باز می گردد. این پژوهش با استفاده از روش تحقیق توصیفی در زمینه معماری مسجد به بررسی الگوهای کالبدی مساجد کهن ایرانی پرداخته و در نهایت به ارایه راهکارها و پیشنهاداتی در ارتباط با شاخصه های مطلوبیت بدنه و معماری و هویت و سیاستگذاریهای مساجد معاصر پرداخته است.
کلیدواژهها:
معماری، مسجد معاصر، کهن الگو
شیرازی, مولود و مظفر عبّاسزاده، ۱۳۹۶، بررسی رابطه معماری مساجد مطلوب معاصر با استفاده از کهن الگوهای معماری مسجد، سومین همایش ملی معماری و شهر پایدار، تهران، دانشگاه شهید رجایی- دانشکده مهندسی معماری و شهرسازی، https://www.civilica.com/Paper-NCSAC03-NCSAC03_117.html
*
سازه های سنتی شمالغرب ایران - مظفّر عبّاسزاده: عضو هیئت علمی دانشکده هنر دانشگاه ارومیه و خسرو رازیان: دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه)
چکیدۀ مقاله:
سازه های سنتی اصطلاحی است که امروزه در کنار معماری سنتی بدان اشاره میشود و در شناخت بناها و نحوه پاسخگویی به نیازهای بنا و اقلیم از اهمیت قابل توجهی برخوردار است.در ایران با توجه به اقلیم ها و آب و هوای متفاوت و توجه به این نکته که در معماری ایرانیهمواره از اصول و افکاری پیروی میکرده اند که همساز با طبیعت بوده و در راستای پایداری باشد،در هر نقطه از ایران،با توجه به منطقه،میزان مصالح موجود و در دسترس،نوع مصالح پاسخگو و اصول و فنون سازه ای که در مقابل شرایط پیش رو بیشترین مقاومت و پایداری را داشته باشند ،استفاده شده است،لذا در این مقاله از سازه های سنتی که در منطقه شمالغرب ایران استفاده شده است، نوع مصالح،فنون به کار گرفته شده در ساخت سازه ها،ملاحظات منطقه ای و نیرو های وارد بر بنا و نوع ساخت سازه ها،توضیحاتی ارائه میشود.سازه های سنتی به کار رفته در شمالغرب ایران،در نتیجه هماهنگی کامل سازه و معماری است،به گونه ای که تدابیر سازه ای آن سبب پاسخگویی به معماری و انرژی و عایق بودن و سبک سازی و سایر نیاز هایی است که در معماری بدان اشاره میشود،لذا در برخی مناطق در شمالغرب ایران هنوز هم از این سازه های سنتی برای ساخت بنا استفاده میشود.در این مقاله به شرح کامل مطالب گفته شده پرداخته خواهد شد
کلیدواژهها:
سازه های سنتی ،معماری سنتی،اقلیم،سازه معماری،مصالح،اصول و فنون.
کد مقاله/لینک ثابت به این مقاله
برای لینک دهی به این مقاله، می توانید از لینک زیر استفاده نمایید. این لینک همیشه ثابت است و به عنوان سند ثبت مقاله در مرجع سیویلیکا مورد استفاده قرار میگیرد:
https://www.civilica.com/Paper-HSMEI01-HSMEI01_097.html
کد COI مقاله: HSMEI01_097
نحوه استناد به مقاله:
در صورتی که می خواهید در اثر پژوهشی خود به این مقاله ارجاع دهید، به سادگی می توانید از عبارت زیر در بخش منابع و مراجع استفاده نمایید:
عباس زاده, مظفر و خسرو رازیان، ۱۳۹۴، سازه های سنتی شمالغرب ایران، اولین همایش ملی توسعه پایدار شهری، تهران، گروه پژوهشی کیمیا، https://www.civilica.com/Paper-HSMEI01-HSMEI01_097.html
*
کاهش توجه ساخت مقابر برای امامان شیعه، افزودن ایوانهای منفرد و سهگانه به اتاق مربع شکل مرکزی مقابر دوره صفوی)
۱-۲. دستهبندی کلّی از معماری مقابر در سایر کشورها:
کشورها دوره حکومتی تاریخ نمونه مقابر توضیحات
مصر- پادشاهی کهن - اهرام ثلاثه مصر- ساخت مقابر: مصطبه، هرم پلهای و هرم کامل
پادشاهی میانه و جدیدمقبره صخرهای خنوم هوتپ، مقبره رامسس دومبه دلایل امنیتی ساخت مقابر در داخل صخره
فاطمیان قرن۷م. مشهد جیوشی ساخت مقابر و یادبودهایی برای امامزاده
ایوبیّان - قرن۱۳م. - مقبره امام شافعی - ساخت مقابر فقط برای بزرگان دین مملوکیان بحری وبرجی- قرن۱۳م.- مجموعه قلاوون و مجموعه امیر سنجر ساخت مجتمعهای آرامگاهی
عراق بین النهرین - مزارحضرت هود و حضرت صالح(ع)- دفن در خاک - امام علی(ع)-امویان
-عباسیان - مرقد مطهر امام علی۷ و مرقدهای مطهر ائمه در کربلا، کاظمین و سامرا
با وجود دفن اجساد در خاک بدون تظاهر و رکود مقبره سازی، ساخت و ترمیم مقابر ائمه اطهار:
ترکیه- نوسنگی - هزاره ۶ ق. م. -تپه حاجیلار -دفن در کف اتاق خانهها -چاتال هویک -هزاره۵و۶ ق. م.- دفن در سکوها ی خانهها
هیتیها- سده ۱۷و۱۶ ق. م. - تومولوس میدس- دفن اجساد در داخل زمین و ساخت تپههای سنگی روی آن
اورارتوها- سده۱۳ ق. م.- گور دخمههای وان- دفن اجساد داخل اتاقکهای درون صخرهها
حکومت سلجوقیان آناتولی- سده ۱۱م.- مقبره عزالدین کیکاووس- ساخت آرامگاهها دو طبقه و گنبد دار و برج مانند
آذربایجان- شروانشاهان- قرن ۴ و ۵ ه. ق- آرامگاههای پیریحیی باکویی و پیرحسین شیروانی
آرامگاههای برجی شکل ساده و وکم ارتفاع با گنبدها
هند- پیش از اسلام آیین بودایی- قرن ۳ ق. م- استوپای ماتهورا و سانچی- معابد گنبدی شکل (استوپا) محل حفظ بقایای (خاکستر) قدیسین بودایی بود.
پس از اسلام هندو-ایرانی- تاج محل، مقبره همایون شاه، مقبره اکبر شاه، مقبره اعتماد الدوله- پیدایش گنبدهای پیازی شکل، درگاهیهای طاقدار، مجموعهای از اتاقها و راهروها و باغ وسیعی در اطراف مقبره
افغانستان-پس از اسلام- تیموریان- مزار شریف- آرامگاههای گنبد دار، برون گرا و با پلانهای مربع شکل
تصوف- قرن ۸ ه. ق- مجموعه آرامگاهى شیخ صفی الدین بخارى، مقبره خواجه احمد یسَوى- آرامگاهها شامل پیشطاق بلند، رواقهاى دو طبقه در اطراف صحن و گنبدهاى بزرگ به شکل نیمکره
جدول۲-۱. خلاصهای از معماری مقابر در سایر کشورها.
از بررسی دو جدول فوق میتوان به این نتیجه رسید که سرزمینهای اسلامی که حتّی در برههای از تاریخ خود به مذهب شیعه گرایش یافتهاند، تمایل به ساخت مقابر بر مدفن امامان خود داشته و کمتر آرامگاهی برای بزرگان سیاسی برپا کردهاند.
۲. بررسی نظرات مکتب شیعه در رابطه با ساخت مقابر
۲-۱. مروری بر آیات قرآن و تفاسیر
قرآن به عنوان اصلیترین منبع شناخت دین، اوّلین منبع اطّلّاعاتی مورد پژوهش است که حاصل آن، به طور مختصر به شرح زیرمیباشد:
یکی از اصلیترین آیاتی که در آن از لفظ مکانی (مسجد) کنار مدفن استفاده شده است، آیه ۲۱ سوره کهف میباشد: «وَ کَذلِکَ اَعثَرَناعَلَیهِم لِیَعلَموا اَنَّ وَعدَ اللهِ حقُّ واَنَّ السّاعَة لا ریبَ فیها إِذ یَتَنزعونَ بینهم أمرهم بنینَا رَّبُّهُم أَعلَم بِهِم قالَ الّذینَ غَلَبوا عَلَی أمرَهَم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَّسجِدًا [۳] » . طبق این آیه، ساخت بنا بر مدفن بزرگان، علناً عملی ناپسند شمرده نشده امّا از این کار به عنوان کار نادرستی هم یاد نمیشود.
آیة ۲۳ سوره شوری ـ «ذَلِکَ الَّذِی یبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُور» ـ شاهد توصیّه خداوند و دستور قرآن به مهرورزی و احترام به بستگان پیامبر۹ است. طبق اعتقاد شیعه مذهبان، مهرورزی و احترام به اهلبیت پیامبر۹ که اشخاصی معصوم هستند سبب میشود که در حفظ آموزههای این بزرگمردان تلاش شود. آیه ۳۲ سوره حج نیز گونهای دیگر احترام به شعائر دین را بیان میکند: «ذَلِکَ وَ مَنیُ عَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ».
بر اساس آیه ۲۴۸ سوره بقره در ارتباط با حضرت موسی۷ مقدّس دانستن صندوقی که بر روی قبر اولیای الهی است، خلاف قرآن نیست و حفظ آثار انبیاء ارزش داشته و مایة آرامش خاطر است. آیه ۶۴ سوره نساء نیز به موضوع رجوع گناهکاران به پیامبر جهت طلب عفو از درگاه خداوند اشاره دارد. طبق تفاسیر رجوع به پیامبر در این آیه شامل مراجعه در زمان ممات ایشان نیز هست و وجود مکانی فیزیکی برای ایجاد رابطهای عمیقتر، کمککننده است.
پس میتوان با قرار دادن همة این آیات در کنار هم نتیجه گرفت که تن و جسم مطهّر انبیاء و اولیاء جزء شعائر دین، ارزشمند و مورد احترام است. پس ساخت مکانی بر مدفن ایشان هم در راستای حفظ دین و آموزههایشان و هم سندی بر وجودشان میباشد که از طرف خداوند هم جواز رفعت یافتن داشتهاند (آیه ۳۷-۳۶ نور) و برای یاد خداوند و ذکر او ساخته شدهاند.
۲-۲. مروری بر روایات و احادیث
شخصی از امام صادق۷ پرسید: «کسی که قبر امیر را زیارت و آباد کند چه پاداشی دارد؟ امام فرمودند: که پیامبر۹ خطاب به امیر ابراز داشت: خداوند قبر تو و فرزندانت را قطعهای از قطعهها و عرصههای بهشت قرار داده است و دلهای برگزیدگان خلقش و بندگانش را مشتاق زیارت شما... ». (بحارالانوار ۱۲۰۹۷، باب دوم، ثواب تعمیر قبور نبی و ائمه). در ادامه همین روایت پیامبر۹ شفاعت خاصّ خود را شامل زائران و آبادکنندگان قبور یاد شده میکنند و آنان را همچون کسانی میدانند که به حضرت سلیمان۷ در ساخت بیتالمقدّس کمک کردهاند و ثواب این کار را معادل حجّ واجب و هفتاد حج بعد از آن میخوانند.
با مطالعه این روایت و بسیاری از روایات دیگر، مشخّص میشود که از نظر پیامبر، قبور اهل بیتش جزء بهترین مکانهاست که زیارت و مرمّت آنان بسیار مهم بوده و ثواب بزرگی دارد.
۳. گونهشناسی معماری حاصل اعتقادات مکتب شیعه
ساخت آرامگاهها از گذشتههای دور در ایران معمول بوده است که اکثر افراد مدفون در آنها، شامل پادشاهان و بزرگان علم و دین و هنر بودهاند. غالب فرمهای استفاده شده در این گونه از ابنیه عبارتند از: مقابر برجی شکل و آرامگاههای چهارگوش گنبددار. (هیلن برند، ۱۳۶۶ش، ص۱۳۲) طرّاحی معماری هر یک از این دو فرم، به تناسب مقام شخص دفن شده در آرامگاه قابل تغییر بوده است. به عنوان مثال گنبد آرامگاه پادشاهان نسبت به سایر انواع مشابه، بزرگتر و با تزئینات غنیتر و گرانتر ساخته میشد.
طبق منابع مکتوب بنای مقبره از سدة ۲ هجری در سرزمینهای اسلامی رایج شده (همان، ص۲۷) و رواج احداث مقابر مذهبی گنبددار از قرن ۳ هجری بوده (گرابر، ص۲۲) و از قرن ۴ هجری به بعد زیارت آنها معمول شده است (همان ص۲۱ و مظاهری، ص ۳۷).
با ورود اسلام به ایران نیز، آرامگاههای بسیاری برای اهل بیت پیامبر۹ و امامزادگان بنا شدهاند که ساخت آنها را میتوان یکی از مظاهر علاقهمندی مردم در پیروی از فلسفه امامت و عملی کاملاً شیعهوار دانست. (شایستهفر، ۱۳۸۹، ص۲۲) به مرور زمان این ابنیه گروه ویژهای را در معماری اسلامی ـ ایرانی تشکیل دادند.
سخن در باب گونهشناسی در معماری ایران امری بسیار گسترده و تحلیل آن در انواع گوناگون بناها، بر پایة معانی مختلفی رایج میباشد. در این مقاله با مدّ نظر قرار دادن فرضیهها و اهداف مقاله از برخی جنبههای این عنوان صرف نظر میگردد.
به طور خلاصه در سبکشناسی معماری اسلامی رواج گونههای مختلف به صورت زیر عنوان میگردد:
سبکها سدهها (هجری) دورههای تاریخی گونههای رایج
خراسانی 3-۱ طاهریان- سامانیان-صفاریان مساجد
رازی 5-۴ آلزیار- آلبویه- غزنویان- سلجوقیان مسجد، حمام، آبانبار، کاخ، خانه، بازار، آرامگاه، امامزاده
آذری 8-۷ ایلخانان- تیموریان مساجد، مدارس، کاروانسرا، ارسن، مسجد-مقبره
اصفهانی 13-۹ افشاریه-زندیه-صفویه-قاجار کاخ، خانه، باغ (باغ-مزار)، میدان، امامزاده
جدول ۱-۳. گونههای رایج در معماری اسلامی-ایران.
با توجه به اهداف مقاله از تحلیل و بررسی گونهها و ادواری که دارای ارتباط مستقیم با معماری آرامگاهی و هنر شیعه نیستند صرف نظر میگردد.
نتایجی که از تحلیل این جدول حاصل میشود بدین شرح است:
از دورة آلبویه که شاهد گسترش مذهب تشیّع میباشیم، توجّه به معماری آرامگاهی نیز در کنار معماری مساجد، دیده میشود. در برخی ادوار مانند آلبویه و صفویّه که حکومتها شیعه مذهب بودند، این مسأله بیشتر دیده میشود. گواه این مدّعا در بررسی گونههای رشد یافته در ادوار مذکور، قابل رؤیت است.
شیوة رازی: رایجترین گونة این شیوه، آرامگاهها میباشد. اوّلین نمونة آرامگاههای مذهبی مربوط به این شیوه است که در زمان گسترش مذهب تشیّع در دورههای آلزیار و آلبویه به وجود آمدهاند. آرامگاههای ائمة شیعه غالباً به صورت چهارگوشة گنبددار ساخته میشدند. در دورة سلجوقیان با وجود حکومتی سنّی مذهب، مذهب تشیّع و ساخت آرامگاه برای بزرگان شیعی رشد چشمگیری مییابد. از نمونه آرامگاه این دوره میتوان به گنبد علویان در همدان اشاره کرد. در این دوره در ساخت آرامگاهها به همان دو فرم برجی شکل و چهارگوش گنبددار و غالباً با پلان چند ضلعی پیشرفتهایی حاصل شد.
شیوة آذری: در دورة ایلخانان از آن رو که حاکم در امور دینی دخالتی نمیکرد تعدّد مذاهب و رشد مذهب شیعه مشاهده میشود. در این راستا نمیتوان از تأثیر به سزای حکّام شیعه مذهب چشم پوشید. از گونههای رایج این دوره، ارسنها، مسجد ـ مقبرهها و مدارس بودند که توجّه به معماری آرامگاهی در دو گونة اوّل قابل رؤیت است. دورههای ایلخانان و تیموریان را میتوان به عنوان نقطة اوج آرامگاهسازی در ایران شناخت، زیرا در این ادوار میتوان شاهد تبدیل آرامگاههای مجزا به مجموعهای از بناها نظیر مسجد و مدرسه که آرامگاهی در میان داشتند، بود. شکل آرامگاهها در این ادوار بناهایی مکعب شکل با گنبد فاخر بودند.
شیوة اصفهانی: با روی کار آمدن حکومت صفویّان در ایران، هرچند مانند سابق ساخت مساجد، مدارس، کاخها، کاروانسراها و... ادامه داشت ولی با رسمی شدن مذهب شیعه، هنر و معماری زبان بیان مفاهیم و تعالیم دین اسلام و بهخصوص مذهب تشیّع گردید. بدیهی است که در ابنیه مذهبی مانند مساجد و آرامگاههای مذهبی و... فرصت ظهور و بروز این تعالیم بیشتر خواهدبود. در صفویّه و پس از آن قاجار نیز، توجّه ویژهای به ساخت مقابر باشکوه، تعمیر و تزئین آنها برای فرزندان ائمه (امامزادهها)، علما و مقدّسین شد.
همان گونه که برّرسی شد، در ادوار گذشته شاهد پیشرفت قابل توجّه معماری آرامگاهی در دورههای گوناگون میباشیم که این پیشرفتها با رشد مذهب شیعه در ساخت آرامگاه برای بزرگان شیعی نیز به چشم میخورد.
در نهایت با برّرسیهای فوق میتوان ادعا کرد که در کنار مسجد و سایر ابنیهای که مختصّ اسلام میباشند، باورهای مذهب شیعه در توجّه به گونههای خاصّی از معماری مانند امامزادگان، تأثیرات به سزایی داشتهاست. با توجّه به باورهای شیعه در خصوص زیارت و بزرگداشت ائمه اطهار:، پس از ورود اسلام به ایران و رواج مذهب تشیّع میتوان شاهد توجّه به آرامگاهها و مقابر بزرگان دینی به عنوان گونة خاصّ معماری بود. به تبع تغییرات حاصل از رسمی شدن مذهب شیعه و سیاستگذاریهای حکّام صفوی در جهت استفاده هرچه بیشتر از هنر برای بیان عقاید خود، آرامگاههای مختصّ فرزندان و فرزندزادگان ائمه (امامزادهها) نیز دچار تغییراتی شدند که در نتیجه آن به گونهای شاخص در معماری شیعیان تبدیل گشتند. این تأثیرات در زمینة طرح معماری و تزئینات خودنمایی میکند که در ادامه مورد بررّسی قرار میگیرد.
هرچند که تأثیرات مذهب و هنر تشیّع در گونههای دیگر معماری نیز قابل رؤیت است شاید بتوان گفت بیشترین نمود آن، معماری آرامگاهی و امامزادهها را شامل میشود.
۴. تغییرات معماری حاصل از تفکّر شیعه
از لحاظ ریخت شناسی در شیوة رازی و دورة سلجوقی آرامگاههای برجی شکل و چهارگوش گنبددار ساخته میشدند. با وجود توجّه بیشتر به مقابر برجی در این دوره، مقابر شیعی غالباً چهارگوش گنبددار بودند. هشت ضلعی شدن پلان مقابر در این دوره نیز دیده میشود.
در زمان صفوی معماری آرامگاهی دچار نوعی انحطاط میشود (هیلن برند، ص۳۵) ولی وجود ارج و منزلتی که این حکام به امامان و امامزادگان قائل بودند، مرمّت، تعمیر، گسترش و در کل توجّه به آبادانی حرم امامان و آرامگاههای امامزادگان همواره مدّنظر بوده است. افزودن بستها به حرم مطهّر امام رضا۷، تکمیل صحن عتیق، ساخت سه ایوان در این صحن و گلدسته طلا بر ایوان شاه عباسی آن در شهر مشهد، افزودن آرایهها به گنبد و ضریح امام حسین۷ در کربلا و ساخت امامزاده قاسم وحیدیّه در وحیدیّه تهران از نمونههای بارز معماری آرامگاهی این دورهاند. چنان به نظر میرسد که کثرت مقابر اهل بیت، اولیاء و... و انجام آداب زیارت، دلیلی باشد بر اینکه آرامگاهها از نظر ساختار معماری متناسب با آداب زیارت، که معمول و شناخته شده امروز است، تکامل یافتهاند.
نکته قابل توجّه در مورد گسترش این آرامگاهها تأثیر اساسی است که در روند شکلگیری و گسترش بسیاری از شهرهای ایران داشتهاند، بدین معنا که اغلب موارد، مجموعههای مذکور، که حاصل ساخته شدن کاروانسرا، مساجد، مدارس و... در اطراف آرامگاه و به مرکزیّت آن هستند، هسته یا مرکز ثقل شهر را تشکیل دادهاند. گسترش چنین مجموعههایی ارتباط مستقیمی با مذهب و اعتبار و احترام شخص مدفون داشته و بیشتر با هدف ایجاد محیطی مناسب برای تعلیم آموزههای دینی و فضایی معنوی برای زائر صورت گرفتهاند.
در گسترش آرامگاههای مذهبی این دوره، ایجاد و تکمیل سلسله مراتب برای رسیدن به ضریح که ریشه در اعتقاد به سلسله مراتب عالم مثال و بهشت، که خاصّ شیعیان است، همواره مورد توجّه بوده است.
دقّت در رعایت سلسله مراتب فضایی در اکثر بناهای مذهبی دورة صفوی قابل رؤیت است. مساجد این دوره معمولاً به صورت ایواندار و حیاط مرکزی ساخته شدهاند و نظام سسلسله مراتبی در ارتباطات فضایی مساجد سبب میشود در نحوة ورود به فضا و نحوة ورود به فضای بعدی تفاوتهایی به وجود آید تا بدین ترتیب احساس قرارگیری در ساحتی دیگرگونه برای مخاطب تسهیل و تشدید شود؛ (محمّدیان، ۱۳۸۶) که این خود عامل هدایت و انتقال او در بنا خواهد بود. این مسأله در حقیّقت بهانة معماران شیعه ایرانی بوده که شاید به صورت مخفی، خواهان کنار زدن نقشه شبستانی مساجد به سبک عباسّی بودند تا نقشه ایرانی را جایگزین آن سازند. (متدیّن، ۱۳۸۱، ص۸۶)
چنین چیدمان فضایی و سلسله مراتبی در آرامگاههای مذهبی این دوره نیز بسیار به چشم میخورد که شاید تفاوت اصلی آن با مساجد در مقصد اصلی این ابنیه باشد که در آنها به ضریح و اتاقک دفن میرسد و در مساجد به گنبدخانه و محراب.
چنان به نظر میرسد که سلسله مراتب فضایی، عناصر معماری و طرحریزی آرامگاههای مذهبی در کنار بیان باورهای تشیّع و حقانیّت آن برای ایجاد آمادگی زیارت در زائر لازم است چرا که انسان خواه یا ناخواه ریشه در خاک دارد و برای یک سفر معنوی نیاز به جدا شدن از خاک. (دیشیدی، ۱۳۶۶، ص۵۳)
در این دوره طرح معماری امامزادگان و حرم امامان در کنار تبعیّت از اقلیم شامل عناصری میبود که در ادوار گذشته نیز مورد استفاده قرار میگرفت مانند استفاده از پلانهای چهار و هشت ضلعی، ایوانها، رواقها و... و فقط مفاهیم نهفته در آنها مطابق با باور و عقاید شیعیان دچار تغییر شد.
پیش از اسلام، در برخی از مزارها، صحن و توجّه به طبیعت آن به چشم میخورد. «در گذشته آیین نیایش و مراسم مذهبی بیشتر در فضای باز صورت میگرفتهاست. فضاهای بازی که با عناصر طبیعی چون آب، گیاه و خاک همراه بوده و نیایش در چنین فضاهایی بر روحانیّت و تقدّس آنها میافزود». (اینانلو، ۱۳۸۰، ص۴۱) استفاده از آب و گیاه در صحن امامزادگان و مقابر امامان نیز ریشه در اعتقاد به تنزیه، که در بین شیعیان بیشتر معمول است، دارد. طبق این اعتقاد است که استفاده از طبیعت زنده مانند گل وگیاه کمتر به چشم میخورد و بیشتر طبیعت بیجان، ساکن و ثابت مانند آب و خاک استفاده میشود. [۴]
با ورود اسلام و اهمّیّت طهارت در آداب زیارت، آب همچنان به گونههای مختلف در آرامگاههای اسلامی مورد استفاده قرار گرفت ولی اینبار مفاهیم دیگری که برخاسته از باور شیعیان است، در آن به چشم میخورد. امام صادق۷ در اینباره میفرمایند: «هرگاه به قصد زیارت قبر امیر (امام علی۷) رفتی، وضو بگیر و غسل کن».
«والاترین و متعالیترین مفهوم اجتماعی ـ اعتقادی آب را در مذهب شیعه میتوان یافت، آنجا که آب را مهریّه حضرت فاطمهزهرا۳ قرار دادند». (عناصری، ۱۳۸۳، ص۱۳۲)
سادهترین گونه استفاده از آب، ساختن حوض در صحن است که علاوه بر تلطیف هوا و فراهم کردن فضای مناسب برای طهارت زائر، نمود مسأله انعکاس نیز میباشد:
دارد از حوض مصفّا در کنار آیینهها تا نگردد غافل از نظاره خود یک زمان
سقّاخانههای ساخته شده در آرامگاههای مذهبی نیز گونهای دیگر از موارد استفاده از آب در این ابنیه است. «بنا به قولی نخستین سقّا در تاریخ شیعه حضرت علی ابن ابی طالب۷ است... که فردای قیامت نیز ساقی حوض کوثر خواهد بود و در صحرای محشر، تشنگان را سیراب خواهد کرد. دوم عباس بن علی۷ بود که در روز عاشورا در صحرای کربلا عزم خود را جزم کرد تا تشنگان اهل بیت را سیراب کند... پس هر کس به عشق شهیدان کربلا، به متابعت عباس بن علی۷ سقایی کند، اجری اُخروی نصیب او میشود». (همان، ص۱۳۱)
به همین دلیل «آب سقّاخانه آب معمولی نیست، بلکه عنصری است مقدّس، شفای دردهای جسمانی و آرامبخش روحهای پریشان». (همان، ص۱۳۲) آب سقّاخانه نشانه ایمان است، یاد آور مظلومیّت امام حسین۷ و نماد جهاد و شهادت که هنرمند شیعه تلاش کرده است تمامی این مفاهیم و نمادها را در تزئین آنها بروز دهد.
حوض، سقاخانه، باغچهها و... در صحن با هدف دیگری نیز ساخته میشوند. این عناصر مانع از ورود به حرم و یا اتاقک دفن با عبور از محور مرکزی میشوند و زائر را یکباره وارد آن نمیکند، بلکه او را مدّتی در صحن میچرخاند، سپس اجازة ورود به مکان مقدّس و تعالی را به او میدهد. این کار با این هدف انجام میگیرد تا زائر در حیاط مجاب به تفکّر و تأمّل شود.
در عبور از صحن برای ورود به داخل حرم یا امامزاده معمولاً ایوانی رفیعتر از سایر ایوانها (در صورت وجود) ساخته میشود. این ایوان در اصل ورودی اصلی را به زائر نشان میدهد. معمار شیعه طراحی فضا را طوری انجام داده است که زائر در صحن به حال خود رها نمیشود و این ایوان راه را به او مینمایاند. چنین طرح فضایی در مساجد شیعیان نیز به همین صورت دیده میشود.
«... تمامی حرکتها در یک درجه از لحاظ اهمّیت قرار گرفتهاند، تنها مکان محراب معمولاً با یک بیرونزدگی از دیوار مسجد شاخص میشود». (انصاری، اخوت، ملایی، ۱۳۸۷، ص۱۶۹) جالب است که چنین سازماندهی در مساجد سنیّان مشاهده نمیشود.
این بیرون آمدگی از نما یا ایوان در آرامگاههای ائمه و امامزادگان در کنار مشخّص کردن راه ورود به حرم، قداست و بزرگی شخصیّت صاحب آرامگاه را بیان میکند (هیل و گرابر، صص ۱۰۹,۱۰۸) و گاهی پیش طاق و سردرها میتوانند کنایه از مرد مقدّسی باشد که او را باب هدایت میدانند. (همان ص۲۸۰) اگر این گونه بنگریم این سردرها و ایوانها میتوانند باور به امامت در بین شیعیان را بیان کنند.
با ورود به داخل حرم یا امامزادگانی که در دورة صفویّه ساخته شدهاند شاهد پلانی چهارگوش، هشت گوش و بهندرت مستطیلی هستیم که توسّط گنبد سقف آن را پوشش دادهاند. استفاده از پلان هشت گوشه به علّت ایجاد کانونی متمرکز و فضای حداکثر برای طواف بیشتر مدّ نظر بوده است. (شایسته فر، ۱۳۸۹، ص۲۲) شاید بتوان استفاده از عدد هشت در پلان را اشاره به امام رضا۷ نیز دانست. با این وجود به نظر میرسد سمبولیسم عددی از خصوصیّات مهم آرامگاههای ایران نباشد (همان و کیانی، ۱۳۹۲) و نشانه بارز آن به ندرت دیده شدن عدد دوازده در مقابر این دوره به نشانه دوازده امام شیعیان است.
ساختمان آرامگاه عموماً بیش از یک در دارد و در مواردی در هر چهار طرف آن دری قرار داده شده است که برای سهولت در ورود و خروج زائران و طواف مزار است.
در داخل حرم و امامزادگان، مرقد گاه در میان اتاق و گاه در سرداب زیرین آن قرار دارد که در آرامگاههای مهم و باارزش، برای حفاظت از آن بر رویش صندوق یا ضریحی قرار میدهند که علّت قرارگیری آن در میان اتاق ایجاد امکان طواف است.
۵. تغییرات ایجاد شده در تزییناتِ بنای امامزادهها در نتیجة تفکّرِ مذهب تشیع
تزیینات، در بر گیرنده بخش وسیعی از معماری ادوار و شیوههای گوناگون است. در این مقاله سعی بر آن است از بررّسی تزییناتی که در ارتباط مستقیم با مبانی فکری شیعی نیستند، چشم پوشی گردد.
۵-۱. کتیبهنگاری
کتیبهنگاری به دلیل اهمّیت معنایی و ارزشمند در انتقال باورهای دینی و اجتماعی از هنرهای متداول ادوار گوناگون میباشد. از این رو کتیبهها به منظور انتقال باورهای شیعی بیشترین کاربرد را داشتند. «مساجد و بناهای اسلامی اغلب با کتیبههای آن توصیف و تفسیر میشود. از نگاه سنّتگرایانی چون سید حسین نصر و تیتوس بورکهارت، کتیبه تجلّی کلام الهی بر صفحه معماری است». (شهیدانی، ۱۳۹۲)
جایگاه قرار گیری کتیبهها در مساجد و یا آرامگاههای اسلامی در خارج از بنا، شامل ورودی مسجد، منارهها و ساقة گنبد و در داخل بنا، محراب، محلِّ قبله، ساقة داخلی و نقطه مرکزی گنبد را در بر میگیرد.
«کتیبهها تقریباً در تمام بناهای مهم شیعی حضور دارند. آنها اشارتی به کلام خدا و در مقاطعی از تاریخ ایران به ویژه پس از عصر ایلخانان، بیانگر اعتقادات شیعی بودهاند». (همان، ۱۳۹۲) بنابراین کتیبههای شیعی تلفیقی از آیات قرآنی و باورهای شیعی با توجه به لزوم استمرار شعائر دینی در وجود امامان و نوادگان است و این امر میتواند وجه مشخّص بناهای امامزادگان به ویژه در ایران باشد. «این کتیبهها که مضمون آنها با مشاورة علمای اسلامی تعیین میشد در برگیرنده آیات قرآنی، احادیث ائمه و اسماء الهی است». (شایسته فر، ۱۳۸۶، ص۲۲) کتیبهها را از چند جهت میتوان طبقهبندی و بررسی نمود: از لحاظ قلم، محتوا، رنگ، انواع ارائه و... .
۵-۱-۱. خط
در کتیبهنگاری از همة انواع خط بهره میبرند اما کاربرد خط ثلث و نستعلیق بیشتر است. قدمت به کارگیری خط ثلث در کتیبهنگاری بیشتر و یکی از علل آن سازگاری خط ثلث با روح معنوی و عرفانی قرآن و روایات است. ویژگیهای بصری قلم ثلث از جمله الف، لامهای مرتفع و طرویس آنها در کتیبههای ثلث مبتنی بر یکی از تعاریف کتیبه، همچون نیزه سواران نمایان میگردد. قلم ثلث همزمان با رواج تشیّع در ایران به ویژه پس از عصر مغول و توجّه مضاعف به امامزادگان جایگزین خط کوفی در کتیبهها گردید. امامزاده جعفر از جمله نمونههای آن میباشد. «حمایت ایلخانان متأخر از ساختن بقعه و آرامگاه برای امامزادگان سبب اعلان عمومی شعائر شیعی در قالب کتیبهها شد، امری که در دورههای قبل به سختی امکان پذیر بود». (شهیدانی، ۱۳۹۲)
طبق نمونههای بازمانده، دوره صفویه از درخشانترین دورههای ترقّی و تکامل خطوط مختلف و به ویژه نستعلیق بود. به طور خاص، خط نستعلیق بیشتر از سایر خطوط مورد توجه و سلیقه خوشنویسان این دوره قرار میگرفت. در این دوره کتیبههایی به شیوه دو خطی ثلث و کوفی، ثلث و نسخ و یا دوخط ثلث با دو رنگ متفاوت سفید ـ قهوهای و زرد ـ قهوهای بر زمینه لاجوردی نیز اجرا شده است؛ مانند کتیبههای بقعه شیخ صفیالدّین اردبیلی.
۵-۱-۲. نحوه ارائه
کتیبهها بر روی مواد مختلف و به اشـکال متنوعی اجرا و ارائه میگردند. «در دوران صفویان کتیبههای کاشی (به عنوان نقطه اوج هنر کتیبهنگاری به خصوص نوع معرّق آن) رواج کامل یافت و در اکثر بناهای مذهبی، مخصوصاً در آرامگاهها و مقابر شیعی بکار رفت» (حسینی، ۱۳۸۸، ص۱۰۶). «بناهای مذهبی این دوره مانند مساجد و مقابر دارای کتیبههای تزئینی متعدّدی بر روی کاشیهای معرق و هفت رنگ هستند. از بهترین نمونهها میتوان به مجموعههای حرم مطهّر رضوی و بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی اشاره نمود». (همان، ۱۳۸۸، ص ۱۰۷)
با وجود محدودیّت رنگها در خوشنویسی، رنگهای به کار رفته در کتیبههای مساجد و آرامگاهها متنوع و غالباً رنـگهـای سـبـز (رنـگ اهل بیت:) و قرمز (رنگ شـهـادت)، سـفـیـد (پـاکـی روح) و سیاه (عزاداری و سوگواری) میباشد که خالی از مفاهیم معنایی و قدسی نیست.
۵-۱-۳. محتوا
«به لحاظ محتوایی کتیبهها را میتوان به پنج دسته تقسیم بندی کرد: کتیبههای قرآنی، کتیبههای با مضمون احادیث و روایات، کتیبههایی از اشعار و مفاهیم ادبی، کتیبههای تک کلمهای از اسمها یا مفاهیم ارزشی و کتیبههای تاریخی». (صفری، ۱۳۹۰) همان گونه که ذکر شد کتیبههای شیعی در بر گیرنده آیات قرآنی، احادیث ائمه، اسماء الهی، ستایش و مدح پروردگار، پیامبر و امامان در قالب ادعیه، اشعار و اسامی مبارک ایشان است.
الگویی از حیث اولویت متن برای بقاع متبرکه وجود دارد که از آیات عظیم الشأن قرآن آغاز میشود و به کلام نبوی و سرانجام به صلوات بر چهارده معصوم ختم میگردد. دقّت در اولویت متن، ارزش معنایی و لزوم سلسله مراتب در مقامات معنوی را در قالب کتیبهها نشان میدهد. مثلاً در کتیبههای بیرونی و قسمت فوقانی گنبد آیات قرآن، در نمای فوقانی پنجرهها احادیث نبوی و در سر درب ورودی، سلام و صلوات بر چهارده معصوم حک میشود. میتوان چنین شیوه جامعی از ادبیات متنی را در کتیبهها الگویی برای سفارش و ساخت کتیبهها در نظر گرفت.
ویژگی مهم و برجسته هنر شیعی، استفاده از مضامین و نمادهای مذهبی شیعه در آثار هنری است. از جمله آوردن مضامین چون: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» که اشاره بـه ائـمـه اطـهار: دارند، دعای صلوات بر چهارده معصوم، دعای نادعلی، عبارت«حی علی خیر العمل» در اذان و کتیبه بناها، استفاده از اسامی ائمه:، آیات قـرآنـی و اشعار ادبی با مضامینی در خصوص ائمه و شیعیان در کتیبه بناها. استفاده از نمادهایی مثل شیر و خورشید (شیر (اسد) کنیه حضرت علی۷)، اعداد ۵، ۸ و ۱۴ (۵ تن آل عبا، هشتمین امام۷ و ۱۴ معصوم)، همچنین کاربرد آیات قرآنی با مضامین شیعی هـمانند سوره دهر و عبارت شهادتین شیعی از جمله مواردی است که در کتیبههای بناهای مذهبی مساجد، مدارس، آرامگاهها و امامزادهها کاربرد داشته است.
۵-۱-۳-۱. آیات قرآن
«ساده ترین و شاید از کهنترین نمونههای نگارش کتیبهوار قرآن، نگارش بعضی آیات قرآنی بر روی سنگ قبرها و مخصوصاً مقبرهها بوده است» (خرمشاهی، ۱۳۹۰، ص ۷۰). مانند آیات و عباراتی در باب مرگ چون «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» (هر زندهای طعم مرگ را میچشد). بخش اصلی آیات مورد استفاده در آرامگاهها دارای مضامین توحید و یکتاپرستی، عبادت خداوند، معاد و قیامت، پاداش نیکوکاران و عذاب گناهکاران، مبارزه با شرک، دوری از پیمان شکنی و از مضامین شیعی آداب ورود و تأکید بر بقای نسل پیامبر است. مثلاً در کتیبهای در حرم رضوی نوشته شده است: « رحمة الله و برکاته علیکم اهل البیت» این عبارت آیهای از سوره مبارکه احزاب است که جایگاه و شأن و اهمّیت اهل بیت پیامبر۹ را نزد خداوند نشان میدهد.
۵-۱-۳-۲. احادیث
«بیشترین احادیث مورد استفاده در امامزادگان ایران، از پیامبر۹، حضرت علی۷ و امام رضا۷ نقل شده است» (حسینی، ۱۳۸۸، ص۱۱۸). «بیشتر کتیبهها حول مضامین شأن و مقام اهل بیت و ائمه۷ بوده و نقل احادیث معتبری از پیامبر۹ در مقام ائمه۷، تأکیدی بر اهمیت زیارت آنها و توجّه به جایگاه رفیع اهل بیت: در جامعه اسلامی است؛ مقولهای که در دوره صفوی به جهت دیدگاه مذهبی خاصّ شیعی، بیشتر به آن توجّه شده است». (همان، ۱۳۸۸، ص ۱۱۹) مانند کتیبههای صفویان موجود در دو مجموعة حرم رضوی و شیخ صفیالدین اردبیلی. موضوع احادیث پیامبر۹ و حضرت علی۷ در بقعه شیخ صفی را بیشتر دعا، اهمّیت علم و آموزش و نشر آن، اطاعت از ولایت امر و اهلبیت، عبادت خدا، اخلاص در عمل و راستی در گفتار، ذکر و تسبیح خدا، یاد مرگ، شجاعت، عدالت و سخاوت تشکیل میدهد. این در حالی است که مضمون اغلب احادیث حرم رضوی را حقانیّت ائمه، پیشبینی شهادت امام رضا۷ و اجر و ثواب فراوان زائران حرم وی، تشکیل میدهد. (همان، ۱۳۸۸، ص ۱۱۸)
۵-۱-۳-۳. ادعیه
گروه دیگر از کتیبههای مذهبی، کتیبههای دعایی است با مضمون ستایش و دعا در حق دوازده امام مانند: دعای ختم قرآن، دعای ناد علی، مناجاتنامه حضرت علی۷ و صلوات کبیره. کتیبه صلوات کبیره در بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی، متضمن ستایش ائمه: است. آمیختن توصیف و ستایش خداوند با ستایش پیامبر۹ و ائمه اطهار: تأکیدی بر عقاید شیعی مبنی بر جانشینی برحق و مصونیّت از گناه امامان شیعه میباشد. «از جمله اماکن دیگر که در برگیرنده کتیبههایی حاوی صلوات چهارده معصومند، میتوان به گنبد مقبره شاه اسماعیل در اردبیل و مقبره امام علی۷ در نجف اشاره کرد». (شایسته فر، ۱۳۸۶، ص ۳۰) اما ستایش دوازده امام به شکل مدح و ثنای ایشان را نیز میتوان در بسیاری از بناهای اسلامی مشاهده کرد. نمونهای از آن، سقف زیر گنبد معبد ماهان کرمان است که نام دوازده امام و عباراتی در وصف ایشان در آن آمده است و آنطور که به نظر میرسد عبارات به سلسلهوار بودن ولایت شیعه اشاره دارند.
۵-۱-۳-۴. اسماء الهی و ائمه اطهار:
«بر اساس نگرش مذهبی استفاده از اسماء جلاله خداوند، پیامبر۹ و ائمه: در محیطهای مذهبی بر تقدّس آنها میافزاید» (حسینی، ۱۳۸۸، ص ۱۲۱). ذکر بسم الله ـ عبارات «اَلله، مُحَمَّد و عَلی» به خط کوفی ـ به خط ثلث سفید بر زمینه سبز و در میان اسلیمیها با مضامین «اَلحُکمُ اَلله، اَلقُوهُ اَلله، اَلهِیبَتُ اَلله و اَلعَظِمَتُ الله» از نمونههای آن میباشد. «یکی از مضامین پر ارج که در حقیقت، ماهیّت هنر شیعی را در معماری اسلامی و کتیبهنگاری شکل میدهد نام و یاد مولا امیرمؤمنان است». (کشفی، ۱۳۷۶، ص۷۰) به طور مثال در کتیبهای به خط نستعلیق کلمه «العلم» به صورت کشیده نوشته شده و نام شریف علی با یای معکوس بر بالای آن قرار میگیرد.
نثار درود بر اهل بیت پیامبر۹ از دیگر مظاهر این گونه ذکر نام ائمه است. نمونة این گونه کتیبهها در حرم مطهّر رضوی به وفور یافت میشود از جملة آن کتیبهای است که در آن نام علی بن موسی الرضا۷ و اجداد و فرزندان ایشان که امامان معصوماند، آورده شده است. از این نوع، کتیبه دیگری در حرم وجود دارد که ایشان را با مقامزاده امیرالمؤمنین و امام پرهیزکاران توصیف کرده است: «ولد امیرالمؤمنین امام المتقین سلام الله ... ». این کتیبه به خط ثلث نوشته شده و سطح آن را نقوش گیاهی اسپیرال پر کرده است. در کتیبه در حرم مطهر آمده است: «... و صلوة الله علیه و علی آل طیبین الطاهرین و اصحابه المنتجبین و سلم» در این کتیبه نگارنده علاوه بر امام رضا۷ سلام و درود خود را نثار خاندان پاک و اصحاب و پیروان ایشان نیز کرده و یاد آنان را هم گرامی داشته است. در کتیبهای مستطیلی در صحن عتیق حرم حضرت معصومه۳ نامهای «الله» در چهار گوشه، نام «محمد» در دو طرف به موازات دو عرض مستطیل و نام «علی» به طور منظم در جای جای آن به چشم میخورند. همچنین عبارات «الملک الله ». با تکرار ۴ بار و «فاطمه، حسن و حسین» با تکرار ۲ بار یک شش ضلعی را در میانه مستطیل تشکیل دادهاند. در داخل این شش ضلعی، شش ضلعی کوچکتری با تکرار نام علی ساخته شده است که در مرکز آن عبارت «السلطان علی بن موسی الرضا» نقش بسته است. این عبارت به مقام والا و سروری امام رضا۷ در میان شیعیان ایران اشاره دارد.
۵-۱-۳-۵. اشعاری در مدح ائمه
شعر در ستایش و تحسین افراد، به مدح معروف است و مدح بر دو نوع مذهبی و غیر مذهبی است. مدح مذهبی بیشتر در تکریم و احترام به امامان و ائمه اطهار است که در هنر اسلامی این نوع شعر با هنر میآمیزد و کتیبههایی زیبا از جنبة هنری و محتوایی به وجود میآورد. در دوره قاجاریه اشعار مذهبی و ادعیه به صورت کتیبه زینت بخش آرامگاهها بوده است.
در مجموع میتوان نتیجه گرفت با گسترش مذهب تشیّع معماری آرامگاهها در زمینة کتیبهنگاری به سوی رواج اندیشههای شیعی پیش رفت.
۵-۲. نگارگری
آن طور که به نظر میرسد روح و عناصر تشیّع در میان هنرها بیشتر در معماری و خوشنویسی متجلّی شده است تا نگارگری (کوثری، ۱۳۹۰، ص۳۰)، شاید مهمترین علّت آن را بتوان در حرمت به تصویر کشیدن افراد و طبیعت دانست.
نگارگری در ابنیه مذهبی به خصوص امامزادهها به تناسب نوع حکومت و باورهای آن، اعم از شیعه و غیر شیعه متغیّر بوده است، با این وجود عناصر شیعه در نگارگریهای حکومت تیموریان نیز وجود دارد (همان، ص۸).
گسترش این نوع از نقّاشی در این ابنیه در نیمه دوم حکومت صفوی بیشتر به چشم میخورد که علّت آن را میتوان به رواج و تعمّق اندیشههای شیعی در میان مردم و نیاز حاکمان به تبلیغات سیاسی که با مذهب همراه بوده، دانست. در این دوره، از تصویرگری چهره پیامبر و ائمه نیز دست کشیده شد و آن را با نوعی حرمت همراه کرد (همان).
این در حالی است که نگارگری و نقّاشیهای روایت گونه در عین زیبایی از سادهترین و ارزانترین هنرها برای تزئین بودهاند و از قدیم برای تزئینات دیوارههای داخلی و خارجی بقعهها و آستانهها مورد استفاده قرار میگرفته (الهی، ۱۳۸۳، ص۵) و دیوارههای امامزادهها را مملو از تصاویر مذهبی درباره تاریخ و وقایع تشیّع میکرده است. لازم به ذکر است که هنر نگارگری در کنار سایر هنرهای تزئینی چون کاشیکاری از دوام کمتری برخوردار است و بدین دلیل در حرم امامان و امامزادگان بزرگ کمتر به چشم میخورد.
محتوای نگارگری این دوره بسیار متنوّع و منعکسکنندة باورها و اعتقادات مذهبی تشیّع بوده و برای فردی که از آنها بیاطّلاع است سر در گم کننده. این مفاهیم بیشتر در قالب روایتها، داستانها، زندگی اولیاء و... بوده است: ذبح حضرت اسماعیل۷، معراج پیامبر سوار بر براق، حسنین بر زانوی پیامبر، جریان مباهله، حسینین در کنار حضرت علی۷، به میدان رفتن قاسم ابن الحسن، به میدان رفتن حضرت علیاکبر، اتمام حجّت امام حسین۷ در ظهر عاشورا، شهادت حضرت علی اصغر، گودال قتلگاه در ظهر عاشورا، دارالانتقام مختار ثقفی، ضامن آهو، زهر خوراندن به امام رضا۷، عذاب دوزخ، و حتّی افسانههایی چون کشته شدن اژدها به دست حضرت علی۷ در گهواره و....
در این نگارهها شخصیّتهای مهم و با ارزش با کاربرد رنگهای خاص مشخّص میشدند، به عنوان مثال در بیشتر آنها، پیکر پیامبر۹ در قبای سبز ترسیم میشد و کمتر در قبای سفید و دلیل آن شهرت و کثرت روایات در این مورد است که باعث شد بعدها رنگ سبز مشخّصة سادات شود و یا رنگ قبای امام حسین۷ معمولاً با قرمز رنگآمیزی میشد که نماد شهادت است و این در حالی است که رنگ پوشاک سایر امامان و امامزادگان بیشتر سبز و نیلی است.
از دیگر فنون به کار رفته برای مشخّص کردن شخصیّتهای بزرگ، بزرگتر ترسیم شدن پیکر آنها و استفاده از پرسپکتیو مقامی، بزرگتر ترسیم کردن سر و عمّامه آنها، قرار دادن این افراد در هالة نور سبز یا طلایی رنگ و در نظر گرفتن جایی خاص در ترکیببندی نگاره میباشد.
تمامی این مضامین اگرچه در ظاهر به حوادث و رویدادهای مربوط به تاریخ تشیّع اشاره دارد امّا برخی از آنها گاه حتّی به صورت رمزآلود و نمادین بیانگر مسألة امامت هستند.
۵-۳. گرهچینی
گرهسازی در معماری به صورت آجرکاری، کاشیکاری، کاشیآجر، حکاکی روی سنگ یا چوب، آیینهکاری و به صورت شبکههای مشبّک ساخته شده با چوب نیز دیده میشود (زمرشیدی، ص۲۷) که تا زمان قبل از حکومت صفویان، ساده ساخته میشد ولی با شروع دوره صفوی، این هنر مورد توجّه قرار گرفته و به اوج و تکامل خود رسید. (کیانمهر، خزائی، ۱۳۸۵، ص۳۶).
الگوهای هندسی طراحی شده در دوره صفویان «گره» نام گرفت. الگوهای هندسی گرهها معمولاً شامل یک شمسة چند ضلعی در وسط و چند شکل هندسی در اطراف آن است. در چنین گرههایی شمسة اصلی و میانی طبق برخی منابع نمادی از ذات الهی، تجسّم شده است و طبق برخی منابع دیگر نمادی از پیامبر۹. با وجود این که شمسهها و چند ضلعیهای یک گرهچینی میتواند دارای هر تعداد ضلع و بر مبنای هر عددی باشند، امّا فقط بر اساس اعدادِ خاص ترسیم شدهاند. (کیانمهر، خزائی، ۱۳۸۵، ص۳۶)
این اعداد در اوایل و اواسط دوره صفویّه برخاسته از مضامین تصوّف است، امّا در اوخر آن از اعداد بیشتر جهت بیان مفاهیم شیعی استفاده شده است. به این خاطر در این دوره ما شاهد الگوهای هندسی هستیم که بر پایة اعداد هشت و دوازده ترسیم شدهاند.
در کنار مفاهیم و اشارات نهفته در این اعداد، گاه در لابهلای گرهها شاهد نام خداوند، اسامی امامان و پیامبر۹، آیات، احادیث و... نیز هستیم. به عنوان مثال دو گلدستة هشت گوشة بارگاه حضرت معصومه که توسّط کاشی و با الگوهای گرهچینی تزئین شدهاند به ترتیب از بالا به پایین نامهای الله، محمّد و علی دیده میشود، که به صورت نمادین اعتقاد به مسأله امامت و معصومیّت آن حضرت را بیان میکند.
۵-۴. فلزکاری
هنر فلزکاری از همان ابتدای ظهور اسلام در ایران به خصوص در دورههای آلبویه و سلجوقی وجود داشته است. در فلزکاری عصر صفوی چیره دستی و نبوغ هنرمندان شیعی این عصر به چشم میخورد. فلزکاران این دوره با الهام از دو اصل تشیّع و ملیگرایی که در آن زمان در کلیه شئون اجتماعی راه یافته و در حال گسترش و توسعه بود، کار میکردند. بجز آیات قرآنی واسامی دوازده امام و چهارده معصوم که به علت نفوذ تشیّع در این دوره به شدّت باب شده و کتابت آنها بیشتر با خطوط نسخ و ثلث بود، سایر نوشتارهای این زمان بر روی آثار فلزی به خط نستعلیق توسّط خوشنویسان و توأم با نقش گل و برگ یا ترکیبات متنوّع خطوط اسلیمی و هندسی صورت میگرفت. در این زمان زیبایی و ظرافت جایگزین شدّت و خشونت قدیم شد.
در قلمزنی ( qalamzani ): که هنر نقر ( naqr ) [کندن] نقوش و نوشتهها بر اشیاء فلزی میباشد، نوشتههایی با درونمایههای توحید، معاد و مناجات به درگاه خدا برای فرستادن رحمت بر نامهای دوازده امام یا در بیشتر موارد چهارده معصوم، دعاهایی در یاد حضرت علی۷، و در موارد کمتر، ترانههایی در ستایش ایشان، بر روی فلزات مینوشتند و نگارههای گل و برگ یا ترکیبات گوناگون خطوط اسلیمی و هندسی، که یادآور معاد و بهشت است، را بر روی فلزات درج میکردند. بعضی از درهای اماکن متبرکه عتبات و مشهد نیز به این هنر مزیّن هستند.
۵-۵. طلاکاری
با روی کار آمدن صفویان و گسترش مذهب تشیّع، هنرمندان شیعی به زینت بخشیدن و آراستن مرقد ائمه اطهار پرداختند و همواره سعی کردهاند زیباترین هنرهای معماری، آینهکاری، منبّتکاری و... را در حرمهای اهل بیت: به کار ببرند. بنابراین شیعیان با ارزشترین فلزات اعم از طلا و نقره و سایر جواهرات را وقف آن قبور مطهّر نموده و در تزیین گنبد و ضریح آن بزرگان استفاده کردند. از بهترین نمونههای گنبدهای طلاکاری شده میتوان به گنبد حرم امام جواد۷ و امام موسی کاظم۷ در شهر کاظمین، گنبد حرم فاطمه معصومه در قم، گنبد حرم علی بن موسی الرضا در مشهد، گنبد حرم امام حسین: در کربلا اشاره کرد.
۵-۶. آینه کاری
آینه کاری هنر ایجاد اشکال منظم در طرحها و نقشهای متنّوع با قطعات کوچک و بزرگ آینه به منظور تزیین سطوح داخلی بناست.
اجرا کنندگان این هنر از زمان پیدایش آن تاکنون، همواره هنرمندان ایرانی بودهاند. آینه همواره نزد ایرانیان نماد روشنایی، راستگویی و صفا شمرده شده است و شاید به کار گرفتن آینه برای تزیین بنا، با این موضوع بیارتباط نباشد. (ریاضی، ۱۲: ۱۳۷۵)
هنر آینه کاری شناخته شده در ایران مربوط به دوره صفوی است. در آغاز، آینهکاری به صورت نصب جامهای یکپارچه بر بدنه بنا معمول بود، امّا در سده سیزدهم هجری، آینهکاری رواج، رونق، ظرافت و دقّت بیشتری یافت.
بنابراین میتوان گفت که آینهکاری، هنری کاملاً اسلامی است که در دورة صفویه عمدتاً در تزئینات بناهای تاریخی به ویژه اماکن متبرکه کاربرد داشت که در ﻧﻤﺎﺳﺎزی داﺧﻠﯽ ﺑﻨﺎﻫﺎ، در ﺑﺎﻻی ازارهﻫﺎ، زﯾﺮ رواقﻫﺎ، ﺷﺒﺴﺘﺎنﻫﺎ، ﺳَﺮﺳَﺮاﻫﺎ و ﻣﻮارد دﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﮐﺎر ﻣﯽرفت.
شیعیان معتقدند که ﻓﺮد ﻫﻨﮕﺎم ﻋﺒﺎدت ﻧﺒﺎﯾﺪ ﭼﻬﺮه ﺧﻮد را در آیینه ﺑﺒﯿﻨﺪ، ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ هنرمندان شیعی آیینهﻫﺎی ﺗﺰئینی در ﺑﻨﺎ را ﺑﻪ ﺣﺎلت ﺷﮑﺴﺘﻪ به کار میگرفتند، ﺑﻪ ﻧﺤﻮی ﮐﻪ ﺷﺨﺺ ﺑﺎ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻦ در ﻣﻘﺎﺑﻞ آن ﻧﻤﯽﺗﻮاﻧﺴﺖ ﭼﻬﺮه ﺧﻮد را ﺑﺒﯿﻨﺪ. آینه به هنگام شکستن و یا به هنگامی که در سطح دچار ترک شود؛ چهره را تکه تکه و متکثر نشان میدهد که این خود به دو اعتقاد در فرهنگ اسلامی اشاره دارد:
• نخست یادآوری شکست؛ که کنایه از در هم شکستن آن برای رسیدن به حق است.
• دوم پدید آمدن چند تصویر از یک جسم واحد است. این موضوع را میتوان به نشانی از وحدت در کثرت به شمار آورد.
فارغ از این دو ویژگی، آیینهکاری نور را انعکاس میدهد و بر اثر آن میافزاید و به اعتقاد شیعیان ذات خداوند نور است. بدین سبب میتوان گفت آینه در معماری نمودار ذات خداست. از سوی دیگر، نقوش آینه کاری ایرانی از نقشهای گرهچینی اسلیمی گرفته شده است و این نقوش نیز خود تجسّم ذکرهایی چون حمد، احد و... هستند و اسلیمیها، گل و بوتهها نشان دهنده بهار بهشت است، همه و همه، نشان از خلاقیت مسلمانان در ایجاد طرحهای نو دارند. در اوایل قرن ۱۴ هجری هنرمندان آینه کار دو اثر کمنظیر در آستان قدس رضوی مشهد و صحن حضرت معصومه در قم پدید آوردند.
آینهکاری به مرزهای جغرافیایی ایران محدود نشد و در تزیینات اماکن مذهبی کشورهای اسلامی به ویژه کشورهای عراق، سوریه و عربستان وارد شد. بهترین نمونه آئینهکاری خارج از ایران، آینهکاری حرم حضرت امیرالمؤمنین علی۷ در نجف میباشد.
نتیجهگیری
در همه ادوار و حکومتهای تاریخی ایران، مذهب و سیاست حاکم، عنصری مهم در شکلگیری هنر و معماری آن دوره به شمار میرفته است. با ورود و گسترش مذهب تشیّع نیز، باورهای این مکتب در ساخت ابنیه تأثیرگذار بوده، به گونهای که با تغییر باورها و ارزشها، ایرانیان شیعه مذهب، به مرور زمان آرامگاهها را نه تنها بر مدفن بزرگان سیاست و هنر بلکه بیشتر بر مدفن بزرگان دینی ساختهاند و از هنر و معماری برای بیان تعالیم دینی و ارزش این بزرگان استفاده کردهاند. به خصوص در دورة صفویّه و با رسمیّت یافتن مذهب تشیّع، این روند به نقطه تکامل خود رسید. تغییرات حاصل به حدّی متفاوت از قبل بود که دیگر این آرامگاهها با نام آستانه و امامزاده شناخته میشدند و گویا یک گونه متفاوت در معماری ایرانی ـ اسلامی حاصل شده است. از طرفی در اثبات شیعی بودن اساس این بناها علاوه بر بررّسی باورها، با توجّه به گونهشناسی ابنیه در ادوار گوناگون، ارتباط بین رشد مذهب تشیّع و توجّه به امامزادهها به عنوان گونهای خاص، کاملاً قابل رؤیت است. از سویی دیگر در بررّسی گونههای دیگر معماری و ارتباط آنها با مذهب و هنر تشیّع مشخّص میشود که بهترین گونه برای بروز و نمود باورهای شیعی، آرامگاههای مذهبی بودهاند؛ چرا که در این ابنیه به بهترین صورت ممکن میتوان ارتباط بین باورهای شیعی و هنر و معماری را به نمایش گذاشت.
در بررّسیها و مطالعات، این نتایج حاصل شد: با وجود اینکه در اسلام و مذهب تشیّع علناً جوازی برای ساخت این مقابر داده نشده، اما مخالفتی نیز با آن صورت نگرفته است. علت این نوع از معماری را میتوان در مبحث زیارت و بزرگداشت شعائر الهی به عنوان بخشی از باورهای اسلام و بیشتر خاصّ مذهب تشیّع و مورد تأکید آن دانست. در مبحث تزئینات نیز تمامی هنرهای مورد استفاده در این گونة آرامگاهی به بیان مفاهیم شیعی میپردازد. در کتیبهنگاریهای این ابنیه با تکرار کلمه «علی» و حتّی ائمه و احادیث آنها، در نگارگریها با بیان تصویری رویدادهای مهمّ تاریخ تشیّع و در گرهسازیها با انعکاس باورها در قالب اعداد و اشکال، سعی شدهاست تا ارزشها و اعتقادات شیعیان نمایان شود.
در طرح معماری آرامگاههای مذهبی، چیدمان فضایی و نمادهای موجود در عناصرِ ساختمانی نیز به خوبی رگ و ریشههای باورهای شیعی را نشانگر میشود. سلسله مراتب حرکتی مشابه آنچه در مساجد ـ به خصوص مساجد شیعیان ـ وجود دارد در این ابنیه نیز رؤیت میشود، با این تفاوت که در اینجا در مکان محراب، مدفن امام یا امامزاده ـ به عنوان وجودی برای نزدیکساختن انسان به خدا ـ قرار گرفته است و ایوان رو به قبله نشان از راهنما و در فرهنگ شیعه، امام، دارد. کاربرد پلان ۴ و ۸ ضلعی علاوه بر سمبولیسم عددی جهت سهولت زیارت صورت گرفته است، اهمیت حضور آب در قالب حوض تا سقاخانه نیز در راستای اهمیت آب و حوادث تاریخ شیعه در رابطه با آب است؛ چون تشنگی امام حسین۷ و واقعة عاشورا.
تأثیر این ابنیه و ارزش آنها در بین شیعیان حتّی در بُعد کلان و بر شهرسازی نیز قابل رؤیت است. همانطور که اشاره شد، امامزاده و بارگاههای مهم یک سرزمین، معمولاً در مرکز شهرها و یا در نقطة ثقل آنان قرار گرفتهاند چراکه عنصر مهم و بارز تعداد بسیاری از ارسنها و میدانهای شهرهای ایران، همین آرامگاهها هستند. در واقع شیعیان، شهرهای خود را در اطراف آنها بنا کردهاند تا همواره راه را برای شیعیان نسانگر شوند.
"به عزم توبه سحر استخاره می گیرم
اگر که خوب بیاید دوباره می گیرم!"
"بهار توبه شکن می رود، چه چاره کنم؟"
به هر دری خبر از راه چاره می گیرم
سخن درست بگویم، ولی به روکشی از
کنایه و لغز و استعاره می گیرم
همیشه واقعیت تلخ بوده، من به مجاز
سراغ شادی و یاس و بهاره می گیرم
قدم درون نه اگر میل جستجو داری
ببین که این همه با یک اشاره می گیرم
به عرصه آمده یاهو کنان من درویش
شگرف کلبه ای آنجا اجاره می گیرم
چه طرفه بستم از این صافیان تارنما؟
صفای خاطر از آن ماهواره می گیرم
نخست کرده نشان و سپس قدم به قدم
کد و نشانی و فکس و شماره می گیرم
چه جای صحبت از آن حلقه ها در این موسم؟
برایت ای گل من! گوشواره می گیرم
مرا ز یاد تو کی برد سوزد آن هنگام
که در نگارش شرحت شراره می گیرم
تو کافی است که لب تر کنی، ببینی من
پرادو با هتل شش ستاره می گیرم
فقط بپا که نترشی ز بس که شیرینی
کمی بایست، میایم شما ره می گیرم(!).
اگر که خاک وطن قطعه قطعه گشت چه باک؟
حسین(ع) با بدن قطعه قطعه اش فرمود
که: یا مغیث! به فریاد مستغیث برس....
سلام من به زلالیّ هرچه آیینه
به بی ریایی دلهای صاف و بی کینه
به ژرفنای خیال تنبّه از حسرت
به گرمی هیجانات کودک احساس
به روشنایی آغاز طرح رسمی عشق،
سلام من به بلندای صخره های سهند
به سوی دشت مغان در کرانه های ارس....
به چین دامن گلدار مادران نجیب
به خنده های دو دندان موش خورده عجین
به گیسوان پریشان، زده پری شان تاب
به گونه های گل انداخته به گونۀ نار
به نور نار ملمّع، به رنگ نار ملس....
چو ساز رفتن آزین کنند بر پایاب
طنین بدرقه از کوه و دشت می خیزد
خیال می رسد و پشت می نهد آن را
شراب عرفان می جوشد از ایاغ قپوز
-سبوی تشنه در خواب آب می بیند-
گلوی صحرا سیراب از نوای جرس....
«همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر»
به غیر از این دل مردم مگر چه می خواهد؟
زمین ز داغ جنون زمان فتاده به تب
هنوز شمّه ای از شرح نسترن باقی ست
رها کنید که احساس بال بگشاید
به آسمان برسانید این صدا را تا
برای جغد هم ایدون فراخ باد قفس....
-پدر! فرق ما با شیعیان هفت امامی چیست؟
: بله پسرم! ما که امام جمعه داریم، آنها علاوه بر آن، امام شنبه و امام یکشنبه و امام دوشنبه و امام سه شنبه و امام چهارشنبه و امام پنجشنبه هم دارند!!
***
در پی
«بسمه تعالی»
منابع برای "تأثیر حملۀ مغول بر تحوّلات سبک شناختی هنری و ادبی در ایران"
الف) کتاب ها
ب) مقاله ها
ج) پایان نامه ها
1. آذربایجان در دورۀ تیمور و شاهرخ – سیروس فلاحت – استاد: دکتر سالاری 1395 .
2. اوضاع فرهنگی هرات در عصر سلطان حسین بایقرا - المیرا جولا – استاد: دکتر بیات – 1388 .
3. بررسی اصلاحات غازان در دورۀ ایلخانان – محمّد نوجوان – استاد: دکتر ارجمندزاده، دکتر سالاری 1393 .
4. بررسی مناسبات تشیّع و تصوّف در عصر صفوی – لطیف حسینی – استاد: دکتر ارجمندزاده 1391 .
5. بررسی مناسبات حکومتهای محلّی (اتابکان فارس، لر، کرمان) با ایلخانان مغول – رزیتا آقایی سوره – استاد: دکتر طالعی، دکتر سالاری 1393 .
6. تاریخ تحوّلات سیاسی و اجتماعی آذربایجان در دورۀ ایلخانان – امید کفّاشی – استاد: دکتر بیات، دکتر چمنکار 1389 .
7. تداوم سنّت های سیاسی، نظامی و فرهنگی دورۀ تیموری در عصر صفوی – مرضیه شاه ویسی 1391 .
8. تقابل مدنیّت مغول با فرهنگ ایران اسلامی – راضیه پور احمد – استاد: دکتر ارجمندزاده، دکتر چمنکار 1389 (12) *
9. رفتارشناسی ایرانیان در برابر حملۀ مغول تا پایان حکومت هلاکو – بهاره علی محمّدنژاد – استاد: دکتر سالاری 1396 (106) **
10. رقابت و چالشهای وزارت در دورۀ ایلخانی – کمال زرزا – استاد: دکتر طالعی 1393
11. روابط ایلخانان مغول با اردوی زّرین (آل جوجی) – مهدی محمّدی – استاد: دکتر مسعود بیات، رضا پایاتی 1388 .
12. سیاست های مذهبی دورۀ تیموریان – هما صالح زاده – استاد: دکتر بیات، دکتر سالاری، دکتر چمنکار، ارجمندزاده 1391 .
13. مروری بر مناسبات ایران و چین در دورۀ ایلخانان و تیموریان. کریم فرجی قرابگلو – استاد: دکتر بیات، دکتر سالاری 1391 .
14. نقش فرماندهان و سرداران در انقراض حکومت ایلخانان (با تأکید بر دورۀ ابوسعید) – زیبا شهبازی قپچاق – استاد: دکتر سالاری 1394 .
15. وضعیّت اسماعیلیان در دورۀ خوارزمشاهیان – مینا محمّدی – استاد: دکتر طالعی، دکتر مؤمنی 1395 .
+
اعتقاد به منجی در اشعار دورۀ تیموریان – ریحانه وجدانی گلهین – استاد: دکتر طلوعی 1392 (223). *
2. اشارات تاریخی دربارۀ مغول در کتابهای نثر قرن هفتم و هشتم – علیرضا واستک – استاد: دکتر طلوعی 1391 (186) .
3. بررسی ابعاد شاعرانگی حافظ؛ شاعر گزینش ها و انگیزش ها – میثم جعفریان هریس – استاد: دکتر خانمحمّدی 1391 (176) .
4. بررسی ریاضت ها و مجاهدت ها در آثار منثور صوفیّه از آغاز تا پایان قرن هشتم هجری (بر پایۀ قلّت منام، طعام و کلام) – میرحسین سیّدهمّتی – استاد: دکتر قدمیاری 1388 (70) .
5. تلقّی از مرگ و راههای گریز از آن در متون منظوم تا آخر سدۀ هشتم هجری – مرضیه شکاری – استاد: دکتر مظفّری 1393 (258) . *
6. جایگاه رابعۀ عدویّه در آثار منظوم و منثور صوفیّه – منا همّتی – استاد: دکتر مدرّسی 1388 (75) .
7. ریا و مقابله با آن در دیوان حافظ و اسرارالتّوحید – مریم علیمرادی – استاد: دکتر طلوعی 1391 (177) .
8. سیمای جامعه در دیوان جامی – وجیهه یوسفی سهرابلو – استاد: دکتر طلوعی 1388 (139) .
+
آشنایی با هنرهای ایرانی - ندا تاکی (دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی) ۱۳۸۶ .
1. اصول طرّاحی ترمه – مجید مفیضی و احمد کاجی (دانشگاه ازاد اسلامی یزد) 1379 .
2. بافت های کم عرض در ایلات و عشایر ایران و تطبیق آن با زندگی امروز – شهلا امینی (دانشکدۀ پردیس دانشگاه هنر اصفهان) 1374 .
بررسی دست بافته های حصیری و جایگاه آن در معیشت صنعتگران استان سیستان و بلوچستان - اسحاق درام (دانشکدۀ هنر دانشگاه سیستان و بلوچستان) 1379 .
بررسی سفالگری ابتدایی ایران در عصر حاضر - سیّدرضا حسینی میقان (دانشکده هنرهای کاربردی دانشگاه هنر تهران) ۷۳ - ۱۳۷۲.
بررسی صنایع فلزّی سنّتی فارس - ندا بخشنده و میترا محجوبی سیاهکلی (دانشکده هنر و معماری دانشگاه شیراز) ۱۳۷۹.
بررسی نقوش اشیاء هخامنشی موزه رضا عبّاسی - یعقوب طالبی (مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی) ۱۳۸۳.
بررسی نقوش حیوانات در دوران قبل از اسلام در ایران و کاربرد گرافیکی آن - شیلا سماوکی (دانشگاه مدرّس تهران) ۱۳۸۰.
3. ترمه در یزد – سعید میرشمسی (دانشکدۀ هنر و معماری یزد) 1383 .
4. روانشناسی اجتماعی مردم ایران در عهد مغول – سکینه سلیمی – استاد: محمّدباقر وثوقی (دانشگاه تهران) 1388 .
5. رجال سیاسی و فرهنگی جوین در قرن هفتم و هشتم هجری – عمادالدّین قنبرآبادی (دانشگاه فردوسی مشهد) 1378 .
6. شناسایی بتّۀ خراسان – محمّد دیانت و محمّد اصغری (مرکز آموزش عالی امام خمینی تهران).
7. نقش اسب در دستبافتهای روستایی عشایری ایران و تزئینات بافته شده در رابطه با اسب – افسانه مدیر امانی (دانشکدۀ پردیس دانشگاه هنر اصفهان) 1372 .
بیر کؤیول سینه مه ایستیر یئنه داغ تک اوتورا
دونیا! یول وئر، آرا آچ، گئت قیراغا، چک اوتورا
ماسوی اللّهی تک آللّاه هامیلیخ جوت یارادیب
نیه انسان آرادا تک یاشیا، تک اوتورا؟
عقل عبّاسی وئریب دستور اورک سلماسینا
بو گئنیش چؤلده فقط طایفۀ لک اوتورا
بیر دکل واردی لکستان وسطینده، هر گون
گؤرمسم آز قالار احساساتیما لک اوتورا
هر باخاندا گئدرم گؤیلره، الهام آلارام
خاصه اوستونده اوتوز_قیرخ دنه لک لک اوتورا
قره قیشلاقدی، منیم طبعیم اویاندان قاینار
یازارام آدینی تا دفتره گؤیچک اوتورا
گؤروم آرتا زمی بارلاری، قیزیل توخلولاری
دورنالار گؤیده اوچا، گؤللره اؤردک اوتورا
قره دیر چون کی مقدّسدی، شهیدلر یئریدی
اولمویا هئچ ایگیت اؤز دینیله منفک اوتورا
بوردا ایرانیله روم غائله سی اوز وئرمیش
دئییلیب دستانی داغلار دؤشونه حک اوتورا
بوردا مسعود دیوانین قبریدی کی قانلا یازیب:
قویمایین یاد بولوتوندان باغا شمشک اوتورا
قویمایین پاک قانیزی ناپاک الیله تؤکوله
شهریار تختینین اوسته گله دلقک اوتورا
آریلار قونسادا شهدین سوراجاخ، بال وئره جاخ
آمّا انصاف دیی گول اوستونه میلچک اوتورا
بیز قوناخ بسلمیشیخ، آمّا وطن ساتمامیشیخ
یاراماز بیر دفعه لیخ آت گئده، اشّک اوتورا
سانکی رنگین کمانین هر بویاغی اؤز یئری وار
قویما ذهنینده بیر آزجا بو سؤزه شک اوتورا
«شهسوار» ائیله وطن ساخلاماغین حقّین ادا
ائله کی قوللوغونا یوزلر اتابک اوتورا.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
98/7/20
محضر امام جمعۀ محترم سلماس حضرت حجّةالاسلام والمسلمین طباطبایی
سلامٌ علیکم و رحمةالله
با عرض تسلیت ایّام اربعین سیّد و سالار شهیدان (ع) و تبریک انتساب شایستۀ جنابعالی به مقام نمایندگی ولیّ فقیه در شهرستان و آرزوی توفیق در اعتلای کلمۀ حق و اجرای شعائر دینی، اینجانبان امید شمسآذر و آمنه پوررجب فارغالتّحصیل تاریخ از دانشگاه ارومیّه و دانشآموختۀ علوم حوزوی از حوزۀ علمیّۀ االزّهراء(س) سلماس، تابستان امسال با دستی خالی و با ایمان به وعدۀ الهی و تکیه بر معیارهای معنوی و اخلاقی، اقدام به تشکیل زندگی مشترک نمودیم تا اسباب مادّی آن را خدا خود فراهم کند. اکنون با گذشت چند ماه از آغاز زندگی، با مشکل نبود درآمد ثابت و ناتوانی در تأمین هزینههای زندگی مواجه شده و حتّی علیرغم باور قلبی به وظیفۀ اسلامی و ملّی خویش در فرزندآوری و تزاید نسل، توفیق آن را از خود سلبشده میبینیم. حقوق تدریس آزاد در مدارس غیردولتی (در حدّ چندصد هزار تومان) شوهر، کفاف زندگی اجارهنشینیمان (ماهی 300 هزار تومان) را نمیدهد و آزمونهای استخدامی سالانه هم عرصۀ مطمئنّی برای یافتن شغل ثابت نیست. مشاغل آزاد و کارگری هم، یا بستن قرارداد را به کار تماموقت و انصراف از تدریس مشروط کرده و یا دارای شرایط سختی مانند کار شبانه در بیرون شهر هستند که عملاً برای ما ناممکن است. خانم نیز با وجود اتمام سطح 2 حوزه، بیش از یک سال است که به خاطر ضیق مالی از ارائۀ پایاننامه و اخذ مدرک محروم مانده و با وجود چند سال خدمت به عنوان پلیس افتخاری، هنوز وعدهای از سوی نیروی انتظامی برای استخدام رسمی دریافت نکرده است. با اینکه پدر و مادرانمان تا آنجا که توان داشتند، در ابتدای زندگی مبالغی کمک مالی به ما نمودهاند، ولی آن نیز بیش از این مقدور نبوده و در حال حاضر در شرایط بلاتکلیفی به سر میبریم. لذا از جنابعالی خواهشمندیم با توجّه به تواناییهای این زوج جوان در امور مختلف علمی، فرهنگی، هنری و تبلیغی، تا آنجا که میسّر است، امکان به کارگیری ما در فعّالیّتهای مربوطه در نهادهایی از قبیل سازمان تبلیغات اسلامی، ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی، ادارۀ میراث فرهنگی یا دانشگاههای غیردولتی را -ولو به صورت غیررسمی و پارهوقت- فراهم آورید تا یقین ما به وعدۀ الهی مستحکمتر شده و بیش از پیش دعاگوی مسئولان خدوم جمهوری اسلامی و روحانیّت معزّز باشیم.
اجرتان با اباعبدالله
امید شمسآذر و آمنه پورجب
تلفن تماس: 09019625814
زل نزن تو صورتم! بچّه بودیم میخندیدیم
حالا تو بخندی و من اونجوری بشم؟ زکی!
خربزه خوردی و باید پای لرزش بشینی
جربزه داشتی نمیخوردی اگه یک کمکی
الکی بودی و مهر از تو مث آب میریخت
من هالو که به تو دل داده بودم الکی
دل دادم عقد و عروسی تو کاره، امّا دیدم
عقد دیگه چه صیغه ای؟ عروس چی؟ که عروسکی
بی وفایی، دل من از غصّه داغون شد و رفت
دل دیگه بیارم؟ دل که نداره یدکی
رفت همونجایی که روزها پشه ها اونجا میرن
تو هم اونجا بری تا فک نکنی شاپرکی
یاور زندگی تو با ما استاد شده بود
ولی امروز با موچول بازی و با بی لچکی
نمک هم حدّی داره، نشنیدی دکتر چی میگه؟
آخرش این میشه که هیش جا سماغی نمکی
یه روزی عفاف، یه روز هم افاده، اینجوریا؟
نه به اون شوری شوری، نه به این بی نمکی
یه دونه م عینک دودی و مدی اونجوریا
«عینکی! بی نمکی، یواش برو می ترکی» !!
تب سردی به تمام جسدم می آید
درد در شاکلۀ کالبدم می آید
کم کم این آلت قتّاله که سابق دل بود
دشمنم می شود و در صددم می آید
گویی این زهر خیانت اثرش را کرده ست
دارد از اسم تو -ای عشق!- بدم می آید
آن لباسی که بر اندام جهانی زیبا ست
گرچه کوچک شده، امّا به قدم می آید
مرگ چون سایۀ شومی که به دنبال من است
هر کجا می گذرم چند قدم می آید
روشن و تیرۀ پیشینه و حالم در چشم
چه کنم من که به خود هم حسدم می آید؟
آتشم در کف دست است و فضا سرب آلود
از عمیق نفسم بوی عدم می آید...
سر سجّاده سلامت! که همه رفتند و
باز هم وی که به وای مددم می آید
غیر از او کیست در این چالۀ حیرانی و ترس؟
که ندای کمکی بشنودم می آید
دل به هشتاد و نود ها مسپاری دل من!
صد ما -صبر نما- فال زدم، می آید
دیگر بهار هم سرِ حالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
... آخ ای خدا! مرا به کبوتر شدن چه کار؟
وقتی که سنگ رحم به بالم نمی کند
(فرهاد صفریان)*
***
تنهایی از تمام زوایا نفوذ کرد
ناباوری بس است
با سنگ ها بگو:
آیینه بی کس است
(مرحوم سیّدحسن حسینی)
چنانچه فرصت یک رخ نمودنم بدهند
گُلم که یکسره داد ستودنم بدهند
همیشه چرخ کبوتر در آسمان زیبا ست
اگر مجال کمی پر گشودنم بدهند
گلایه از که کنم؟ سنگ ها نمی دانند
چه در جواب من و دل ربودنم بدهند
قطار تجربه می آزمایدم تا باز
کجا نتیجۀ این آزمودنم بدهند
تباهی ام بس، از امروز شعر خواهم شد!
که افتخار برای شنودنم بدهند
ترانه ای شده، تقدیم می شوم به شما
به شرظ آنکه جواز سرودنم بدهند
عبور می کنم از روی نعش خاطره ها
که خود رضایت از دل زدودنم بدهند
مچاله گشتم از این شعرهای قلّابی**
بیا! نشد عوض با تو بودنم بدهند
بهانه با تو ندارم برای بد بودن
اگرچه سهم مرا از نبودنم بدهند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در متن اصلی "آه" بود، من "آخ" ـش کردم!
** به قول اکبر اکسیر: شاعران تا کی می خواهند از دوّم شخص مفرد مؤنّث خیالی بگویند؟
«صدا زدم که بیایی و بنده را بیبنی
گذشته را به کناری زدم که بنشینی»*
نگفتمت: منم آن تک ستارۀ دل تو
غریب خانه به دوشم، همین که می بینی
میانه ای که از این پیشتر شده شکرآب
به لطف دوست پس از این گل است و شیرینی
سفر دراز شد و گرد راه نزدودیم
بیا که رنجش دل را دهیم تسکینی
وگرنه دست اجل بی اجازه در کار است
نصیب ما هم از آن حمدی است و یاسینی...
نموده عاشقی اینجا دعایی و پی آن
رهانده از قفس سینه مرغ آمینی
بگویدت: صنما! "شهسوار" می میرد
بیایی این دم آخر کنار بالینی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* از: هادی احمدی
بیر مثل واردی دئمیشلر: "کیشی! ساخلا سامانی،
گون اولار اوندا گؤررسن گلر آخیر زامانی"؛
نئیله میشدیم اونا پس قاودی منی کوییندن
غمزه تک گؤزدن آتیب سالدی او قاشلار کامانی؟ ....
نوبهار ایدی، من ایدیم، او ایدی، باده ایدی
بیر نفر وارمی دئسین: هاردادی اول گونلر، هانی؟
دلی کؤنلوم! نه بولردین یئتر آنجاخ بیر شوخ
الده بیر ساغر آلیب باده وئرردین ایمانی؟
نه یامانمیش او دوداخ -یوخسا ایلانلی چشمه-
اؤزگه نی سیراب ائدیب، بیزلره ساخلار یامانی!
اوتونا پیشدیم، آلوولاندی، توکندی عؤمروم
سؤندورنمز بو اوتی مین کره نوحون طوفانی
دؤندی دوران، حیاتین چالقیسی راحت چالینیر
سو تک ایندی آخیر عاشقلرین هر یئرده قانی
قوردلارین کؤلگه سی ایستیر یئنه دوشسون گدیگه
«شهریار! بیرده اورکدن چاغیر حیدربابا[ع] نی»*
نا امید اولما کؤنول! اوز گتیر آللهه طرف
برک یاپیش بوش ال ایله دامن آل عبا(ع) نی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* از جناب آقای بابک رضاپور.
دست رد بر پنجره کوبیده شد، یعنی: برو!
روی بازو خطّ تیغ و نقطههای مالبرو
هرچه میکوشید راز سینه را مخفی کند
سرخی نامرد چشمان قصّه را میداد لو
ترک کردندش رفیقان قدیمی جملگی
حلقههای دود افیون، جرعههای آبجو
ذرّه امّیدی نمانده در دلش از هیچ کس
از همه مأیوس حتّی از رابین هود و زورو
غول خونآشام سیریناپذیر آشنا
منتظر مثل همیشه انتهای راهرو
لحظههای کودکی یک بار دیگر مال من
سالهای باقی عمرم همیشه مال تو...
دختر ده ساله ای دیگر به پایان میرسد
دست دیگر آن طرف با ردّ تیغ و مالبرو...
گوونمه چوخ گؤزلیم! بئیله قاش-گؤزون دوزی وار
بوجوردا قالماز آخی، هر یازیندا بیر گوزی وار
بی انصافین بالاسی! آیریلاندا هئچ دئمدین
بو سینه ده بیر اورک، هر اورکده بیر سیزی وار؟
نه وقته چان سارالان باغچانی سووارمالیییخ؟
بو شوکرانلی بولاعین مگر نئچه گؤزی وار؟
قدیم گئچیب-گئدیب، ایندی تزه قمیش گؤوریب
هارای چکیر: ائشیدین! دارانیین دا بورنوزی وار*،
یئرآلما ایستی دی، صافدی، بوخارلی دی خوش خوش!
شقایق آمّا قره قلبی قیرمیزی اوزی وار...
نه بولموش ایدن او گون عاشقین آتان یئرده
بونوندا گؤیده بلکه خیرداجا بیر اولوزی وار
قییت گه! بیرده داها «شهسوار»ی اینجیتمه
اگر کی حق دیین اولسا، اونوندا چوخ سؤزی وار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* اشاره دارد به داستان محلّی "بورنوزلی اسکندر".
تقدیم به خواهر عزیزم :
(شهریور 88 - عجبشیر)
آن شب تو را من آرزوی دیدنم بوده ست
امّا برای این فضا یک چیز کم بوده ست
غم هایمان هم تابع نظمی مشخبص نیست
فردا که تا دیروز روشن بود، از این پس نیست
چون شهریار غم دلی پر آه می جویم
تسکین درد خویشتن از ماه می جویم
آیینه ها! آیینه ها! کمبود مهتاب است
تکثیر گردید! امشب آیا موقع خواب است؟!
آه شبم را قوّت تأثیر باقی نیست
در چار دیوار دلم یک هم اتاقی نیست
تنها خدا مانده که دل در مهر او بستم
آن را هم انگاری که می گیرند از دستم....
این جان خسته سال ها رسوای آفاق است
دیگر به مولا(ع) طاقتم از دوری ات طاق است
پاداش صبر بر مصیبت هم نمی خواهم
برگرد که تنها «تو را من چشم در راهم»....
من او داماری نئیلرم ایچینده قانی اولماسا؟ وطن یولوندا قوچ ایگیت ساتماغا جانی اولماسا
شور نه دیر؟ شعف نه دیر؟ فخر نه دیر؟ شرف نه دیر؟ عشقدن اوندا مختصر نام و نشانی اولماسا
عشق بؤیوک معرکه دیر، هر قدمی مهلکه دیر کیمسه گئدنمز بو یولی توش و توانی اولماسا
بسلیه جقدی توپراقیم، باکری لر، امینی لر یوز ایل ده قالسا نه اولار، اول آدی-سانی اولماسا؟
دوشمنین آل قیلینجینا باش وئرریق باش ایمه ریق ذلّته ختم اولسا نولور بو زندگانی اولماسا؟!
از زمان کودکی حسرت به قلبم داشتم
اینکه گنجشکی بدون ترس نزدیکم شود
روز با او سر کنم، شب هم که شد در بسترم
خاطرش مهتاب رؤیاهای تاریکم شود
***
آرزوها همچنان با قوّت خود باقی اند
گرچه ان گنجشک ها گنجشک دیگر نیستند
ناخودآگاهم کماکان کار خود را می کند
منتها مصداق ها جز چیز دیگر نیستند !
***
با تو ام ای مرغک زیبای ناز بی گناه
بی هوا خود را رهانده در مسیر بادها !
هیچ می دانی چه حالی می شوم وقتی شما
می پرید زا ترس من در دامن صیّادها ؟
***
گفته بودم چون بیایی با تو دردو دل کنم
ناز چشمانت! نگاهی کن، مرا آرام کن
گاومیش و گورخر با خوی من بیگانه اند
مرغ ماهیخوار من! تمساح خود را رام کن.
***
البتّه در اینکه کوروش آدم خوب و خردمندی بوده، شکّی نیست؛ ولی ایرانیان باید بیشتر به داریوش افتخار کنند.
ناصرالدّین شاه قاجار از قرار
در سفر آمد به سوی سبزوار
دید با اینکه خوش استقبالی است
لیک جای یک تن آنجا خالی است
فیلسوفی منزوی در خانه بود
حاج ملّا هادی فرزانه بود
گفت: "پس خود میروم دیدارشان
چون مرا از اینهمه لشکرکشان
نیّتی جز کارهای عادی است
گفتگو با شخص ملّا هادی است"
همرهان گفتند: "این ملّای ما
نیست با شاه و وزیران آشنا"
گفت: "لیکن شاه با او آشناست"
پس فرستاد و از ایشان وقت خواست
تا که با همراهی یک تن ندیم
ظهر روزی رفت دیدار حکیم
خانهای دیدش در اوج کوچکی
نیست اسبابی در آن جز اندکی
داخلش شد شد با سلام و احترام
تا شود با میزبانش همکلام
گفت: "هر نعمت که بخشیده خدا
بیگمان دارد سپاسی مقتضا
شکر علم ارشاد و تدریس و هُداست
شکر ثروت یاری خلق خداست
شکر قدرت نیز البتّه که باد
رفع حاجات و مهمّات عباد
حاجتی گر داشتی از من بخواه
تا کنم حسب وظیفه روبراه"
گفت: "من حاجت ندارم مطلقا
عرض حالی هم ندارم با شما"
گفت: "ملکی داری اینجا از گمان
که زراعت میکنی بر روی آن
خواستی، فرمان دهم بی هیچ لاف
تا کنند از مالیات آن را معاف"
گفت: "سهم مالیات شهر ما
آمده در متن دیوان شما
چون اساس آن همیشه ثابت است
بخشش من خارج از این ضابطه ست
شاه نپسندند با بخشش به من
ظلم گردد بر یتیم و بیوهزن
وانگهی، عمران و امن مملکت
خرج دارد روی دوش سلطنت
پس در این خرجیم چون ما هم سهیم
سهم خود را با رضایت میدهیم"
شاه گفت: "امروز میخواهیم ما
ظهر را باشیم مهمان شما"
داد زد ملّا: "نهارم آورید!"
سینی چوبینی آوردند و دید
روش مقداری نمک با چند نان
کاسهای دوغ و سه قاشق هم بر آن
گفت: "بسمالله! این قوت و طعام
حاصل رنج خودم بوده تمام"
پس دورن کاسه نان را کرد خُرد
شاه یک قاشق از آن برداشت خورد
دید طبعش نیست با این سازگار
با کراهت داد قاشق را کنار
دستمالی برکشید و یک_دو نان
برد پس محض تبرّک لای آن
خاست و بدرود کرد و بازگشت
خاطرش با رازها انباز گشت
تحفهاش شد چند نان در دستمال
در سرش هم عالمی بهت و سؤال.
با مسلمانان رسول مصطفی (ص)
چون نماز صبح را فرمود ادا
چشمش افتاد آن میان بر یک جوان
که شده بسیار زار و ناتوان
سر به تن تاب خود از کف داده است
چشمها در کاسه گود افتاده است
روی زرد و قامتش خرد و نحیف
سر معلّق، چشم گود و تن ضعیف
گفت با او: "در چه حالی ای جوان؟"
گفت: "در حال یقینم بی گمان"
گفت: "بیشک هر یقینی نزد خویش
دارد آثاری که میگیرد به پیش
تو چه آوردی نشان از این یقین؟"
گفت: "من پیوسته با دردم قرین
خواب در چشمم نمیآید به شب
روز را هم میسپارم تشنهلب
گشته از دنیا و مافیها رها
سوی دیگر روی گرداندهم که تا
حالیا میبینم آن عرش خدا
موقف حشر و حساب خلق را
بینم اهل دوزخ و اهل نعیم
با دو چشمم آن به خُلد، این در جحیم
آن لهیب آتش دوزخ مرا
گوئیا در این دو گوش افکنده جا"
گفت: "ای مردم! خدا این بنده را
نور ایمان کرده بر سینه عطا"
بعد رو به ان جوان گرداند و گفت:
"با همین حالات نیکت باش جفت"
گفت: "پس فرما دعایم ای حبیب!
حق شهادت را کند بر من نصیب"
پس حبیبالله(ص) فرمودش دعا
بعد اندک وقت پیش آمد غزا
نزد دیگر مؤمنان در آن جهاد
آن جوان هم جان خود در کف نهاد
تا بعد از نُه نفر او شد شهید
رفت نزد حقّ و از دنیا رهید.
از جوانان مسلمان چند تن
فخر میراندند بر نیروی تن
بود آنجا صخرهای که هر جوان
میتکاند ان را به میزان توان
تا رسول اکرم (ص) آنجا سر رسید
گفت با آنان: "چه کاری میکنید؟"
گفته شد: "زورآزمایی میکنیم
تا کدام از سایرین رویینتنیم؟"
گفت: "میخواهید گویم کیست او؟"
جمع گفتندش: "چه چیز از این نکو؟"
جمله در سینه نفسها حبس بود
تا رسول(ص) اینگونه لبها را گشود:
"از همه کس هست نیرومندتر
آن که از چیزی خوشش آمد اگر
از مدار حق برون نندازدش
تا که آلوده به زشتی سازدش
خشمگین هم شد، نبازد خویشتن
بر طریق راستی راند سخن
روزگاری قدرتی هم یافت باز
جز به حقّ خود ندارد چشم آز
از همه هست اینچنین کس پرتوان
میتوان نامید او را پهلوان.
ابن سینا مست علم و شهرتش
پای درس عالم همکُنیتش
ابن مسکویه رسید و پیش پای
گردویی انداخت و گفتش که: "های!
وسعت سطحش معیّن کن به من"
ابن مسکویه چو بشنید این سخن
جزوۀ خود را که در اخلاق بود
نام آن هم پاکی اعراق بود
پیش روی بوعلی سینا گذاشت
با با حکیم نوجوان اظهار داشت:
"تو الفبای نزاکت را بخوان
من کنم تعیین سطح گردکان
تو به این محتاجتر هستی بسی
تا که من بر آن امور هندسی!"
ابن سینا زین سخن شد شرمسار
کرد تا پایان عمر آن را شعار.
« بادۀ ما بادۀ انگور نیست
شهد ما در لانۀ زنبور نیست »
این نوای عشق شور انگیز ما
از نی و چنگ و دف و تنبور نیست
فکر ننما عاشق خال و خطیم
در خطایی جان من! اینجور نیست
در خیال خود مگو: عاشق شوم
یا مگو: این راه چندان دور نیست
عـــــــــــــشـــــق راهی هست بس دور و تو هم
سستی و در گامهایت زور نیست
تا کنی طی این ره دور و رسی
در مقامی که به غیر از نور نیست
عشق با شهوت نمی آید به دست
برّۀ بریان خوراک مور نیست
این مقامی بس بلند است و تو هم
پستی و اندر سرت آن شور نیست
تا رسی در این مقام و بنگری
آنچه مثلش جز به کوه طور نیست
این مقام کشف اسرار خفی ست
هیچ سرّی بعد از آن مستور نیست
پس بکن اصلاح خود را و سپس
در طریقی آ که چون او سور نیست
گر بخواهی در کنار ما بیا
ور نخواهی کار ما دستور نیست
با ادب هستند در این ره همه
هیچ کس خیره سر و مغرور نیست
ما مرید سرور و پیر خودیم
آن که نور ذات او در هور نیست
عاشق اوییم و او معشوق ماست
کس چون او در این جهان مشهور نیست
حال بشنو از زبان «شهسوار» :
او کسی جز حضرت منصور(عج) نیست.
شهر نیشابور دارالعلم بود
طالب از هر سو پذیرش مینمود
کاروانی بین نیشابور و طوس
شد دچار عدّهای دزد عبوس
طالب علمی جوان در کاروان
بقچهای همراه بودش آن میان
تا که دست سارقین بر آن رسید
لابه کرد و گفت با بیم و امید:
"هرچه جز این بود ارزانیّتان
این بماند، باقیاش فانیّتان"
دزد بازش کرد تا بیند که چیست؟
دید کاغذپارههایی بیش نیست
با تعجّب گفت: "گنج توست این؟
کارکردش چیست اوراقی چنین؟"
گفت: "اینها حاصلم در زندگی ست
هرچه هست، از آن شما را سود نیست
گر رود این، میرود علمم ز دست
جملۀ این جزوهها زیرا که هست
میوۀ تحصیل چندین سال من
هرچه جز این مال تو، این مال من"
گفت: "این بوده ست معلومات تو؟
نیست علمی غیر از این در ذات تو؟
آنچه توی بقچه و دزدیدنی ست
بیگمان هرچیز باشد، علم نیست
هان! برو فکری به حال خود بکن
من نمیدانم، تو آنچه شد بکن"
او که ان غزّالی معروف بود
پیش از آن با جزوهها مألوف بود
این تلنگر خورد و پس بیدار شد
تارک تحصیل طوطیوار شد
دفتر و دستک به کنجی وانهاد
ذهن خود را با تفکّر ورز داد
تا شد از اندیشمندان سترگ
بعدها میکفت این مرد بزرگ:
"بهترین اندرز عمر خویشتن
برگرفتم از لب یک راهزن".
مردی از بازار کوفه میگذشت
با رُخی تفتیده از گرمای دشت
قد چو افرا، استخوانها هم چو سنگ
پای چشمش زخمی از میدان جنگ
کاسبی بیکاره محض ریشخند
سوی او مُشتی زباله درفکند
جمع خندیدند و او مسرور شد
مرد امّا بیتوجّه دور شد
دوست کاسب از او پرسش نمود:
"هیچ دانستی که این عابر که بود؟"
گفت آن نادان بدون واهمه:
"من چه میدانم؟ یکی مثل همه!"
گفت: "باید هم ندانی، این همان
آن سپهسالار معروف زمان
نام او نامیترین نامها
افتد از آن لرزه بر اندامها
مالکاشتر بود، آن که بیحساب
قلب شیر از بیم او میگردد آب"
خندهاش خشکید و رویش زرد شد
دست و پایش مثل مرده سرد شد
"این چه کاری بود کردم؟ ای دریغ
میدهد الآن سپارندم به تیغ"
پس دوان شد، دید باز او سخت و سفت
رفت از آن سو، راه مسجد را گرفت
منتظر شد تا نمازش شد تمام
پیش رفت و با هراس و احترام
گفت: "من آنم که لختی پیشتر
بر شما کردم جسارت بیخبر"
گفت مالک: "قصد من تنبیه نیست
خوب دانستم که تو مغزت تهی ست
حق تعالی شاهد است اکنون هم
محض تو در این مکان حاضر شدم
رحمم آمد بر تو و حال از خدا
خواستم تا رهنمون سازد تو را".
دور هم اصحاب روزی حلقهسان
حضرت خاتم(ص) نگینی در میان
مرد ژندهپوشی از در دررسید
پس نخستین جای خالی را که دید
برگزید و یافت در آنجا قرار
از قضا پهلوی مردی مایهدار
مرد ثروتمند از او دامن کشید
چون رسولالله(ص) این حالات دید
گفت: "ترسیدی که آیا فقر او
بر تو چسبد، گیردت در خود فرو؟
یا که از دارایی و اموال تو
چسبد او را، کم شود از مال تو؟
یا لباست گردد آلوده به غیر؟"
هر سه را گفت: "ای رسولالله(ص)! خیر"
بار آخر گفت پیغمبر(ص): "بگو
پس چرا پهلو تهی کردی از او؟"
گفت: "میدانم که کردهم اشتباه
حال میخواهم به تاوان گناه
نصف مالم را به این مؤمن دهم
بلکه از بار خطای خود رهم"
مرد ژندهپوش امّا هدیه را
دست رد زد، جمع پرسیدش: "چرا؟"
گفت: "میترسم که من هم یک زمان
غرّه گردم، رد شوم از امتحان
مثل رفتاری که با من کرد این
با کس دیگر نمایم اینچنین".
از رفیقان علی(ع) نامش علاء
بود یک مدّت به دردی مبتلا
خانهای پر زیب و فر در بصره داشت
چون علی(ع) هم پا در آن وادی گذاشت
تا که حال ناخوش او را شنفت
از رفیق خود عیادت کرد و گفت:
"ای علاء بن زیاد حارثی!
مال دنیا را نه تو خود وارثی
خانهای بهتر در عقبا بایدت
لیک این هم میشود کار آیدت
اینکه از مهمان پذیرایی کنی
یا حقوق خلق اجرایی کنی
مهد برپا گشتن قانون شود
از حصار شخص تو بیرون شود
اینچنین این خانۀ دنیای تو
میشود سرمایۀ عقبای تو"
گفت: "ای مولای من! یک مسئله
از برادر پیش تو دارم گله
عاصم ما تارک دنیا شده
گوشهگیر و ساکت و تنها شده"
گفت: "او را پیش من حاضر کنید!"
پیشش آوردند و گفت او را چو دید:
"ای فکنده جان خود را در بلا!
راستی شیطان زده عقل تو را
دشمن خود! رحم کن بر جان خود
بر زن و فرزند و خان و مان خود
فکر کردی آن خدایی که تو را
کرده نعمتهای پاکیزه عطا
نیست راضی که از آن بهره بری؟
تو به نزد او از این کوچکتری"
گفت عاصم: "یا امیرالمؤمنین(ع)!
تو که خود هم مثل من هستی چنین
کردهای خود را به سختیها صبور
از لباس و از خوراک نیک دور
پس نتیجه میشود این است راه"
گفت: "سخت افتادهای در اشتباه
نیست امّت چون امام و پیشوا
هر کسی را هست تکلیفی جدا
پیشوا باید تراز سیرتش
باد چون مسکینترینِ امّتش
تا که رنج سخت بیچیزی دمی
پیش آنان سهلتر گردد کمی".
شهری ایرانینشین انبار نام
واردش شد وارث خیرالانام (ع)
کدخدایان و کشاورزانشان
میدویدند از جلو دامنکشان
گفت با آنان: "چرا پس میدوید؟
این چه کاری هست داخل میشوید؟"
پاسخش دادند: "ما در هر زمان
چون بزرگی بگذرد از شهرمان
پیشگاه مرکبش تا چند گام
پاپیاده میدویم از احترام
بین ما معمول بوده اینچنین"
پس بدانان گفت امیرالمؤمنین(ع):
"این به دنیا نیست جز رنج و عتاب
آخرت هم بهرهاش قهر و عذاب
بس کنید این کار را که زاید است
تازه، آن کس را چه از این فایده ست؟".