غزل) پیوند
شنبه, ۶ اسفند ۱۴۰۱، ۰۹:۱۸ ب.ظ
خوشم لغزاندی و انداختی در این جهنّم ها
وخود گشتی بهشتی در پناه اسم اعظم ها
کلاغی پیرم اکنون مسخ گشته یا نهالی خشک
چنین وامانده در غوغای بی فرجام آدم ها
رفیقان پشت پرده شاد از غمهای همدیگر
و من ناباورانه خسته از این سور-ماتم ها...
تلنگر می زنندم باز: نشکن عهد دیرین را،
به یک سو بوسه ها بر تیغ و یک سو رقص پرچم ها
هنوز از گوشۀ عرش خدا کرشیپت می خواند
هنوزم گوش جان پر زمزمه ست از سکر زمزم ها
به چشمم حالیا کرّوبیان صف بسته پنداری
همه با باژها در دست ها بگرفته برسم ها
سلیمان ها همایین وار فکر بادپیمایی
ادیم خاک مست بوی هوم از کاسۀ جم ها...
جدا از این همه، باید بگویم: دوستت دارم
تو را می یابم آخر در میان عطر مریم ها
نگاه دوست ما را فانی خود می کند آنگاه
به سان پرتو خورشید روی قطره شبنم ها
و سهم جاودانی را به دست آورده، می بخشیم
و ما تکثیر می گردیم عالم ها در عالم ها...
۰۱/۱۲/۰۶