غزل) گلایه
دیگر بهار هم سرِ حالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
... آخ ای خدا! مرا به کبوتر شدن چه کار؟
وقتی که سنگ رحم به بالم نمی کند
(فرهاد صفریان)*
***
تنهایی از تمام زوایا نفوذ کرد
ناباوری بس است
با سنگ ها بگو:
آیینه بی کس است
(مرحوم سیّدحسن حسینی)
چنانچه فرصت یک رخ نمودنم بدهند
گُلم که یکسره داد ستودنم بدهند
همیشه چرخ کبوتر در آسمان زیبا ست
اگر مجال کمی پر گشودنم بدهند
گلایه از که کنم؟ سنگ ها نمی دانند
چه در جواب من و دل ربودنم بدهند
قطار تجربه می آزمایدم تا باز
کجا نتیجۀ این آزمودنم بدهند
تباهی ام بس، از امروز شعر خواهم شد!
که افتخار برای شنودنم بدهند
ترانه ای شده، تقدیم می شوم به شما
به شرظ آنکه جواز سرودنم بدهند
عبور می کنم از روی نعش خاطره ها
که خود رضایت از دل زدودنم بدهند
مچاله گشتم از این شعرهای قلّابی**
بیا! نشد عوض با تو بودنم بدهند
بهانه با تو ندارم برای بد بودن
اگرچه سهم مرا از نبودنم بدهند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در متن اصلی "آه" بود، من "آخ" ـش کردم!
** به قول اکبر اکسیر: شاعران تا کی می خواهند از دوّم شخص مفرد مؤنّث خیالی بگویند؟