مثنوی) نامه
پنجشنبه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ۰۸:۲۶ ب.ظ
تقدیم به خواهر عزیزم :
(شهریور 88 - عجبشیر)
آن شب تو را من آرزوی دیدنم بوده ست
امّا برای این فضا یک چیز کم بوده ست
غم هایمان هم تابع نظمی مشخبص نیست
فردا که تا دیروز روشن بود، از این پس نیست
چون شهریار غم دلی پر آه می جویم
تسکین درد خویشتن از ماه می جویم
آیینه ها! آیینه ها! کمبود مهتاب است
تکثیر گردید! امشب آیا موقع خواب است؟!
آه شبم را قوّت تأثیر باقی نیست
در چار دیوار دلم یک هم اتاقی نیست
تنها خدا مانده که دل در مهر او بستم
آن را هم انگاری که می گیرند از دستم....
این جان خسته سال ها رسوای آفاق است
دیگر به مولا(ع) طاقتم از دوری ات طاق است
پاداش صبر بر مصیبت هم نمی خواهم
برگرد که تنها «تو را من چشم در راهم»....
۰۱/۱۲/۱۸