یک رباعی + چهارپاره) ای مرغک زیبا
چهارشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ۱۱:۵۱ ق.ظ
دلبستۀ یک تقارن سعد شدم
مرغی بودم، اسیر آن جعد شدم
با نام شما شروع می شد، این بود
که عاشق روی سورۀ رعد شدم
از زمان کودکی حسرت به قلبم داشتم
اینکه گنجشکی بدون ترس نزدیکم شود
روز با او سر کنم، شب هم که شد در بسترم
خاطرش مهتاب رؤیاهای تاریکم شود
***
آرزوها همچنان با قوّت خود باقی اند
گرچه ان گنجشک ها گنجشک دیگر نیستند
ناخودآگاهم کماکان کار خود را می کند
منتها مصداق ها جز چیز دیگر نیستند !
***
با تو ام ای مرغک زیبای ناز بی گناه
بی هوا خود را رهانده در مسیر بادها !
هیچ می دانی چه حالی می شوم وقتی شما
می پرید زا ترس من در دامن صیّادها ؟
***
گفته بودم چون بیایی با تو دردو دل کنم
ناز چشمانت! نگاهی کن، مرا آرام کن
گاومیش و گورخر با خوی من بیگانه اند
مرغ ماهیخوار من! تمساح خود را رام کن.
***
۰۱/۱۲/۱۰