غزل) راه عشق
« بادۀ ما بادۀ انگور نیست
شهد ما در لانۀ زنبور نیست »
این نوای عشق شور انگیز ما
از نی و چنگ و دف و تنبور نیست
فکر ننما عاشق خال و خطیم
در خطایی جان من! اینجور نیست
در خیال خود مگو: عاشق شوم
یا مگو: این راه چندان دور نیست
عـــــــــــــشـــــق راهی هست بس دور و تو هم
سستی و در گامهایت زور نیست
تا کنی طی این ره دور و رسی
در مقامی که به غیر از نور نیست
عشق با شهوت نمی آید به دست
برّۀ بریان خوراک مور نیست
این مقامی بس بلند است و تو هم
پستی و اندر سرت آن شور نیست
تا رسی در این مقام و بنگری
آنچه مثلش جز به کوه طور نیست
این مقام کشف اسرار خفی ست
هیچ سرّی بعد از آن مستور نیست
پس بکن اصلاح خود را و سپس
در طریقی آ که چون او سور نیست
گر بخواهی در کنار ما بیا
ور نخواهی کار ما دستور نیست
با ادب هستند در این ره همه
هیچ کس خیره سر و مغرور نیست
ما مرید سرور و پیر خودیم
آن که نور ذات او در هور نیست
عاشق اوییم و او معشوق ماست
کس چون او در این جهان مشهور نیست
حال بشنو از زبان «شهسوار» :
او کسی جز حضرت منصور(عج) نیست.