غزل) کوچ
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ب.ظ
دل اوقات چه تنگ است!، بیا تا برویم
بیش از این حوصله ننگ است، بیا تا برویم
هستی ما چو درو کرده و یغما بردند
چه دگر جای درنگ است؟، بیا تا برویم
سادگی نیست رهش در چمن این گل ها
دور گل های دو رنگ است، بیا تا برویم
سرفرازیم، وگر سر همه بازیم ز دست
گرچه پا بسته و لنگ است، بیا تا برویم
میخ می خواندمان سنگ سیه دل، باشد!
میخ را سر چه به سنگ است؟، بیا تا برویم
ما که یک عمر نشستیم و ز خود دور شدیم
خود کنون عرصۀ جنگ است، بیا تا برویم
دست بر دست روا نیست، نهادن خواهیم،
دست در دست قشنگ است، بیا تا برویم
«شهسوار»ان بشتابید که حق آن شماست
این چه شهد است و شرنگ است؟، بیا تا برویم
بغض خاموش فرو خفته رها خواهد شد
جاده هم گوش به زنگ است، بیا تا برویم
۹۴/۰۴/۱۶