غزل) ارادت
جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ب.ظ
بنده ام، امری... پیامی... هر چه گفتی میکنم
می کنم بی چون و چندی هان! شنفتی؟ می کنم
می کنم بی چون و چندی هان! شنفتی؟ می کنم
ناز تنها از تو، عشق از من، دل از من، تب ز من
ای همه خدمت نمی بینی که مفتی می کنم؟
دل به طاق ابرویت بندم که از سر وا شوم
چشم بد دور! این دو کار نقض جفتی می کنم
خوب می دانم تویی تاج سر و من خاک پا
گرچه گاهی اندکی گردن کلفتی می کنم
گر که چالاک است و در دامت نمی افند دلم
می روم در جاش دست و پا چلفتی می کنم
مانعی بینم در این راه، از پی نابودی اش
هر چه که تا حال دیدی یا شنفتی می کنم....
"شهسوار"ا! عشق بازی نیست کار ما برو
خوش خیالی، من که می گویم... تو گفتی می کنم ؟!
۹۴/۰۹/۱۳