ایرانیت از دیدگاه شهید آوینی(ره)
هرچند بیشتر با روایت فتح می شناسیمش، امام خامنه ای او را سید شهیدان اهل "قلم" نامید. از این جنبه از شخصیتش متاسفانه تاکنون غفلت شده است و کتابهایش در بازار چندان به چشم نمی خورد. کتابهایی که به نظر من آمیزۀ استواری اندیشۀ مطهری(ره) با رسایی قلم شریعتی(ره) است.
مطلبی که در ادامه می آید، بخشی از دیدگاه های شهید آوینی(ره) پیرامون ایرانیت و نسبت آن با اسلام است که در کتاب «آینۀ جادو» مجموعه مقالات سیّد مرتضی آوینی پیرامون سینما و هنر، صفحات 131 تا 134 ضمن مصاحبه ای از ایشان با یکی از مطبوعات آن زمان منتشر شده است:
شهید سیّد مرتضی آوینی: ما به نوعی، یک روحیه و خصلت قومی-ملّی داریم که هویت قومی ماست و نمیتوان انکارش کرد. این هویت ملّی یا هویت ملّی-اسلامی در ما هست، در تفکّر ما نوعی هویت ملی وجود دارد. در همۀ فرهنگها هم هویت ملّی هست. «سعدی» و «حافظ»، «نهجالبلاغه» و «شاهنامه» همه محصولات یک فرهنگ قومی هستند که جلوه میکند و یک حقیقت ازلی دارد. ممکن است به روانشناسی رجوع کنید -مثلاً به یونگ و آنچه که او مطرح میکند- و اینها را «خاطرات» بدانید، یا در نهایت به آرکتیپها و کهن الگو معتقد بشویم و بحث کنیم که این خاطرات ازلی از کجا میآید و آیا انباشته شدن خاطرات مشترک تاریخی ما را به یک هویت قومی-ملّی میرساند، یا این که این خاطرات و هویت ملّی -چنان که خود بنده معتقدم- یک حقیقت ازلی دارد.
«شاهنامه» در حکمت معنوی کمنظیر است
من در واقع هویت اقوام و ملّت ها را برمیگردانم به حقایق ازلی، به عالم اسمای الهی. من معتقدم که اقوام یک حقیقت ازلی دارند و این حقیقت ازلی هم در واقع میتواند مضمحل یا منحل شود و در حقایق اقوام دیگر مستحیل شود، یا این که استقلال خود را حفظ کند و این استقلال را در مقابله با اقوام و فرهنگهای دیگر، کمکم به ثبوت و ظهور برساند. مقصود از استقلال هم در واقع همین استقلال هویت است. حال، این هویت -که اصلاً هویت ازلی است- چه نسبتی با دین دارد؟ این به خوبی در شاهنامه نمود و حضور و ظهور دارد. «شاهنامه» به نظر من حکمت معنوی است و منافاتی با دین ندارد که هیچ، اصلاً اسطورههایی که فردوسی در شاهنامه بررسی یا جمع کرده است اساطیری هستند که اگر بخواهیم آنها را براساس تفکّرات دینی و عرفانی خودمان تأویل کنیم، خواهیم دید که «شاهنامه» اصلاً حکمت معنوی است و چه بسا از این لحاظ کم نظیر است. به نظر من ریشۀ حکمت معنوی شاهنامه همان تفکّر عرفانی ما است؛ یعنی در تفکّری که من خود را به آن منتسب میدانم، اسلام نسبتی با ملّیت دارد.
هویّت اقوام اصلاً بدون دین موجود نمیشود
در واقع باید گفت که هویت اقوام اصلاً بدون دین موجود نمیشود. در دوران شاه هم وقتی میخواستند ما را به دوران به اصطلاح شکوه و عظمت هخامنشی -مثلاًً دوران فرضی کورش و داریوش- برگردانند، گرچه به صراحت ابراز نمیشد، اما دین زرتشتی به ذهن متبادر میشد. کسانی که این بحث را به شکل نظری و جدّی تعقیب میکردند، مثل استاد پورداوودی یا ذبیح بهروز یا حتّی مرحوم صادق هدایت، بعضی از این آیینها و اعیاد زرتشتی را مطرح میکردند، تشویق میکردند و ترغیب میکردند و جشن هم میگرفتند.
ایمان هیچ منافاتی با ملّیت ندارد
حدیثی از حضرت رسول(ص) نقل است که «حبّ الوطن من الایمان» که عین واقعیت است. ایمان هیچ منافاتی با ملّیت ندارد بلکه آن را تقویت هم میکند. تمام فرهنگ اسلامی، حتّی عرفان اسلامی، از ایران جوشیده است؛ حتّی بحثهای فقهی و علمی بر سر تفکّر دینی در اسلام، از ایران و تفکّر ایرانیها می آید. نسبتی که ما ایرانیها با اسلام برقرار کردیم بهتر از نسبتی بود که اعراب برقرار کردند. دین را باید مجرّد از فرهنگهای محلّی بررسی کرد. دین معرفتی است نسبت به عالم آفرینش و این منافاتی با فرهنگ قومی و ملّی ندارد، مشروط بر آن که فرهنگ ملّی گرفتار بت پرستی نشده باشد.
تفکّر «شاهنامه» هیچ چیز غیر از اسلام نیست
من معتقدم یکی از دلایل اصلی رشد و گسترش اسلام در ایران، قومیت ایرانی است. میتراییسم(آئین مهر پرستی، مذهب ایرانیان پیش از ظهور زرتشت) در ایران به این امر کمک کرده، چرا که مقارنههایی بین میتراییسم و تفکّر شیعی وجود دارد. این تفکّر در ما ریشه دار است. تفکّر «شاهنامه» هیچ چیز غیر از اسلام نیست. نگاهی که حکیم فردوسی به این مطلب داشته به نظر من بسیار درست تر و حقیقی تر از نگاهی است که اغلب شعرای عرفانی ما نسبت به آن داشتهاند. دین در واقع پایگاه شکوفایی هویت ملّی است. با کسی بحث میکردم که میگفت چون حضرت امام(ره) پانصد تا یا نمیدانم چند تا کلمۀ عربی به زبان فارسی افزوده، شما باید زبان خودتان را رها کنید و به زبان عربی حرف بزنید و زبانتان عربی بشود. من به شدّت بحث و مقابله کردم و گفتم هرگز!!! نظر حضرت امام (ره) هم هرگز این نبوده است. زبان ما همان زبانی است که در قرن هشتم به آن رسیدیم و این زبان فارسی که شکوفاییاش را در اسلام پیدا کرده است، زبانی است که در حقیقت، تفکّر شیعی پیدا کرده و بسیار قشنگ تر از زبان عربی فعلی است. زبان قرآن البتّه زبان الهی است و چیزی است آسمانی، امّا زبانی که ما در قرن هشتم با سعدی و حافظ به آن رسیدیم زیباترین زبانی است که روی کرۀ زمین موجود است. زبانی است بسیار پرقابلیت... .
تفکّر ایرانی بلندمرتبه است
تفکّر
ایرانی بلندمرتبه است. بزرگترین متفکّران اسلامی از ایران برخاستهاند.
این خاک اصلاً آمادگی و پذیرش دارد. بچّههایی که در جبهه بودند شکوفایی
خود را در این خاک و با این معانی که گفتم یافتند. عراق قصد فرهنگ ما را
کرد و کسانی که مقاومت و دفاع کردند همین بچّه مسلمانها بودند که برای این
وطن زحمت کشیدند. من به شدّت وطن دوست هستم، سرم را برای ایران میدهم.
اصطلاح «ملّیگرایی» که معادل «ناسیونالیسم»
است خودش یک شریعت است و با هیچ دین دیگری جمع نمیشود. این چیزی که من
میگویم ناسیونالیسم نیست. حقیقت ملّیت است وگرنه، ملّیگرایی به مفهوم
ناسیونالیسم با اسلام جمع نمیشود.
من اصلاً معتقد به تعارض ملّیت با
دین نیستم. اتّفاقاً این هویت ایرانی-نه زرتشتی- را عین هویت اسلام میدانم
و معتقدم تقرّبی که ما به دین پیدا کردهایم به این هویت ملّی وابسته است و
اگر این هویت ایرانی و ملّی نبود، یا مثلاً هویت دیگری داشتیم، این تقرّب و
این دین پیدا نمی شد، یعنی این فرهنگ که به آن ایرانی-اسلامی و نه
اسلامی-زرتشتی می گوییم حادث نمیشد. به فرهنگ های دیگر نگاه کنید که چه
نسبتی با اسلام برقرار کرده اند، در حالی که پذیرش ما به خاطر ملّیت و
فرهنگ و قومی که داشتیم جور دیگری شد.
این ما بودیم که اسلام را دعوت کردیم
سخن من متوجّه حقیقت وجودی قوم ایرانی است، نه فرهنگ زرتشتی. این ما بودیم که اسلام را دعوت کردیم. اگر به تاریخ رجوع کنید، می بینید که در اواخر دوران ساسانی خیلی از مبارزان بودند که متوجّه این معنویت جدید شده بودند و رویکرد بشر را به سوی این معنویت جدید دریافته بودند و همین ها بودند که در واقع به فروپاشیدن سلطنت ساسانی و قبول اسلام از درون، کمک کردند. نمونۀ حاضر حضرت سلمان فارسی است که می دانیم اسمش روزبه بوده است و در جست و جو برای یافتن این روح معنوی بود و در همین جست و جو حضرت رسول(ص) را یافت و خودش را به ایشان رساند و به عنوان بهترین صحابه در کنار حضرت قرار گرفت. روح سلمان فارسی در واقع همان روح ملّی ایرانی-اسلامی است. می بینیم که در سلمان هویت ایرانی و ملّی نسبتی با دین برقرار می کند و بین این دو هیچ منافاتی نیست. منظور این نیست که دین زرتشتی با اسلام جمع میشود. اگر این اشتباه را بکنید، شما هم همان اشتباهی را کردهاید که در زمان شاه بسیار رواج داشت. ایرانی بودن امری است سوای زرتشتی بودن.