غزل) در ستایش خورشید
خورشید! ای نگاه جهان رو به سوی تو
شب تا سحر زمین شده در جستجوی تو
ما در خمار یک دم پاکیم و می چکد،
هر لحظه ای صبوح حیات از سبوی تو
خوشبخت آنکه صبح به صبح ات سلام داد
تا بشنود طنین جواب از گلوی تو
مگذار بخت خفتۀ ما خفته تر شود
بکذار زهره بگذرد از روبروی تو
بر ما بتاب چشمۀ پاکیّ و روشنی
تا جان ما زلال کند شستشوی تو
رؤیایی تو اند و پشیمان نمی شوند
زندانیان عصر یخ از گفتگوی تو
بر شعله های زخمی آتش سپرده دل
تا بشکند طلسم شب از نور روی تو....
دزدیده شد عروس طلایی از آسمان*
آبادیان شب زده در آرزوی تو،
بیش از هزاره ای ست کماکان امیدوار
تا عاقبت بیاید مردی ز سوی تو....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*طبق
اسطوره های آذربایجان: در سه هزارمین سال خلقت، خورشید از پهنۀ آسمان
دزدیده می شود.... . در فولکلور محلّی نغمه های فراوانی به این مناسبت در
فراق خورشید سروده شده است که از آن میان نغمۀ "ساری گلین" به معنی عروس
زرد/عروس طلایی معروف است.
شعر گرم و پر از حیات بود. بیشتر از اینکه نبض داشته باشه موج داشت.
جذر و مد به تناوب توش حس میشه.
...
لحظه های حال به حضور و لحظه های آینده تون به ظهور خورشید نورانی. انشااله