مثنوی) ای کرکس قلندر
دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ب.ظ
ای کرکس قلندر سر باز باشکوه
خوش می روی به جاه! مرا هم ببر به کوه
از قاف گو که چه خبر آورده ای دگر؟
سیمرغ را بگو که شود باز جلوه گر
اینجا بر آنکه واقف راه است راه نیست
ترس از حضور حق به میان است و گاه نیست
سیمان و آهنند دو معیار پیشرفت
با سرب می توان به پس افکند و پیش رفت
دیگر دلی نمانده که حرفی کند قبول
اصلاً کدام حرف که در دل کند دخول؟
درب کلاسشان همه مسدود گشته است
از برف هم که نه، ز دم و دود گشته است
اینند خلق و من شده ام بین خلقْ خلق
آب است زیر کاه و پیاله ست زیر دلق
-می خواهم عذر- یا که پهن زیر روغن است
از تو نهان چه باد؟ یکی هم دل من است...
بازآ ز سوز دل یکی آتشفشان شویم
آتشفشان به خرمن این که کشان شویم
دیر آشنای غصّه و درد است «شهسوار»
کرکس چران روز نبرد است «شهسوار»
دستش بگیر کآمده زاین بی کسی ستوه
ای کرکس قلندر سر باز باشکوه !
۹۵/۰۴/۲۱