غزل) این همه نیست
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۲ ب.ظ
عمر بر طرح معمّا و سؤال این همه نیست
عذر خواهیم که هفتاد و دو سال این همه نیست
پرنیان ارزش قربانی پروانه نداشت
روشن است اینکه بر او حسرت بال این همه نیست
فرصت جلوه ندادند مه بدر مرا
ورنه با تابش او ناز هلال این همه نیست
ماه من! دوخته ای پرده پس پرده که چه ؟
جلوه آغاز که جولان خیال این همه نیست
پیشوازت تو که یک قافله دل خواسته ای
هست، امّا دل مشتاق وصال این همه نیست
شهر ما خانه خراب است و چنان روزش کور
که سیاه دل چشمان غزال این همه نیست
آه فردا نکش و حسرت دیروز گذار
حال خوش دار که خود مهلت حال این همه نیست
۹۵/۰۴/۲۴