گزارش یک نفوذ
رنسانس واقعیت داشته، ولی اینطور که می گویند نبوده. بعد از جنگ های صلیبی، اروپائیان فقط به این مسئله پی نبردند که از نظر علمی عقب مانده هستند؛ به این نکته هم واقف شدند که دینداری سازگار با علم هم ممکن است. آنان با دیدن میزان پیشرفتگی علمی مسلمانان و سبک زندگی مترقّی آنان، از اینکه به روی چنین امّت بزرگ و مردمان محترمی شمشیر کشیده بودند، عمدتاً پشیمان بودند. از میان پیروان نهضت رنسانس اروپائیان، دانشمندان آنان در آن عصر و بعد از آن که در رأسشان نام بزرگانی چون لئوناردو داوینچی و اسحاق نیوتون می درخشد، در صدد حاکم کردن اسلام در منطقۀ خود از راه آشناسازی بچّه های اشراف زادۀ اروپایی با اسلام و مسلمان ساختنشان و گسترش این آیین در آن سرزمینها با کمک ثروتهای انبوه آنان بودند. همزمان با آنان معترضینی چون مارتین لوتر و چان کالون که بعدها پیروانشان به نام پروتستان ها شناخته شدند، در راستای زدون آخرین آثار به جا مانده از مسیحیّت -با همان تحریفاتی که درش اعمال شده بود- فعالیت می کردند.
هر دو گروه دانشمندان و پروتستان ها، در برنامل مبارزه با دشمن مشترک خود کلیسا که با سلطۀ دیرینۀ خود بر اجتماع اروپا، مانع پیشرفت علمی در آن قارّۀ کوچک شده بود، با یکدیگر هم رأی و هم عقیده بودند. همین امر باعث شد که این دو گروه هیچ گاه به طور جدّی روبروی هم قرار نگیرند. امّا پروتستان ها با نامردی تمام، مبارزه با کلیسا را به مبارزه با اصل دین تبدیل کرده و بی دینی را جایگزین مسیحیّت ناکارامد روز ساختند. بعدها به خصوص بعد از انقلاب کثیف (یا به اصطلاح کبیر) فرانسه در اواخر قرن هیجدهم، با کشته شدن بازماندۀ این دانشمندان اسلام گرای اروپایی چون لاوازیه، یاد و خاطرۀ این نهضت نسبتاً اصیل از صفحات تاریخ زدوده شد.
و بدینگونه جریان ضدب مذهبی پروتستانیزم با آن مادّی گرایی و اومانیستی اش، یکّه تاز میدان گردید، آن هم به اسم مذهب!