سه کلمه
حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع) فرمودند: «از خواندن سه کتاب غافل مباشید؛ قرآن، طبیعت، تن آدمی».
*
فلسفۀ اسلامی -به مفهوم مصطلح آن- تاکنون سه دورۀ عمده را پشت سر گذاشته که در هرکدام از آنها، غلبه با یکی از سه گروه مشّائیون، اشراقیون و طرفداران حکمت متعالیه بوده است. به طور خلاصه بنیاد تفاوت این سه گروه با یکدیگر در این است که: حکمای مشّائی قائل به نقش بارز عقل در طیّ مسیر إلی الله هستند، حکمای اشراقی برای شهود نقش بیشتری قائلند و حکمای صدرایی به هر دو عامل عقل و شهود توجّه دارند در کنار بهره گیری از وحی الهی. حکمت متعالیه توسّط حکیم صدرالمتألّهین شیرازی معروف به ملّاصدرا عرضه شده و در عصر اخیر توسّط علّامه طباطبایی(ره) تکمیل گشت که تاکنون در فلسفۀ اسلامی، کسی بالاتر از آن حرفی برای گفتن نداشته است. امّا شاید همۀ این تلاشهای هزارساله در مدّتی بس کوتاهتر می توانست به ثمر برسد.
قطعه شعری از شاعر مغموم معاصر مرحوم احمد عزیزی به جای مانده با عنوان: "تفکّر گیاه شهود است"؛ یا به زبان دیگر، معادل: شهود میوۀ تفکّر است. حال، خود این تفکّر نیز میوۀ مطالعه است؛ مطالعۀ سه کتابی که در ابتدای این مقال نقل شد و در رأس آنها: قرآن کریم که انشاء مستقیم خداوند متعال به طریق وحی بوده است. وحی عقل مطلق است و شهود فروزۀ وحی. تفکّر یا اندیشیدن، ابزار اتّصال عقل یا خرد محدود به خرد مطلق است. در این میان علم یا دانش هم، ابزار ورزیدن این اندیشه است در راستای تقویت هرچه بیشتر خرد. بدین سان، این سه عامل با همدیگر در یک راستا قرار می گیرند و خلاصۀ تمام آنچه که سیر و سلوک عرفانی می خوانیم، در سه کلمه بروز می یابد: مطالعه ==> تفکّر ==> شهود.
پس به نوعی حکمت مشّاء بر اساس تفکّر بوده، حکمت اشراق بر اساس شهود و حکمت متعالیه بر اساس هر دو در کنار مطالعه. براین اساس به نظر می رسد ترتیب این سه دوره در تاریخ، نسبت به آنچه که باید می بود، اندکی پس و پیش شده و روند طبیعی ایجاب می کرد که به همان ترتیب پیش گفته بیاید.