غزل) چلّه می آید
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۳ ب.ظ
مژه ات چو تیر بلندی ز چلّه می آید
ابرویت کمان و قدت دار کِلّه می آید
عارضت چو ماه تمامی به زیر ابر سپید
گیسویت سیاه و دراز... ، شب چلّه می آید
لب نوش و نیش سخن جمع کرده ای به دهن
جان ز نیش و نوش تو زار و ذلّه می آید
همه اوجی و اکمال، تا به بام همّت تو
عقل و عشق و دانش و دین پلّه پلّه می آید
عقل گفت: حیرانم، در مقام تو چه کنم؟
بر گواهی این امر با ادلّه می آید
عشق و دانش و دین نیز چون ذلیل توست فقط
با لوایی از "هیهات منّا ذلّه" می آید....
عشق من مهیّا باش کز برای تو این دل
گوسفند قربانی چاق و چلّه می آید
ابرویت کمان و قدت دار کِلّه می آید
عارضت چو ماه تمامی به زیر ابر سپید
گیسویت سیاه و دراز... ، شب چلّه می آید
لب نوش و نیش سخن جمع کرده ای به دهن
جان ز نیش و نوش تو زار و ذلّه می آید
همه اوجی و اکمال، تا به بام همّت تو
عقل و عشق و دانش و دین پلّه پلّه می آید
عقل گفت: حیرانم، در مقام تو چه کنم؟
بر گواهی این امر با ادلّه می آید
عشق و دانش و دین نیز چون ذلیل توست فقط
با لوایی از "هیهات منّا ذلّه" می آید....
عشق من مهیّا باش کز برای تو این دل
گوسفند قربانی چاق و چلّه می آید
۹۵/۰۹/۳۰