بحثی در فلسفۀ تاریخ
امیرالمؤمنین حضرت امام علی(ع) می فرماید: «شناخت گذشتۀ جهان برای پیش بینی آیندۀ آن کافی است». هر بیماری وقتی به پزشک مراجعه می کند، پزشک برای تشخیص ریشۀ مشکل او و تجویز داروی مناسب، ابتدا از او می پرسد: اخیراً چه خوردی و چه کار کردی؟ اکنونِ ما کاملاً حاصل گذشته است. هرچه گذشته را بیشتر بشناسیم، اکنون را بهتر می توانیم تبیین کنیم و در ادامه، آینده را نیز پیش بینی کنیم. و به عبارتی اکنونِ مطلق وجود ندارد و آنچه که در معنای مصطلح با نام اکنون می شناسیم، چیزی نیست جز: اندکی از گذشته با اندکی از آینده؛ مانند: این ساعت، امروز، امسال، این نسل، و... . هرچه آگاهی ما از گذشته بیشتر باشد، مفهوم اکنون نیز در ذهن ما وسیع تر و به واقعیّت نزدیکتر است. پس کسانی که از گذشته بی اطّلاع هستند، اگر هم از دم از مقتضیّات دنیای امروز بزنند، افق شان محدود بوده و دچار "جوزدگی" هستند که به مراتب بیشتر از آرمانگرایی در مقابل واقع بینی قرار دارد. آرمانگرایی واقع بینانه در اصل حاصل تأکید بر "امروز دنیا"ست.
برودل به سه زمان: 1- جغرافیایی (ظهور تدریجی واقعیت های ساختاری)، 2- اجتماعی (تغییر نظام های اقتصادی_سیاسی- فرهنگی) و 3- فردی (رویداد ها) معتقد است. شاید بتوان بروز این تغییرات سه گانه را به صورت: 1-2-3-2-1-2-3-2-1 تصوّر کرد. بیدارسازی فطرت انسانی و آزادسازی ظرفیّت نهفته در آن، کار پیامبران است و به تبع آن، ظهور ادیان بزرگترین تغییر ساختاری است. نقاط عطف تاریخ ظهور اندیشه های پایدار جدید هستند و صحیح ترین ملاک تقسیم بندی تاریخ نیز همین است. تاریخ قاعده مند است، بدون اینکه از ادوار تکرارپذیر تشکیل شده باشد. شبیه ترین چیز به تاریخ، رودخانه است؛ تاریخ منحصر به فرد است، امّا نظم دارد. تاریخ تاریخ است!