رباعی + غزل) تسبیح آبی
سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۴۸ ق.ظ
این مدح و صلا نیست و خود می دانی
این حرف دل است و شوق یار جانی
گر خوب و یا بد است، با صد اخلاص
تقدیم به هـاشـمـیّ رفـسـنـجـانـی
تو آشنای تمام غریبه های زمانی
غریبْ من که ندارم از آشنام نشانی
تو بی نشان منیّ و منم غریب زمانه
من آشنای غریبم، تو هم هم این و هم آنی
تو شیر بیشۀ تدبیری و سیاست و دانش
که این صلا به تو زیبد بدون شکّ و گمانی
و یا که یوزپلنگ سریع عرصۀ انجام
به کف گرفته کلنگ شروع ساختمانی
دلم به گرمی خورشید روز هفتم تیر است
اگرچه گشته قدم مثل ابروی تو کمانی
به دور دوری دور تو مانده ام به همان حال
که هیچ وقت تو ای کاش هیچ وقت نمانی
«بهار عمر طربناک می گذشت و چه خوش بود
اگر نبود به دنبال آن بهار خزانی»
شریک دان به غم خویش این شکسته دلت را
که هست گوشۀ سلماس و یک آذربایجانی
محلّ پنجرۀ رنگ خورده و در چوبی
که هیچ بسته نگردد به تاب و زور و توانی،
نهاده نیمکت و صندلیّ و میز و چراغی
به اسم اینکه کلاس و سوّم انسانی
در آن نشسته به تحصیل و دانش اموزی ما
خوشیم با دم این دورۀ دبیرستانی
معلّمان گرامی در این میانه آقایان:
"فرجپور" و "نجفیّ" و "رضایی" و "رضوانی"
و نیز "روغنی" و "متّقیّ" و "مصطفی زاده"
به فنّ ورزش و علم بدیع و درس زبانی
"علیّ اکبر آقایی مغانجوقی" هم
وکیل ما و رییس کمیسیون عمرانی
و دیگران که خداشان سلامتی افزاید
همین و دیگر از این بیش نیست شرح و بیانی....
تو را بگویمت ای جان! که "جون دل" به تو گفته ست،
شه دیار ادب، شاعر شهیر جهانی
که تاج تاج سر قلب میهنی که مرصّع،
شده به دُرّ و زر و بهرمان و جزع یمانی
نه لایقی به چنین حرف و شعر و این همه اطناب
که لایقی به زبانی فرای لفظ و معانی
تو هیچ گاه حفاظت نکرده ای از ایران
دلیل این سخنم اینکه تو خود ایرانی
تو آن یکی که به دنبال آن نمی آید دو
به اقتدار سلیمانی تو ای جم ثانی
رییس مجمع تشخیص مصلحات نظام، ای
علیّ اکبر من! هاشمیّ رفسنجانی
همیشه باد دل یار تو چنان فیروزه
و قلب دشمن تو لخته خون چو جزع یمانی
غریبْ من که ندارم از آشنام نشانی
تو بی نشان منیّ و منم غریب زمانه
من آشنای غریبم، تو هم هم این و هم آنی
تو شیر بیشۀ تدبیری و سیاست و دانش
که این صلا به تو زیبد بدون شکّ و گمانی
و یا که یوزپلنگ سریع عرصۀ انجام
به کف گرفته کلنگ شروع ساختمانی
دلم به گرمی خورشید روز هفتم تیر است
اگرچه گشته قدم مثل ابروی تو کمانی
به دور دوری دور تو مانده ام به همان حال
که هیچ وقت تو ای کاش هیچ وقت نمانی
«بهار عمر طربناک می گذشت و چه خوش بود
اگر نبود به دنبال آن بهار خزانی»
شریک دان به غم خویش این شکسته دلت را
که هست گوشۀ سلماس و یک آذربایجانی
محلّ پنجرۀ رنگ خورده و در چوبی
که هیچ بسته نگردد به تاب و زور و توانی،
نهاده نیمکت و صندلیّ و میز و چراغی
به اسم اینکه کلاس و سوّم انسانی
در آن نشسته به تحصیل و دانش اموزی ما
خوشیم با دم این دورۀ دبیرستانی
معلّمان گرامی در این میانه آقایان:
"فرجپور" و "نجفیّ" و "رضایی" و "رضوانی"
و نیز "روغنی" و "متّقیّ" و "مصطفی زاده"
به فنّ ورزش و علم بدیع و درس زبانی
"علیّ اکبر آقایی مغانجوقی" هم
وکیل ما و رییس کمیسیون عمرانی
و دیگران که خداشان سلامتی افزاید
همین و دیگر از این بیش نیست شرح و بیانی....
تو را بگویمت ای جان! که "جون دل" به تو گفته ست،
شه دیار ادب، شاعر شهیر جهانی
که تاج تاج سر قلب میهنی که مرصّع،
شده به دُرّ و زر و بهرمان و جزع یمانی
نه لایقی به چنین حرف و شعر و این همه اطناب
که لایقی به زبانی فرای لفظ و معانی
تو هیچ گاه حفاظت نکرده ای از ایران
دلیل این سخنم اینکه تو خود ایرانی
تو آن یکی که به دنبال آن نمی آید دو
به اقتدار سلیمانی تو ای جم ثانی
رییس مجمع تشخیص مصلحات نظام، ای
علیّ اکبر من! هاشمیّ رفسنجانی
همیشه باد دل یار تو چنان فیروزه
و قلب دشمن تو لخته خون چو جزع یمانی
(سروده شده در: 1383)
۹۵/۱۰/۲۱