غزل) فصلی از حضور
يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۴۴ ق.ظ
بار دگر به سوی خرابات آمده م
گر لایق تو ام، به ملاقات آمده م
گر لایق تو ام، به ملاقات آمده م
در جستجوی آب حیات نگاه تو
همراه خضر شرم به ظلمات آمدم
لبریز از تبلور احساس فطرتم
با بانگ دادخواهی سُقراط آمده م
ماهیّت وجود من از توست پر بها
قیمت گذار جوهرۀ ذات آمده م
اشکم به رُخ پیاده و زیرش غبار غم
بر صفحۀ حماسه به اثبات آمده م
باکیش نیست زآنکه چو اسبی ست پیلتن
اینسان به نزد چون تو شهی مات آمده م
چون "شهسوارْ" کورم و بهر شفای خود
از توتیای خاک کف پات آمده م....
از معرفت پرم که شما را شناختم
در فصلی از حضور به میقات آمده م
۹۶/۱۰/۰۳