اضافۀ مال
خمس و زکات که هرکدام هم کارکرد معیّن خود را دارد، از فروع دین و واجبات مسلّم الهی بوده و همواره در قرآن نیز در کنار عباداتی چون نماز و جهاد ذکر شده که گویای اهمّیت فراوان آن است. خمس و زکات عبارت است از اینکه: انسان بعد از حساب کردن دخل و خرج خود، یک پنجم یا یک هفتم از اضافی آن را در جای معیّنی به مصرف فقرا برساند؛ یعنی لازم نیست تمام درآمد یا حتّی بخشی از آن را به فقرا بدهد، بلکه بعد از کسر هزینه هایش، از باقیماندۀ مال خود آنهم نه تمام، بلکه قسمتی از آن را باید برای این منظور کنار بگذارد. مابقی را می تواند پس انداز کرده یا به مصارفی مانند: ورزش، خرید کتاب، اوقات فراغت فرزندان و... برساند. این از بدیهیّات بوده و از حقوق مسلّم هر فردی است که مال خود را در کجا مصرف کند؛ امّا وقتی مشاهده می شود در فیش حقوقی 10 رقمی یک مدیر بازنشستۀ دولتی، چنین مواردی به عنوان ردیف های جداگانه در نظر گرفته شده و درواقع پیرامون چگونگی خرج حقوق خودش برایش تکلیف تعیین می گردد! ، کمترین چیزی که مسلّم است، این است که: هم پرداخت کنندگان و هم دریافت کنندگان فیش، هیچکدام اهل خمس و زکات نبوده و معنای اضافۀ مال را نمی فهمند؛ آن هم در حالیکه پرداخت زکات برخلاف پرداخت حقوق، ماهیانه نیست، بلکه سالیانه است. و در این، نکته هاست.
با این اوصاف، هر دو طرف درگیر این عمل حرام، الّا در صورت بخشایش الهی، در آتش اند و حقّ الله و حقّ النّاسی که از این بابت بر گردنشان است، مگر با جبران و مجازات قابل پاکسازی نیست. در این شکّی نیست؛ امّا شقی تر از هردوی آنان، آن شیطان خدوم و زحمتکشی است که در مقام واکنش در برابر این مصیبت عظیم، به جای پاک کردن عرق سرد پیشانی خود، با تأیید این اقدام، آن مدیر حرامخواره را "ذخیرۀ انقلاب" می نامد. من نمی دانم ایشان ذخیرۀ کدام انقلاب هستند؟ انقلاب اسلامی ملّت ایران در سال 57 که از اساس بر ضدّ همین خلقیّات بوده؛ یا خودشان قرار است انقلاب دیگری راه بیندازند که ما از آن بیخبریم؟! به هرحال، مردم ما از حرامیان محترمی که از ابتدا تشنگان قدرت بودند نه شیفتگان خدمت و هرچند به حسب وظیفه تصادفاً خدماتی هم انجام داده باشند، ولی هرگز نیّتشان این نبوده، چندان انتظار ندارند که مشکلات آنها را با جدّیت حل کرده و زخم ها را درمان کنند. امّا این اندازه دیگر حقّ خود می دانند انتظار داشته باشند: حال که مرهم بر زخم ها نمی زنید، لااقل دیگر نمک بر روی آنها نپاشید. چرا که این دیگر قابل تحمّل نیست. به قول شیخ سعدی:
«زنبور درشت بی مروّت را گوی
باری چو عسل نمی دهی، نیش مزن!».
مصرف نمک در بین همۀ ما بالاست. شما هم هرچقدر خوردید، نوش جانتان. حال اگر خواستید نمکدان را هم بشکنید، باز قابل بخشایش است. امّا دیگر نمک نریزید.