نه کمتر، نه بیشتر
"من در کشوری زندگی می کنم که رسیدن حقّ کسانی است که نمی دوند و دویدن سهم کسانی است که نمی رسند"!
در اوایل دوران دانشجویی ام، جملاتی در قالب پیامک بین دانشجویان ردّوبدل می شد، منسوب به دکتر سروش یا کسان دیگر که جملۀ بالا نمونه ای از آنها بود. این تفکّرات، گاه ذهن ما را نسبت به نظام عدالت خدا دچار تشویش می کند؛ چرا که گویای یک طرف قضیه اند و طرف دیگر را مسکوت گذاشته اند: رسیدن تمام اجر دویدن نیست، ماندن از رسیدن مهمتر است، دویدن نیز به سهم خود اثر دیگری دارد.
برای تبیین موضوع، باید ابتدا دو مفهوم "آسایش" و "آرامش" را از هم تقکیک کنیم. چرا که بعضی ها با وجود اینکه ظاهراً همه چیز دارند، ولی باز هم ناراضی اند و همیشه نق می زنند. آنها درواقع بی لیاقتی خود را بابت آن امکانات گستردۀ رفاهی اعلام می کنند. عاقبشان هم معلوم نیست چه بشود؟ ولی فرودستان صبور، لیاقت همین مقداری را که به آنان داده شده دارند و خدا بیشترش هم می کند. برای مثال به این نکته توجّه داشته باشید که: چه کسی خبر دارد قبر آقامحمّدخان قاجار و رضاشاه پهلوی کجاست؟ خیلی ها مثل بعضی از آقازداه ها و حضرت زاده ها در دوران زندگی شان هم فراموش می شوند، ولی امثال دکتر قریب و پروفسور سمیعی و استاد فرشچیان و پروفسور حسابی و استاد محمّد نوری و آیت الله مهدوی کنی می مانند. چرا؟ چون آنها با عصای دیگران پا شدند، ولی اینها روی پای خودشان ایستادند.
ما حقّمان علاوه بر اشتغال و ازدواج و مسکن، چهرۀ ماندگار و عاقبت ختم بخیر و احساس رضایت خاطر و فرزندان صالح و نام نیک و دعای خیر هم هست. غاصبان فقط می توانند بخش اوّلش را بخورند، چون زحمت زیادی نکشیده اند. ما دیرتر می رسیم، ولی به همه اش می رسیم. این هم یک وعدۀ ماورایی صرف نیست، قواعد فیزیک نیوتونی هم همین را می گوید. نتیجۀ هر کاری به اندازۀ زحمت آن است، نه کمتر و نه بیشتر. ما که مثل آنها دنبال منافع زودگذر نیستم تا دو روز سر کار باشیم، فردایش خود یا فرزندانمان به خاطرش بیفتیم زندان! ما دنبال چیزی هستیم که حتّی اگر دیر برسد، ماندگار باشد.
و نهایت اینکه، از قدیم گفته اند: بادآورده را باد می برد. به قول شیخ سعدی:
«وقتی افتاد فتنه ای در شام هر کس از گوشه ای فرا رفتند
روسـتـا زادگـان دانـشـمـنـد بـه وزیـریّ پـادشـا رفـتـنـد
پـسـران وزیـر نـاقـص عـقـل به گـدایـی بـه روسـتـا رفتند».