غزل) میهن دوستی
من قرار و پیشرفت و امنیت را دوست دارم
آبرو و عزّت و انسانیت را دوست دارم
اقتدار میهنم در سایۀ اسلام و قرآن
دانش و خودباوریّ و حمّیت را دوست دارم
اهتزاز پرچمش را بر فراز هر بلندی
این نشان روزهای عافیت را دوست دارم
هم جوانان دارد و هم علم و هم ثروت فراوان
بی گمان آزادی این ظرفیت را دوست دارم
خطّ و تقویم و زبان و هم لباس و هم رسومش
قطعه های چارچوب ملّیت را دوست دارم
پاک بودیم و حقیقت جوی و تسلیم خداوند
از سر این است اگر اسلامیت را دوست دارم
از کهن دوران گرفته تا به گاه پاک سلمان
من مسلمان بودم و این ماهیت را دوست دارم
بی پدر باشم مگر از عشق فردوسی ببرّم
حکمتش را دوست دارم، شخصیت را دوست دارم
خواهر و مادر فدای گردی از خاک وطن باد
آن ابر ناموس با این کمّیت را دوست دارم
خرده هایم جای خود، امّا خدا می داند از دل
پاسدار و ارتش و روحانیت را دوست دارم
نه فقط اندیشه و پندار و گفتارم همین است
تا ابد سرلوحۀ کردار و رفتارم همین است.