ذائقه سازی
پسردایی م که کلاس پنجم میخونه، تعریف میکرد: «پارسال ما رو از طرف مدرسه بردند اردو کانون فرهنگی_تربیتی شهید رجایی، اونجا به جای فیلمهای درست و حسابی و بزن_بزن(!)، کارتون گذاشتند برامون». پرسیدم: «چه کارتونی؟»، گفت: «چیه؟! همونی که بچّه میخواد از بالای یخچال کیک برداره، دستش نمیرسه». دیدم منظورش "پور پیگ" ـه -چون قبلاً یه بار دیده بودمش-؛ امّا اون شخصیتی که میخواد از بالای یخچال کیک یا کلوچه برداره، بچّه نه، که یک "بچّه خوک" ـه و اسم کارتون هم از او گرفته شده: pig به معنی خوک و poor هم عنوانی حقارت آمیز با معانی ای چون بدبخت، یتیم، بیچاره و طفلکی که در مقام ابراز ترحّم به کار میره. در کل یعنی بچّه خوک بیچاره. این کارتون در اصل جزء کارتونهایی ست که برای گوشیهای تلفن همراه ساخته شده؛ کارتونهایی که به خاطر کوتاه بودنشون بینندۀ به خصوصی ندارن و باید در موقعیتهای کسالت باری مثل سالن انتظار که توجّه افراد به جای دیگری معطوف نیست، هم رضایت مخاطب رو جلب کنن و هم اون پیام و نتیجه ای رو که مدّ نظر دارن، در موجزترین صورت ممکن بهش برسونن. حالا این مخاطب، مخاطب عام باشه مثل عموم بچّه ها و بعضی از بزرگترهای سطحی نگر، یا مخاطب خاص باشه مثل بزرگترها و بعضی از بچّه های عمیق. پورپیگ به خوبی از عهدۀ انجام هر دو وظیفه براومده. خلاصۀ داستانش از این قراره که: «یک بچّه خوک صورتی رنگ در یک زمینۀ سفید که در اون چیزی جز یک یخچال بزرگ که بالاش یک ظرف شیشه ای تُنگ مانند پر از کلوچه گذاشته شده، وجود نداره، دیده میشه که داره میره سمت ظرف کلوچه ها که احتمالاً مادرش اونجا قرار داده باشه. ولی قدّش نمیرسه و دست به دامن راهکارهای مختلفی میشه تا بهش دست پیدا کنه. امّا هیچکدوم از این تدابیر جواب نمیده و به کارش نمیاد، از استفاده از فنر و بادکش و... تا گذاشتن تعداد 3 + 3 یا 1 + 5 (دقیق خاطرم نیست) قوطی مقوّایی زیر پاهاش که به علّت خالی بودنشون فرتی وامیرن و زیر پای او رو هم خالی میکنن. آخر سر وقتی امیدش از همه جا بریده میشه، یکی از کلوچه ها به صورت کاملاً تصادفی به دستش میفته، ولی تا میاد سمت دهانش ببره و بخوره، ظرف شیشه ای قالب میفته رو سرش و بدین ترتیب از خوردن اون محروم میشه»!! عوام که معمولاً اتّفاقات لحظه به لحظه رو هنگام تماشای فیلم تعقیب میکنن، میتونن به این نتیجه برسن که: «برای رسیدن به شیرینی و سیر کردن شکم، خودتونو به آب و آتیش بزنید و از هر راهی که به ذهنتون میرسه استفاده کنید. دیگه توجّه نداشته باشید که آیا خوردن اون شیرینی ها کار درستی ـه یا نه؟ و آیا همۀ این راهکارهای آنی به اون هدف کوتاه منتهی میشه یا خیر؟»؛ امّا برای خواص و نخبگان که آینده رو در نظر میگیرن و به اهداف بلند فکر میکنن، مفهوم شیرینی منحصر در لذّتهای مادّی صرف نیست. برای همین اونها ممکنه این برداشت رو داشته باشن -اون هم با خطاب بچّه خوک یتیم- که: «بیخودی برای اهداف بلندپروازانه تون زحمت نکشید. ممکنه شما اونها رو حقّ مسلّم خودتون بدونید، ولی وقتی تقدیر اینه که بهش نرسید، تدبیر شما راه به جایی نمیبره. اگر هم فکر کردین که یک لحظه شانس باهاتون یار بوده و به بخشی از اون دست یافتید، باز هم این دستیابی با عامل تحریم به کامتون تلخ میشه». این دو نتیجه زمانی با هم قابل جمع اند که: یک جامعه -متشکّل از عوام و خواص- بر سر انتخاب دستیابی به اهداف متعالی و حقیقی یا بسنده کردن به خوشیهای آنی و گذرا، توی دوراهی قرار داده بشن. اون وقته که نخبگان با القای یأس و ناامیدی یواش یواش به سمت انصراف از حقوق حقّۀ ملّت خودشون سوق داده میشن و عموم مردم هم با وعدۀ بهبود وضع معیشتی در این انصراف دادن پیشقدم میشن و همگی با هم از اهدافشون میگذرن؛ دست آخر هم میبینن که از وعدۀ رفاه و آسایش هم چیزی به دستشون نرسیده و همه ش خیالی بوده؛ این خلاصه و چکیدۀ همه چیز مدیریت فرهنگی و تربیت و سیاست ـه. حالا آیا امکان داره که ملّت ما هم از مخاطبان اصلی این اثر نمایشی باشه؟ چرا که نه؟! کافیه برید ببینید این کارتون چه زمانی اومد بازار؟؟ برای شادی روح شهید رجایی(ره) هم صلواتی بفرستید.