عشق و اطاعت
آزادی هر فردی در جامعه، جایی تمام می شود که آزادی فرد دیگری شروع می گردد. قانون، عاملی ست برای تعیین محدودۀ آزادی های افراد، مشخّص کردن روابط آنها با همدیگر و محدود ساختن هوای نفس آنان؛ امّا با اینهمه، برای ساختن جامعۀ آرمانی، تنها قانون کافی نیست؛ زیرا در دو مورد عمده، عدم کارآیی خود را به نمایش می گذارد که عبارتند از:
1- چه تضمینی وجود دارد که خود واضعان، مجریان و ناظران قانون یا همان قوای مقنّنه، مجریه و قضائیّه، در انجام وظایف وضع، اجرا و نظارت خود، دچار اِعمال هوای نفس نشوند؟ که این خطر در مورد قوّۀ مقنّنه بیشتر است؛ زیرا آنان علاوه بر خطر گفته شده، در معرض خطر وضع قانون از روی هوای نفس هم قرار دارند.
2- انسان موجودی مختار آفریده شده است و از این رو قانون پذیری او نیز اگر از روی اختیار نباشد، ارزش چندانی ندارد. خداوند نیز در قرآن حکیم، بعث انبیاء علیهم السّلام را نه برای برپایی قسط و عدل، که «لیقوم النّاس بالقسط» معرّفی کرده است.
پس چاره چیست؟!
اینجاست که مفهوم «ولایت» پا به عرصۀ خودنمایی می گذارد و اهمۤیت خود را نشان می دهد؛ ولایت، هم به معنای دوستی و هم به معنای اطاعت پذیری و در واقع: اطاعت پذیری از روی دوستی. ولی و مولا، آن کسی است که به خاطر بی چون و چرا بودنش، اطاعتش را با طوع و رغبت می پذیریم. مانند پدر و مادر. در میان افراد جامعه هم، آنانی به سرپرستی دیگران برگزیده می شوند که به علت پاکی و موجه بودنشان، اطاعت پذیری مردم از آنان با میل و رغبت صورت پذیرد که البته خود این میل و رغبت را هم باید در عقل ریشه یابی کرد نه در هوای نفس.
این است معنای برتر بودن جایگاه ولایت از قانون.
متاسفانه اگه سران مملکت همچین ویزه گی یعنی ولایت پذیری داشتن و مصداق واقعی نفوذ نبودن ...الان شرایط یه جور دیگه بود
بیزار م از این انتظار که باید فقط بشینیم و تماشا چی باشیم ...اینا هم بخورن و ببرن و به قول دکتر عباسی حکومتی که تمام انبیا ارزوی برپاییش رو داشتن بشه ملعبه دست همچین ادمایی ....