چهار رباعی) سوخته دلان
پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۶:۱۲ ب.ظ
فارغ زغم فرّ و شکوه آمده ایم
از تنگی دوران به ستوه آمده ایم
گنجیم که از خرابه ها خاسته ایم
خورشیدیم و ز پشت کوه آمده ایم
****
از برگ درخت توت ما را روزی
ابریشم خوش قوارۀ به روزی
ما شمع قمارباز عالم سوزیم
پروانه! به ما پیله نکن، می سوزی
****
بر سینه ی مان علامتی خوش باشد
زآن گر برسد ملامتی، خوش باشد
بر ملک جهان نمی فروشیم این را
زیرا به جهان سلامتی خوش باشد
****
تا کی سر بقچه را عیان باید داشت؟
یا چشم به دست این و آن باید داشت؟
شکرانۀ روز وصل، شرح شب هجر
رازی ست که در سینه نهان باید داشت
۹۶/۱۲/۱۷