غزل) مهر سیه چشمان
شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۰۰ ب.ظ
خیال خال لیلی از سر مجنون نخواهد شد
« قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد»
نکاود تیشه قلب بیستون جز در کف فرهاد
اگر آرش نباشد تیر تا جیحون نخواهد شد
کبوتر های آزادی اگر بر بام ننشینند
عقاب قلعۀ بابک سوی گردون نخواهد شد
کبوتر ها بیایید و عقابان اوج برگیرید !
که این کوه آشیان زاغ و بوقلمون نخواهد شد
سر عفریت افراطی در آخر خرد خواهد شد
که چیزی جان به در از پتک افریدون نخواهد شد....
بدانکه «مهلتی بایست تا خون شیر شد» اینک
شده خون شیر و دیگرباره از نو خون نخواهد شد
فراموشیّ میثاق از حمیّت یا خلاف آن
اگر هر بار هم می شد، ولی اکنون نخواهد شد
به خامین خامگان گویید: ترک اوریای ماد
به صد تدبیر و افسون آذری یا هون نخواهد شد
اگر دیوانه اش خوانید یا فرزانه، خواهد خواند:
«مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد»
۹۶/۱۲/۲۶