یک نقد معمولی
سریال پایتخت که از چند سال پیش روی آنتن سیما رفت و از همان ابتدا انبوه مخاطبان رسانۀ ملّی را توانست با خود همراه نماید و سری های 2 و 3 و 4 و 5 و احتمالاً بیشتر از این را نیز به دنبال خود بیاورد، از معدود کارهای موفّق و مردمی در نوع خود بوده است که جای خالی آن سالها پیش احساس می شد و سریالهای رمضانی مانند "متّهم گریخت، خانه به دوش و..." در واقع نسخه بدل آن بودند. نقطۀ قوّت پایتخت در معمولی بودن آن است. "مانور
تجمّل" که در دهۀ هفتاد وارد سیما و سینمای ما شد، مردم را از مسئولین جدا
کرد. پایتخت، در پی پیوند دوبارۀ آنان است. بازیگرانش هم یکی از یکی طبیعی
تر نقش خود را ایفا کرده و حرف دل مردم را می زنند؛ در سری اخیر یعنی پایتخت 5 هم به خوبی
جلوی ترکیه و ترکیه زدگی درآمدند. از این رو جا دارد حالا_حالاها ادامه پیدا کند.
امّا....
رگه هایی از "ملّی گرایی عامّه محور روحانیّت ستیز" در سری های
پیشین آن به چشم می خورد که در این سری کاملاً برجسته بود: دیالوگ های حاوی
ذکرهای دینی که به صورت خنده دار ادا می شدند، کم اهمّیت دادن اصل غیرت
دینی شخصیّتی مثل نقی در مواجهه با جوانان منحرف و تأکید بر آسیب شناسی روش
مواجهۀ او پیش از تأیید اصل حرکتش، بی نماز نشان دادن باباپنجعلی برخلاف
سری های قبل، آزادی بیشتر بازیگران زن و مرد در صحنه های برخورد لمسی
-البتّه از روی لباس!- و... . این جریان که در ایران قرنهای اخیر برای نخستین بار در زمان زمامداری "کریمخان زند" و به محورِیّت خود او اعلام موجودیّت کرده و در طول دورۀ قاجار نیز به آرامی به حیات خود ادامه داد، سایق با نماد "دکتر
مصدّق" شناخته می شد و در زمان ما "دکتر احمدی نژاد" که امتیازش نسبت به
مصدّق در دردآشنایی و سخت کوشی و خاکساری او و آشنایی بیشترش با عمدۀ اقوام
و اقشار شهری و روستایی ایران -برخلاف مصدّق منحصر در پایتخت- است، بدش
نمی آید که رهبری این جریان را در دست بگیرد. افرادی مانند: علی دایی، عادل فردوسی پور و مهران مدیری هم از اینانند و
بسیاری دیگر از شخصیت های تأثیرگذار دیگری که بالقوّه می توانند برای
خودشان یک پا "رسانه" باشند، یکی یکی در حال پیوستن به این جریانند. البتّه با
حلقۀ مشایی اشتباه گرفته نشود؛ هرچند باهم بی ربط نیستند، ولی نه آن را
باید به این تعمیم داد و نه این را در آن محدود دانست. آن مسئله ای دیگر
است. قبلاً در پستی با عنوان «اشرافیّت خاکسار جمهوریّت» اشارۀ مختصری به این قضیه
کرده بودم و اکنون یک بار دیگر فرصت دست داد تا دربارۀ آن صحبت کنم. شاید بعداً نیز توضیحات بیشتری در موردش ارائه دادم. به هرحال آن خطر اصلی که بیخ گوش ماست و داروندار مان را تهدید می کند، این نیست؛ ولی در جای خود قابل توجّه و جدّی گرفتنی ست. اندکی بیشتر احتیاط کنیم.