قطعه) تابلوی کوهی
چهارشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۰۳ ب.ظ
قوچی فراز گردن، با پشم های کم پشت
در کوه می خرامید همراه بآهویی نر
این دو ز عهد طفلی همراه و دوست بودند
باهم انیس و مونس، مانند دو برادر
خوشحال می دویدند تا روی تخته سنگی
این ایستاد و آن یک آمد کنار دیگر
وقت طلوع خورشید بود و سکوت کوهی
جلوه، شکوه، شوکت، هیبت، هوای خاور
حالی از این نه بهتر، روزی از این چه زیبا؟
دوری از این نه دلکش، گاهی از این چه خوشتر؟
ناگاه دستی از پشت یکبار و ناگهانی
بی رحم و بی کلامی در کف گرفته خنجر،
آمد به آن مکان و دید آن دو را و بعدش
این را بکشت و آن را کردش جدا تن از سر...
رفتی چه سان رجایی؟ ای باهنر کجایی؟
میعاد ما شفاعت فردا به روز محشر.
۹۷/۰۶/۰۷