مثنوی) غذای دسته جمعی
سه شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۲۰ ق.ظ
همرهان حضرت خیرالبشر(ص)
بار بگشادند باری در سفر
گوسفندی خواستند آن جمع پاک
تا کنند آماده اش بهر خوراک
این یکی گفتا: سرش من می بُرم
گفت آن یک: پوستش من می درم
سوّمی شد عهده دار طبخ آن
هرکدام از همرهان هم همچنان
تا که فرمود آن شه جود و کرم:
هیزمش را نیز من می آورم
جمع گفتند: ای حبیب کردگار!
می کنیم این کار ما با افتخار
گفت: باشد، لیک نپسندد خدا
بنده اش را بیند از یاران جدا
پس نه خود را بین محفل شمع کرد
سوی صحرا رفت و هیزم جمع کرد
۹۷/۰۸/۱۵