تکلیف ابلاغ
«ما مأمور به انجام وظیفه هستیم، نه رسیدن به نتیجه».
این جملۀ معروف شهید بهشتی(ره) که نیروهای ارزشی را تکلیفمحور معرّفی میکند و نه نتیجهمحور، چند سالی است که مورد سوءبرداشت قرار گرفته و عدّهای از آن، معنای "رفع تکلیف" و "از سر وا کردن" را فهمیدهاند. در حالی که به تصریح حضرت امام(مدّظلّه)، پیگیری نتیجه هم جزئی از تکلیف است و به قول قدما: کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد. (تمام یعنی کامل و بی عیب و نقص در اینجا صفت است برای کردن/انجام دادن). نمونۀ روشنی از تکلیفمحوری به معنای درست کلمه، عملکرد حضرت ابراهیم(ع) در اجرای فرمان الهی برای قربانی کردن فرزند بود. عید قربان، عید وظیفهشناسی و کامل انجام دادن تکلیف است. ابراهیم(ع) تا آنجا در اجرای فرمان خدا پیش رفت که بعد از فراهم کردن تمام مقدّمات، کارد بر گلوی فرزندش گذاشته و چند بار کشید و مطمئنّاً اگر ادامۀ ماجرا به آن صورتی که استحضار دارید، پیش نمیرفت، اسماعیل(ع) را در قربانگاه گذاشته و به شهر برمیگشت تا کارد تیزتری پیدا کند و بیاورد.
وقتی مدیران سطوح پایین ما، در راستای اجرای تکالیف ابلاغشده، به انداختن چند تا عکس دروغین در یک جلسه به اسم اینکه متعلّق به چند جلسۀ مختلف است، بسنده میکنند و حتّی حاضر نیستند چیدمانها را در عکسها تغییر دهند، خیالشان از این بابت راحت است که مدیران سطوح میانی هم هیچگاه در راستای اجرای تکالیف ابلاغشده از جانب مدیران سطوح بالا که عبارت از همان ابلاغ تکالیف به سطوح پایین باشد، زحمت هیچگونه پیگیری و نظارت به خود نخواهند داد؛ چرا که خود نیز در اصل در حال رفع تکلیف و از سر واکردن برای ارائۀ گزارش به مقامات بالاترند!! این سلسلۀ باطل همچنان پابرجا ست، تا زمانی که محوریّت همگی ما بر شناخت تکلیف و انجام کامل آن قرار گیرد و نه ایهدا کردن آن (!). و اصلاً اگر همه با تشخیص خود، وظیفهشان را درست شناخته و درست به آن عمل بکنند، دیگر چه نیازی به ابلاغ؟؟
واقعا!