غزل) دلبر من
دوشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۱، ۰۸:۲۰ ب.ظ
دلبر من، دلبر من، آی و نشین در بر من
دل ببر و جان ببُر و آی و ببُر این سر من
این سر شوریدۀ من، این دل بیهوده من
این تن آلودۀ من، آی و فنا کن بر من
دل که به بیگانه رود، شاه به ویرانه رود
جان سوی افسانه رود، همدم سیمین بر من
تا دم شمشیر تو را نوش کنم، جان ببرم
نوش تویی، نوش تویی، نیش چه باشد بر من؟
نیش چه باشد بر من؟ شبّر من، شبّر من
شب بر من ز آن نظرت تیغ مکن در بر من...
دل ببر و جان ببُر و آی و ببُر این سر من
این سر شوریدۀ من، این دل بیهوده من
این تن آلودۀ من، آی و فنا کن بر من
دل که به بیگانه رود، شاه به ویرانه رود
جان سوی افسانه رود، همدم سیمین بر من
تا دم شمشیر تو را نوش کنم، جان ببرم
نوش تویی، نوش تویی، نیش چه باشد بر من؟
نیش چه باشد بر من؟ شبّر من، شبّر من
شب بر من ز آن نظرت تیغ مکن در بر من...
۰۱/۱۲/۰۱