مثنوی) بستن زانوی شتر
سه شنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۱، ۰۶:۱۲ ب.ظ
کاروان همرکابان رسول(ص)
کرد روزی نزد یک منزل نزول
قبل هر کاری تمامی با شتاب
کرده آهنگ وضو و سمت آب
چون رسول(ص) از مرکبش آمد فرود
سوی آن واحه که آنجا آب بود
چند گامی رفت، امّا بازگشت
جمع با خود در پی این راز گشت
"یعنی آیا این مکان ایراد داشت؟
بار باید بست و اینجا را گذاشت؟"
تا که زانوی شتر را بست و باز
سمت یاران شد مهیّای نماز
جمع ناراحت شد و کرد اعتراض
که: "چرا با ما نگفتی این نیاز؟"
لیک پاسخ داد آن سلطان دین:
"هرگز اندر کارهای اینچنین
هیچکس یاری نخواهد از دگر
بهر قطعه چوب مسواکی وگر".
۰۱/۱۲/۰۲