دیالوگهای ماندگار
چندین سالی است دیگر اهل سینما نیستم، ولی خاطرات خوشایندی از فیلمهای خوبی که قبلاً دیده ام در خاطرم باقی مانده که جملات زیر -به ترتیب الفبایی نام فیلمها- از جملۀ آنهاست. ببینید چند مورد دیگر می توانید به آنها اضافه کنید:
1- « -حاج آقا! اجازه بده دستتونو ببوسم. :تسبیحو رد کن بیاد».
گفتگوی امین حیایی (بیژن) با فخرالدّین صدّیق شریف (حاج آقا) در فیلم "اخراجی ها 3".
2- « -ما سوّم شدیم آقا؟ :سوّم چیه پسرم؟ تو اوّل شدی، اوّل!».
گفتگوی میرفرّخ هاشمیان (علی) با مربّی اش در فیلم "بچّه های آسمان".
3- « -در راه وطن از همه چیزم می گذرم. :حتّی من؟ -حتّی تو».
گفتگوی رضا صفایی پور (کاوه) با دخترش در فیلم "پرچمهای قلعۀ کاوه".
4- « -گریه برا مَرده، ولی مرد سرشو بالا میگیره گریه میکنه».
سیّد شهاب الدّین حسینی (رضا) به پسرش در فیلم "حوض نقّاشی".
5- « -یه وقتایی ستاره ها با آدم حرف میزنن، باید گوش بصیرت داشته باشی».
افشین هاشمی (خطیب) به مسعود رایگان (دکتر) در فیلم "خیلی دور، خیلی نزدیک".
6- « -من؟ :نه، من! ترکی؟ سن! نَمَنَه؟ بیلدین؟».
پاسخ مرحوم خسرو شکیبایی (آقای خجسته) به خواستگار دخترش در فیلم "دلشکسته".
7- « -بگویم به خرابات رفته بودی برای شرب خمر؟ :اگر دیده ای، پس با من در خرابات بوده ای. اگر شنیده ای، شاهد بیاور».
داریوش ارجمند (سلیمان) و رضا کیانیان (ادریس) در فیلم "راه آبی ابریشم".
8- « -آرد خریدی پسرم؟ تلفن کردی شرکت؟ خوش گذشت هواخوری؟».
زنده یاد رقیّه چهرآزاد (مادر) به فرزندانش در فیلم "مادر".
9- « -ما پیر شدیم و داریم میمیریم، اونوقت پدرمون زنده ست و داره اموالشو تقسیم میکنه!».
محمود بنفشه خواه (پسر آقای پاک نهاد) در فیلم "مدرسۀ پیرمردها".
10- « -کجا؟!».
آخرین جملۀ مهدی فخیم زاده (نمکی) در فیلم "مسافران مهتاب".
11- ؟