تهران
تمرکزگرایی و انحصار همۀ امور مملکتی در پایتخت، از معضلات همیشگی جوامع خودباختۀ به دنبال سراب واهی توسعه است که کشور ما نیز از آن میان استثنا نبوده؛ امّا میزان قابلتوجّهی از این مشکل بهطور خاص به ویژگیهای خود "تهران" بر میگردد. شاید اگر به جای تهران اصفهان، مشهد یا شیراز پایتخت باقی مانده بودند، اکنون دچار این مشکل نبودیم. تهران از نظر موقعیّت جغرافیایی در مکان مناسبی نسبت به کلّ کشور قرار دارد و نزدیکی به کوه دماوند -از نمادهای ملّی ایران- و همقافیگی با ایران، بر موقعیّت مرکزی آن از لحاظ معنوی میافزاید. همچنین از نظر قدمت نیز پردوامترین پایتخت ایران در طول تاریخ پس از تیسفون باستانی بوده است که بسیاری ممکن است از این امر مطّلع نبوده یا باورش نکنند! با اینهمه یک مشکل بسیار بزرگ دارد و آن "فقدان هویّت" این کلانشهر است. علاوه بر بادخیز نبودن تهران که علّت اصلی بحرانی شدن آلودگی هوا در آنجاست، این شهر زمانی به پایتختی برگزیده شد که -برخلاف پایتختهای قبلی دیگر- از سابقۀ شهری برخوردار نبوده و روستایی از روستاهای اطراف ری بوده است؛ آن هم روستایی ییلاقی و عمدتاً "اشرافینشین" که محلّ سکونت شاهزادگان و ملّاکان بوده و هستۀ اوّلیّهاش نیز از ناحیۀ شمالی آن یعنی شمیرانات امروزی شروع به گسترش کرده است. همین، مشکل اصلی آن بوده که باعث شده در همۀ حرکتهای انقلابی و ضدّاستعماری ایرانیان در طول تاریخ پایتختی خود، از بقیّۀ کشور عقب بماند و به راحتی فریب نقشههای بیگانگان را خورده و در زمین آنان بازی کند. از تحریف انقلاب مشروطه گرفته تا موفقیّت برنامههای ضدّدینی و ضدّملّی رضاخان تا شکست نهضت نفت و وقوع کودتای 28 امرداد 1332 ، همه و همه به مدد همین بی هویّتی تهران صورت گرفته است. زبان فارسی نیز از چنگ و دندان بیملاحظۀ لهجۀ تهرانی جان سالم به در نبرده و در طول این دو قرن بیشترین آسیبها را دیده است. بازماندگان همین خاندان قاجار و خاندان پهلوی نیز که تنها تهرانیان اصیل به شمار می آمدند (در حالی که اوّلی ترک تبار و دوّمی طبرستانی بودند!!)، بعد از افول ستاره بخت شان به فرنگستان مهاجرت کردند و اندک تداوم حیات تهران امروزی هم مدیون تلاش و غیرت مهاجران آذربایجانی و افغانی و دیگر نقاط ایران زمین است. با اینحال، امری که از همه تلختر مینماید، بیخبری تهران "مست و خرافهپرست" از وضعیّت ایران هوشیار و همیشه در صحنه است که تمام ایران را تهران میبیند و ای کاش ماجرا به همین جا ختم میشد که در ادامه، تمام تهران را نیز شمیران میبیند. هم وطنانی را که زبان آنان را نفهمند، نسبت نفهمی می دهد، در حالی که خود سعی می کند با ضایع کردن زبان فارسی که هم شده، عبارات انگلیسی را -آن هم به لهجه امریکن- صحیح ادا کند! مرحوم ملک الشّعرای بهار بیجهت خطاب به دماوند نسروده بود که:
ای مشت زمین! بر آسمان شو.................بـر ری بـنـواز ضـربـتـی چـند
شـو مـنـفـجـر ای دل زمـانـه!.................وآن آتش خود نهفته مـپسند.
در جریان ملّی شدن صنعت نفت، فقط تهران بود که طرفدار دکتر مصدّق بود و وی که خود نیز چهرهای ملّیگرا بود و نه بیشتر، هیچ اقبالی در نقاط دیگر ایران نداشت؛ ولی تهران سعی میکرد او را یک چهرۀ کاریزماتیک ملّی معرّفی کرده و حتّی با امثال شهید میرزا تقی خان امیرکبیر (اعلی الله مقامه) مقایسه اش کند. در بعد از انقلاب اسلامی هم، تهران چندان رنگ و بویی از انقلاب به خود نگرفت و در همان حال و هوای اشرافیّت شایعه باور غرب پرست باقی ماند. در انتخابات سال ۸۸ میرحسین موسوی نفر اوّل بود، ولی فقط در تهران و نه جاهای دیگر. چرا که او برخلاف رقیب خود، دو دور تمام به همه استان ها و شهرستان های کشور سفر نکرده و طرح های عمرانی فراوان در روستاها افتتاح نکرده بود. او چندان از محلّ سکونت خود دور نشده بود که انتظار اقبال عمومی در سراسر ایران را داشته باشد، ولی چه توان کرد؟ تهران است دیگر! بیشترین فریب خوردگان این شورش اشرافیّت بر جمهوریّت، مردم همین تهران بودند که تا همین امروز، کشور را درگیر هزینه سازی های کلان خود کرده اند. فتنه ۸۸ خود اعلام کرده بود که: "انتخابات بهانه ست، اصل نظام نشانه ست!" و اکنون به روشنی دیده می شود که بعد از قیام نیمه موفّق ۹ دی که از فاز سخت افزاری خود عقب نشستند، در عرصه نرم چه فعّالیت های تخریبی که نکردند و نمی کنند.
نمی دانم چاره چیست و آیا اصلاً تهران قابل اصلاح است یا نه؛ ولی همین اندازه می دانم که این نقطه بدیُمن، تافته ای جدا بافته از تمام ایران و در عمل برای خود یک کشور مستقلّ است. با هر طریق خداپسندانه ای که شده، نباید بیش از این اجازه داد ظرفیّت های کشور ایران، معطّل عقب ماندگی تهران شود. ۲۰۰ سال زمان کمی نیست!