حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

سانمایین بیر آویش توپراغ اولسام اگر،

بیر قاریش وطنیین توپراغین ساتارام


دئمیرم: آسارام، کسه رم، بیچه رم،

چاپارام، دؤیه رم، سؤکه رم، قاتارام....


اینسانام ایلکده، مسلمم سونراسی

آذرم، طالشم، لزگم، تاتارام


هر سحر گئجه حسرتیله دورموشام

هر گئجه سحر آرزوسویلا یاتارام


آمّا کیمسه ایری باخسا توپراغیما

اؤلدوروب،اؤله رم، کامیما چاتارام


آتیلا گله رم آتیلا آتیلا

مینه رم قیر آتی، قیرارام، آتارام


امید شمس آذر
۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

رستم پسر زال و مادرش رودابه دختر مهراب فرمانروای کابل (عدّه ای از محقّقان معتقدند زال نام دودمانی نام آور بوده و رستم از از آن دودمان برخاسته است) ، به هنگام تولّد چنان درشت بود که درد زادن بر مادر گران آمد و به چاره گری سیمرغ پهلوی رودابه را شکافتند تا زاده شد. به شیر مادر آرام نمی یافت. 10 دایه به شیر دادنش برگزیده شدند. چون از شیر خوردن لب فرو شست و غذا خوردن هم توانست، به اندازۀ 5 تازه جوان خوردنی می خواست. چون بزرگ شد، چنان زورمند شد که اگر پای بر سنگ خاره می فشرد، چون خمیر سوراخ می شد. جامۀ نبردش پوست پلنگی بود که نه به آتش می سوخت و نه در آب تر می شد. زه کمانش از چرم شیر بود و کمانش 60 خم داشت.

در آغاز جوانی پیل سپید سام را که شب هنگام گریخته بود، گرفت و کشت و دژ سپیدکوه را گشود. رهایی و پادشاهی کی قباد و کی کاووس و کی خسرو به همّت و زور و تدبیر او بود. به فرمان سام در جستجوی کی قباد به البرزکوه رفت و پس از گذشتن از 7 خوان، کی کاووس و گیو و گودرز و دیگر پهلوانان را که در بند دیوان گرفتار شده بودند، رها کرد. جنگ با افراسیاب، کشتن اشکبوس پهلوان تورانی، نبرد با اکوان دیو و کشتنش، نجات بیژن از چاه و بند افراسیاب، جنگ با اسفندیار، پیکار با سهراب و... از شاهکارهای پهلوانی های اوست. در میان پهلوانان به گیو بیش از دیگران مهربان بود. دختر خود بانوگشسب را به زنی به او داد و گیو نیز خواهر خود شهربانوارم را به او داد. در زمان رستم، کاموس سردار کوشانی هوس گرفتن هند و سیستان کرد. رستم از تسلّط کوشانیان در درّۀ کابل اندیشناک و به خشم شد و خود که فرمانروای سیستان بود، آنان را از سرزمین خویش دور کرد.

عدّه ای از محقّقان معتقدند این هنرنمایی ها و پهلوانی ها در سالهای نیمۀ قرن 1 میلادی روی داده است. رستم 600 سال از زمان منوچهر تا روزگار بهمن پسر اسفندیار زنده بود. چون روزگارش برگشت، در چاهی که برادر بدسگالش شغاد در راهش کنده و به نیزه و دشنه انباشته بود، درافتاد و سراسر اندامش مجروح شد و از آن زخمها درگذشت؛ ولی پیش از مرگ از درون چاه با تیری برادرش را به درختی که در سر چاه بود دوخت و انتقام گرفت. 

رستم پسر زال پسر سام پسر نریمان پسر گرشاسپ، انسانی بود به کمال فضایل آراسته، دلیر، راستکار، مهربان، مردمگرا، پاک اندیش، عفیف و آزاده و هرگز اندیشۀ بد در دلش نمی گذشت. بزرگترین، نام آورترین و سزاوارترین پهلوانان ایران بود. در برابر حملۀ دشمنان سدّی استوار بود و بر همۀ پادشاهان و سرداران زورمند بیگانه -که اگر نوبتی پیروز می شدند آزادی و آبادی و سربلندی ایران همه بر باد می رفت- چیره گردید. پایگاهش غالباً سیستان بود و جز هنگام ناچاری از آن بیرون نمی شد. وقتی کاووس وی را برای دفع سهراب به دربار خواند، در آغاز بهانه آورد و از سیستان بیرون نرفت. بهانه آوریش بر کاووس گران آمد و پیغامهای ناهموار و پردرد فرستاد؛ امّا به ناچار او را راضی کرد. رستم پس از پیری به سیستان رفت و در آن سرزمین -که پدرانش نیز روزگارانی فرمانروا بودند- آرام گرفت. بعد از انتقال پادشاهی از کی خسرو به خانوادۀ مهراسب، در کارهای کشور و جنگها دخالت نمی کرد و جز همزبانی و همنشینی با بستگان و دوستان، مراد و آرزویی نداشت؛ امّا چندی بعد به اجبار و اکراه تن به مبارزه با اسفندیار رویین تن فرزند گی گشتاسپ داد و بعد از کشتن او -به پیش بینی سیمرغ- خود نیز دیری نپایید.

بلاذری در "وصف البلدان" گفته: «هنگامی که سیستان به تصرّف اعراب درآمد، طویلۀ اسب رستم همچنان برپا بود». داستانهای او از مرزهای سیستان و ایران گذشته و بازتاب هنرنمایی هایش از شرق تا دورترین سرزمینهای چین و مغولستان و از از غرب تا بلغار و از شمال تا روسیه رسیده است و داستان پردازان این کشورها از نظیر کارهای او حکایت ساخته و به پهلوانان افسانه ای خود نسبت داده اند.


امید شمس آذر
۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سیستان جلگه ای است پهناور به وسعت 8117 کیلومتر مربّع و چنان صاف و هموار که بسیار جاها اگر بر زمین آب ببندند، در پهنه ای وسیع و از هر سو بی رنج آبیاری می شود. این سرزمین میان 29 تا 32 درجۀ عرض شمالی و بین 60 تا 64 درجۀ طول شرقی گرینویچ قرار دارد و از شمال و شرق به افغانستان، از جنوب به زاهدان و بلوچستان و از غرب و شمال غرب به کویر لوت و خراسان جنوبی می پیوندد. زابل مرکز سیستان است که در 61 درجه و 29 دقیقه و 15 ثانیۀ طول شرقی و 31 درجه و 1 دقیقه و 35 ثانیۀ عرض جغرافیایی قرار گرفته و حدود 223 هکتار مساحت دارد و در جلگۀ پهناوری که اطرافش تا فاصلۀ زیادی عاری از کوه و عوارض طبیعی است، واقع است.

بیشتر آبادی ها و آبادانی های این سرزمین، به کوشش و پایمردی و نیروی سکه ها/سکا ها پدید آمده است و نام از ایشان یافته؛ چه سیستان در اول سکستان بوده است. پیش از درآمدن سکه ها این سرزمین درنگیان یا زرنگ نام داشت و زرنگ و زریه در زبان اوستایی و دریه در فرس هخامنشی و زریا در پهلوی، همه آن است که امروز دریا می گوییم. سکه ها یا سک ها دسته های بزرگی از نژاد آریا بودند که به گمان گروهی از محقّقان، پس از انقراض دولت هخامنشی و پادشاهی یافتن اشکانیان در حدود سال 128 م به زرنکا آمدند، اندک اندک قوی شدند، تا سند و پنجاب پیش رفتند و بر آن سرزمینها چیره شدند.

سیستان زادگاه کی قباد و کی کاووس و کی خسرو و پادشاهان باستانی و رستم جهان پهلوان است. مردم این سرزمین قهرمان پرور، همیشه بدین قهرمان می بالند و تا 100 سال پیش سوگند راستشان "به جدّم رستم" و "به روان پاک رستم" بوده است؛ و به روایتی اشو زرتشت در این سرزمین به دنیا آمده است. باور سیستانیان این بود که فروهرها گرشاسپ را در سرزمین ایشان نگهبانی می کنند و سوشیانس در زمان موعود از آنجا آشکار می شود.

از آثار باستانی سیستان، شهر سوخته است. تپّه ای به بلندی 20 متر در محدوده ای به وسعت 280 هکتار. این محدوده بی گمان یکی از مهمترین مراکز شهرنشینی آسیا در عصر مفرغ بوده است. ضمن کاوشهای علمی، بنای مستطیل شکلی با اتاقهای 4 گوش، راهروها و پلّکانهایی نمایان شده. این بنای بزرگ به وسعت تقریبی 500 متر مربع است. دیوارهای ضخیمی از خشت به بلندی 3 متر داشته که برخی از آنها با اندود دیوارها برپاست. در انتهای این کاخ باستانی، نشانه هایی که بازگو کنندۀ وقوع آتش سوزی پردامنه و مهیبی است، به جاست. از جملۀ این نشانه ها، تیرهای سوخته و اسکلت انسانی است که دستۀ هاونی در دست راست دارد. چنین می نماید که این بناها متعلّق به 20 سال اول هزارۀ 2 ق.م است. از چیزهایی که ضمن کاوش در تپّّه های شهر سوخته به دست آمده، پیکرۀ مفرغی زنی است که کوزه ای بر سر دارد و متعلّق به نیمۀ دوم هزاره سوم ق.م است. گونه گونۤ ظرفهای سفالین به رنگهای متفاوت که بیشتر نخودی، برخی منقوش و بیشتر بی نقش است، قدمت شهر سوخته را ثابت می کند و از کاوشهای مقدّماتی که در این شهر و پیرامون بمپور و تلّ ابلیس کرمان و بردسیر به عمل آمده، می توان باور داشت که مردمان این سرزمین ها در هزاره های 4، 3 و 2 ق.م تمدنی درخشان و همانند تمدن مردمان هند و بین النّهرین داشته اند. آثار شگفت انگیزی چون نخستین اثر پویانمایی (انمیشن) جهان، خط کش با دقت نیم میلیمتر، چشم مصنوعی و... از جمله نشانه های کشف شدۀ تمدنی در شهر سوخته اند که این کاوش ها هنوز هم ادامه دارد.

در حدود سال 1338 ش از طرف دولت وقت ایران یک هیئت باستان شناس ایتالیایی در کنار رود هیرمند در تپّۀ غلامان به کاوش پرداخت. دهان غلامان تپّه ای مصنوعی میان کوه خواجه، شهر سوخته، قلعه تپه، بی بی دوست و قلعۀ سام است. پس از مدّتی خاکبرداری، آثار ساختمانی عظیم که در روزگاران قدیم پیرامون آن بناهایی مفصل و باشکوه بوده و مجموعاً شهر نسبتاً وسیعی را تشکیل می داده اند، نمایان شد. این بناها از گل خام بوده و آجر و سنگ در آنها به کار نرفته است؛ چون در سیستان سنگ نایاب است و خاک سراسر این سرزمین -که در آن شن و سنگریزه نیست- چون با آب امیخته و گل شود، چسبنده و به مانند آجر سفت می شود. بنای مکشوفه که بر اطراف حیاط مرکزی آن اتاقهای متعدّد ستوندار عظیم بوده، همه از زمان داریوش اول است. ساختمان قدیمی دهان غلامان، مقرّ حاکم آن ناحیه بوده که در زمان پادشاهی هخامنشیان وسعت و آبادانی فراوانی ذداشته است؛ و چون در مرز شرقی و نزدیک سرزمینی بوده که پیوسته بیم تاخت و تاز و هجوم اقوام صحراگرد از آن سو می رفته است، حاکمی لایق و مدبر و منسوب به دودمان پادشاه بر آنجا حکومت می کرده است.


امید شمس آذر
۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

بوی آتیش، بوی دود

بوی چوب سوخته
بوی خاک خیس زده کنار جادّه توی باغ
بوی لجن خشک شده که پهن شده میون راه ،
با اینا تابستونو سر می کنم
با اینا بچّگی مو در می کنم....
 
شادی شنیدن غرّش یک هلی کوپتر
انتظار دیدن دعوا واسه هو کشیدن
بوی ماشین فاضلاب که پیچیده تو کوچه ها ،
با اینا تابستونو سر مس کنم
با اینا بچّگی مو در می کنم....
 
بوی آسفالت، بوی قیر
بوی فوتبال دستی
بوی خوش مغازۀ ساندویچی توی مسیر ،
با اینا تابستونو سر می کنم
با اینا بچّگی مو در می کنم....
 
شوق چسبوندن عکس تو دفتر پرورشی
لذّت تهیّۀ روزنامه های دیواری
بوی چسب آبکی که ریخته روی برگه ها ،
با اینا تابستونو سر می کنم
با اینا بچّگی مو در می کنم....
 
بوی آمپول، بوی قرص
بوی سرما خوردگی
طعم خوب شربت سرفه و مولتی ویتامین
ترس دیدن پریشونی تو چشمای مامان ،
با اینا تابستونو سر می کنم
با اینا بچّگی مو در می کنم
با اینا شادی رو باور می کنم.

امید شمس آذر
۱۶ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

در مورد خاندان حکومتگر شیعه مذهب دیلمیان یا آل بویه سؤالی مطرح می کنند بدین قرار که:

اگر آل بویه شیعه بودند، چرا با وجود تسلّط بر بغداد و قدرت عزل و نصب خلفای عبّاسی، خود خلافت را سرنگون نکردند؟

در پاسخ باید گفت:

  • اوّلاً سنّی نبودند، مسلمان که بودند!
  • ثانیاً مگر قرار است هرکس شیعه باشد، رکن خلافت را سرنگون کند؟
  • ثالثاً آیا می توانستند که این کار را نکردند؟
  • رابعاً اگر هم این کار را می کردند، چه جایگزینی برایش داشتند؟
  • خامساً رکنی را که بیش از 3 قرن محکم شده، چگونه می توان یک شبه سرنگون کرد؟
  • سادساً در صورت سرنگون کردن، با آل زیار چه می کردند؟
  • سابعاً در آن شرایط، سرنگون شدنش اثربخش تر بود یا ضعیف شدن تدریجی اش؟
  • ثامناً آیا جز این، هیچ نقطۀ روشن دیگری در کارنامۀ خود ندارند؟
  • تاسعاً پاسخ دهید اگر مختار شیعه یود، چرا آل زبیر را سرنگون نکرد؟!
  • عاشراً و... .


امید شمس آذر
۱۶ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

پشّه که بند است به یک فوت تو
فیل که بندی توبه یک فوت آن
 
گفت نبی(ص): در نظر صنع حق
هست برابر همه اعضایشان
 
هرچه خدا خلق نموده به فیل
در بدن پشّه بداده همان
 
بلکه دو عضوی هم افزون از او
تا که شود قدرت خالق عیان....
 
فکر نما قدرت حق را سپس
برگو جلّ الخالق ای جوان!
 
خیز و تو هم پیش رو ای "شهسوار"
حمد بکن بر در او هر زمان.

 

امید شمس آذر
۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر


مکسمیلیانوس، تلمیخا، سودینانوس، دیناسیوس، مارتینوس، یوانیس و آنتونیوس چوپان نام هفت نفر اصحاب کهف/یاران غار می باشد که در میان مردم برخی کشورهای منطقه به هفت خفتگان شهرت دارند. سگ آنان نیز کمیتلیو نام دارد. آنان در سال 137 میلادی -مطابق با سال 890 رومی- به غار آنجلس واقع در روستای رقیم رفتند. در سال 157 میلادی همسر مکسمیلیانوس که هلن نام داشت از دنیا رفت. در سال 187 میلادی پسر وی که ارکمیت نام داشت از دنیا رفت. خدمتکار انها گالوس نیز که بیش از صد سال از عمرش می گذشت، به صلیب کشیده شد. اصحاب کهف در سال 437 میلادی پس از 300سال از خواب برخاستند و در همان سال از دنیا رفتند. (مطابق با 133 سال قبلاز ولادت پیامبر اعظم <ص> و 186 سال قبل از هجرت).

با این حساب، 753 قبل از میلاد سال تأسیس امپراطوری روم و 2770 سال قدمت روم (ایتالیا) تاکنون (2017 میلادی) است. چهار پیامبر به نامهای سلام، سلوم، سهولی و الغیا <علیهم السّلام> که مزارشان در قزوین است، همزمان با اصحاب کهف بوده اند. مکان روستای رقیم و غار آنجلس مطابق شواهدی در استان کنونی انطاکیۀ ترکیه است.

 

امید شمس آذر
۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


اسکندر یا سکندر معروف در داستانهای ایرانی، عبارت از "اش کنتار/ارشک بزرگوار" بزرگ اشکانیان بوده است؛ آنکه معروف شده به اسکندر مقدونی، در اصل "آلکساندر/آلکسو آندروس" نام داشته که گاهاً به تخفیف آلکس هم نایده می شود و معنای نامش انساندوست است و نزد ایرانیان به لقب گجستک یعنی ملعون شناخته شده است. وی بت پرستی بود جهانکوب از مردم یونان. حرامزده به دنیا آمد و مادرش اولمپیا به این دلیل طلاق داده شد. آلکساندر پس از فهمیدن آن به مردم گفت: " خدای خدایان به صورت ماری خوش خط و خال به بستر مادرم خزید و با او همآغوش گردید و من فرزند خدای خدایان جهانم ". وی در 20 سالگی به تخت سلطنت نشست و در 32 سالگی مرد.

دختری که او به همسری گرفت، استاتیرا نام دارد و رکسانا/روشنک که در داستانهای ایرانی دختر دارا گفته شده، دختر اوکسیارش -همسر دیگرش- بود.

ارسطو 28 سال پیش از آلکساندر متولّد شد و در 48 سالگی تربیت او (آلکساندر گجستک) را بر عهده گرفت و 1 سال قبل از او درگذشت. وی (ارسطو) آخرین فروغ مشعل علم و حکمت یونان بود. (384 تا 322 قبل از میلاد).

 

امید شمس آذر
۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

حکمای خسروانی یا "خسروانیون" به گفتۀ شیخ اشراق شهاب الدّین یحیی سهروردی عارفانی بودند که حقایق را پس از ادراک از راه کشف و شهود، به زبان راز و در پوشش نور و ظلمت بیان کرده اند. شهاب الدّین سهروردی نامبردار به شیخ اشراق، معرفت یا آگاهی این حکیمان را با عنوان "حکمت اشراق" یا "خمیرۀ خسروانی" و خود آنان را "حکیم متألّه" باز می شناساند. سهروردی اینگونه حکیمان (حکیم متألّه) را در کتاب "المشارع و المکارمات" اینگونه می شناساند: «موقعی می توان او را حکیم متألّه نامید که کالبد برای او در حکم پیراهن باشد؛ هرگاه بخواهد بدر آورد، رها کند و هرگاه بخواهد به تن کند». یعنی آنچه که نزد عرفا به مقام "موت اختیاری" معروف است. به باور شهاب الدّین سهروردی، این تصوّفی که بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی و منصور حلّاج پیام آور آن بودند، میراث کهن یا یادمان کهن حکمای خسروانی بوده است. این خمیرۀ خسروانی به گفتۀ شهاب الدّین سهروردی از راه سه پیشوای یاد شده یعنی بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی و منصور حلّاج به وی منتقل شده است. شهاب الدّین سهروردی، این زنجیره را تا سرچشمه فراکشیده و دو تن از پیروان زرتشت یعنی جاماسب و فرشادشور/فرشوشتر را زیر همین عنوان قرار داده است. با توجّه به اینکه جاماسب و فرشوشتر از نخستین کسانی بودند که به زرتشت گرویده بودند، بازگو نکردن نام زرتشت از سوی سهروردی را می توان به دلیل جوّ حاکم بر اجتماع آن روز دانست و یا اینکه با کشاندن زنجیرۀ خمیرۀ خسروانی به جاماسب و فرشوشتر و رابطۀ آنان با زرتشت، شهاب الدّین سهروردی نیازی به آوردن نام زرتشت به عنوان مظهر و سرچشمه دار حکمت خسروانی نمی دانسته است.

شادروان دکتر عبدالحسین زرّین کوب به درستی با توجّه به پیوندی که سهروردی میان حکمت خسروانی و تصوّف برقرار کرده است، زرتشت را صوفی باستانی ایران شناخته است. اما باید پذیرفت که در میان میراث داران حکمای خسروانی به گفتۀ سهروردی، حافظ نیز باید در جای شایستۀ خود قرار داده شود. با وجودی که این "شیخ" را "خانگاه" و زاویه ای نبوده، باید او را از حکمای خسروانی یا خسروانیون دانست. حافظ نیز عارفی بوده که حقایق را پس از ادراک از راه کشف و شهود، به زبان راز و در پوشش نور و ظلمت بیان کرده است. به راستای اصلی سخن بازگردیم؛ شیخ شهاب الدّین سهروردی به راستی نخستین کس بود که در دوران اسلامی با صراحت و روشنی به سرچشمۀ عرفان ایرانی اشاره می کند. او باز به روشنی از سه تن نام می برد که از راه آن سه پیشوا -یعنی بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی و منصور حلّاج- خمیرۀ خسروانی به وی منتقل شده است؛ امّا اشارۀ روشنی از آن سه تن به سرچشمۀ عرفان ایرانی در دست است و هرگاه شیخ شهاب الدّین اینچنین به روشنی اشاره نمی کرد، رهیابی به سرچشمه شاید مشکل می نمود، گرچه بر روشن بینان آشکار بود.

آنچه که به عنوان حکمت یونانی شناخته می شود نیز در واقع ادامۀ همان حکمت خسروانی ایران باستان بوده است. در منابع تاریخی ایرانی، اشارات بسیاری به ارتباط و ملازمت حکمای یونانی با شهریاران باستانی ایرانی شده است؛ از جمله اینکه: "فیثاغورث و لقمان معاصر کیخسرو بودند و فیثاغورث ملازمت کیخسرو می کرد و موسیقی ایرانی را از موسیقی بابلی در زمان وی استخراج کرد. ذیمقراطیس و بقراط معاصر بهمن بودند و بهمن آنها را معزّز می داشت و کسب علم می کرد. و گفته اند در زمان کیکاووس برتری به خرد و حکمت بوده است و یونانیان نیز داستان کیکاووس را با نام ایکاروس نقل کرده اند. و...". با روشن شدن احوالات سلسلۀ "ماد نخست" که در تاریخ سنّتی ایران برابر با اوایل دورۀ کیانی است، این ارتباطات آشکارتر خواهد شد -ان شاءالله-.


امید شمس آذر
۱۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

امیر مومنان علی علیه السلام می‌فرمایند:

آن که طمع را شعار خود گرداند خود را  ُخرد نمایاند،

 و آن که راز سختى خویش بر هر کس گشود، خویشتن را خوار نمود.

و آن که زبانش را بر خود فرمانروا ساخت، خود را از بها بینداخت.


حضرت سه عنصر مهم برای حفظ شخصیّت انسان را در این سخن حکمت‌آمیز معرفی می‌فرمایند:

۱- طمع نداشتن: طمع باعث تحقیر انسان و در مقابل قناعت باعث تکریم انسان می‌شود.

۲- راز داری: افشای راز خود برای دیگران باعث خوار و ذلیل  شدن انسان می‌شود.

۳- کنترل زبان و بجا سخن گفتن: زیاد حرف زدن معمولا بدون فکر حرف زدن را به دنبال دارد، کسی که بدون دقت و فکر حرف می‌زند بالاخره در جایی سخن نادرست و زشتی از دهانش خارج می‌شود و از بهایش کاسته می‌شود.


(برگرفته از وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۱۴ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

اسمش وضوخانه است

اما برای پسران سیگارخانه است

                    برای دختران آرایش خانه

برای من یکی که آوازخانه است:

                   "شیشۀ پنجره را باران شست...."


امید شمس آذر
۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
این برّه های گرگ فریب....

امید شمس آذر
۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

موشّح مرتّب: بد زمانی است !

 

بیداد زمان کرده مرا غرق هیاهو

یکباره شدم خسته ازاین رنج و تکاپو

 

دوران به سرم آمد و از خویش گذشتم

درخویش فرو رفتم و از یاحق و یاهو

 

زاری به سُها و جُدی افکندم و آنگاه

چون غنچه نهادم سر غم بر سر زانو

 

من چاره چه سازم؟ ز کجا برکنم این درد؟

نه قوت رهم مانده و نه قوّت بازو

 

این دلهره، بی پنجرگی، رنج، فنا، فقر

بر پیکر من پنجه درافکنده ز هر سو


نالیدم از این تنگی و بر سجده نشستم

تا آتشش افزون نشود چرخ دژم خو

 

یا ماندن و بنهفتن و مرگ است نهایت

یا رفتن و بشکافتن و وصلت مینو

 

امّا برسد راستی آن روزکه بینم

تقدیر بهشتی کندم ساکن آن کو

 

سر برکنم و بشکفم و بند بدرّم

بر خویش نهم پای و کنم جلوه چو شب بو

 

تا پیش دهد لطف شما گر قدمی چند

سلطان خراسان، شه دین، ضامن آهو (ع)



 

امید شمس آذر
۱۲ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

ایران امروزی 63 % فلات ایران را شامل است. در زمان داریوش اوّل، ایران به 30 بخش تقسیم شده و هر بخشی را به استانداری سپرده بودند که وی را به فارسی خشثروپان(شهریان) و به یونانی ساتراپ می گفتند. شاهان اشکانی، ایران را به 72 بخش کوچک و بزرگ تقسیم کرده بودند. انوشیروان در آغاز سلطنت، در راستای اصلاحاتی که انجام داد، تقسیمات کشوری را نیز مورد بازبینی قرار داده و ایران را به 4 استان بزرگ تقسیم کرد: 1- استان باختری(شمالی) شامل آذربایجان و ارمنستان، گرجستان، تپورستان 2- خورآسان شامل خراسان، گرگان، بلوچستان، سیستان، خوارزم، بخارا، سند 3- استان جنوبی شامل خوزستان، فارس، کرمان 4- خوربران(محلّ ناپیدا شدن خورشید) شامل بین النّهرین، کردستان، کرمانشاه؛ هر استان چندین شهر و هر شهر چندین شهرک و ده داشت. حاکمان شهر را شهریک و رئیس ده را دهیک می گفتند.

در زمان صفوبان و نادرشاه، ایران 4 والی نشین و 13 بیگلربیگی نشین داشت. فتحعلی شاه، ایران را به 5 ایالت آذربایجان، خراسان، کرمان، فارس، خوزستان و چندین ولایت کوچک و بزرگ تقسیم کرد. ناصرالدّین شاه در اواسط سلطنتش، ایران را به 4 ایالت و 23 ولایت تقسیم کرد؛ ایالات: 1- آذربایجان، 2- خراسان و سیستان، 3- فارس و لارستان، 4- کرمان و بلوچستان. ولایات: 1- گیلان، 2- مازندران، 3- استرآباد، 4- تهران، 5- قزوین، 6- خمسه، 7- همدان، 8- عراق، 9- ولایات ثلاث (ملایر، تویسرکان، نهاوند)، 10- قم، 11- ساوه و زرند، 12- کاشان، 13- گلپایگان، 14- محلّات، 15- خوانسار، 16- اصفهان، 17- بختیاری، 18- یزد، 19- بروجرد، 20- کرمانشاه، 21- لرستان، 22- بنادر خلیج فارس، 23- کویر مرکزی. پس از استقرار مشروطیت و تصویب قانون تشکیل ایالات و ولایات در سال 1325 ق / 1286 ش، ایران به 4 ایالت: آذربایجان، خراسان و سیستان، کرمان و بلوچستان، فارس و بنادر، و 11 ولایت: گیلان، مازندران، استرآباد، کرمانشاه، کردستان، لرستان، زنجان، عراق، اصفهان، همدان، یزد تقسیم شد. قسمتهای کوچکتر از ولایات را هم بلوک می گفتند.

در سال 1316 ش، مجلس تقسیمات جدید کشور را تصویب کرد و دولت اجازه یافت پس از مطالعات لازم، ایران را بر حسب وسعت و اهمّیت، به استان و شهرستان و بخش تقسیم کند؛ ابن کار عملی و ایران به 10 استان 49 شهرستان تقسیم گردید. پس از شهریور 1320 ش، چند بار تغییر یافت و اکنون (1396 ش) ایران 31 استان و 407 شهرستان دارد.


امید شمس آذر
۰۳ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر