تبریک برای پاس دو عید سعید
هم مبعث و هم رسیدن سال جدید
باید همه بر سرعت خود افزاییم
تا بلکه مگر جهش بیابد تولید.
تبریک برای پاس دو عید سعید
هم مبعث و هم رسیدن سال جدید
باید همه بر سرعت خود افزاییم
تا بلکه مگر جهش بیابد تولید.
"نقی زیباترین نام جهان است"
تلاقیّ زمین و آسمان است
علیّ بن جواد و نیز هادی ست
و نام رهبر ما هم همان است.
آیا برای ما اهمّیت اشغال سرزمین مسلمان فلسطین به دست رژیم صهیونیستی، تنها به خاطر این است که مثلاً قدس قبلۀ اوّل مسلمین و محلّ معراج پیامبر(ص) است یا قضیه دارای ابعاد ناموسی و امنیّتی فراتر از اینهاست؟
آیا شهدای مدافع حرم صرفاً به خاطر دفاع از حرم حضرت زینب(س) و دختر نداشتۀ امام حسین(ع) راهی سوریه شدهاند یا در کنار آن امنیّت سوریه برای ما یک مسئلۀ حیاتی است؟
آیا راهپیمایی اربعین حسینی صرفاً یک حرکت مذهبی است یا دارای نتایج و برکات امنیّتی نیز هست؟
آیا... و آیا... و آیا... ؟
دشمنان نظام اسلامی که همگی نیز احمق و کمسواد نیستند، توجیهات دسته اوّلی را نمیپذیرند و توجیهات دیگر نیز به آنها عرضه نمیشود. برای همین به راحتی اقشار و حتّی نخبگان بیطرف ما را -که بالقوّه فرصت هستند- از دست ما گرفته و تبدیل به تهدید مینمایند. به نظر میرسد دیگر وقتش رسیده باشد که با هر گروهی به زبان خودشان حرف بزنیم و از مجرای خودش اقناعش کنیم، وگرنه فرصتها یکی_یکی از دست رفته و خواهند سوخت.
حقیقت روشن خاموش نشده، ولی تا چند وقت به علّت مشغله های کاری نویسنده، دیر به دیر به روز خواهد شد. این نبودن ها را تحمّل بفرمایید آنطور که بودنمان را تحمّل کرده اید!
با سپاس
وقتی خداوند در داستان آدم میفرماید: إنّی جاعلٌ فی الـ"ـأرض" خلیفة،
یعنی قرار بود آدم و همسرش از ابتدا در زمین فرود بیایند
ولی با مقدّمه و تشریفات و سوروسات؛
من و همسرم زندگی را شروع کردیم بی عروسی و خرید و ماه عسل
چون بیشتر از آدم چیزی نیستیم.
***
از کجا میتوانیم مدّعی شویم که
انجام وظایف عرفانی و اخلاقی تداخلی با واجبات فقهی ندارد و فقط شامل مستحبّات میشود؟
از آنجا که تداخلات پیشگفته در خود فقه آمده است.
***
جنگهای صلیبی را از آن رو صلیبی گفتند که
مسیحیانی که به جهاد با کافران مسلمان اعزام میشدند، یک صلیب سرخ بر شانۀ راست خود دوخته بودند.
صلیب سرخ، میفهمی؟! صلیب سرخ.
***
حکم ارتداد در میان شیعیان هم وجود دارد؛ امّا مشکلمان با تکفیریها این است که:
آنان به جای "تبلیغ علیه عقاید"، "معصیت در حیطۀ احکام" را دلیل کفر میدانند.
***
- علم بهتر است یا ثروت؟
: والّا چه عرض کنم؟ دارید میبینید که
مراکز علمی هستهای کشور را نقد تعطیل کردند به هوای وعدۀ نسیۀ بازگشت ثروتهای تحریمشده.
حتماً ارزشش را داشته دیگر!
***
احمدینژاد جرئت نداشت بگوید قیمتها پایین آمده
میگفت: تورّم پایین آمده،
این یکی جرئت آن را هم ندارد و میگوید:
نرخ "رشد" تورّم پایین آمده.
(خدا بعدی را به خیر بگذراند)
***
به نظر میرسه هندیها هم مثل چینیها دوست دارند پرواز کنند، امّا خجالت میکشند.
بابا! خجالت نکشید، ما همهمون خریم. بفرمایید.
***
اگه گفتید آنفلوانزا با چی درمان میشه؟
احسنت! با سرماخوردگی.
***
دانشجو بیدار است
.
.
.
با آدامس اکشن
***
آخه آمریکای جتایتکار!
تو فرق هواپیمای جنگی و مسافربری رو نمیدونستی که هموطنان ما رو بر فراز خلیج فارس هدف موشک قرار دادی؟
این توجیه باورکردنیه شیطان بزرگ؟!
***
از پروژههای ناتمام بچِگیم این بود که
ببینم نور چراغ از پشت هرکدام از انواع شیشههای مات چه شکلی دیده میشود
و در مرحلۀ بعد اگر طرح شیشهها به آن شکل دربیاید، نور چراغ به چه شکلی درمیآید؟
فکر کنم ارزش تمام کردن داشته باشد.
***
خواستم مطلبی در انتقاد از شیوع بیحساب تصاویر و جملات جعلی کوروش و داریوش در فضای مجازی بنویسم،
مجمع تشخیص مصلحت درونم ندا داد:
نباید تهرانیها احساس کنند انقلاب همه چیز را از دستشان گرفته است
هرچند این همه چیز هیچ چیز نباشد.
***
سردار حرم رها ز حرمانی شد
بر سفرۀ سرورش(ع) به مهمانی شد
تا بهتر از این هدایت قُدس کند
آن بالاها رفت و سلیمانی شد.
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، نهایتاً به نظام کاست ساسانی ختم شد. انقلاب مشروطه و عدالتخواهی ملّت ایران، نهایتاً به دیکتاتوری رضاخان پهلوی ختم شد. حماسۀ بصیرت 9 دی 88 هم به دولت بیتدبیری و ناامیدی حسن خان روحانی ختم شده است. راستی کجای کار میلنگد؟ اگر فتنهگران در روز عاشورا کف و سوت نمیزده و پرچم امام حسین(ع) را به آتش نمیکشیدند و حاج سعید حدّادیان آن نوحۀ معروفش را نمیخواند که:
«در روز عزا حرمت ارباب شکستند
علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟
این فتنهگران راه عزادار تو بستند
علمدار کجایی؟ علمدار کجایی؟»،
آیا خلق 9 دی 88 تا سالها بعد از آن به تعویق میافتاد؟ آیا تا احساسات حسینی و عاشورایی وارد میدان نشود، مردم ذرّهای به خود نمیآیند؟ چرا یک نویسندۀ غیرمسلمان (یرواند ابراهیمیان) باید جرئت کند و سخن تاریخی ستّارخان را که گفت: "من میخواهم هفت کشور زیر پرچم ایران باشد..." تحریف کرده و به جای پرچم ایران بگوید پرچم یا ابالفضل؟! سوزاندن پرچم عاشورا گناه است، ولی اعلام برنده شدن در انتخابات پیش از شمارش آراء گناه نیست؟ گناهی که مرتکبش با توجیه هم نتوانست از زیر بارش دربرود و نهایتاً آن را به گردن علی لاریجانی بیچاره انداخت! ملّت ما کی میخواهد چنین چیزهایی را درک کند؟ ادّعایی ندارم؛ ولی بروید نظرسنجی کنید: چند درصد خالقان حماسۀ 9 دی، صرفاً به این خاطر علیه فتنهگران موضعگیری کردند که "به ما چه مربوطه تقلّب شده یا نشده؟ خدا جوابشونو میده. ما قاطی دعواهای سیاسی نمیشیم. ما امنیّت میخوایم، و البتّه روی امام حسین و حضرت ابالفضل هم غیرت داریم". این بصیرت است یا بیبصیرتی؟! آیا مصداق سخنان امام در نوروز 92 برای گزینۀ اصلح ریاستجمهوری که "کسی که امتیازات کنونی را داشته باشد منهای نقاط ضعفی که وجود دارد"، دقیقاً همان کسی بود که نقطهمقابل و 180 درجه عکس رییسجمهور وقت باشد؟! آیا جواب آنکه در انتخابات خبرگان -وقتی انگلیس میگفت به آیتالله مصباح و آیتالله یزدی رأی ندهید- فرمودند "هرچه دشمن میگوید مردم عکس آن عمل کنند"، این بود که مردم دقیقاً عین حرف دشمن و عکس توصیۀ ایشان عمل کرده و به آن دو نفر رأی ندهند؟! تا کی باید ترجیح اصل مشارکت حدّاکثری بر انتخاب اصلح، منجر به انتخاب افسق(!) شود؟ وقت بیداری نرسیده؟ ببینیم و تعریف کنیم بعد از مراسمات بزرگداشت دهمین سال دهۀ بصیرت از 9 دی تا 19 دی (که البتّه به نحو عجیبی مصادف با تولّد روحانی تا درگذشت رفسنجانی هم هست!)، چه نتیجهای برای انتخابات پیش روی مجلس شورای ملّی (نمیدانم، شاید هم اسلامی) رقم میخورد؟ این گوی و این میدان.
پ.ن: چشم دوتاست، بصیرت هم با نگاه تکجانبه حاصل نمیشود. شیعه یک نگاه سرخ دارد با یک نگاه سبز. امّا در حماسۀ بصیرت 88 ، نگاه سبز -به رغم تلاش حضرت امام- بیاثر ماند. برای درک بهتر مطلب، این لینک را مطالعه کنید.
از ابتدا، تو دیده بودی انتها را
پیری که دیده عاشقان مبتلا را
از چشمهایت اشک جاری شد چو دیدی
هم دست دشمن دستهای آشنا را
از دودمان سعد و ذی الجوشن چشیدی
یکبار دیگر زهرهای نینوا را
دف بود و سوت و آتشی سوزان به چادر
ایران من دیدی تو زنده کربلا را
یک روزه انسان میشود حیوان عالم
خواندی حکایتهای مسخ کافکا را؟؟؟
دیدیم در روز عزا شادی کنان را
آنروز رنجاندند روح عاشقان را
با نام آزادی اسارت لایک کردند
بیدار کن یا رب ز رویا غافلان را
یک عده گرگی که خیال گلّه دارند
دوشیدن این گلّه ها در کلّه دارند
حتما شنیده حاصل محصول مارا
چشم طمع برگندم و بر غله دارند
یکبار که قبلاً چشیده طعم حلوا
اینبار عزم سفرههای چله دارند
امّا خیال خام در سر پرورانده
گویی که او تاریخ را هرگز نخوانده
میهن اگر مجنون، ما لیلای اوئیم
موجی خروشان گشته از دریای اوئیم
از خدعههای دشمنان آگاه هستیم
ما با ولایت هر زمان همراه هستیم
طوفان و جنگ هشتساله یاد داری
مردان خوش عهدی سر میعاد داری
آیا نُهِ دی ماه را بر یاد داری؟
مجنونهای عاشق و فرهاد داری
ما با ولایت هر زمان همراه هستیم
ما ملّتی بیدار و آگاه هستیم
حالا که ملّت پای عهد خود نشسته
چون سدّ محکم یکبهیک فتنه شکسته
از اتّفاقات گذشته درس باید
از خدعههای دشمنانت ترس باید
دشمن فقط ذلّت به ما تقدیم کرده
داروی ما را با غذا تحریم کرده
از جان چشیدیم حاصل افکارشان را
دیدیم فرجام بَدِ برجامشان را
الله اکبر میزنم فریاد فریاد
آزاد باش ای یوز من آزاد آزاد!!
با استارت قهقهههای روحانی
فتنۀ 98 کلید خورد:
تردید خواص در حقّانیت مواضع رهبری.
***
اینکه میگن
"برنامۀ امشب سینماهای تهران و شهرستانها"
یعنی سینماها روزها هیچ فیلمی رو اکران نمیکنن؟!
***
آیا ارتباطی بین علیرضا خمسه
با باباپنجعلی احساس میکنید؟
***
انحصار 25 سالۀ امور روسیه در دست پوتین و مدودف
نشان میدهد که:
امکان ادارۀ کشورهای بزرگ به صورت فدراتیو ادّعاست.
***
وقتی داریوش ارجمند میگوید:
"حشمت فردوس هیچ نقطۀ منفی ندارد"
یعنی کاملاً توانسته است در نقش خود فرو برود.
***
اروپاییها باید هنوز در فضای قرون وسطی گیر کرده باشند
که فکر کنند در قرون وسطی همۀ دنیا مثل خودشان بودند.
***
صدا و سیمای خر!
محدودیّت سنّی یک فیلم برای بچّهها
به معنی ضرورت همیشگی آن برای بزرگترها نیست.
***
به یکی هم گفتند:
متن این سیاهمشق رو بخون،
تا پایان عمر دچار لکنت زبان شد!
***
به شخصه هیچ دوست ندارم تا قبل از سقوط خاندان سعود
به استطاعت سفر حج برسم؛
مگر خدا چیز دیگری بخواهد.
***
وضع موجود نتیجۀ این است که مسئولان اجرایی برنامههای درست را غلط اجرا میکنند
یا برنامههای غلط را درست اجرا میکنند؟
جواب هرچه باشد، خسارت دوّمی بیشتر است.
***
با توجّه به اینکه سرزمین هند از دیرباز کشور هزارملّت و هزارآیین بوده است،
هرکدام از حیوانات کتاب "کلیله و دمنه" نماد یک گروه خاص در آن کشور هستند.
***
این هم تصویری از بزرگترین و سمّیترین قارچ دنیا
.
.
.
***
در پاسخ به پستهای اخیر وبلاگ آبگینه
نظام جمهوری اسلامی شاید مقدّس نباشد، امّا بیگمان "مقدّس!" هم نیست. قبلاً عنوان کرده بودم که آن اندازهای که دیار آذربایجان تفکیک دو مفهوم مشروعیّت و مقبولیّت را فهمیده و فیالمثل فرزند خود را در سال 88 رها کرده(!)، جاهای دیگر به مرکزیّت شمال تهران نفهمیده یا نخواستهاند بفهمند. به خاطر همین مقاومت آنان، اکنون دوباره مانند زمان شاه، ارزشهای انقلاب به ضدّارزش و ضدّارزشها به ارزش تبدیل شدهاند؛ و این جابجایی ارزشهاست که داد همۀ دلسوزان ملّت ایران را درآورده است. برای این تفکیک مثالی میزنم: بندهخدایی بعد از نثار بد و بیراههای مربوط و نامربوط به نظام جمهوری اسلامی، میگفت "جمهوری اسلامی نسبت به نظامهای اطراف طلاست، ولی نسبت به آنچه باید باشد زباله است"!! این سخن بدان میماند که بگوییم: هر انسانی نسبت به انسانهای شقیتر از خود اهل سعادت و نسبت به انسانهای سعیدتر از خود اهل شقاوت است. نتیجۀ این نسبیگرایی چه میشود؟ زیر سؤال رفتن عدل خدا و بلکه عقل خدا! یعنی پروردگار متعال -نعوذبالله- بر اساس هوای نفس خود یکی را به بهشت و دیگری را به دوزخ خواهد برد. بلکه قضاوت صحیح این است که بگوییم: وجود هر انسانی از دوگانهای تحت عنوان طبیعت زمینی و فطرت آسمانی تشکیل شده است. اگر نیمۀ پست بر نیمۀ متعالی غلبه کرد، شخص در کل انسان شقاوتمندی است و اگر نیمۀ متعالی بر نیمۀ پست غلبه کرد، در کل انسان سعادتمندی است. در مورد یک نظام هم اوضاع چنین است و چنین تفکیکی همیشه لازم است.
مشروعیّت نظام جمهوری اسلامی بر پایۀ اصل رابطۀ امّت با امامت است که در سه منبع عمدۀ قانون اساسی، وصیّتنامۀ امام راحل و بیانات امام حاضر به تفصیل روشن شده است. مقبولیّت آن بر پایۀ عملکرد مسئولان حوزۀ دیوانسالاری کشور بهخصوص -در شرایط فعلی- در حیطۀ معیشت مردم است که همه اقرار میکنند نامطلوب است. اگر قرار بود عملکرد غلط و شرمآور امثال ا.ج و هر خر عوضی دیگری اصل نظام را زیر سؤال ببرد که مردم از همان زمان ا.ب قافیه را باخته بودند. مردم اصل این نظام را با امام خمینی(ره) شناختهاند و نه با این زبالهها و تقدّس آن از نوع تقدّس اوست. ممکن است در جاهایی هم از سر زبالهدوستی(!) انتخابهای اشتباهی کرده باشند؛ امّا حتّی اگر تمام مسئولین را زباله بدانیم، باز راه انتخاب باز است و نفرین آنها از جمله دعاهایی است که مستجاب نمیشود. علّت آن هم مشخّص است: خدا در این مورد ما را به انتخاب -اصلح هم اگر نشده- خیرالموجودین دعوت کرده است. به عبارت دیگر یعنی همان تفکیک زبالهها! چرا که هیچ دو فرد در جهان وجود کاملاً عین یکدیگر نیستند و باز یکی ولو اندکی از دیگری بهتر خواهد بود. تشخیص آن کمی بصیرت میخواهد. اگر در انتخابات شرکت کرده و گروهی را روی کار آوردهایم که بعدها خود از دستشان ناله و فریاد کنیم، به بیبصیرتی خود خندیدهایم. نفریننامۀ سیف فرغانی مال دورانی بود که مردم در انتخاب حاکمان دخالتی نداشتهاند و مصداقی در این دوران ندارد. اگر شرکت کرده و به گروه مقابل رأی دادهایم، فکر نکنم آنها از اینها بدتر بوده باشند. اگر هم از اساس شرکت نکردهایم، لابد مردم وضع موجود را دوست دارند و بدان راضی هستند. مزاحم آسایششان نشویم.
چندین سال است با وجود اینکه علم اثبات کرده ازدواج فامیلی و به طور خاص پسرعمو با دخترعمو برای فرزند ضرر دارد، عرف ما میگوید: عقد دخترعمو_پسرعمو را تو آسمانها بسته ند! در این راستا در مرثیههایی که زبانحال حضرت صدّیقۀ کبری (س) هستند، امیرالمؤمنین(ع) را پسرعمو (یه ترکی: عمواوغلی) خطاب میکنند که در اصل پسرعموی حضرت رسول(ص) بود و نه حضرت زهرا(س).
چندین سال است غیبت امام عصر(عج) را به مفهوم دیده نشدن و مخفی ماندن ایشان تبلیغ شده است و در این راستا، اسم بازی پنهان میشویم، پیدایمان کن (به ترکی: گیزلن پاچ) را قایم باشک گفتهاند تا کاملاً جا بیندازند که قائم -که شریفترین لقب حضرت و از مفهئم ایستادگی و قیام است- یعنی همان غایب و غایب هم که همان مخفی و پنهان معنی میدهد و نه چیز دیگر.
چندین سال است شعر معروف سعدی را که «بنی آدم اعضای یکدیگرند» و برگرفته از حدیث پیامبر(ص) است، به اسم اصلاح به غلط به صورت "بنی آدم اعضای یک پیکرند" درج میکنند تا قرینهای برای عباراتی چون "ایرانیان اقوام یکدیگرند" باقی نگذاشته و مفهوم اقوام در ایران را که به معنی قوم و خویش است، به مفهوم اروپایی قومیّتها برگردانند.
ترکیه عنوان تاریخی ایلخان را که ترکیب وصفی بوده و به معنی خان مطیع است، ترکیب اضافی معرّفی کرده و در متون علمیاش آن را خان ایل یا رئیس قبیله معرّفی میکند؛ بدون توجّه به این اصل مسلّم که در زبان ترکی ترکیبات اضافی بر خلاف ترکیبات وصفی به صورت جمع سادۀ کلمۀ اوّل با کلمۀ دوّم نبوده و فیالمثل مفهوم رئیس قبیله باید به صورت "ایل خانی" یا "ایلین خانی" یا "ایله خان" گقته شود. نتیجه، شیوع نامهایی چون "ایل آی" که مثلاً به معنی ماه قبیله است و انواع و اقسام اسامی غلط و بیپایه و اساس ترکیهای در کشور ماست.
شاعران آیینی مزار امام حسین(ع) را به مناسبت شکل ششضلعی نامنتظم ضریح -و نه قبر- که به خاطر دفن حضرت علیّاکبر(ع) در آن حاصل شده است، مزار ششگوشه مینامند که مفهوم ششجهت (بالا،پایین، راست، چپ، جلو، عقب) که در اصل برای خانۀ مکعبیشکل کعبه صادق است، از خاطرها زدوده شود.
جملۀ معروف "سکوت علامت رضاست" را به برکت استفادهاش در مجالس خواستگاری سریالهای سیما، چنین تأویل میکنند که اگر کسی در جواب درخواست اجازهای سکوت کرد علامت راضی بودن اوست؛ در حالی که اصل این سخن یعنی اینکه: هرکس در مقابل گناهان و جنایات دیگران سکوت کند، نشانۀ رضایت دادنش به آنها و شریک بودنش در جرم است.
کار را که کرد؟ آن که تمام کرد. آیا در اینجا هم تمام کردن -طبق آنچه تبلیغ میشود- به مفهوم به پایان رساندن در مقابل آغاز کردن است یا صحیح و کامل انجام دادن؟
هنر برتر از گوهر آمد. هنر چیست و گوهر کدام؟ یعنی میخواهد بگوید: نقّاشی و خوشنویسی و شعر و موسیقی و تئاتر برتر از یاقوت و زمرّد و مروارید و الماس و برلیان است؟ خیر! میگوید: فضایل اکتسابی برتر از مفاخر انتسابی است.
یا شما منظور از "نمیدانم" را در حدیث: هرکس از گفتن کلمۀ نمیدانم اجتناب کند، هلاک میشود، چگونه تأویل میکنید؟
نمونهها بسیار است. این موارد و موارد فراوان دیگر، گوشههایی است از تلاش برای دستکاری روی بار معنایی واژهها جهت تغییر فرهنگ عمومی جامعه. پس برای تعمیر فرهنگ، باید واژهها را نیز تعمیر کنیم.
از مرحوم آیت الله صادقی تهرانی نظرات فقهی و کلامی چندی نقل شده که در نوع خود منحصربفردند. نظراتی که از نظر بنده حقیر که متخصّص علوم دینی نیستم، اگرنه قابل قبول، حدّاقل قابل تأمّل اند. این بیشتر به حوزه فقه مربوط می شود؛ امّا در حیطه کلام، نظری دارند که بنده قاطعانه آن را رد می کنم: «اینکه خداوند در قرآن میفرماید "من میخواهم جانشینی در زمین قرار دهم"، منظور جانشین خدا نیست، بلکه جانشین موجودات قبلی است».
و حال نقد و بررسی:
اوّلاً خلیفه و جانشین اگر در معنای حقیقی آن به کار رفته باشد، به معنی کسی است که پس از سلف خود وظایف او را ادامه دهد، نه اینکه صرفاً پس از او آمده باشد. در اینصورت فرقی بین علی(ع) و ابوبکر نیست!
ثانیاً خداوند متعال که در اموری مانند فروفرستادن باران، نزول وحی، عذاب اقوام گناهکار و... که به واسطه کارگزاران آسمانی اش (فرشتگان) انجام گرفته، از ضمیر جمع (ما) استفاده کرده، طبیعی خواهد بود که نوبت را به موجود جدیدی (انسان) بدهد تا وظایفی را بر روی زمین انجام دهد.
ثالثاً با اینکه همه انسانها کامل نیستند و ممکن است به فساد و طغیان آلوده شوند، امّا از آنجا که نخستین انسان پیامبر است و اشرف مخلوقات [ص] از تبار اوست، پیامبران، جانشینان و پیروان آنها -که طبق وعدۀ الهی میراثداران زمین خواهند بود- مخاطب این عنوان خلیفةاللهی اند و نوع انسان به احترام آنها مشمول این خطاب است.
رابعاً و مهمتر از همه، اگر در شکر نعمات خدای متعال در گوشهای برای خود عبادت کنیم و کاری به کار جامعه و سرنوشت اهل زمین نداشته باشیم چه سود و زیانی به حال خدایی خدا خواهد داشت؟ من بنده در پیشگاه خدا بسیار کوچکتر از آن هستم که خدا نخواهد با شفاعت از جهنّم نجاتم داده و به بهشت داخلم کند. وظیفه چیز دیگری است. اگر نوع خود را جانشین خدا بر زمین ندانیم، دیگر چه شریعتی، چه کشکی و چه پشمی؟! تفسیر دیگرگون از عنوان خلیفۀ خدا، منجر به بی مسئولیّتی دینی در برابر اجتماع بشری و منحصر دانستن دین در عبادات فردی می شود؛ چیزی که بسیاری از هواداران مرحوم صادقی تهرانی به دنبال آن هستند!
مظهر روح با صفا ست بسیج
قرّة العین مصطفا(ص) ست بسیج
بندۀ خالص است بر خالق
خلق را یار و رهنما ست بسیج
صاحب قلب پاک و دور از کبر
خاکی و معدن حیا ست بسیج
معنی عشق عبد با معبود
عبد بی چون و بی چرا ست بسیج
جان به ظرف خلوص بنهاده ست
نوری از نسل نینوا ست بسیج
شرب شهد شهادت آرزویش
والۀ وادی ولا ست بسیج...
قلم "شهسوار" معذور است
بیش از این لایق ثنا ست بسیج
مردی از قم (ره) بگفت خوشتر که:
لشکر مخلص خدا ست بسیج.
درست است که مرغ همسایه غاز نیست
ولی غاز همسایه هم مرغ نیست
***
اگر به مشاوره اعتقاد داشتیم
بازار رمّال ها اینقدر داغ نبود
***
وقتی تبریز دوّمین پایتخت دوره قاجار بوده است،
طبیعی است که شهر اوّلین ها باشد.
***
در میان همه موضوعات ارزشی که می تواند در آثار هنری سفارشی مبتلا به شعارزدگی شود
دو موضوع مستثنا هستند:
۱- مادر،
۲- وطن.
***
چرا کسانی که مقام عشق را بالاتر از عقل عنوان می کنند
از اینکه ناقص عقل خطاب شوند آزرده می شوند؟
***
یک سوال بغرنج:
آیا اینترنت هم با بنزین کار می کند؟!
***
اسحاق نیوتون پس از دیدن کارتون "میگ میگ"
از نظرات خود در فیزیک عقب نشینی کرد
و بدینگونه قواعد فیزیک غیر نیوتونی پدید آمد.
***
در شگفت بودم چطور می شود تابستان هوا خنک باشد و پاییز دوباره گرم شود؟
تا اینکه ستایش را دیدم که در سری ۲ پیر بود و در سری ۳ جوان شد؛
آنگاه قلبم آرام گرفت.
***
- من همه نمازهای روزانه مو با یک وضو میخونم.
: احسنت! یعنی از صبح تا غروب وضوتو نگه میداری؟
- نه بابا! دم غروب وضو میگیرم نماز ظهر و عصرو با عجله میخونم، بعد نماز قضای صبحو میخونم، بعد هم که اذان شد نماز مغرب و عشا رو میخونم و خلاص.
: احسنت... احسنت...
***
وقتی با یک خوزستانی روبرو شدم که اسمش احمد بود
دچار یاس فلسفی شدم.
مگه همه خوزستانی ها اسمشون جاسم نیست؟!
***
شهروندان عزیز!
لطفاً به هیچکدام از کاندیداهایی که در حال حاضر مطرحند رای ندهید؛
کسی که تبلیغات انتخاباتی را از هم اکنون شروع کند، تشنه قدرت است نه شیفته خدمت.
***
مشکلات مردم از دو حال خارج نیست:
یا توسّط مسئولان به وجود آمده است که در اینصورت امیدی نیست حلّشان کنند،
یا مال خود مردم است که در اینصورت هم ربطی به مسئولان ندارد.
خلاص!
***
هفتۀ وحدت، ابتکار امام خمینی(ره) برای تبدیل تهدید تفرقۀ امّت اسلامی به فرصت اتّحاد آنان بود: اختلاف شیعه و سنّی بر سر تاریخ ولادت پیامبر گرامی (ص) که به جای عاملی برای تشتّت، تبدیل به عاملی برای وحدت شود و در طول این هفته جشنهای مولودی به یاد پیامبر(ص) که محور وحدت امّت است، برگزار شود؛ امّا به این نکته نیز باید توجّه داشت که آیا بدون شمّ عرفانی و بهرهمندی از اصل "وحدت وجود" -از آن نوعی که شیخ محیالدّین ابن عربی تئوریزه کرده و در اندیشۀ امام راحل به بلوغ میرسد- میتوان مبتکر چنین ایدهای بود؟
بیشک، سیاست حقیقی از منظر اسلام بدون مدد اخلاق و عرفان مجال اعمال نمییابد. در اینجا نیز اگر شخصیّت حضرت رسول(ص) محور اتّحاد امّت اسلامی است، باید اختلاف در تاریخ ولادت او نیز حکمتی از همین سنخ داشته باشد؛ آیا به پیشواز ولادتش برویم یا چند روز بعد از آن را جشن بگیریم؟ جواب یک عارف این است که: هر دو! حال، این جواب از منظر سیاسی نیز در دنیای امروز برکاتی پیدا میکند. چنان که ولادت امام صادق(ع) در زادروز پیامبر(ص) نیز از این منظر دارای حکمتی خاصّ است. ولی پرسشی در اینجا مطرح میشود که به هرحال امام خمینی(ره) از این ابتکار عمل، نیّت عرفانی داشته است یا سیاسی؟ پاسخ مشخّص است: هر دو!
با رسول کردگار ذوالمنن (ص)
گفت اعرابی: بگو پندی به من!
حضرتش فرمود: خشمت را بخور!
مرد هم برگشت با این طرفه در
باخبر شد در غیاب او شبی
در قبیله روی داده مطلبی
از جوانان عدّهای دیوانهوار
غارت آورده به قوم همجوار
آن طرف هم دست یغما آخته
بر سر اموال اینان تاخته
دو قبیله اینک از جا جستهاند
روبروی یکدگر صف بستهاند...
او به عنوان زعیم قوم خویش
رزمجامه برگرفت، افتاد پیش
دید اینجا پند کوتاه رسول(ص)
طرح باید گردد و افتد قبول
با بزرگ آن طرف صحبت نمود
کـ:ـز چنین دعوا و خونریزی چه سود؟
هر خسارت بود، برگویید تا
من ز مال خود کنم آن را ادا!
غیرتش را اینچنین تحریک کرد
رهنمونش سوی کار نیک کرد
او هم از ذعویّشان پوشید چشم
قال پایان یافت و خوابید خشم.
احکام اسلام آسانترین احکام در بین تمام ادیان جهان است و نماز در این میان، سیمای اسلام است. این فریضه -طبق حدیث معراج- در ابتدا قرار بود 50 مرتبه در روز باشد که سپس به 5 مرتبه تقلیل یافت؛ با اینهمه، چرا گاهی برای ما مسلمانان، ادای نمازهای واجب روزانه و به طور خاصّ نماز اوّل وقت سنگین مینماید؟
خداوند در قرآن فرموده: «واستعینوا بالصّبر و الصّلوة و إنّها لکبیرةٌ إلّا علیالخاشعین» (بقره -45). امام علی(ع) در حدیث معرفت در تفسیر این آیۀ شریفه میفرمایند: صبر (منظور روزه) رسول خدا(ص) است و صلاة منم و اینکه خداوند نفرموده "و إنّهما لکبیرة" و فرموده "و إنّها لکبیرة" بدان سبب است که قبول ولایت من سنگین تر از قبول اصل اسلام است. گذشته از معنای باطنی این آیه که ذکر شد، نماز طبق تأیید خود خدا همواره سنگینتر از عبادات دیگری مانند روزه است. علّت آن را نیز باید در کبر و نخوت و عُجب و غرور انسانی جستجو کرد؛ چرا که در ادامۀ آیه، خاشعین (فروتنان و خاکساران) را از آنهایی که اقامۀ نماز برایشان سنگین است، مستثنا کرده است. پس راز آسان شدن ادای این فریضه، همانا خشوع و فروتنی و خاکساری است. در درجۀ اوّل در برابر معبود که وجود و نعمات دیگر را به ما بخشیده، بی آنکه ما تقاضایی از او کرده باشیم، پس شکر این نعمات را هم خود به ما یاد داده و باید به همان گونه ادا کنیم. در درجۀ دوّم در همان راستا، خشوع در مقابل خلائق که به قول محمّدعلی اقبال واحدی، همیشه خود را بدهکار مردم بدانیم و نه مانند محمود اقبالی خود را طلبکار دانسته و بخوانیم: "آهای مردم دنیا گله دارم، من از عالم و آدم گله دارم...! نهایتاً نیز خشوع در مقابل خودمان که به عزّت نفس انجامیده و مانع از آن شود که به هرکاری دست بزنیم.
چه عظیم است کهکشان
که از همۀ نقاطش به همین شکل دیده میشود
***
از تمامی خواهرانی که به احترام ماه محرّم ماتیک مشکی زدند تشکّر میکنیم.
اجرتان با اباعبدالله
***
"از رهنمودهای مقام معظّم رهبری متشکّریم"
ولی کار خودمان را میکنیم
***
"از آیتالله یزدی عذر میخواهم"
یک عذرخواهی هم به آیتالله رئیسی بدهکار هستی
***
تا چه مدّت بعد از اذان، اوّل وقت نماز محسوب میشود؟
به اندازۀ ایراد خطبههای نماز جمعه.
***
"زنان را همین بس بود یک هنر
نشینند و زایند شیران نر"
معلوم میشود که در ایران قدیم انجام عمل زایمان به شکل خوابیده هنری محسوب نمیشده است!
***
از خر شیطون بیا پایین
.
.
.
من میخوام سوار بشم
***
هنگام شروع مذاکرات هستهای یاد این جمله از کارتون "گرداب سکندر" افتادم:
هرچه باداباد، میریم به طرف غرب...
***
توسعه همان روباه مکّاری است که ابتدا به بهانۀ پیشگیری از گواتر نمک مصرفی ما را پر از ید میکند،
سپس میگوید نمک را از سفرههاتان حذف کنید.
***
اگر حکومت عراق برای مختار هدف نبود و وسیلهای بود برای مجازات قاتلین امام حسین(ع)،
آیا قاتلین نمیتوانستند به سرزمینهای دیگری فرار کنند تا از تیررس مختار خارج شوند؟!
***
با اینکه در شرع اسلام محدودیّتی برای تعداد متعه و کنیز معیّن نشده است
امّا با توجّه به لزوم ادای هر چهارماه یکبار حقّ خصوصی زن و دیگر محدودیّتها در این زمینه
در عمل اختیار بیش از 100 زن به طور همزمان ممکن نیست.
البتّه ما به همان یکی قانع هستیم!
***
پرسید: خطّ قرمز تو چیست؟
در جوابش با خودکار قرمز روی کاغذ نقشۀ ایران را کشید و گفت:
این خطّ قرمز من است!!
***
طوفان عظیم نوح(ع) آغاز دورۀ جدید تمدّن بشری بر روی زمین است. زمان رخداد آن مورد اتّفاق عموم ملّتها و امّتها قرار دارد که حدود 3100 پیش از میلاد -با اندکی پس و پیش- گفته شده است؛ امّا در مورد اینکه جهانی بوده یا منحصر به غرب آسیا، در بین صاحبنظران اختلاف است. آیتالله جوادی آملی از جمله عالمان معاصر شیعه است که این اختلاف نظر را به طور جدّی در مباحث تفسیری خود مطرح کرده است.
امّا از نظر حقیر، وقتی خداوند در چند جای قرآن، انسانها را با لفظ "بنیآدم" خطاب کرده و تصریح دارد که علیرغم حضور انسانهایی از نسلهای دیگر در این عالم پیش از خلقت آدم(ع) -که در روایات اسلامی نیز تأکید شده است- نسل کنونی انسانهای زمین (بعد از طوفان نوح) همگی از اولاد آدم هستند، این خود دلیلی بر جهانی بودن طوفان نوح است؛ چه، اگر نسل کنونی همگی از فرزندان آدم(ع) نبودند، خطاب بنیآدم به آنان موضوعیّت نداشت، مگر اینکه این خطاب قرآنی را منحصر و محدود در بخشی از جمعیّت کنونی زمین دانسته و یا به شیوۀ عالمنمایان بیبضاعت آنگاه که در تفسیر صحیح و علمی آیات قرآن درمیمانند، این خطاب را "تمثیلی" بدانیم که البتّه هر دو باطل است. از طرفی نیز، اگر بر حضور نسلهای انسانی پیش از آدم(ع) بر روی زمین تأکید نمیشد، مسئلۀ انقراض آنان در این میان موضوعیّتی نداشت. پس باید به دنبال حادثهای در تاریخ باشیم که نسلهای قبل از آدم(ع) را به نابودی کشانده و آن، جز طوفان نوح چیز دیگری نمیتواند باشد؛ از آنجا که نوح(ع) را "آدم ثانی" گفتهاند و نجاتیافتگان با وی در کشتی، همگی خانوادۀ او یا دیگر پیروانش بودند و گفتهاند که بعد از پایان طوفان، آن عدّه از حدود 80 نفر کشتینشینان که از خانوادۀ نوح نبودند، جدای از آنان در تپّهای ساکن شده و زندگی جدیدی را برای خود شروع کردند که پس از مدّتی همگی دچار طاعون شده و از دنیا رفتند. بدین ترتیب، تمامی نسل کنونی انسانهای زمین نهتنها از تبار آدم، بلکه از تبار نوح نیز هستند. البتّه آن روایتی که میگوید نوح سه فرزند خود -سام و حام و یافث- را به دلیل رفتارهای متفاوتی که از ایشان در حین انکشاف عورت وی در حین خواب روی داده بود، دعا کرد که اولاد حام سیاهپوست باشند و بردگان سامیانِ سفیدپوست و یافثیانِ زردپوست گردند، دورغ محض بوده و به احتمال قریب به یقین از اسرائیلیّات است.
روانشناسی میگفت: "اگه زوجین از اتاق خواب راضی بیرون بیان، از زندگیشون هم راضی خواهند بود". رضایت جنسی عامل خیلی مهمّی در موفّق بودن یک زندگی زناشوییه و بیشتر طلاقها به نوعی با این مسئله مرتبط بوده، ولی آیا اهمّیتش تا حدّیه که کلّ زندگی رو بهش گره بزنیم؟ اوّلش با قاطعیّت میگم: خیر! و حالا توضیحات بعدی...
چند وقتیه رسم شده دخترا و پسرا -که شاید بهتر باشه بگیم مردا و زنهای مجرّد- تو جلسات خواستگاری از همدیگه میپرسن: "[از نظر جنسی] سردمزاج هستی یا گرممزاج؟" که این البتّه ربطی به مزاجهای چهارگانه (دموی، بلغمی، صفراوی، سوداوی) در طبّ سنّتی نداره؛ ولی این قضیه هم مثل خیلی از موارد واردات فرهنگی که صرف "باکلاس" تلقّی شدنش ما رو به تقلید از اونها کشونده، مصداق کلام ناقصیه که ناقصتر هم فهمیده شده. چون چندتا سؤال مهم اینجا پاسخ داده نشده: 1- گرممزاجی و سردمزاجی زوجین تا چه اندازه در تشکیل یک زندگی موفّق براشون اهمّیت داره؟ 2- کفویّت جنسی در این زمینه آیا به معنی برابری زوجین با همدیگه هست یا نه، اونها "مکمّل" همدیگه هستن؟ 3- اصلاً خود این گرمی و سردی چی هست؟! پاسخ سؤال اوّل رو به عهدۀ خوانندگان میذارم تا بعد از مطالعۀ پاسخهای بعدی، خودشون جواب بدن. تنها در این حد عرض میکنم که: علم روانشناسی امروزی که در فرنگ دست و پا درآورده، مثل خیلی از علوم دیگرشون مبنای تکساحتی داره و خبری از سلامت روح -و نه روان- در اون نیست. برای پاسخ دوّم همین اندازه میدونم که در اسلام -برخلاف سوسیالیسم- عدالت مطرحه و نه مساوات؛ کفویّت زوجین در بعضی موارد به معنی عینیّت، بعضی موارد به معنی شباهت، بعضی موارد به معنی اختلاف اندک "و ضروری" و بعضی موارد هم اصلاً به معنی ضدّیت هست. (نمونههاشو خودتون میتونید پیدا کنید). برای پاسخ سوّم یک خاطره مطرح میکنم...
خانمی که روانشناسی هم خونده بود، در خواستگاری البتّه نافرجامی ازم اون سؤالو پرسید، من هم جواب دادم: "نمیدونم! این اندازه میدونم که مقیّد به اصول اخلاقیام و خواستههامو هرطوری شده بروز نمیدم". فرق بین جامعۀ ما با جوامع غربی در اینه که علاوه بر گرمی یا سردی، یه چیزی هم مطرحه به نام تقیّد و خویشتنداری یا آزادی و لاابالیگری؛ همین امر باعث شده که بسیاری از جوانان سربهزیر ما که ممکنه خیلی خیلی هم از نظر نیروی جنسی قوی باشن، خودشونو سرد تصوّر کنن و برعکس، بسیاری که از این نظر ضعیفن، صرفاً به خاطر علاقه به شهوترانیهای بیقیدوبند، خودشونو گرم بدونن. بعد از اینکه ازدواج میکنن، اصل قضیه برای هردو روشن میشه. پس اوّلاً این مورد، چیزی نیست که تا قبل از ازدواج بشه به این راحتی تشخیصش داد، ثانیاً اگه در زمینۀ رفتارهای زناشویی به دو دستور مختصر و مفید اسلام توجّه کنیم، میبینیم که عدم کفویّت جنسی تقریباً هیچ تأثیری در نارضایتی زوجین از زندگی مشترکشون نداره و اون طلاقهای پیشگفته هم در اصل، به خاطر رعایت نکردن این دو دستور کوتاه بوده و نه نابرابریهای آنچنانی. اسلام فرموده:
1- ای زنان! هروقت شوهرتون ازتون تقاضای همآغوشی کرد، تمکین کنید.
2- ای مردان! هروقت خواستید این کارو انجام بدید، مثل پرندهها یهویی نرید سر اصل مطلب! بلکه پیشنوازی و معاشقه رو تا اونجا که میتونید طول بدید.
امیدوارم همگیمون در همۀ مسائل زندگی از جمله قبل از رفتن به آغوش همسر، به آغوش اسلام برگردیم.
زمانی که حضرت امام گفت: " تا ما می گوییم دشمن، یک عدّه برآشفته می شوند که اینها توطئه است، من اینجا عرض می کنم که خود این هم توطئه است"، کمتر کسی از حضرات مذاب در ولایت جرئت کردند این سخن را انعکاس دهند تا مبادا متّهم به کمبود روشنفکری نشوند. این قضیه، چند سال بعد از آن بود که بنده خدایی در وبلاگ uria.blogfa.com به موازات توهّم توطئه، از "توطئه توهّم" صحبت کرده بود. یکی از معلّمان آن بنده خدا که از قربانیان این توطئه توهّم بود، مدام از لزوم تصوّر واهی دشمن بیرونی برای ایجاد وحدت درونی در کشورهای جهان سوّم می گفت و چنان این عبارت جهان سوّم را با اطمینان تکرار می کرد که کسی ضرورتی نمی دید بپرسد: پس جهان دوّم کجاست؟!
اگر دشمن مشترک موجب ایجاد وحدت می شود، پس چرا تاکنون آن میزان وحدتی که برای ملّت ایران لازم است، به طور کامل محقّق نشده است؟ پاسخ این است که: خوشبختانه یا متاسّفانه "امنیّت" داریم و تا دشمنیِ دشمن در قالب اقدامات سخت افزاری مانند جنگ و ترور نمود نیابد، حضور و فعّالیّت او را حساس نمی کنیم. پس راه تحقّق تمام عیار وحدت ملّی چیست؟ تاکید بر شاخصه هایی چون زبان و تاریخ و سنّت و آداب و رسوم و... چه اندازه در این میان تاثیر دارد؟ با اطمینان می گویم: تقریباً هیچ! اینها تقویت کننده هویّت ملّی هستند، ولی همگی شاخصه هایی "فرهنگی" هستند؛ در حالی که برای وحدت باید به دنبال تقویت شاخصه های "اجتماعی" باشیم که ربطی هم به ایران و غیر ایران نداشته و بین همه جوامع مشترک است.
«اگر دانشگاه اصلاح شود مملکت اصلاح میشود»
و اگر علوم انسانی بومیسازی شود دانشگاه اصلاح میشود
***
مادّیت با معنویّت در کنار هم نیستند
معنویّت محیط بر مادّیت است
***
استفاده از تعبیر چشم جهانبین در بارۀ دجّال
در درجۀ نخست نشان میدهد که چشم نماد جهانبینی است
***
استاد شهریار
نمایندۀ شعر ترکزبانان ایران است.
***
المقنّع:
آخرین بازماندۀ جادوگران قدیم و سرسلسلۀ دانشمندان جدید.
***
عکس آنچه را که دربارۀ ناصرالدّینشاه گفتم دربارۀ عثمان میگویم:
خلیفۀ سوّم خوبیهایی داشت، بدیهایی هم داشت،
ولی انقلابیّون مصری که بر سرش ریخته و به قتلش رساند، به خاطر بدیهایش بوده نه خوبیهایش.
پس دربارهاش از تعبیر شهادت نمیتوانیم استفاده کنیم.
***
کشیدن سیگار در مجامع عمومی ناهنجار است،
ولی از آن ناهنجارتر
روشن نگه داشتن سیگار در دست و نکشیدن آن است.
***
به بعضیها هم باید گفت:
سرهنگ! تو رو چه به فرهنگ؟!
***
اگر انسانهای اوّلیه مواردی چون کشف آتش، ابداع کشاورزی و... را از راه تصادف بازشناختهاند،
پس فکر میکنم تجربیّات خود را از طریق اینستاگرام به همنوعان خود در دیگر نقاط دنیا انتقال دادهاند... .
***
عبدالله بن زبیر را نمیدانم
ولی رسول جعفریان را میبینم که بینیاش کج است... .
***
چرا پولهاتونو خرج سفر حجّ و عزاداری محرّم میکنید؟
برید ترکیه و کانادا بگردید، برا سگتون غذا بخرید، دماغتونو ختنه کنید، یه چیزی هم تو اینستا برای فقرا بنویسید... .
***
امام خمینی(ره) چیزی میدانست که گفت:
سربازان من در گهوارهها هستند،
امام خامنهای هم چیزی میداند که میگوید:
نسل بعدی به مراتب از نسل کنونی مؤمنتر، بابصیرتتر و انقلابیتر هستند.
***
«در آستان حسین(ع) آن کسی که سیر کند
یقین که عاقبتش را خدا به خیر کند»
نیاز خلق در این آستان برآورده ست
چه حاجت است که عرضه به نزد غیر کند؟
فقط نه مسجد و هیئت، که حقّ بندگی اش
نگاه لطف به اهل کنشت و دیر کند
شباب جنّت از آن رو بدان مُقام رسد
که طوع سیّدشان شبّر و شُبیر کند
بیا! که هر که در این راه می شود جانباز
فراز جنّت جاوید کار طیر کند
نترس از عاقبتش، چون سر و تن و جان را
در این معامله آن کس که باخت خیر کند.
این یادداشت را از لابهلای فیشهای مرتّبنشدۀ دوران دانشجوییام پیدا کردم که راجع به نتیجۀ انواع ترکیبات با سه عنصر اسلام، ایران و سیاست است. جمعاً به تعداد 23 نتیجه، شامل 3 مورد یکتایی، 12 مورد دوتایی و 8 مورد سهتایی. تنها به نظرم رسید که شاید جالب باشد:
1- اسلام خالی (منهای سیاست) => اسلام سکولار
2- سیاست خالی (منهای دیانت) => دغلبازی
3- ایران خالی (منهای اسلامیّت) => ایران غیراسلامی
***
4- اسلام + سیاست = دولت اسلامی
5- اسلام + دغلبازی = اسلام دولتی
6- اسلام + ایران = ایران اسلامی
7- اسلام + ایران غیراسلامی = اسلام ایرانی
8- اسلام سکولار + سیاست = اسلام سیاسی انحرافی
9- اسلام سکولار + دغلبازی = دولت اسلامی انحرافی
10- اسلام سکولار + ایران = ایران اسلامی انحرافی
11 - اسلام سکولار + ایران غیراسلامی = اسلام انحرافی ایرانی
12- سیاست + ایران = دولت ملّی
13- سیاست + ایران غیراسلامی = دولت ملّی انحرافی
14- دغلبازی + ایران = دولت انحرافی ملّی
15- دغلبازی + ایران غیراسلامی = دولت انحرافی
***
16- اسلام + سیاست + ایران = دولت اسلامی ملّی
17- اسلام + سیاست + ایران غیراسلامی = دولت ملّی اسلامی
18- اسلام + دغلبازی + ایران = دولت اسلامی انحرافی ملّی
19- اسلام + دغلبازی + ایران غیراسلامی = دولت انحرافی ملّی اسلامی
20- اسلام سکولار + سیاست + ایران = دولت انحرافی اسلامی ملّی
21- اسلام سکولار + سیاست + ایران غیراسلامی = ؟
22- اسلام سکولار + دغلبازی + ایران = ؟
23- اسلام سکولار + دغلبازی + ایران غیراسلامی = ؟
علوم انسانی کجاست تا آن را بومی سازی کنیم و از چه نقطه ای باید شروع کرد؟ ابتدا باید به یک پرسش اساسی پاسخ داده شود: آیا اسلامی سازی علوم انسانی با بومی سازی آن یکی است یا دو امر مجزّا از همدیگرند؟ فرهنگ بومی ما بر اساس آموزه های اسلام است که ذائقۀ ایرانی هم در آن در نظر گرفته می شود؛ منتها این اعمال ذائقه نه در لایۀ عقاید و کلام و نه در لایۀ احکام و فقه، بلکه در لایۀ اخلاق و عرفان امکان پذیر است. امری که گاه به سبب در نظر نگرفتن چارچوب های کلامی و فقهی و با تکیه بر تساهل و تسامح مورد تأکید در عرفان اسلامی، منجر به برداشت های اشتباهی چون تکثّرگرایی دینی شده است. پس تکیه بر اعمال ذائقه های ملّی در چارچوب عقاید و احکام دینی امکان پذیر بوده و نه می توان از حدّاقل های تعیین شده در این زمینه فروتر رفته و دچار تفریط شد و نه می توان از حدّاکثر ها فراتر رفته و دچار افراط گردید؛ چنانکه هویّت ملّی نیز که بر پایۀ شاخص های چندی چون زبان، نژاد، تاریخ، فرهنگ و جغرافیا قرار گرفته که جبری و جسمانی اند، در چارچوب هویّت اختیاری و روحانی دینی می تواند عرض اندام کند. پس با این توضیحات، در صورتی که شرایط فوق لحاظ شود، اسلامی سازی و بومی سازی علوم انسانی مترادف یکدیگر هستند.
علوم انسانی علومی هستند که مستقیماً به امر تربیت انسان می پردازند. علوم دیگر نیز همین مسئولیّت را بر عهده دارند، ولی به طور غیرمستقیم. پس اهداف و روش های تربیت انسان، به نوعی همان اهداف و روش های علوم انسانی نیز هستند. بنابراین، اوّلین میدان برای شروع این امر خطیر، میدان پرورش کودکان و نقطۀ آغاز نیز برنامه های درسی دورۀ ابتدایی خواهد بود. برنامه های دورۀ متوسّطه، آموزش های تربیت معلّم و عرصۀ دانجویان و اساتید حوزه، میدان بعدی خواهد بود. فی المثل لازم نیست به اسم انقلاب فرهنگی، اساتید دگراندیش را -که می توان از اطّلاعات خام علمی شان بهره برد- از دانشگاه اخراج کنیم؛ بلکه اگر دانشجویان ما از ابتدای کودکی طوری بار بیایند که بتوانند افکار انحرافی آن اساتید را به چالش بکشند و آنان را در موارد اختلافی به سکوت وادارند، اثرات تربیت غیراسلامی و غیرایرانی (غربزدگی) آنان خنثی خواهد شد.
منظور از اسلامی یا -به تعبیری- بومی چیست؟ وقتی از همایش های بسیار به نتیجۀ خاصّی در این خصوص نمی رسیم، باید به شیوۀ لقمان حکیم از راه سلبی وارد عمل شویم و اسلامی و بومی را عبارت از هر آن چیزی تعریف کنیم که "غیراسلامی" و "غیربومی" نباشد. این، چندان موضوع دشواری نیست که منبع بدون اختلاف آموزه های دینی ما، کتاب آسمانی قرآن مجید است و غیراسلامی قدرمسلّم، عبارت از هر آن آموزه ای است که با قرآن تعارض داشته باشد. لازم نیست برای هر مطلب علمی، آیه ای از قرآن را هم شاهد مثال بیاوریم [که بسیاری جاها اشتباه از آب در می آید]، بلکه کافی است مطالب ضدّ مفاهیم قرآن را از کتاب های درسی بزداییم. آن هم دروس دورۀ ابتدایی که دورۀ پایه ای و تأثیرگذار تربیت انسان است. همین کار را به موازات آن با مطالب ضدّ فرهنگ ملّی خود نیز انجام دهیم. از نظر حقیر، گام اوّل بومی سازی علوم انسانی، این است و در صورت تحقّق آن، برداشتن گام دوّم و گام های بعد از آن میسّر خواهد شد ان شاءالله.
دوست شاعری داشتیم که همیشه اصرار داشت همیشه از مرحوم حسین منزوی با عنوان "خدای غزل معاصر" یاد کند. کاری که مرحوم منزوی در شعر فارسی انجام داد، این بود که: غزل را که که سرآمد قالبهای شعر فارسی است، بعد از آنکه توسّط برخی از سنّتستیزان به کناری نهاده شد و البتّه به دست پایبندان به آن استاد شهریار و سیمین بهبهانی مچنان سیر صعودی خود را پیمود، سر و وضعی جدید داد و توانست -بر خلاف شایعۀ چندینسالهای که در آن روزگار باب بود- اثبات کند که نوگرایی و نوپردازی در سخن لزوماً وابسته به گریز از قالبهای کلاسیک نبوده و میتوان مضامین نو را در همان قالب همیشگی غزل نیز پیاده کرد. چنانکه عکسش نیز صحیح است!
همین کار را مرحوم محمّد نوری در عرصۀ موسیقی ایرانی انجام داد. موسیقی کلاسیک ایرانی -که سنّتی یا اصیل نامیده شدنش هر دو دارای اشکال است- در زمان معاصر توسّط نوگرایان در حال به حاشیه رانده شدن بود و البتّه از آن طرف نیز کسانی مانند استاد شجریان نیز بودند که آن را به اوج رساندند و امروزه نیز امثال سالار عقیلی و علیرضا قربانی هستند که بیهوده میکوشند راهی را که اوج بیشتری در حال حاضر برایش متصوّر نیست، بدون تغییر ادامه دهند. مرحوم نوری در این میان، تعریف جدیدی از موسیقی کلاسیک ایرانی عرضه کرده و زبان موسیقی ایرانی را با تلفیق آن با موسیقی سایر ملل -بیشتر از همه موسیقی فرانسه- جهانی ساخت و سبک جدید و منحصر به فرد خود از موسیقی را ارائه داد که نه به طور کامل ذیل عنوان موسیقی کلاسیک میگنجد و نه زیر عنوان موسیقی پاپ؛ به طوری که در سایتهای مربوط به موسیقی کلاسیک و موسیقی پاپ هر دو، آثار آن مرحوم موجود بوده و هوادران هر دو گونۀ موسیقی، آنها را به راحتی به نفع خود مصادره میکنند!
در عرصۀ نقّاشی هم، باید از نقش ماندگار استاد محمود فرشچیان و آثار او در اثربخشی به تداوم حیات نگارگری ایرانی و همچنین استقلالش از نگارگری شرق آسیا یاد کرد. نگارگری ایرانی به دلیل پیروی از اصولی که اجازۀ ظهور تمامعیار واقعگرایی در سبک تصویرسازیها را به آن نمیدهد (نظیر عدم رعایت اصل پرسپکتیو که به همین خاطر از سوی اروپائیان مینیاتور نامیده شده)، در دورۀ معاصر فاصلۀ زیادی با سبک نقّاشی غالب در جهان یعنی نقّاشی اروپایی یافت. برای غربیان و غربزدگان، درک اصول زیباییشناسی نگارگری ایرانی دشوار بوده و نقائصش زودتر به چشمشان میآمده است. همچنین تفکیک چندانی بین سبک نقّاشی ایرانی با نقّاشیهای چینی و مغولی نمیتوانستند کرد. استاد فرشچیان با تعهّد به همان اصول نگارگری ایرانی، جای خالی واقعگرایی نوع اروپایی را با ظرافت فوقالعاده در پردازش جزئیّات تصویر، بومیسازی عناصر تصویر و استقلال هرچهبیشترش از شرق و غرب، رهاندن موضوع نقّاشی از انحصار قاب در عین پایبندی به چارچوب اصلی آن و موارد بسیاری که توان دیدن و گفتن نتوان، پُر کرده است. بعد از او، عموم هنرمندانی که در عرصۀ نقّاشی کلاسیک ایرانی کار میکنند، خواه_ناخواه به طور کامل یا نصفه_نیمه شاگرد اویند.
هنر ایرانی در این سه زمینۀ اصلی که نام برده شد، مدیون این سه بزرگوار است و میتوان در مقام تمثیل، آنان را به صورت تثلیث خدایان هنر ایران بازشناخت. راهشان مستدام باد.
عقیده ریشه در «ع ق د» دارد یعین چیزی که تعلق به پدیده ای خاص (شیء، انسان، نفس و ...) دارد. بنابراین این آزادی نیست ، تعلق محسوب شده و در حقیقت نوعی اسارت است. یعنی فکر ناشی از این عقیده فکری آزاد و رها نیست (نتیجه فکر و عقل خالص آن سان که متکی به فطرت «الهی» باید باشد، نیست) علاوه بر این آزادی عقیده متضمن کثرتِ فهم ها است و این کثرت فهم ها منافی اصل توحید کلمه است. اصلی که خود، حقیقتاً متضمن رهایی از همه تعلقات دینوی و معنوی (جز خدا، که به دلیل آنکه خود او منشآ همه مظاهر و بواطن دنیوی و معنوی است، رفع تعلق از او، مساوی با نابودی خود انسان است) ، است. بنابراین آزادی عقیده بر خلاف ظاهرش آزادی نیست بلکه اسارتی است در پوشش آزادی.... در واقع آزادی حقیقی در اتصال حقیقی به خدا نهفته است. تا هنگامی که از تعلقات متکثر آزاد نشویم به آن اتصال ناب نائل نخواهیم شد. به عبارت شفاف تر، تا زمانی که اتصال حقیقی به خدا را کسب نکرده ایم، در حقیقت طعم آزادی را نخواهیم چشید چرا که اگر این آزادی برای انسان محقق نشود در واقع معنای واقعی اصل توحید را درک نخواهد کرد.
(برگرفته از وبلاگ اسلام ناب)
اگر آنچه باید باشیم نیستیم
آنچه نیستیم ننماییم
***
مقدّمه تمدّن سازی
فرهنگ سازی است
***
اوستایی بودن نام عموم گیاهان دارویی که اغلب نیز در کوهستانهای شمالغرب متمرکزند، دلیلی است همزمان بر:
۱- پیامبری حضرت زرتشت(ع)
۲- توقیفی بودن علم طب.
***
از نظر روانی عروس زیباست و بلکه مظهر زیبایی است
+
آرایشگاه ها چهره عروس را صرفاً تغییر می دهند
=
افکار عمومی می گویند: وه چقدر زیباش کرده!
***
تابلو زده: " فلان چیز به فروش می رسد
تعداد محدود است".
خب کلک! اگه محدوده، چرا میفروشیش؟!
***
در تکمیل ضرب المثل ترکی "اولنله اولمزلر" :
قوسانلا قوسمازلار.
***
پدرمان گفت: درس بخوان وگرنه کارگر می شوی،
درس خواندیم. کارگر هم نشدیم!
***
تو ای اف ام... تو ای اف ام...
تو رو خدا ببینید جوانهای ما به چی دلخوشن؟!
***
بدون شرح:
دخترم! تو دیگه بزرگ شدی،
وقتشه که سینه بندتو خودت ببندی.
***
فرهنگ غربی چیز چندان خطرناکی نیست
غربزدگی است که خطرناک است.
غرب شرقشناس دارد بدون شرقزده
شرق غربزده دارد بدون غربشناس.
***
چطور علم جدید که منشا مشترک نوع بشر را انکار می کند،
درباره خاستگاه بومیان قارّه آمریکا فرضیه می دهد که احتمالاً از آسیا بدانجا آمده اند؟
آیا از ابتدای خلقت زمین تا زمان کریستف کلمب در قارّه آمریکا میمون وجود نداشت؟
یا لااقل سنجاب؟؟
یا حتّی موش؟؟؟
***
در پایان دهه چهارم انقلاب که دهه پیشرفت و عدالت بود
اقرار کردیم که از نظر علمی پیش رفته ایم ولی از نظر عدالت عقب مانده ایم،
ولی همین پیشرفت علمی هم تک بعدی است و خبری از پیشرفت علوم انسانی نیست.
***
از جمله مواردی که اندیشمندان گوناگون بر سر آن توافق نظر دارند این است توسعه یافتگی امروز جهان غرب، بدون برنامه ریزی شکل گرفته و نتیجه یک حرکت تحولی تاریخی خطی بوده است اما توسعه یافتگی در جوامع جهان سوم و کشورهای غیر توسعه یافته با برنامه ریزی دنبال می شود.
با توجه به نکته فوق این مسئله حائز اهمیت است که اگر که در غرب برنامه ریزی ای نیز بوده است موانع جدی بر سر راه خود نداشته است چرا که چپاول بی حد وحصر دستگاه استعماری غرب (که امروز به سبک مدرن ادامه دارد) نسبت به منابع معدنی و مالی کشور های ضعیف، و ثروتی که از این طریق عاید ممالک غربی شده است امکان توسعه سریعتر را به این دسته از کشورها داده است در حالی که در این میان، این ثروت کشورهای دیگر بوده است که در معرض چپاول قرار گرفته و امروز آن ها را حتی در تامین مواد اولیه اقتصادی خود با چالش جدی مواجه کرده است.
و این همه، در واقع، در بابِ فن شناسی توسعه به سبک غربی، قابل طرح است. سبک توسعه غربی، در قید و بند هیچ تعهد اخلاقی نبوده و اصلاً و اساساً مبتنی بر چپاولگری ملت ها است و با آن شروع شده و نمو یافته است. چپاولگری که ثروت بادآورده و هنگفتی را نصیب غرب نمود و باعث شد تا در مراحل اولیه صنعتی شدن و بروز تعارضات طبقاتی، با اصلاح توزیع مجدد ثروت شکاف ها و تعارضات طبقاتی فروکش کند. هرچند این تعارضات هیچ گاه کاملاً محو نشد اما در هر صورت رفع گردید و از زمان صنعتی شدن کشورهای اروپایی تا کنون تعارض جدی در این زمینه ظهور نیافته است. بی شک اگر منابع مالی ناشی از استعمارگری و چپاولگری غرب نبود، این شکاف ها یا هیچ گاه تعدیل نمی گردد یا دست کم تا عصر حاضر هنوز تعارضات جدی ،خونین و مخل نظام سیاسی را در غرب شاهد بودیم چرا که اصلاح توزیع ثروت در غرب هیچگاه تا این اندازه موفقیت آمیز صورت نمیگرفت.
مسئله دیگر اینکه این چپاول ها هرچند بواسطه دولت ها صورت گرفته اند اگر مغز فنی و ایده ها تکنولوژیک طبقه متوسط شهری نبود به هیچ وجه زمامداران غربی ِ عصر دُوَلِ مطلقه (دوره گذار از فئودالیته به سرمایه داری) امکان چپاول ملت ها را دست کم به آن شکلی که صورت گرفته و همه می دانند، نمیافتند.
فی الجمله، طبقه ای که در توسعه اقتصادی غرب، نقش موتور محرکه را بازی کرد همین طبقه متوسط بود اما در کشورهای ضعیف امروزی بدلیل بروز ناهنجاری های اجتماعی ناشی از اجرای سیاست های اقتصادی غرب و همینطور به دلیل نبود زیرساخت ها و منابع مالی کم و عدم حضور طبقه متوسط واقعی، این پروسه توسعه گرایانه، توسط دولت انجام می شود و این سبک از اجرا و تحقق توسعه، به شدت تحکّمی خواهد بود و قدرت خلاقیت را از جامعه می گیرد. جدا از همه این مسائل، از آنجا که عمدتاً طبقه حاکمه در جهان سوم از وابستگان مالی، فکری یا فرهنگی دستگاه استعماری غرب اند در نهایت این پروسه نیز به چپاول ملت ها به طریقی دیگر می انجامد.
(برگرفته از وبلاگ اسلام ناب)
صوفی نهاد دام و سر حقّه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقّه باز کرد
بازیّ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
چندی است رئیس جمهور پدرسوخته ما که تمام دارایی موجود در جعبه شعبده بازی اش مذاکره با آمریکا بوده و آن را کلید تدبیر و امید (!) می نامیده، به جای اعتراف به شکسته شدن این کلید، مشکلات را کما فی السّابق به گردن دوست خود و دشمن ملّت انداخته و از مخالفت آمریکا با برجام -و نه عهدشکنی او-سخن می گوید تا در شرایطی که حتّی برخی از دولتمردان خودش از این اوضاع خسته شده و کنار کشیده اند ( چون آبروی خود را دوست دارند)، حامیان خود را همچنان با سراب برجام سرگرم کند. این حال و احوال در کل مبارک است و دست رئیس دولت دروغگویان را رو نموده و ملّت را که در سال ۸۴ چشمانش را اندکی در رختخواب باز کرده بود، بیدار کرده و از جا می کند؛ امّا ایشان باید به چند سوال در این خصوص "پاسخ" بدهد:
۱- مگر توافق هسته ای در زمان دولت افسادات هم صورت نگرفته بود؟ تفاوت این توافق با آن چه بود جز حضور آمریکا در آن؛ به این بهانه که اروپائیان به کدخدایی او باور دارند؟ پس ماهیّت برجام مذاکره با آمریکاست و اوست که طرف اصلی ایران در این توافق است و برجامی که از طرف آمریکا نقض شود، از ابتدا وجود خارجی نداشته است که فرجامی هم داشته باشد. صحبت از خروج آمریکا از برجام -مراحم باشد یا مزاحم- بی مورد است. این توپ و تشرهایش هم نه از سر نارضایتی، که از سر اعمال فشار برای گرفتن امتیازات بیشتر است؛ چرا که بد جوری امیدوار شده است!
۲- مگر عهدشکن بودن طرف مقابل قبلاً از سوی امام امّت گوشزد نشده بود؟ این شما بودید که اصرار به مذاکره کردید. پس چطور اکنون از طرف اصلی (آمریکا) به صورت کلیشه ای انتقاد کرده و اروپائیان را هم -که قاعدتاً قرار نیست بدون اجازه او به عهد خود وفا کنند- به خاطر باور به کدخدایی آمریکا (همان چیزی که خودتان هم باور کردید) سرزنش می کنید و مشکلات را می خواهید به گردن آنان بیندازید؟! پس چه توافقی، چه کشکی و چه پشمی؟... .
۳- آمریکا با برجام مخالف است یا با نظام و ملّت ایران؟ آمریکا (به عنوان طرف اصلی) کی به این توافق وارد شد که حالا بخواهد از آن خارج شود؟! برجام از طرف ایران به تدریج در حال لغو شدن است، در حالی که تحریم ها از سوی طرف مقابل همان به تدریج هم در حال لغو شدن نبود. امضای آن چند برگ کاغذ از سوی او نیز صرفاً به خاطر الزام ایران به تعلیق فعّالیت های هسته ای اش بود و بس؛ و این یعنی از اساس هیچ گونه توافق دو جانبه ای در عرصه عمل صورت نگرفته که نقض هم بشود. پس چطور با تکرار عبارت سفسطه ای مخالفت آمریکا با برجام، انقلابیان و دلسوزان داخلی را -ولو رقیبتان باشند- با عنوان کلّی "مخالفان برجام"، با آمریکا و رژیم صهیونیستی در یک ردیف قرار می دهید؟ این گناه، بخشودنی است؟
۴- با این توضیحات، وقتی از اساس توافقی وجود ندارد، آن شوی تبلیغاتی کذایی به خاطر چه بوده است؟ تعلیق فنّاوری ملّی که با خون نخبگان و دانشمندان به دست آمده، کارناوال راه انداختن دارد؟ شمایی که با کاریکاتور و اغراق نمایی، انقلابیان را مسخره می کردید که هنگام وضع تحریم جدید، ابراز شادی می کنند که: "آخ جون! تحریم شدیم"، حالا در مورد آن ابراز شادی های بدون اغراق تان چه پاسخی دارید؟ من نظر شخصی خودم را ابراز می کنم. ان شاءالله که چنین نباشد. اگر با استدلال ردّش کردید، حرفم را پس خواهم گرفت:
همه می دانیم که فنّاوری هسته ای ایران تهدید مستقیمی برای آمریکا نبوده و فی المثل ایران بنا ندارد از پشت اقیانوس ها شهرهای آمریکا را بمباران کند، امّا تهدید غیرمستقیم چرا؟ و آن اینکه با تبدیل شدن ایران به الگوی کشورهای غرب آسیا، دست آمریکا از دامن منطقه کوتاه می شود. سیاستمداران از قدیم بر اساس تجربه گفته اند "یک توافق خوب توافقی است که هر دو طرف از آن ناراضی بیرون بیایند" و برد_برد واقعی هیچ گاه در عالم سیاست معنا ندارد. در این صورت، معنای برد_بردی که اینان (آمریکا و دولت دلبسته اش در داخل ایران) از آن دم می زنند، چیزی نخواهد بود جز توافق بر سر جلوگیری از انقلابی شدن منطقه و ضربه دیدن منافع غرب با القای صلح تاریخی میان دولت استکباری آمریکا با دولت انقلابی ایران. پس آمریکا با خیال راحت به زورگویی های خود در منطقه ادامه دهد و ما هم در داخل با کوروش_داریوش و ساسی مانکن و "بیا بیا قرش بده جنسی(!)" خودمان خوش باشیم که البتّه خود این هم در راستای منافع آمریکاست!!!
***
کوتاه سخن این که به قول سردار سعید قاسمی "روحانی قطعاً جهنّمی است" و من اضافه می کنم: هرکسی که در این سخن شک داشته باشد، شکّ است که خودش هم جهنّمی باشد. تمّت بالشّرّ و الشّقاوه.
همه ائمه ما و همه معصومین و انبیاء به نوعی در مبارزه بوده اند. حتی آن دسته از معصومینی که در برداشتی ظاهری، گمان مبارزه سیاسی و اجتماعی از عمل و سیره آنها نمی شود هم در مبارزه بوده اند. در سیره برخی معصومین که با چشم ظاهری نیز مبارزه دیده می شود، مانند پیامبری چون سلیمان، یوسف، نبی مکرم اسلام و ائمه بزرگواری چون علی بن ابیطالب، حسن بن علی و برادر بزرگوارشان اباعبدالله الحسین... اما آیا تاکنون با خود اندیشه کرده اید که چرا ائمه بزرگواری چون امام سجاد و امام باقر و اماو صادق چون اسلاف بزرگوارشان مورد ستم حکومت وقت بودند تا اینکه سرانجام کار به شهادت آنها کشید؟ امام خمینی ره یک جواب روشن در این باره دارند و آن این است که این برداشت غلط ماست که بر اساس آن می پنداریم ائمه نامبرده مبارزه ای نداشته اند یا اگر داشته اند سیاسی نبوده است. بلکه برعکس به شهادت رساندن آنها توسط ظالمان عصر خود گواه متقنی است بر مبارزه آن هم از جنس سیاسی آن از جانب ائمه فوق الذکر. چرا حکومت ها حاضر می شدند به قیمت زیر سوال رفتن اعتبارشان، بر ائمه ما فشار وارد کنندو نهایتاً ایشان را به شهادت برسانند؟ جواب روشن است: ائمه ما با تمام وجود اهل مبارزه با ظلم بودند چون اسلام زیر بارِ ظلم رفتن را گناهی عظیم می داند واگر تفاوتی در شیوه مبارزه ائمه ما یافت می شود به هماهنگی عمل امامان ما بلکه همه معصومین با مقتضیات عصر ودوره خودشان بر می گردد. از همه این موارد و مسائل، امام خمینی یک نتیجه شفاف و متقن می گیرد و آن اینکه : «کمال دین در مبارزه و جهاد است»
(برگرفته از وبلاگ اسلام ناب)
قرآن کریم بارها بر شاعر نبودن پیامبر(ص) و شعر نبودن خود تأکید کرده است. اگر شعر را در تعریف قدیمی آن، سخنی موزون و مقفّا بدانیم که هماهنگی وزن و تطابق قافیهها و تقارن مصراعها از ویژگیهای اصلی آن است، به راحتی معلوم است که قرآن دیوان شعر نبوده و سورههای آن شعر نیستند؛ امّا آیا با تعریف جدید شعر که موارد پیش گفته در آن ضرورت نداشته و در عوض به موسیقی درونی و پیوند افقی و عمودی و عمقی (به تعبیر بهتر: خطّی و سطحی و حجمی) در آن تأکید بیشتری میورزد و انواعی را نیز که اصطلاحاً "سپید" نامیده میشود در بر میگیرد، آن وقت چه؟ ویژگیهای اخیر همگی در متن قرآن وجود داشته و بلکه در اوج قرار دارند. آیا با تأسّی به قرآن باید شعر سپید را شعر ندانیم و یا اینکه بپذیریم که قرآن -در تعریف جدید- شعر است؟
برای این شبهه چه پاسخی دارید؟
***
با تشکّر از همه دوستانی که لطف کردند و نظرات خود را در این خصوص ارائه فرمودند، بنده هم نظر خودم را عرض میکنم:
در شأن شعر فرمودهاند "أجملها أکذبها" (هرچه دروغتر باشد زیباتر است) و شاعر گفته
در شعر مپیچ و در فن او.................چون اکذب اوست احسن او.
قرآن کریم با اینکه شامل آیات متشابه هم میشود، ولی اوّلا این آیات از سنخ کلّیگویی بوده و سخن مبهم و دوپهلویی را در خود ندارند، ثانیاً آیات دیگری موسوم به محکمات هم هستند که آنها را تکمیل و احتمال اشتباه خوانندگان را برطرف میکنند. استفاده تعمّدی از سخنان نامفهوم و دارای برداشتهای متعدّد، از نظر قرآن مذموم و در عین حال برای شعر -چه از نوع کلاسیک باشد و چه از نوع آزاد- حُسن است. ایهام که عبارت باشد از استفاده از یک لفظ با دو یا چند معنا، سرور آرایههای ادبی معنایی است و در اشعار -فیالمثل- حافظ به حدّ کمال استفاده شده که آن را تا این اندازه دلنشین کرده است. فراتر از آن، صنعت "فرا ایهام"1 است که استفاده از یک معنا با دو مفهوم است. ایهام تناسب به نظر حقیر از ایهام کامل نیز زیباتر بوده و معمولاً با مراعات نظیر همنشین است. در کنار آنها استفاده از ظرفیّت بار معنایی کلمات برای خلق مضامین جدید است؛ مانند آنچه که کاریکلماتور و "کاریجُملاتور"2 را به وجود آورده است. اینگونه میشود که شعر حالت لایهلایه به خود میگیرد. این لایهلایگی به معنی گذشتن از لایههای رویین و پیوستن به لایههای زیرین است؛ امّا در مورد قرآن اگر هم -طبق شبه حدیث معروف- ظاهری و باطنی داشته باشد و باطنش هم باطنی تا هفت یا هفتاد بطن، هیچگاه این لایهها باهم تعارض نداشته و همگی در طول هم خواهند بود و فیالمثل «باطل است آنچه مدّعی (=مولوی) گوید»3 که:
ما ز قرآن مغز را برداشتیم.................پوست را بهر خران بگذاشتیم!!
قرآن نهتنها -به تعبیر مدّعی- پوست خودش، بلکه همان پوست گاوی هم که جلد چرمی نسخه آن را تشکیل دهد، همه برای انسان است و هرکس به خیال خود، به جای افزودن باطن آن به ظاهرش، باطنش را گرفته و ظاهرش را بیندازد، خود خر است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 تعبیر از بنده است و نمونه آن این شعر از حافظ است که:
«قدح به شرط ادب گیر زآنکه ترکیبش.................ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد».
در اینجا آیا واقعاً فقط به رعایت ادب توصیه میکند؟!
2 تعبیر از بنده است و شعرهای اکبر اکسیر نمونه موفّقی برای آن است.
3 سعدی در ردّ یکی از ادّعاهای مولوی، ضمن حکایت 37 از باب دوّم گلستان میفرماید:
«باطل است آنچه مدّعی گوید.................خفته را خفته کی کند بیدار؟»
۱- عید سعید و "وحدت آفرین" غدیر خم بر همه مسلمانان مبارک باد.
۲- اخیراً در فضای غبارآلود رسانه ها، نامه ای منسب به آیت الله صادق آملی لاریجانی رئیس پیشین قوّه قضائیّه و رئیس فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر شد که در اعتراض به دستگیری یکی از مقامات نسبتاً بالای سابق آن قوّه، خطاب به رهبری، تهدید به خروج از کشور و اقامت در نجف اشرف کرده است. این نامه از طرف آقای صادق لاریجانی تکذیب شد، ولی در راستای شایعه مذکور، آیت الله یزدی رئیس اسبق قوّه قضاییّه و مجلس خبرگان و رئیس فعلی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم، اظهارات تندی را علیه آقای لاریجانی ایراد کرده و اندکی بعد از آن گفته است: اگر تکذیب شده است که هیچ! ولی مخاطب این اظهارات تند، نامه ای خطاب به ایشان نوشته که نشان می دهد ظاهراً چنین اظهاراتی به این سادگی قابل هیچ شدن نیست! متن آن اظهارات و آن پاسخ نه در اینجا و اینجا (!) که در اکثر رسانه های مجازی و غیر مجازی قابل رویت است؛ در اینجا فقط به دو نکته در این خصوص بسنده می کنم:
اوّل) آقای یزدی با تز دفاع از عملکرد چندماهه حجّت الاسلام رئیسی، به تحقیر عملکرد ده ساله آقای لاریجانی پرداخته و قوّه قضائیّه را در دوران وی دچار " رکود" توصیف کرده و ایشان نیز در دفاع از عملکرد خود، فقط به ارائه آمارهای کمّی از قبیل افزایش پرونده های خروجی و افزایش جذب قاضی ها بسنده کرده و فی المثل سخنی از میزان رضایت مردم از نحوه کار قضات و پیگیری وعده خود در اعلام اسامی قاضیان متخلّف به میان نیاورده است. گویا در ظرف آن چند روز که از تهدید ایشان گذشت، همه قاضیان متخلّف رویّه خود را اصلاح کردند و همه چیز به خیر و خوشی تمام شد!! فقط من باب نمونه عرض می نمایم که صدور ابلاغیه رسمی دیوان عدالت اداری مبنی بر غیر قانونی بودن اخذ شهریه از دانشجویان روزانه انتقالی - که بنده نیز یکی از قربانیان آن بودم- بیش از پنج سال در زمان فعالیت ایشان به تعویق افتاده بود و در این مورد به شخصه از آقای رئیسی متشکّرم. ان شاءالله که پیگیری محاکمه سران فتنه ۸۸ را هم که به مدّت دو دوره پنج ساله به تعویق افتاده، در دوره ریاست جدید شاهد باشیم.
دوّم) پس در کل، حمایت تمام جانبه ای از اقدامات آقای لاریجانی نمی کنم؛ ولی در یک جای نامه مزبور که ایشان در پاسخِ زیر سوال بردن تحصیلاتش توسّط آقای یزدی، سوال متقابلی را عیناً پرسیده اند، حق را به ایشان می دهم. یادم است حدوداً ده ساله بودم که از تلویزیون به خطبه های نماز جمعه تهران که توسّط آقای یزدی ایراد می شد، گوش می دادم. خطیب جمعه تهران که آن موقع رئیس دستگاه قضا هم بود، هنگام ذکر آیه شریفه "لیسَ للانسانَ اِلّا ما سعی"، عبارت اِلّا ما سعی (=سعا) را اَلا ما سعی (با یای ساکن) تلفّظ کرد، آنهم با چه حالت کوبنده ای!! به مواضع قابل قبول آقای یزدی در فتنه ۸۸ و موارد مشابه کاری ندارم، ولی سواد وی از جایگاه یک روحانی ریش سفید و یک مسئول رده بالا در این حدّ است.
۳- دوستان در مورد داستان آدم(ع) اگر همچنان سوالی داشتید، بفرمایید. به یاری خدا در خدمتم.
نماز اوّل وقت یعنی:
کارهای انسانها را به کار خدا ترجیح ندهیم.
***
جایی که جدال با آدم نادان باعث زشتی چهره می شود
پناه بر خدا از جدال با آدمی که خود را به نادانی زده است
***
چطور بپذیرم انسانها بلکه حیوانات در طول میلیونها سال اطّلاعی از الکتریسیته و نحوه بکارگیری آن نداشتند
تا اینکه آقای ادیسون آن را کشف نمود؟
غرب خیلی گستاخ است!
***
آیا صرف حرف زدن با دختر مردم حقّی را ایجاد می کند
که ازدواج او با دیگری خیانت تلقّی شود؟
***
من اوّلش فکر میکردم فیلمهای کمدی رو میرن داخل کمد بازی میکنن.
خب بچّه بودم دیگه!
***
از راههای افزایش نظرات در وبلاگ یکیشم اینه که
هی در جواب کامنت ها سوال بنویسی.
البتّه بعضی از دوستا هم هستند که خودشون برا خودشون کامنت میذارن!
***
قدیم کارتونها رو از روی کتابهای داستان درست میکردن،
الآن کتاب داستانها رو از روی کارتونها مینویسن.
جالبه
***
سه سوال اساسی در مورد قلقلک شدیداً فکر مرا به خود مشغول کرده است:
۱- چرا آدم وقتی فلقلکش میدهند میخندد، مثلاً چرا گریه نمیکند یا تعجّب نمیکند؟
۲- چرا برخلاف خارش هیچکس از قبل به بغل دستیش نمیگوید "قربون دستت، اینجام قلقلکش گرفته، یه خورده قلقلکش بده" ؟
۳- چرا ترک زبانان وقتی قلقلک میدهند میگویند قیدی قیدی، مثلاً نمیگویند هاپی هاپی ؟!
***
باهوش اگه باهوش شناخته بشه براش دردسره،
باهوش تر ها همیشه سیاستمدار شناخته میشن نه بیشتر
ولی همین هم جای خودش دردسره،
باهوش تر از اونها فقط خوش شانس شناخته میشن.
***
- نمیشد اوّل کار پیدا کنی بعد زن بگیری؟
: قبلاً سه مشکل داشتم -ازدواج، اشتغال، مسکن- گفتم حدّاقل اوّلیشو حل کرده باشم.
***
چطور کسانی که در انتقاد از روحانیون همیشه می گویند: به نماز و زیارت نیست که!،
در تعریف از شاه همیشه به نماز و زیارتش استناد می کنند ؟؟!
***
تعهّد کاری از همانجایی آسیب می بیند که
مرد خانه نمک ریخته شده روی فرش را به جای جارو کردن با دست پخش و پلا کند
یا پوست شکلات را به جای انداختن در سطل آشغال زیر فرش مخفی کند.
در سطح کلان ملّی، وضع اینی می شود که می بینیم.
***
«ما مأمور به انجام وظیفه هستیم، نه رسیدن به نتیجه».
این جملۀ معروف شهید بهشتی(ره) که نیروهای ارزشی را تکلیفمحور معرّفی میکند و نه نتیجهمحور، چند سالی است که مورد سوءبرداشت قرار گرفته و عدّهای از آن، معنای "رفع تکلیف" و "از سر وا کردن" را فهمیدهاند. در حالی که به تصریح حضرت امام(مدّظلّه)، پیگیری نتیجه هم جزئی از تکلیف است و به قول قدما: کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد. (تمام یعنی کامل و بی عیب و نقص در اینجا صفت است برای کردن/انجام دادن). نمونۀ روشنی از تکلیفمحوری به معنای درست کلمه، عملکرد حضرت ابراهیم(ع) در اجرای فرمان الهی برای قربانی کردن فرزند بود. عید قربان، عید وظیفهشناسی و کامل انجام دادن تکلیف است. ابراهیم(ع) تا آنجا در اجرای فرمان خدا پیش رفت که بعد از فراهم کردن تمام مقدّمات، کارد بر گلوی فرزندش گذاشته و چند بار کشید و مطمئنّاً اگر ادامۀ ماجرا به آن صورتی که استحضار دارید، پیش نمیرفت، اسماعیل(ع) را در قربانگاه گذاشته و به شهر برمیگشت تا کارد تیزتری پیدا کند و بیاورد.
وقتی مدیران سطوح پایین ما، در راستای اجرای تکالیف ابلاغشده، به انداختن چند تا عکس دروغین در یک جلسه به اسم اینکه متعلّق به چند جلسۀ مختلف است، بسنده میکنند و حتّی حاضر نیستند چیدمانها را در عکسها تغییر دهند، خیالشان از این بابت راحت است که مدیران سطوح میانی هم هیچگاه در راستای اجرای تکالیف ابلاغشده از جانب مدیران سطوح بالا که عبارت از همان ابلاغ تکالیف به سطوح پایین باشد، زحمت هیچگونه پیگیری و نظارت به خود نخواهند داد؛ چرا که خود نیز در اصل در حال رفع تکلیف و از سر واکردن برای ارائۀ گزارش به مقامات بالاترند!! این سلسلۀ باطل همچنان پابرجا ست، تا زمانی که محوریّت همگی ما بر شناخت تکلیف و انجام کامل آن قرار گیرد و نه ایهدا کردن آن (!). و اصلاً اگر همه با تشخیص خود، وظیفهشان را درست شناخته و درست به آن عمل بکنند، دیگر چه نیازی به ابلاغ؟؟
در کودکی اصلاً بچّه شروشوری نبودم. فقط گاهی از سر کنجکاوی، وسایل برقی خانه را می شکافتم تا ببینم چطور کار می کند. مسئولیّت سرهم بندی شان دیگر با من نبود. اگر پدرم می توانست تعمیرشان می کرد، در غیر اینصورت اهل خانه از خیر آن وسیله می گذشتند! خیلی اوقات بی سروصدا گوشه ای می نشستم و کتاب می خواندم یا برنامه های علمی تلویزیون را تماشا می کردم. بعد به سرم می زد همان آزمایشات را در خانه پیاده کنم و یک بار نزدیک بود خانه را به آتش بکشم. می بینید که چقدر آرام بودم!! حالا خاطره ای از این آرامی های کودکی ام را برایتان نقل می کنم:
مادربزرگ مادرم یا به عبارتی مادر پدربزرگم که ما نتایجش(!) بودیم، زن کهنسالی بود که در حدود ۱۰۰ سالگی به دیار باقی شتافت آرام آرام رهسپار شد. او که در طول سال به نوبت در خانه یکی از فرزندانش مهمان بود، یک بار نوبت پدربزرگ من بود که مدّتی میزبانش باشد. مادربزرگم هم که خود زن مسنّی بود و نیاز به پرستار داشت، مثل عروسهای جوان (البتّه در ازمنه سابق) دورش می چرخید و احتیاجاتش را بر می آورد (صحنه ای بود اصلاً). پدربزرگ دو جعبه نوشابه از آن شیشه ای های سیاه گرفته و در پستوی خانه گذاشته بود تا در این مدّت از مادرش پذیرایی کند. من که بچّه آرامی بودم، یک روز یواشکی در یکی از بطریهای نوشابه را بی اجازه باز کردم و آرام آرام سر کشیدم. لامذهب چه طعمی هم داشت، متفاوت با تمام نوشابه هایی که تا حالا خورده بودم! بعد در راستای محو آثار جرم، تمام نوشابه های جعبه را باز کردم و از هرکدام مقداری داخل آن بطری خالی ریختم تا پر شود. بعد، جای خالی آنها را هم با آب پر کردم و دست آخر طشتک ها را سر جایشان محکم کردم... . ساعتی بعد، مادرشوهر به عروسش گفت: نوشابه می خواهم. عروس رفت و یک بطری برایش آورد؛ ولی او بعد از تناول آن، اعتراض کرد (احتمالاً به کارخانه سازنده) که: نوشابه ها طعم آب می دهند! من هم درونم مضطرب و نگران بود، ولی خونسردی و آرامشم را کاملاً حفظ کرده بودم و در این مورد به کسی چیزی نگفتم؛ چون کلّاً بچّه آرامی بودم.
منبع نور وجود دارد، ولی منبع تاریکی وجود ندارد. دشمنان نور فقط میتوانند با جهد و تقلّای دائمی، دیوانهوار و بیامان جلوی منبع نور را به طور موقّت بپوشانند و در همین راه تمام نیروهایشان به صحنه آمده و به تدریج از نفس میافتند. امّا نور همچنان آرام و باوقار مشغول تابیدن است. «اندکی حق نابودکنندۀ بسیاری باطل است» و اندکی نور برطرف کنندۀ بسیاری تاریکی. پس بگذار اهل باطل در توهّم سیادت بی چون و چرا، توانشان به تحلیل برود تا اهل حق در این مدّت در پس پرده به تقویت خود بپردازند. سرانجام نیز حق تنها یک ضربه وارد میکند و نه بیشتر. چرا که باطل جز دشمن حق چیزی نیست و تاریکی بیشتر از نامی که بر فقدان نور گذاشته شده است؛ امّا حق خود حق است و نور خود نور!
"تحریم شدن من به جرم دفاع از مردم دلاور ایران، برای من بزرگترین افتخار است".
ظر نزن منفعل! کدام دفاع؟ درست است که قرار نبود دعوت ترامپ برای رفتن به کاخ سفید را اجابت کنی و درست است که طرف مقابل هم قطعاً واکنش نشان میداد، ولی چرا واکنش او در این حد نبود که در صفحۀ شخصی تویترش چیز بنویسد؟ حاصل ۶ سال زن شدن برای آمریکاییهای لانگکاک این بود که همچنان بتوانند از همان ابزار همیشگی تحریمها استفاده کنند؟ پس نیازی به فکر کردن ندارد که نرفتن به آن کاخ آرزوها نه علّت تحریم، که بهانۀ آن بوده است. تیم قبلی زبان دیپلماسی بلد نبوده و فقط بیانیّه میخوانده است(!)، قبول، ولی شما در طول این مدّت چه غلطی توانستید بکنید که اکنون دوباره به همان دوران بیانیّه خواندن بازگشتهاید؟؟؟