حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

« علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ »

حقیقت روشن:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«بل یرید الإنسان لیفجر أمامه»
قیامة-5
*
نام احمد(ص) نام جمله انبیاست
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
(مولوی)
....
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که: تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
(فخرالدّین عراقی)
....
"ما ایرانی ها خصلت خوبی که داریم، این است که خیلی می فهمیم؛ امّا متقابلاً خصلت بدی هم که داریم، این است که توجّه نداریم که طرف مقابل هم مثل ما ایرانی ست".
(استاد حشمت الله قنبری)
*
با سلام
حقیقت روشن، دربردارندۀ نظرات و افکار شخصی است که پس از سالها غوطه خوردن در تلاطمات فکری گوناگون، اکنون شمّۀ ناچیزی از حقیقت بیکرانه را بازیافته و آمادۀ قرار دادن آن در اختیار دیگر همنوعان است. مطالب وبلاگ در زمینه های مختلفی سیر می کند و بیشتر بر علوم انسانی متمرکز است. امید که این تلاش ها ابتدا مورد قبول خدا و ولیّ خدا و سپس شما خوانندگان عزیز قرار گیرد و با نظرات ارزشمند خود موجبات دلگرمی و پشتگرمی نگارنده را فراهم آورید.
سپاسگزار: مدیر وبلاگ

( به گروه تلگرامی ما بپیوندید:
https://t.me/joinchat/J8WrUBajp7b4-gjZivoFNA)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۴۷ جهود
آخرین نظرات
نویسندگان

۹۱۹ مطلب توسط «امید شمس آذر» ثبت شده است

مولای متّقیان علی علیه السلام می‌فرمایند:

بدانید که من با دو کس مى ستیزم: آن که چیزى را خواهد که حق آن را ندارد، و آن که حقى را که بر گردن اوست نگزارد.

بندگان خدا! شما را به پرهیزگارى وصیت مى کنم، که پرهیزگارى بهترین چیزى است که بنده خدا دیگرى را وصیت کند که آن را پیشه گیرد، و نزد خدا بهترین کارها آن است که به تقوى پایان پذیرد.

حضرت امیر علیه السلام به شدت و با قاطعیّت دو گروه را دشمن می‌شمارد و با آنها مبارزه می‌کند:

۱- گروهی که همیشه به دنبال چیزی فراتر از حق خود هستند، حاضرند حق عده‌ی زیادی را لگدمال کنند تا خودشان به ثروت و قدرت برسند. افراد سرشناسی مثل طلحه و زبیر از این گروهند.

۲- گروهی که بطور طبیعی یا بواسطه ظلمی که کردند، حقی بر گردنشان است و باید حق را رعایت کنند و مطابق حق رفتار کنند.مثل افرادی که از بیت‌المال دزدی می‌کنند و حق میلیون‌ها نفر را می‌خورند.

شاخصه شناخت حق چیست؟ کیست؟ 

رسول خدا صل الله علیه و آله می‌فرمایند: عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَار. علی با حقّ است و حق با علی. هر کجا علی باشد، حق هم آن جاست. حق به دور علی می‌گردد، نه این که علی به دنبال حق باشد.

 بنابراین شاخصه شناخت حق، خود جناب امیرالمومنین علیه السلام می‌باشند. دلیلش واضح است چون علی علیه السلام بر مبنای قرآن و سنت پیامبر صل الله علیه و آله عمل می‌کند. بعد از ایشان دیگر ائمه علیهم السلام شاخص هستند و در دوران غیبت کبری طبق بیان حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه فقهای مجتهد جامع الشرایط و با تقوا که در رأس آنها ولیّ فقیه زمان هستند، شاخص شناخت حق می‌باشند.


(منبع: وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۹:۲۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
اهل رمان خوانی و داستان نویسی نیستم؛ ولی طرح اوّلیّه چند داستان را به سفارش دوستانی که می خواهند به زور به این وادی بکشانندم، در ذهن داشتم که اینجا به ترتیب الفباییِ نام شخصیّت های اصلی به نمایش می گذارم تا نظرات شما را در موردشان بدانم که کدامیک قابلیّت تبدیل به یک داستان تمام عیار را دارد:
۱ - امیر بالاخره کچل شد، چون همیشه نگران از دست دادن موهایش بود!
۲ - جواد ایّام فرجه را در خوابگاه مانده بود، چون می ترسید پدرش متوجّه شود ابروهایش را برداشته است!
۳ - مادر خالد برای شفای پسرش به زیارت مزار اویس قرنی در یمن رفته بود، چون به زیارت مشهد اعتقادی نداشت!
۴ - رضا دچار افت تحصیلی شد، چون در مدرسه به خاطر ریش مسخره اش می کردند!
۵- سالار از ابتدای ورود به دانشگاه دنبال دوست دختر می گشت، چون نمی خواست پدرش فکر کند عاشق شده و نتوانسته است درس بخواند!
۶ - برادران سکینه او را دیوانه معرّفی می کردند، چون می خواستند در خانه بماند!
۷ - پدر و مادر طاهره نتوانستند او را به مدرسه بفرستند، چون حجاب در مدارس ممنوع بود!
۸ - قاتل خشمگین مرد دستفروش را به قتل رساند، چون با قیافه اش حال نکرده بود!
۹ - مهدی توانست با توکّل به خدا سرطان خود را درمان کند، چون با کسی در این موضوع صحبت نکرده بود!
۱۰ - و... .

امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۷ ، ۲۳:۴۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

دو حدیث یکی از پیامبر اعظم (ص) و یکی امام سجّاد(ع) در حین ورق زدن دو کتاب در دو نمایشگاه به فاصله زمانی اندکی از یکدیگر مشاهده کردم که با خواندن هر دو بغضم گرفت و اگر مکان عمومی نبود، اشکم جاری می شد. نقل به مضمون، حدیث اوّل این بود که:

روزگاری می رسد که مرد (=فرد) مخیّر می شود که بین بی عرضگی و نادرستی، یکی را انتخاب کند. ای مردم! از هم اکنون به شما هشدار می دهم هرکس آن زمان را درک کرد، بااااید بی عرضگی را بر نادرستی ترجیح دهد.

و امّا حدیث دوّم:

مردم آخرالزّمان پنج دسته اند؛ شیرها که سلاطین ستمگرند، گرگها که تاجران متکبّرند، خوکها که منافقین پست اند، روباهها که زنان بی حیایند و گوسفندها که اقلّ قلیلند مومنانی هستند که شیرشان (=علم) را می دوشند، پشمشان (=مال) را می چینند و در آخر خودشان را ذبح می کنند. گوسفند بیچاره در میان اینهمه شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک چه کند؟


امید شمس آذر
۰۸ آذر ۹۷ ، ۱۳:۲۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

اى پروردگار این زمین که آن را آرام جاى آفریدگان کرده‌اى و جاى رفت و آمد خزندگان و چارپایان، ... اگر بر دشمنانمان پیروز کردى، ما را از ستم برکنار کن، و در راه حق راست و استوار، و اگر آنان را بر ما پیروزى دادى، شهادت را روزى ما کن، و از فتنه نگهدارمان...

ای خداوند زمان و زمین ، ما در مقابل دشمنان داخلی و خارجی از دو حال خارج نیستیم: یا پیروز می‌شویم یا شکست می‌خوریم. در هر حال راضی به رضای تو هستیم و هیچ اعتراضی نداریم. خودت صاحب همه‌ چیز ما هستی،  جان و مال و هستی  ما در گرو عنایت توست بنابراین هر چه خواهی کن اما :

۱- اگر ما را پیروز میدان کردی ، پاهای ما را در مسیر حق استوار فرما و دست‌های ما را از ستم کردن کوتاه کن.

۲- اگر دشمن را بر ما پیروز کردی،  بالاترین مقام نزد خودت یعنی شهادت را روزی ما کن. اما اگر زنده نگه‌مان داشتی، ما را از فتنه‌های خانمان سوز حفظ فرما.

خداوندا شهادت آرزوی مولایمان علی علیه السلام  و آرزوی اولیای الهی است، به حق زهرای علی و جگر گوشه‌هایش شهادت در راه خودت را عاقبت امر من گنه‌کار قرار بده.


(منبع: وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۶ آذر ۹۷ ، ۱۹:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

یادش به خیر؛

خودکارمون جوهرش از سرما یخ میبست

میگرفتیمش روی بخاری، قی میکرد!

***

 

واقعاً دستگاه خودپرداز که میگه:

"از اینکه این بانک را برای دریافت خدمات انتخاب کردید متشکّریم"

فکر میکنه که ما یه ساعت تو شهر گشتیم تا اونو پیدا کنیم؟

چقدر خنگه!

***

 

وقتی دست به تمجید یا تقبیح دروغین از کسی بزنیم

پس ادّعای حمایت یا انتقادمان از وی نیز دروغ است

***

 

ندانستن فرجام کار

گاه به شبهۀ پوچ گرایی منجر می شود

***

 

تفاوت نقّاشی اسلامی با اروپایی

تفاوت نقّاشی با عکّاسی است

***

 

با اقدامات افراطی

نمی توان به اهداف اعتدالی دست یافت

***

 

یک توطئه تا زمانی کارگر است که شناخته نشود

همین که شناخته شد، خنثی است

***

 

تجربه نشان داده

کسانی که نظرات شاذّی ارائه می دهند

ولی توان دفاع درست از آن را ندارند،

عمدتاً یا سارقند

یا بلندگوی دیگران.

***

 

من ادّعا ندارم که همه چیز می دانم

شما انتظار دارید که هیچ چیز ندانم.

***

 

اگر فتنۀ سقیفه اتّفاق نمی افتاد

مسلمانان نمی توانستند ولایت باطنی ائمّۀ اطهار (ع) را

در مقابل خلافت ظاهری ایشان درک کنند.

***

 

"رفاقت" یعنی:

داشتن هوای همدیگر به عوان پرداخت حقّ السّکوت به خاطر آتوهایی که در دست هم دارند

ولو با ظاهری صمیمانه،

"دوستی" یعنی:

تنظیم روابط متقابل بر مبنای نمک شناسی و مهرورزی

ولو با ظاهری خشک.

(کدام بهتر است؟)

***

 

قرار نیست تندرو باشیم؛

 

فقط کافیست به اندازه ای که اهل باطل در باطل خود راسخ اند

ما در حقّ خود راسخ باشیم

***

 

 

امید شمس آذر
۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر

عازم گرمابه می شد یک زمان

جعفر صادق (ع) امام شیعیان


گفت حمّامی: مرا رخصت نما

تا قُرُق گردانمش بهر شما


-در حقیقت رسم بود این ماجرا-

گفت: لازم نیست، پرسیدش: چرا؟


گفت: مؤمن از تعلّق ها رهاست

کار او آسانتر از این حرفهاست.



امید شمس آذر
۰۳ آذر ۹۷ ، ۱۸:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

هفتۀ وحدت با ابتکار امام خمینی(ره) و طیّ تبدیل تهدید اختلاف نظر شیعه و سنّی بر سر تاریخ میلاد پیامبر گرامی اسلام (ص) به فرصت اتّحاد اسلامی نامگذاری شد. همه می دانیم که مسلمانان جهان اعمّ از شیعه یا سنّی باید طبق قاعدۀ نفی سبیل، در برابر دشمن مشترک -که از اساس مسلمان نیست تا بخواهد شیعه یا سنّی هم باشد- مسائل مورد اختلاف خود را پنهان کرده و بهانه برای سوءاستفده از آن به دست دشمن ندهند؛ امّا به نظر می رسد دشمن فاز جدیدی از ایجاد تفرقه بین جهان اسلام را شروع کرده و -با حفظ فاز قبلی- اکنون در حال اجرای آن است.

بعد از افول دوران شکوه تمدّن اسلامی و آعاز سلطۀ استعمار بر سرزمین های مسلمانان، امّت اسلام به لحاظ اداری و سیاسی دچار خط کشی و مرزبندی های ساختگی در میان خود گردید. امّتی که قبلاً دارای پول واحد، خط و تقویم واحد، لباس هم شکل، زبان رسمی واحد و حکومت واحد بود، در حال حاضر از این جنبه ها به بیش از 50 تکّه تقسیم شده است. غرب تصوّر می کرد بعد از این مرزبندی های کذایی، اساس مفهوم امّت نیز ذر بین مسلمانان از بین رفته است؛ امّا با مشاهدۀ اعتراضات خودجوش در نواحی مختلف جهان اسلام بعد از حوادثی مانند توهین به پیامبر اسلام (ص) در نشریه های اروپایی، اهانت به مصحف شریف قرآن در آمریکا، نسل کشی مسلمانان در میانمار، حذف قانون سوگند به ختم نبوّت در پاکستان و موارد مشابه، دریافت که مفهوم امّت همچنان در میان مسلمانان برقرار است و محورهایی چون شخصیّت حضرت رسول(ص)، قرآن کریم، حرمین شریفین در مکّه و مدینه و مسجدالأقصی و مسجد صخره در قدس شریف، ساحت مقدّس اهل بیت رسول خدا و صحابۀ برگزیدۀ ایشان (ص) و ... ، عامل برقرای وحدت در میان امّت مسلمانند و برای ملّت های اسلامی به واقع هیچ تفاوتی بین شیعه یا سنّی بودنشان نیست. راهپیمایی اربعین هم که جای خود. از این رو اکنون روی چیز دیگری حساب می کند... .

در حال حاضر به علّت سنگ تمام گذاشتن ملّت ها در نمایش وحدت اسلامی و ادای این تکلیف توسّط آنها، دوران تفرقه اندازی بین شیعه و سنّی به حاشیه رفته و اصلی ترین عامل تفرقۀ جهان اسلام، عدّه ای از دولت های منطقه اند که به جای باور به توان عظیم ملّت های خود، چشم امید و دست نیاز به سوی دولت های غربی گرفته، یا علناً وابستۀ آنان اند و یا به طور مخفیانه دلبسته! چرا دولت ترکیه باید بعد از چندین سال التماس و انجام امور خفّت بار برای جلب اعتماد و اثبات حسن نیّت به اتّحادیّۀ اروپا به منظور پذیرش عضویّت این کشور در آن اتّحادیّه، نهایتاً از آن روی گردانده و اعلام کند که ما منّت اروپا را نمی کشیم؟ چرا رهبر اقلیم کردستان عراق، پس از انجام همه پرسی ناکام و شکست طرح تجزیۀ کردستان، نهایتاً اعلام کند که ما اشتباه کردیم که به آمریکا اعتماد کردیم؟ چرا دولتمردان ایران بعد از چندین سال از مذاکرات طاقت فرسا با طرفهای غربی که نهایتاً به امضای کاغذ سوراخ سوراخی انجامید که خود آن را در آن زمان معجزۀ قرن(!) نامیدند، تازه بیایند و امروز همان حرفهای آن زمان منتقدان کم سواد(!) خود را تکرار کنند؟ چرا دولت عربستان سعودی ............. ؟

ملّت ها انصافاً کار را تمام کرده اند، اکنون نوبت دولت هاست.


امید شمس آذر
۰۲ آذر ۹۷ ، ۱۳:۴۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

... حرمت مسلمان را از دیگر حرمتها برتر نهاده، و حقوق مسلمان را با اخلاص و یگانه پرستى پیوند داده، پس مسلمان کسى است که مسلمان از دست و زبان او آزارى نبیند جز آنکه براى حق بود، و گزند مسلمان روا نیست جز در آنچه واجب شود.

اسلام عزیز حرمت مال و جان و آبروی مسلمان را از همه حرمت‌ها بالاتر می‌داند، حتی از حرمت خانه‌ی خدا ! امام صادق علیه السلام فرمودند:« المؤمنُ اعظمُ حرمه من الکعبه» حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است .  رعایت حقوق مسلمان با اخلاص و توحید در هم تنیده شده است به نحوی که اگر کسی ادعای یگانه‌پرستی و اخلاص می‌کند اما هیچ نگرانی و ترسی از بردن آبروی دیگران ندارد دروغ می‌گوید دروغ ! 

هتک حرمت و گزند مسلمان فقط در صورتی جایز و گاهی واجب است که خطر هتک حرمت احکام اسلام و هتک حرمت دیگر مسلمانان وجود داشته باشد. وقتی مسلمانی علناً شراب‌خواری می‌کند، علناً حیا و عفت خود را پایمال می‌کند و باعث آلوده شدن محیط جامعه اسلامی می‌شود باید با او برخورد کرد البته ابتدا با مهربانی تذکر داده می‌شود و بعد طبق قانون رفتار. 

آبرویش می‌رود ، برود. آیا امنیّت روحی و جانی دیگر مسلمانان حرمت ندارد!؟ وقتی حرمت اسلام و احکام اسلام و حرمت مسلمانان زیادی در معرض خطر است ، واجب است حرمت مسلمان خطاکار شکسته شود. هم شرع می‌گوید و هم عقل.


(منبع: وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۱ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

در گنجینه موسیقی سه فرهنگ همسایه منطقه یعنی ایرانی، آذربایجانی و ارمنی، سه تصنیف با آهنگی مشابه وجود دارند که بین سه فرهنگ مذکور بر سر مالکیّت معنوی آهنگ مشترک اختلاف است؛ به ترتیب: تصنیف "دامن کشان ساقی میخواران" متعلّق به موسیقی سنّتی ایرانی، "ساری گلین" (عروس زرّین) متعلّق به موسیقی آذربایجانی و "ساری گسین" (دختر کوهستان) متعلّق به موسیقی ارمنی. با بررسی بیطرفانه تاریخی می توان اختلاف پیش گفته را برطرف کرد؛ ولی اگر تحقیقات تاریخی بنا به دلایلی به نتیجه قابل قبولی نرسید، از یک روش منطقی دیگر نیز می توان حقیقت را حدس زد.

اینکه نزدیکترین تصنیف به ساقی میخوران در موسیقی ایرانی را به لحاظ دستگاه و نوع آواز آن پیدا کرده و همین کار را مورد ساری گلین آذربایجانی و ساری گسین ارمنی نیز صورت دهیم و سپس به میزان شباهت های هرکدام از جفت نغمه های مورد نظر، ارزیابی کنیم که فاصله آنها در هرکدام از موسیقی های سه گانه مورد بحث چقدر است؟ هر موسیقی که کمترین فاصله دو نغمه متعلّق به آن بود، مالکیّت معنوی مورد اختلاف نیز متعلّق به همان فرهنگ است. از این روش برای هر اختلاف دیگری از این قبیل نیز مانند اختلاف در مورد ملیّت شخصیّت های تاریخی، آداب و رسوم و... می توان استفاده کرد.


امید شمس آذر
۳۰ آبان ۹۷ ، ۱۳:۲۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

حضرت امیر علیه السلام بعد از شکایات مردم از عثمان و اعمال ناپسند او ، خطاب به او هشدار دادند:

خدا را! خدا را! خویشتن را به پاى. به خدا، تو کور نیستى تا بینایت کنند، نادان نیستى تا تو را تعلیم دهند. راهها هویداست، و نشانه هاى دین برپاست.

خیلی از افراد هستند که با اینکه می‌دانند حق با کیست، اما باز هم حق را زیر پا می‌گذارند و به مقتضای هوای نفس خود رفتار می‌کنند. شواهد زیادی در طول تاریخ وجود دارد مثلا جناب طلحه و زبیر مگر کور بودند؟ مگر نادان بودند؟ خیر آنها هر روز رسول الله صل الله و علیه و آله را می‌دیدند و درک می‌کردند، می‌دانستند حق با علی علیه السلام است، فضائل و کرامات امیرالمومنین علیه السلام را با چشم خود دیده بودند. حدیث‌های پیامبر صل الله و علیه و آله درباره جانشینی و خلافت حضرت امیر علیه السلام را با گوش خود شنیده بودند و راه برای آنها کاملا روشن بود. 

اما چرا در مقابل حضرت لشکر کشی کردند!؟ یا مثلا همین جناب عثمان مگر کور و کر بود؟ همه‌ی نشانه‌های دین وجود داشت، همه‌ی احکام اسلام اعم از فردی و اجتماعی و سیاسی  را پیامبر صل الله و علیه و آله  بیان کرده بود. چرا عثمان خلاف سنت پیامبر صل الله و علیه و آله  عمل می‌کرد؟!

جناب طلحه و زبیر در زمان خلافت خلفای سه گانه غرق در امور دنیوی و اشرافی‌گری شدند، باغ روی باغ، کوزه‌های پر از طلا، کاخ‌های رنگارنگ در شهرهای مختلف ، در زمان خلفا پارتی بازی و رانت خواری به اوج خود رسید ، ساده‌زیستی و عمل به سنت رسول الله صل الله و علیه و آله  به فراموشی سپرده شد تا اینکه حضرت علی علیه السلام به خلافت ظاهری رسیدند و دست چپاولگران به بیت المال را قطع کردند. 

امثال طلحه  و زبیر آنچنان غرق در کاخ و طلا بودند که عدالت علوی را درک نمی‌کردند، با اینکه می‌دانستند علی علیه السلام بر حق است اما به خاطر حبّ دنیا و هوای نفس شیطانی ‌خود در مقابل حق ایستادند. پس دانستن به تنهایی کافی نیست باید بصیرت و معرفت باشد تا انگیزه‌ی پیروی از حق ایجاد شود. باید تعلّقات پوچ دنیا را از قلب بیرون کرد ، اگر ذرّه ای محبت دنیا در دل جا خوش کند به همان مقدار محبت خدا رخت بر می‌بندد و عاقبت انسان چه بشود خدا می‌داند! 

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا .


(منبع: وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۵ آبان ۹۷ ، ۱۹:۱۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

وفات شیث(ع) 1042 سال بعد از هبوط آدم بوده. مقبرۀ شیث در موصل می باشد. انوش(ع) یا "ریسان" -که "شیبان" هم نامیده شده- در 150 سالگی شیث ولادت یافت و در 1230 سال بعد از هبوط آدم وفات یافت. نام مادرش -چنانچه قبلاً اشاره گردید- "نُزله(س)" بود که از حوریان بهشتی بود. طهمورث با انوش معاصر بود. عوج بن عناق در زمان قینان(ع) به دنیا آمد. یارد(ع) در 60 سالگی مهلائیل متولّد شد، شوش را ساخت و در آنجا پایتخت داشت. مهلائیل(ع) نیز در بابل پایتخت داشت.

بموجب وندیداد: از ذوب برفهای زمستانی طوفانی حادث شد و یما برای نجات خود و مردمش کشتی بساخت. در منابع دیگر مذهبی ایران قدیم آمده که: شستشوی ایران از اهریمنان بظهور پیوسته است. بنا بر افسانه های هندی: طوفان ساتاپا در هند اتّفاق افتاده و ماهیی که بدست مانو گرفتار آمده، او را پیش از وقوع طوفان از طوفان خبردار ساخته و مانو برای نجات از طوفان کشتی ساخته است. همچنین به روایت یونانیان: دکالیون فرزند پرومته بوسیلۀ پدر خود آگاه شد که کشور تسالیا را طوفان فرا خواهد گرفت؛ از این رو کشتی ساخت و خود را از طوفان نجات داد. پس از نجات، وی سنگها را به همراه زوجه اش پیرا که دختر یکی از خدایان بود، برمیداشتند و از بالای شانه شان پرتاب می کردند و سنگها به مرد و زن تبدیل می شدند. می گویند لفظ پوپولین به معنی مردم به همین مناسبت همریشه با سنگ است.1

جودی، کوهی است در نزدیکی موصل که با کوههای ارمنستان پیوسته است و اکراد در جوار آن زندگی میکنند، و از اینجهت اکراد آنرا بلغت خود "کاردو" یا "جاردو" مینامند؟ و یونانیان آنرا تحریف کرده و "جوردی" نامیده اند و پس از آنکه بلغت عربی وارد شده، معرّب آن "جودی" شده است. کوه جودی دارای دو قلّه است که استخری آنرا "حرث و حویرث" نامیده. ارتفاع قلّۀ اوّل 17260 قدم و ارتفاع قلّۀ دوّم 16270 قدم از سطح دریاست. در تفسیر "المنار" آمده که نسخه های تورات در خصوص قرار گرفتن کشتی نوح(ع) بر کوه "اراراط" اتّفاق ندارند؛ زیرا تورات سریانی و کلدانی تصریح میکنند که کشتی بر کوه "اکراد" قرار گرفت و این قول با قول "پروزس" معاصر اسکندر موافق است. روایات طوفان همگی اشاره دارند که کشتی نوح بر جودی قرار گرفته و این روایات قول "Pruzus" را در خصوص وجود آثار کشتی در قلّۀ کوه جودی تأیید میکند. صاحب قاموس مقدّس نقل میکند که کوه جودی همان کوه اراراط است و این مطلب خطاست؛ زیرا کوه اراراط کوهی است که بنا بقول ارجح اکنون اروپائیان آنرا "أراط" و ترکها آنرا "آکرداغ" و ارامنه آنرا ماسیس [مجوس؟] مینامند و آن کوه در دشت رسّ [=ارس] در شرق ارمنستان واقع است. نام این کوه در آیۀ 44 از سورۀ هود ذکر شده.2 برای اطّلاع بیشتر در این زمینه، می توالنید به مقاله ای از نگارنده تحت عنوان «بحثی در نام آرارات» رجوع کنید. دکتر محمّد خزائلی نیز در مورد مکان کوه مورد بحث آورده است: 1- کوه جودی بنا به قول اصفهانی در عربستان و یکی از دو کوهی است که در قلمرو قبیلۀ طی واقعست. 2- سلسلۀ "کاردین" در شمال شرقی جزیرۀ ابن عمر [بین النّهرین شمالی] در مشرق دجله نزدیک به موصل است. به کردی کارد، به یونانی جوردی و به عربی جودی. در ترجمۀ کلدانی و سریانی تورات کاردین. 3- نویسندۀ قاموس کتاب مقدّس، معنای اوّلیۀ آرارات را ملعون ضبط کرده و گفته است: بنا بر روایات، کشتی نوح بر فراز این کوه به خاک نشست و آنرا عربها جودی مینامند و ایرانیان "کوه نوح" و ترکان آن را "کرداغ" به معنی کوه سراشیب می خوانند و در نزدیکی ارس واقع است.3


____________________________________________________________

1. محمّد خزائلی، اعلام قرآن، تهران: امیرکبیر، 1367

2. صدرالدّین بلاغی، قصص قرآن، چاپ بیستم 1385 ، تهران: امیرکبیر، ص 348

3. خزائلی: همان




امید شمس آذر
۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۱:۵۹ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

بر شما باد به کتاب خدا که ریسمان استوار است، و نور آشکار است، و درمانى است سود دهنده، و تشنگى را فرو نشاننده. ... کهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنیدن بسیار. راست گفت آن که سخن گفت از روى قرآن، و آن که بدان رفتار کرد پیش افتاد  از دیگران .

شاید بسیاری از شما تجربه کرده باشید، گاهی از جهت روحی خسته و درمانده ، غمی به دل ، نگران حال و آینده ، دلتان شور می‌زند. دنبال یک مرهم نورانی برای دلتان هستید، نگاهتان به کتاب خدا می‌افتد، بازش می‌کنید و چند آیه‌ای تلاوت می‌کنید، انگار ریسمانی زرباف را چنگ زده و از قعر چاه بیرون آمده‌اید. شاید معانی جملات نورانی را نفهمیده باشید اما کلمات نورانی قرآن خاصیَت درمانگری خود را داشته و بار سنگینی از روی دل شما برداشته است.

حضرت امیر علیه السلام تأکید می‌فرمایند که قرآن را تلاوت کنید، ریسمانی محکم و نورانی است برای بیرون آوردن شما از ظلمات اوهام دنیا ، درمان دردهاست ، همچون آبی گوارا و زنده کننده قلوب چرک‌مرده را حیاتی دوباره می‌بخشد.  با گذشت زمان و با خواندن و شنیدن تکراری کهنه نمی‌گردد، شاید تجربه کرده باشید هر بار که آیاتی تکراری را می‌خوانید انگار مطلب جدیدی دست شما را گرفته است.

 نکته:  به مرور زمان و با افزایش تجربه و چشیدن زهر دنیا، شناخت و بصیرت انسان افزایش پیدا می‌کند و فهم او از تلاوت آیات قرآن دقیق‌تر و بی‌آلایش تر می‌شود.

نکته‌ نهایی در کلام حضرت:

اگر می‌خواهید از دیگران سبقت بگیرید چه در امور دنیا و چه در امور آخرت، بهترین راه رجوع به قرآن و عمل به آن است. بدیهی است برای فهم قرآن باید به مفسرین حقیقی آن یعنی چهارده معصوم علیهم السلام رجوع کرد و برای فهم دقیق روایات امامان معصوم علیهم السلام هم باید به متخصص و کارشناس آن یعنی مراجع و مجتهدین بصیر و باتقوا مراجعه کرد.


(منبع: وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۹:۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

کمترین حدّ خودشناسی این است که

بتوانی خود را به دیگران بشناسانی

***

 

باران چیزی نیست جز:

توزیع عادلانۀ آب دریا بین خشکی های مستعد.

***

 

بهار آمده

آنهم چه بهاری؟ سبز سبز!

***

 

ایران و عراق

دو کشور دوست، همسایه و حتّی برادر نیستند؛

یک جان هستند در دو بدن.

***

 

نوزاد زرّافه موقع به دنیا آمدن

از ارتفاع دو و نیم متری به زمین می افتد...

پس بگو چرا زرّافه ها تا آخر عمر لال می مانند!

***

 

- پدرتو دوست داری؟

: آره، ولی نمیدونم چرا دگمۀ آستینش تنگه؟ نمیتونه بالا بزندش!

***

 

دیدین این آدمایی که شبا خورخور میکنن

خورخورشون به کنار، فیلمشون رو هم بگیری نشونشون بدی گردن نمیگیرن.

اینقدر حرصم میگیره...

نمونه ش خود من!!

***

 

از دیگاه بعضی ها:

آقا! چه فارس و چه ترک و چه کرد و لر و عرب و بلوچ و ترکمن و...؟

همه مون ایرانی هستیم، آریایی هستیم، پارسی هستیم، فارس هستیم، ... !!

***

 

میدونید تیله رو چجوری تهیّه میکنن؟

تا یه ماه به گوسفندا خرده شیشه میدن بخورن

بعد ازشون تیله به دست میارن... (!)

قبول نداری؟ پس چی؟ اگه بلدی خودت بگو خب!

***

 

اونا غلط کردن چند ماه پیش راجع به 13 آبان یه چیزی گفتن

اینا چرا هی تکرارش کردن؟؟!

***

 

برای دو نفر که بر سر "رسیدن به قدرت" باهم دعوا می کنند

همین اشتراک جهت متّحد شدنشان کافی است.

***

 

محلّ آرمان در مغز و قلب ماست،

محلّ منافع ملّی کجاست؟؟

***

 

 

امید شمس آذر
۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۴:۳۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

حضرت امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند:

... ایمان را بر کرده هاى نیک دلیل توان ساخت، و از کردار نیک ایمان را توان شناخت. به ایمان علم آبادان است، و  آدمى  به علم از مرگ ترسان است. با مرگ دنیا پایان یابد، و با دنیا آخرت درست شود...

نکته های مهم این بخش از کلام نورانی حضرت:

۱- دلیل اعمال نیک ، ایمان و باور قلبی است ، به عبارت دیگر وقتی می‌خواهید ببینید کسی ایمان واقعی دارد باید به رفتار او نگاه کنید.

۲- کسی که ایمان دارد ، علمش آبادکننده و نافع خواهد بود.

۳- انسانی که علم نافع دارد به فکر مرگ است و از مردن بدون توشه راه می‌ترسد.

۴-  از یک طرف بدانید که این دنیا و این فرصت انجام اعمال نیک با مرگ پایان می‌پذیرد، و از طرف دیگر باز بدانید که آخرت ما فقط با زندگی و بندگی در دنیا ساخته می‌شود. پس برای آماده کردن توشه آخرت تنها راه موجود، همین دنیای پست و فانی است که اگر در آن بندگی کنی دیگر پست نیست بلکه بسیار شریف است و تو را به عرش الهی می‌رساند.

(منبع: وبلاگ گوهرنویس)
امید شمس آذر
۱۷ آبان ۹۷ ، ۱۹:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

همرهان حضرت خیرالبشر(ص)

بار بگشادند باری در سفر


گوسفندی خواستند آن جمع پاک

تا کنند آماده اش بهر خوراک


این یکی گفتا: سرش من می بُرم

گفت آن یک: پوستش من می درم


سوّمی شد عهده دار طبخ آن

هرکدام از همرهان هم همچنان


تا که فرمود آن شه جود و کرم:

هیزمش را نیز من می آورم


جمع گفتند: ای حبیب کردگار!

می کنیم این کار ما با افتخار


گفت: باشد، لیک نپسندد خدا

بنده اش را بیند از یاران جدا


پس نه خود را بین محفل شمع کرد

سوی صحرا رفت و هیزم جمع کرد



Image result for ‫مسجد النبی‬‎


امید شمس آذر
۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۱:۲۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۵ نظر

بعضاً در برخی از رسانه های خبری دیده و شنیده می شود که نام وزارت صنعت، معدن و تجارت را به دلایل معلوم و نامعلوم(!) به اختصار وزارت "صمت" عنوان می کنند! قبلاً در اسامی بعضی از سازمانها و ارگانها، چنین اختصار نویسی دیده می شد، مانند: سازمان توانیر(تولید و انتقال نیرو)، نزاجا(نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی)، هما(هواپیمای ملّی ایران) و...؛ امّا برای وزارتخانه تاکنون سابقه نداشته است. لابد جامعۀ امروز ما آنقدر بی حوصله شده که ارادۀ تلفّظ نام کامل آن را ندارد. از این رو ما هم در اقدامی نوع دوستانه، اسامی پیشنهادی خود برای سایر وزارتخانه ها را در اینجا ارائه می دهیم. امید که باعث رضایت خاطر هموطنان بوده و از دعای خیر محروممان نفرمایند:

وزارت آپ: منظور آموزش و پرورش

وزارت افا: منظور ارتباطات و فنّاوری اطّلاعات

وزارت اد: منظور امور اقتصادی و دارایی

وزارت اخ: منظور امور خارجه

وزارت بهداپ: منظور بهداشت، درمان و آموزش پزشکی

وزارت تکورا: منظور تعاون، کار و رفاه اجتماعی

وزارت جک: منظور جهاد کشاورزی

وزارت دوپنم: منظور دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلّح

وزارت روش: منظور راه و شهرسازی

وزارت عتف: منظور علوم، تحقیقات و فنّاوری

وزارت فاس: منظور فرهنگ و ارشاد اسلامی

وزارت وج: منظور ورزش و جوانان

.

.

.


امید شمس آذر
۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۳:۴۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

فرمان آتش به اختیار رهبری، بعد از آن صادر شد که همّ و غمّ ساختگی پخش شدن یا نشدن اثر موسیقیایی مذهبی و رمضانی معروف به "ربّنا" از صدا و سیما (آن هم برای جماعتی که عموماً روزه هم نمی گیرند و نکته هاست در این!) به بالاترین سطح وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رسید. این اثر، در کنار سرود میهنی "ایران ای سرای امید"، یکی از دو اثری بود که در اقدامی بالادستانه، از طرف خواننده اش اجازه یافته بود علی رغم قهر همیشگی اش با صدا و سیما، همچنان از این رسانه پخش شود. خواننده ای که با انتشار آهنگی ساختارشکنانه در جریان فتنه ۸۸ ، رسماً انفصال راه خود از راه نظام جمهوری اسلامی را اعلام کرد و از آن به بعد به ویژه در فضای مجازی، نامش رمزی شد که در مقام حمایت از سران فتنه، به عنوان اسم مستعار آنان به کار رود!

در خصوص جایگاه بسیار والای محمّدرضا شجریان در موسیقی اصیل ایرانی شکّی نیست؛ امّا آیا قضیه قطع ارتباط او با رسانه ملّی نیز -آنطور که هواداران افراطی اش وانمود می کنند- در اثر لجاجت رسانه با او به خاطر یک لحظه ندانم کاری و افتادنش به ورطه سیاست بوده است؟ هرگز! شجریان از سالها پیش از ۸۸ با صدا و سیما مشکل داشته و گاه حتّی اجازه پخش کارهای خود را هم نمی داده است. وقایع ۸۸ تنها بهانه ای بود برای این قطع رابطه. شاید در این مجادله ها، حق نیز با استاد بوده است، امّا پرسشی که بعد از آن آواز ساختارشکن در اذهان شکل گرفت، این بود که: به چه قیمتی؟ پس یک جای کار ایراد داشت که ماجرا را چنان رقم زد که یک هنرمند ملّی بخواهد منافع ملّی را قربانی تلافی جویی شخصی خود کند؛ امّا کجا؟

به نظر حقیر: همان نقطه ای که دختران چادربسر از آنجا چادرشان را زمین می گذارند و کارگردانان دفاع مقدّس ریششان را می تراشند و قاریان قرآن به سمت ساز و آواز می روند؛ مانند محمّدرضا شجریان یا شاید هم محمّد اصفهانی!


امید شمس آذر
۱۳ آبان ۹۷ ، ۲۳:۰۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

اینکه گفته اند ناصرالدّین شاه با خارجی ها قراردادهای استعماری می بست تا خرج سفرهای فرنگش را دربیاورد، دروغ محض است. فاصلۀ تکنولوژیکی ایران با غرب در دورۀ ناصری به حدّاقل ممکن رسیده بود و سفرهای او به اروپا برای دیدن پیشرفت های ممالک اروپایی از نزدیک و انتقال فنّاوری آنها به داخل کشور بوده؛ ناصرالدّین شاه -که در تواریخ پیشینیان تحت عنوان "شاه شهید" یاد شده- آن اندازه ای که تبلیغ کرده اند، آدم بدی نبود و نهایتاً به دست بهایی ها ترور شد و در حال حاضر هم به دست پیروان آنها ترور شخصیّت می شود. منتها چون آن زمان مانند امروز اینهمه باسواد و مهندس و تکنسین در داخل کشور نداشتیم، مجبور بود با فروختن ظرفیّت های مملکت به بیگانگان، این مهم را عملی کند که البتّه این وسط عدّه ای هم مثل میرزا ملکَم خان بودند که هنگام تحمیل قراردادهای مزبور به دولت ایران، با گرفتن رشوه، امتیازات حدّاکثری به خارجی ها داده و امتیازات حدّاقلی می گرفتند. علمای دین هم به این امر یعنی عدم تناسب تعهّدات طرفین با همدیگر اعتراض داشتند که باعث شد اکثر این قراردادها لغو شده و برای شاه قاجار "آش نخورده و دهن سوخته" باقی بماند... . امّا الآن قضیه فرق می کند؛ حالا هر مؤاجری [منظورم از نوع سیاسی آن است] بخواهد به اسم انتقال فنّاوری، ظرفیّتهای مملکت را به بیگانه بفروشد، بیشک خائن بوده و باید جواب بدهد. امّا طنز تلخ قضیه اینجاست که علما و مراجع در روزگار ما، دیگر با خاندان شاهی و مستشاران ارمنی روبرو نیستند که قدرتشان را علیه آنان اعمال کنند؛ بلکه خائنین خودشان روحانی و بعضاً عضو مجلس خبرگان هستند. برای همین دیگر خبری از نهضت های عمومی لغو قراردادهای استعماری مانند نهضت تنباکوی میرزای شیرازی و امثالهم نیست و تا اطّلاع ثانوی باید بسوزیم و بسازیم!

پ.ن: امام فرمود: «صریحاً اعلام می کنم هرکس در پی القای این فکر به ملّت باشد که راه حلّی جز پناه بردن به دشمن وجود ندارد، خیانت می کند به کشور»؛ چند روز بیشتر نگذشت که وزیر خارجه در نطقی در صحن علنی مجلس در دفاع از قرارداد استعماری دیگری، گفت: «من و فلانی نمی توانیم تضمین بدهیم که با بسته شده این قرارداد بهانۀ دشمن تمام می شود، امّا می توانیم تضمین بدهیم(!؟) که در صورت بسته نشدن آن، دشمنی ها بیشتر خواهد شد»!!


Related image


امید شمس آذر
۱۲ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر

دربارۀ حضرت اباالفضل عبّاس بن علی (س) آورده اند که: در تمام عمر خود امام زمانش حسین علی (ع) را برادر خطاب نکرده و همیشه "مولای من" و "سرور من" خطاب می کرد؛ به استثنای بار اوّل و آخر در آن لحظۀ شهادت که فریاد زد: «ای برادر! برادرت را دریاب...». مقتل نویسان و مدّاحان در ذکر چرایی این خط شکنی حضرت، متوسّل به این روایت می شوند که: عبّاس(ع) در تمام عمر از این جهت که مانند برادران بزرگترش از سلالۀ فاطمه(س) نیست، شرمسار بود و به خود اجازه نمی داد آنان را برادر خطاب کند، ولی لحظۀ آخر حضرت فاطمه(س) به بالینش امده و او را با خطاب "پسرم" دعوت به روضۀ رضوان کرد. از این رو ایشان نیز یک لحظه در اثر هیجان، حسین(ع) را برادر خطاب کرد.

این روایت -به فرض که سندیّت هم داشته باشد- برای اقناع افکار عمومی کافی، ولی برای حقیقت جویان ناکافی است. قصد نقد آن را نداریم، ولی فقط به این مهم اکتفا می کنیم که ملاک و معیار ما در بررسی سیرۀ معصومین (علیهم السّلام) باید مسائل معرفتی باشد و نه هیجانی و عاطفی؛ از این رو در چرایی آن خط شکنی مزبور نیز می گوییم: ادب عبّاس به امام حسین(ع) در درجۀ اوّل نه از نوع احترام برادر کوچک به برادر بزرگ و نه حتّی به احترام مادرش فاطمه(س) بوده است. بلکه -در کنار اینها و قبل از آن- به خاطر رعایت حرمت جایگاه امامت و ولایت بوده، ولو برادر هم بودند و حتّی از یک مادر می بودند و او نیز از برادرش بزرگتر می بود؛ و آن استثنای واپسین نیز در اصل، استفادۀ بار اوّل و آخر ایشان از سهمیۀ برادری اش بوده. سهمیه ای که نمی توان از جایگاه مأموم نسبت به امام استفاده اش کرد، چرا که در آنصورت بی ادبی شده و حکم ویژه خواری پیدا می کند و فرزندان علی(ع) و پیروان واقعی او اهل ویژه خواری نیستند!



امید شمس آذر
۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۳:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

آقای ابراهیم داروغه زاده دبیر جشنوارۀ فیلم فجر اخیراً ضمن مصاحبه ای، در پاسخ به این سؤال افکار عمومی که "چرا جشنوارۀ فیلم فجر در سالهای اخیر از مسیر اصلی انقلابی اش فاصله گرفته است؟"، پاسخ دادند: "تمام فیلم هایی که در سالهای بعد از انقلاب تولید شده اند انقلابی هستند(!) و دلیل تولید آثار بعضاً کم ارزش تر این است که در سالهای اخیر که مردم ما با مشکلات اقتصادی رو به رو بوده اند، اوضاع اقتضا می کرده است که آثاری با موضوع طنز بیشتر تولید شوند"!! امّا این پاسخ، خود دو پرسش عمدۀ دیگر به دنبال آورده است: اولّاً آیا منظور از آثار غیر ارزشی و بعضاً ضدّ ارزشی، صرفاً آثار طنز هستند که ما با این ژانر مشکل داشته باشیم؟ تکلیف آثار دیگر -که بعضاً جایزه های کشوری و بین المللی هم دریافت می کنند- و بالاتر از آن تکلیف آن دسته از آثار ارزشی که دچار بایکوت رسانه ای می شوند، چه می شود؟! این ادّعا خود نوعی طنز است. ثانیاً آیا همین آثار به ظاهر طنز هم واقعاً طنز هستند و به قصد تسکین آلام اقتصادی مردم ساخته شده اند؟ طنز، تعریف مشخّص خود را دارد و فی المثل یکی از شرایط آن این است که خطوط قرمز اعتقادی و اخلاقی و امنیّتی جایی در آن نداشته باشد؛ در حالی که هر انسان سالمی با آی کیوی حدّاقلّی می تواند با دیدن این آثار پی ببرد که سازندگان آن، چون نتوانسته اند اهداف ساختارشکنانۀ خود را به طور رسمی از تریبون نظامی که به آن اعتقاد ندارند (و در این نکته هاست...)، مطرح کنند، از سر ناچاری به وادی مثلاً طنز روی آورده اند.

از همان ابتدا که فیلم ها و سریالهای تلویزیونی مهارگسیختۀ شبکۀ تهران را از شبکه های استانی پخش کردند، روشن بود که سروران به جای اهمیّت به فرهنگ بومی و ملّی، در صدد یکدست سازی فرهنگی ملّت ایران، آنهم در راستای خوشایند دشمنان آن بوده و هستند. آثار تولیدی مذکور که بر حسب احتمالاً تصادف همیشه چهرۀ مبارک "مهران رجبی" در آنها می درخشد!، از ابتدا توسّط فیلمنامه نویسان مسئله دار و مغرض نگاشته شده و در راستای اهداف ائتلاف شوم "بهایی_زرتشتی" تولید شده اند. ذکر تک تک مصادیق آن، فرصتی مجزّا می طلبد؛ ولی اگر کلیّتش را در چند عنوان بخواهیم خلاصه کنیم، عبارتند از: هر نوع داستان یا دیالوگ یا طرّحی شخصیّت و موقعیّت که مستقیم یا غیرمستقیم در پی القای افکاری از قبیل «مهدویّت انحرافی، ادّعای نیابت خاص در زمان غیبت کبری، خلط اسلام با اسلامیّت، خلط ایران با ایرانیّت، اسلام ایرانی دانستن اسلامیّت ایرانی، ایران اسلامی دانستن ایرانیّت اسلامی، ایرانی دانستن ریشۀ تشیّع، ترجیح عرف ملّی بر شرع اسلامی، ترویج ملّی گرایی به جای میهن دوستی، منحصر کردن فرهنگ باستانی ایران در فرهنگ ایران باستان» و مواردی از این قبیل باشد. قبلاً در این خصوص تذکّراتی برای دلهای جویای حقیقت داده بودم. اکنون نیز دوباره یادآوری می کنم که هرچند یهود و شبکۀ صهیونیسم دشمن سنّتی و نمادین ماست، امّا نباید فرصت عرض اندام به این دشمنان مقطعی و اتّحاد آنها با همدیگر در جهت حمله به هست و نیست خودمان بدهیم. وقتی در تاریخ می خوانیم که انگلیس قصد داشت در طیّ پروسه ای 100 ساله از اواخر دوران محمّدشاه قاجار تا اوایل دوران محمّدرضاشاه پهلوی (یعنی در طول دوران ناصرالدّین شاه، مظفرالدّین شاه، محمّدعلی شاه، احمد شاه و رضا شاه)، مذهب رسمی ایران را به بهائیّت تغییر دهد -و البتّه با همّت و درایت کسی چون شهید میرزا تقی خان امیرکبیر(ره) ناکام ماند-، بی شک این قصد و هدف، بدون پیش زمینه و برنامه های قبلی نبوده است؛ برنامه هایی که هم اکنون نیز در حال پیگیری است. دشمن ناکام است، ولی ناامید نیست!


امید شمس آذر
۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۲:۴۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

... من از این غفلت نگرانم  و شما و خود را از آن مى ترسانم. هر کسى باید از  کار خود سود ببرد، بینا کسى است که شنید، و اندیشید، و دید، و به دل بینا گردید، و از آنچه مایه عبرت است سود گزید...

مهمترین عامل افتادن در دام شیطان ، غفلت است. معمولا ما می‌دانیم که فلان کار اشتباه است ، می‌دانیم که گناه و نافرمانی خداست اما غافل هستیم. علت اصلی غفلت ما باور نداشتن و ضعف ایمان قلبی است. عامل غفلت آنقدر مهم است که حضرت امیر علیه السلام خودشان و ما را از آن می‌ترساند!

کسی که بصیرت و فهم دقیق و راهگشا داشته باشد هرگز دچار غفلت نمی‌شود. حضرت امیر علیه السلام بینا شدن را در چند مرحله برای ما به تصویر می‌کشند:

 اولین قدم برای بینا شدن ، شنیدن کلام خدا و اولیای خداست. ابتدا باید خود را در معرض کلام حق قرار داد و شنید.

 مرحله دوم تفکّر و اندیشه درباره معارفی است که شنیده است. اصول اعتقادی مثل توحید و نبوّت و امامت با فکر و استدلال عقلی به جان و دل انسان می‌نشیند و قلب را در راه دین قوّت می‌بخشد.

مرحله سوم بعد از شنیدن و اندیشیدن باید با چشم دل معارف توحیدی را دید و هضم کرد به نحوی که باور و ایمان قلبی تقویت شود و بصیرت نورانی بخش، تمام وجود انسان را در آغوش بگیرد.


(منبع: وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۱۰ آبان ۹۷ ، ۱۸:۵۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

در سریال فرار از زندان که برای بار چندم از سیمای جمهوری اسلامی در حال پخش است، علاوه بر نقشهای اصلی و اوّلیه، نقشی فرعی و گوشه کناری به نام "هیوایر" با بازی سیواس وایر میشلدر (میچل) دیده می شود که به نظر می رسد به عنوان هم اتاقی دوم مایکل که بیمار روانی بوده و نهایتاً هنگام بازداشت توسط آلکس ماهون تحریک شده و خودکشی می‌کند، برای افزودن مقداری چاشنی طنز، در سریال گنجانده شده است. بنده به عنوان یک مخاطب -که خاص یا عامش را نمی دانم!- با دیدن گریم این شخصیّت، بی درنگ به یاد شهید "ادواردو آنیلّی" افتادم: جوان سرمایه دار ایتالیایی که با تحقیق در مورد ادیان، ابتدا اسلام و سپس تشیّع را قبول کرده و نام خود را نیز به ترتیب به هشام عزیز و مهدی تغییر داده و آمادۀ قرار دادن ثروت میلیاردی خود در جهت گسترش اسلام بود که به طور ناگهانی به قتل رسیده و پلیس ایتالیا علّت مرگش را خودکشی به وسیلۀ سقوط از پل نمایانده و پرونده را مختومه اعلام کرد. جوانی که ایرانیان او را با دیدار وی با امام راحل (ره) و افتخار تنها مهمان خارجی که ایشان پیشانی اش را بوسید، می شناسند... . کنجکاو شدم که با دقّت بیشتری بخش های مربوط به این نقش را در سریال ببینم؛ در بازپخش دوّم، به اطمینان رسیدم که شباهت ها نه تصادفی بوده و نه به فرم چهره ختم می شود:

- هیوایر در سریال حافظۀ فوق العاده ای دارد، ولی به هرحال دیوانه است؛ ادواردو را نیز به جهت ترسی که از اسلام و تشیّع در بین دولتمردان غرب موجود است و رسانه های وابسته در آنجا سعی می کنند بدون بیان علّت اصلی این ترس، از طریق رسانه ها انتقالش دهند، یک انسان نامتعادل از لحاظ روحی و روانی معرّفی می کنند، ولی در عین حال نمی توانند منکر هوش سرشار و تحصیلات و سواد بالای او شوند.

- هیوایر در جستجوی هلند به عنوان نمادی از آرمانشهر ذهنی اش، به تنهایی با قایق کوچکی دل به آبهایی می زند که معلوم نیست به آنجا ختم شود یا نه، و وقتی از او می پرسند: آیا نقشه ای از مسیرش را به همراه خود دارد؟، کاغذی حاوی یک نقّاشی منظره از طبیعت هلند و آسیابهای بادی آنجا! نشان می دهد؛ کسی مثل ادواردو را نیز دوست دارند متّهم کنند به اینکه در جستجوی مدینۀ فاضلۀ خیالی اش دل به دریا زده و در مسیرهای خطرناک طی نشده قدم گذاشته است، بدون اینکه نقشه راه درستی از مقصد در دست داشته باشد و تمام آگاهی هایش منحصر به اخبار و روایات کلّی و سطحی پیشینیان است(!).

- هیوایر در نهایت با پریدن از روی پل خودکشی می کن؛ همان چیزی که در مورد ادواردو تبلیغ کرده اند!!


شاید این مقدار تشابه برای سازندگان چنین سریالی کافی باشد و یا شاید هم اگر مخاطبان حرفه ای دقّت بیشتری نمایند، تشابهات دیگری را هم کشف کنند؛ ولی قدر مسلّم این است که مسائلی اینچنینی برای دولت ایالات متّحده و مراکزی چون هالیوود و شبکۀ رسانه ای فاکس اهمّیت دارد. آیا برای ما هم مهمّ است؟... .


Image result for ‫سیلاس وایر میچل‬‎Image result for ‫چهره شهید ادواردو آنیلی‬‎




امید شمس آذر
۰۷ آبان ۹۷ ، ۱۲:۱۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۴ نظر

بر هر مصیبتی می توانم صبر کنم،

امّا همین صبر تبعاتی را پیش آورده

که طاقت تحمّل آنها را ندارم!

***

 

آرزویم خود او نیست تا بتوانم بگویم:

"این نشد یکی دیگه!"،

بلکه رسیدن به اوست؛

اگر لااقل به بخشی از این "رسیدن" نرسم

تا همیشه پیش خودم احساس سرافکندگی خواهم کرد.

***

 

نسبت شعر سپید به شعر عروضی

نسبت گل مصنوعی است به گل طبیعی

***

 

اقتصاد

ترازویی است که ده_دوازده کفه دارد،

با اصلاح یک قسمت آن

تمام آن به تعادل نمی رسد.

***

 

اگر مسئولان مردمی باشند

مردم هم احساس مسئولیت می کنند

***

 

برای درمان درد

باید درد درمان را تحمّل کرد

***

 

شاید:

«کاندیکتاتوری»

***

 

اوایل فکر میکردم گوسفندها صدای گوسفند درمیارن

بعدا دیدم: نه بابا!

گوسفندها صدای آدمی رو درمیارن که بخواد صدای گوسفند دربیاره!!

***

 

سخت ترین آیتم مهمانی های مجلسی:

منتظر ماندن حدّفاصل تمام شدن سوپ و آمدن برنج است!

موافقید؟

***

 

- ماشاءالله شما که خودتون گرگ باران دیده اید!

: نه واللّا، ما موش آب کشیده هم نیستیم!!

***

 

عید سعید ولنتاین بر ملّت شهیدپرور و همیشه در صحنۀ ایران اسلامی مبارک باد!!

واللّا... .

***

 

مقدّس ترین واژه برای من:

خانواده

***

 

 

امید شمس آذر
۰۶ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۶ نظر

حضرت ارمیا علیه السلام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل است. نام او در زبان عبری "بریم یاهو" به معنی "بهره می بخشد یا بهره را بالا میبرد" است. در منابع اسلامی بنام ارمیا یا برمیا و نیز عزیر آمده است. این پیامبر حدود 645 سال قبل از میلاد در عناتوت و عناتای کنونی واقع در شمال شرقی بیت المقدس در خانواده ای روحانی به دنیا آمد. پدرش از خادمان کنیسه عناتوت و از روحانیون برگزیده زمان حضرت داود علیه السلام بود. در زمان ولادت این پیامبر، بت پرستی در میان بنی اسرائیل رایج و کم کم جانشین دین حضرت موسی علیه السلام شده بود. ارمیا از نوادگان هارون پسر عمران بود. درآغاز جوانی، زمانی که به پیامبری رسید، خدا به او وحی کردکه تو را برای کاری بزرگ برگزیده ایم. ارمیای پیغمبر، برنامه هایش بیشتر انذار و وعید بود. برای دین یهود، اندرزها و سخنهای گفتنی را گفت و از آنها خواست که پیش از نزول بلای الهی توبه کنند؛ ولی آن قوم بنی اسرائیل، به ویژه ساکنان آن سرزمین و خویشاوندان خودش به گفته ها و انذارهایش توجهی نکردند و به کارها و رفتارهای ناشایست خود ادامه دادند. سرانجام ارمیا آنها را نفرین کرد و از بیت المقدس بیرون رفت. بعد از رفتن او، بخت النصر پادشاه بابل به اورشلیم حمله کرده و پس از محاصره طولانی آنجا را فتح کرد و به آتش کشید. بسیاری از مردمانش را کشت و شهر را باخاک یکسان کرد. بار دیگر ارمیا به بیت المقدس برگشت. وقتی شهر را ویران و کشته های مردم را دید، تعجب کرد که خداوند چگونه اینها را زنده میکند؟ لذا خداوند او را میراند. در مدتی که او به حال مرگ خفته بود، دوباره آن شهر آباد شد و مردم سرگرم کار و زندگی شدند. بعد از سالها او از خواب بیدار شد و با دیدن نشانه های توانایی پروردگارش، مسئله احیای پس از مرگ برای وی روشن شد.
ظاهرا در قرآن کریم اسمی از "ارمیا" نیامده است؛ ولی در منابع اسلامی داستان فوق را که مربوط به آیه (259)سوره بقره است راجع به ارمیا میدانند و میگویند که ارمیا همان عزیر پیغمبر است. البته در میان محققان در مورد این داستان اختلاف نظر وجود دارد و آن را به گونه های مختلف بیان میکنند؛ ولی اخبار و تفاسیر اسلامی میگویند که عزیر، همان ارمیاست. مدت عمر این پیغمبر، صد سال و محل فوت او در مصر بوده و در همان مصر هم مدفون میباشد.

ارمیا در دوره افول آشوریان و به قدرت رسیدن بابلیان و رقابت آن دو امپراتورى با حکومت مصر مى-زیسته است. دوره حیات او به-دلیل هم زمانى با تبعید یهودیان به بابل، نقطه عطف مهمّى در تاریخ یهود به-شمار-مى-رود.
تجزیه کشور یهودیّه به دو بخش شمالى و جنوبى و جنگ-هاى پیاپى میان آن-ها و رواج شرک و ستم و بت-پرستى میان یهودیان و ضعف و بحران اقتصادى، همگى سبب زوال قدرت و انحطاط سیاسى و فرهنگى و اجتماعى آنان شده و رونق و اقتدار زمان سلیمان را از بین برده بود. در این دوره، شاهد ظهور پیامبران مصلحى هستیم که عمده آموزه-هاى آنان صبغه-اى اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى داشت. این پیامبران، در کنار پند مردم، به پیش-گویى حوادث اسف-بار آینده یهود به-صورت عذاب خداوند پرداخته، بدین وسیله، آنان را از عواقب شوم کردارهایشان بیم مى-دادند. این پیامبران، در عین حال، پس از توبیخ مردم و ابلاغ انذار و عذاب زودرس الهى، آنان را به آینده-اى روشن در عصر ظهورِ نجات دهنده-اى بزرگ، مژده مى-دادند. اشعیاى نبى سرسلسله این پیامبران به-شمار مى-رود که احتمالا ارمیاى نبى نیز با توجّه به فاصله کم تاریخى میان آن دو از او متأثّر بوده است؛ گرچه از نگاه کلامى هر دو پیامبر از یک سرچشمه که همان وحى خداوندى است،اثر پذیرفته-اند. اشعیا و ارمیا همواره از همگرایى با مصر در برابر حملات آشوریان و پس از آن-ها بابلیان پرهیز داده و به نوعى، بى-طرفى در نزاع-هاى امپراتورى-هاى بزرگ همسایه جهت محافظت از اورشلیم سفارش مى-کردند؛[6] البتّه این رویکرد آن-ها صبغه-اى وحیانى و نه صرفاً سیاسى داشت.
ارمیا هم-زمان با پادشاهى یوشیا به نبوّت مى-رسد[7] (628-ق.-م.). یوشیا با دست یافتن به نسخه-اى مفقود از شریعت موسى، تصمیم مى-گیرد در یهودیّه به اصلاحات گسترده مذهبى و فرهنگى و اجتماعى دست زند.[8]فعّالیّت چشمگیرى از ارمیا در این دوره گزارش نشده، جز آن که برخى احتمال داده-اند او نیز در جریان اصلاحات با پادشاه همکارى داشته است.[9] برخى نیز ارمیا را فرزند همان حلقیاى کاهن دانسته-اند که اسفار تورات را یافته و در اختیار یوشیا قرار داده است.[10] گفت و گوها و مناجات-هاى ارمیا با خداوند در آغاز دوره رسالتش به این دوره مربوط مى-شود که در بخش-هاى نخست سِفْر او گرد آمده است. جانشینان یوشیا با اعتماد به قدرت مصر در برابر خطر بُختُ نُصَّر به-سوى امپراتورى غربى گراییده و به شیوه کفرآمیز و ستم-گرانه شاهان پیش از یوشیا بازگشتند. فعّالیّت عمده ارمیا در دوره این پادشاهان تا تخریب اورشلیم به-دست بُختُ نُصَّر است.[11] او که اخلاق مردم را فاسد و زمامداران را ستمگر و بى-سیاست و ملّت را در انحطاط مذهبى و ملّى و ضعف سیاسى مى-دید، در هر مکان، از خانه خدا تا کوچه و بازار و به هر وسیله و بیان ممکن به اندرز مردم پرداخته، از هجوم بُختُ نُصَّر و تخریب اورشلیم خبر مى-داد تا آن که تصوّر مزدورى بابل و خیانت به میهن درباره او پدید آمده و از سوى کاهنان، امیران و پیامبران دروغین، مورد آزار فراوان قرار گرفت و تا مرز کشته شدن پیش رفت.[12] او پادشاه و بزرگان یهود و عموم مردم را به-دلیل نقض احکام روز شنبه و پرستش رب النّوع خورشید و گناهان دیگر توبیخ-مى-کرد.
پیامبران دروغین از روى فریب در برابر انذارهاى او، مردم را به امیدهاى نابجا مژده داده، نعمت و آسایش را براى یهودیان در آینده نزدیک پیش-بینى مى-کردند؛ ازاین-روى ارمیا، به پیامبر شرّ لقب یافته بود و مردم از او بیزارى جسته، نفرینش مى-کردند.[13] گریه و اندوه فراوان او بر قومش از وى پیامبرى گریان و اندوهناک به نمایش گذاشته است: «کاش که سر من آب بود و چشمانم چشمه اشک، تا روز و شب بر کشتگان دختر قوم خود مى-گریستم».[14]
در این میان، حمله نخست بُختُ نُصَّر و اسارت بزرگان یهود به همراه پادشاهان یهویاقیم نیز در اصلاح مردم، حاکمان و کاهنان بى تأثیر بود تا آن که مدّتى بعد در اثر استقلال خواهى صدقیا، پادشاه دست-نشانده بابل و بى-توجّهى او به اندرزهاى ارمیا، بُختُ نُصَّر بار دیگر به اورشلیم حمله برده، شهر را به آتش کشید، و هیکل سلیمان را تخریب کرد و انبوهى از یهودیان را به اسیرى به بابل برد.[15] (7-ـ-586-ق.-م) ارمیا به فرمان او از زندان کاخ صدقیا نجات یافت و با او به نیکى رفتار شد.[16] اندکى بعد، مردم باقى-مانده در اورشلیم با کشتن جدلیا، شاه دست-نشانده بُختُ نُصَّر بار دیگر بر بابل شوریده، به رغم مخالفت ارمیا او را به اجبار با خود به مصر بردند.[17] سرنوشت او از این دوره به بعد در هاله-اى از ابهام است. برخى او را در مصر مدفون مى-دانند و برخى دیگر از مرگ او در بابل خبر مى-دهند. پاره-اى گزارش-ها نیز از سنگسار شدن وى به-دست یهودیان مهاجر به مصر حکایت دارد. برخى از مسیحیان نیز به استناد عبارتى از رساله عبرانیان در عهد جدید،[18] به شهادت آن پیامبر اعتقاد دارند؛ در مقابل، عدّه-اى دیگر او را هم-چنان زنده-پنداشته، بازگشت او را به این جهان از بهشت-برین باور دارند.[19]

پیام نبوى ارمیا
رسالت ارمیا، پیام انتقام خدا از ملّتى گنه-کار است. سخن خداوند در دوره غضب او بر بنى-اسرائیل بر وى نازل مى-شود تا چونان آتشى بر آنان شعله افکند. این رسالت سنگین و آن مردم نافرمان از هر سو بر او فشار مى-آورد؛ بدین سبب سفر او از مناجات-هاى سوزناک و پرتلاطم با خداوند سرشار است.[20] او مردى تنها میان مردمى نادان بود که او را به درستى درنیافته بودند و به وى افترا مى-بستند و ستم مى-کردند و او جز خدا پناه دیگرى نداشت؛ ازاین-روى در کتاب وى به احساس شدید مسؤولیّت در برابر خداوند و گوهر پیوند انسان با خدا برمى-خوریم. پیام او، پیام معنویّت و عرفان است؛ عهد خدا را به مردم یادآور مى-شود و بلاى قریب-الوقوع را از روى عصیان و طغیان ملّت مى-شمرد، نه آن که حادثه-اى تصادفى باشد. او از نگاه سطحى و ظاهرى به دین و آیین و بسنده کردن به اصلاحات ظاهرى پرهیز داده، به امتداد اصلاح و بازسازى دینى تا اعماق درون دعوت مى-کند؛ چرا که خدا فقط به قلب آدمیان مى-نگرد و فقط روزه انسانى پاک و قربانى دلى وارسته را مى-پذیرد؛ پس دل-ها را از شهوت گناهان تن بشویید و او را خدمتى شایسته کنید. ارمیا، جریان دین و مذهب را از سطح قومى و قبیله-اى به رابطه-اى معنوى میان همه انسان-ها با خداى خویش، تعالى مى-بخشد؛ پس چه بسا هیکل خداوند از میان رفته، خراب شود و ملّت خدا کشته و اسیر شوند و مملکت خدا سقوط کند؛ امّا باز-بندگى انسان و دیانت او در برابر خداى خویش در هر حال محفوظ است. تصوّر نادرست امّت برگزیده خدا در این رویکرد از هم فرو مى-پاشد. ملّت خدا هر ملّتى است که حریم او را پاس دارند. آن-چه او مى-خواهد، اورشلیم مستقل و مقتدر نیست؛ بلکه مردمى امین و خداخواه است؛ پس هر انسانى از هر نژاد و خون و رنگ و جنسیّتى با خداى خود رابطه-اى ویژه دارد. این نوع نگاه، زمینه ساز پیدایش عهد جدید است که دل-هاى آدمیان در آن، واسطه میان خدا و انسان قرار مى-گیرد؛ ازاین-رو مسیحیان او را مژده رسان ظهور عهد جدید به-دست عیسى مى-دانند.[21]پیامبران پس از ارمیا، مانند حزقیال و اشعیاى دوم[22] و به-ویژه زکریا نیز رویکرد نبوى او را دنبال کرده-اند تا آن جا که برخى مسیحیان، روح ارمیا را در زکریا جارى شمرده-اند.[23]

ارمیا در عهد عتیق

در دوره ارمیا، پیامبران دروغین بسیارى نیز حضور داشتند و این سبب مى-شد تا مردم در ادّعاى او با دیده تردید بنگرند؛ امّا سرانجام متألّهان یهود در بازگشت از تبعید بابل تصمیم گرفتند او را از پیامبران الهى برشمرده و افزون بر سخنانش، تاریخ زندگى او را نیز در تورات به-صورت پیامبرى الهى درج کنند.[24] کتاب ارمیا یک بار به-وسیله شاگردش باروک، تدوین یافته، در بیت ایل در حضور مردم بر همگان خوانده شد؛ ولى پادشاه یهویاقیم از آن سخنان ناخشنود شد و آن صحیفه را پاره پاره کرد؛ آن گاه او با همیارى باروک به نگارش دوباره آن پرداخت.[25]
سِفْر او شامل موضوعات ذیل است: مناجات-هاى دوره آغاز رسالت، گفت و گوها و منازعاتش با کاهنان و بزرگان و پیامبران دروغین، درد دل و شکایت به خدا از سختى بار رسالت، اندرزها و پندهاى اخلاقى و پیام-هاى معنوى، بیم دهى از نزول عذاب الهى و سقوط اورشلیم، توبیخ و انتقاد شدید از مردم گنه-کار اورشلیم و فساد اخلاقى یهود و دعوتشان به توبه، دعوت به گوهر معنوى و اخلاقى دین در انجام مناسک و آداب مذهبى، دعوت به توحید و انتقاد از آیین-هاى شرک آلود اقوام همسایه، گریه واندوه بر سرانجام شوم اورشلیم، نامه-اى به تبعیدیان بابل جهت تقویت روحیّه آن-ها و سفارش ایشان به حفظ دین در آن محیط، برخى گزارش-هاى مهمّ تاریخى از آن دوره، خبر از افول و نابودى همه اقوام و تمدّن-هاى بزرگ، خبر از آینده-اى روشن در پایان حوادث اسف بار جهان.
افزون بر سِفر ارمیا، سِفر مراثى نیز در ترجمه یونانى، معروف به سبعین به او نسبت داده شده و مرثیه پنجم آن به دعاى ارمیا نام گذارى شده است. این سِفْر گرچه از دیرباز میان متألّهان یهودى و مسیحى به ارمیا منسوب بوده، وجود برخى سخنان ناسازگار با دیدگاه-هاى ارمیا سبب تردید برخى معاصران در این انتساب شده است. نامه دیگرى نیز از ارمیا خطاب به اسیران یهودى بابل در پایان سفر باروک ثبت شده که صحّت آن نیز مورد تردید است و از مجموعه اپوکریفایى عهد عتیق به-شمار مى-رود. بخش-هایى از سِفر مزامیر[26] به اضافه برخى متون اپوکریفایى دیگر نیز به ارمیا نسبت داده مى-شود.[27] دیدگاه عهد عتیق درباره ارمیا از نگاهى کلّى متأثّر از رویکرد کلامى یهود به خداوند با طبیعتى شبه بشرى و پدیده نبوّت به مثابه واقعیّتى عادى و محسوس و شخصیّت پیامبران به-صورت انسان-هایى معمول با همه واکنش-ها و افت و خیزهاى بشرى است که به-طور طبیعى، واکنش انتقادى متألّهان مسلمان را در پى داشته است.[28]

ارمیا در منابع اسلامى
منابع تاریخى و تفسیرى اسلامى از آن جا که نام ارمیا در قرآن به صراحت نیامده و حوادث زندگى او به تفصیل مورد توجّه قرار نگرفته، از گزارش-هاى تورات و باورهاى یهودیان و مسیحیان درباره این پیامبر، تأثیر بسیارى پذیرفته-اند. در این میان، نقش «وهب-بن منبه» در ورود بخش گسترده-اى از اسرائیلیات درباره این شخصیّت بنى-اسرائیل نیز حائز اهمیت است. در عین حال، انعکاس دیدگاه یهودى و مسیحى درباره این پیامبر در منابع اسلامى به-طور دقیق صورت نپذیرفته و در نتیجه، ابهام-ها و تعارض-هاى بسیارى درباره این پیامبر پدید آورده است.[29] برخى او را همان عزیر پیامبر دانسته-اند که پس از مرگى 100 ساله دوباره زنده-شد[30] و عدّه-اى دیگر تحت تأثیر وهب-بن منبه، او را همان خضر نبى معرّفى کرده[31] و از پیامبران پس از موسى شمرده-اند که در آیه-87 بقره/2 از آن-ها یاد-شده است[32]: «و-لَقَد ءاتَینا موسَى الکِتـبَ و قَفَّینا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ». در-همین جهت، برخى دیگر از تفاسیر، ذیل داستان ملاقات موسى با مردى حکیم در آیه-65 کهف/18، از ارمیا یاد-کرده-اند[33] و در روایاتى دیگر از-او در جایگاه پیامبر دوره پس از شهادت یحیى-بن زکریا نام برده شده است.[34] مفسّران بر اساس این مجموعه روایات متعارض، داستان-هاى متعدّدى از قرآن را بر او حمل کرده-اند. در مقابل، برخى دیگر از مفسّران به این قبیل روایات با دیده تردید نگریسته[35] و دسته-اى از آن-ها را تضعیف سندى و محتوایى کرده و به اسراییلى بودن آن-ها تصریح داشته-اند.[36]
داستان ارمیا با روایتى از حسن بصرى آغاز مى-شود که درباره زهد و پارسایى او است. وى در این روایت، فرزند پادشاهى معرّفى شده که به رغم اصرار پدر، از ازدواج پرهیز مى-کرده و به کناره-گیرى از مردم تمایل داشته است تا آن که سرانجام وحى الهى بر او نازل شد.[37] ادامه داستان از زبان وهب است که تشابه بسیارى با گزارش سفر ارمیا دارد. خداوند از انتخاب وى به نبوّت پیش از تولّدش و رسالت بزرگ او یاد مى-کند و براى ارشاد و هدایت پادشاه و عموم بنى-اسرائیل به سویشان روانه-اش مى-سازد. ارمیا از ناتوانى خویش در انجام این مسؤولیّت بزرگ به خدا شکوه مى-برد و از او یارى مى-خواهد. خداوند از قدرت بى-نهایت خویش و اراده بى-تغییر خود و حمایت مدامش از ارمیا و همراهى-اش با او در انجام این مسؤولیّت یاد مى-کند و پس از گناهان و فساد اقشار گوناگون بنى-اسرائیل از پادشاهان، کاهنان، عابدان و ... سخن گفته، سرانجام از عذاب سخت خویش با فرستادن پادشاهى ستمگر براى تخریب اورشلیم خبر مى-دهد. ارمیا با شنیدن این پیام، فریاد مى-کشد و پیراهن پاره مى-کند و خاکستر بر سر مى-فکند و به سان روایت توراتى، به بدبختى خویش نفرین مى-فرستد. خداوند بر حال وى تأسف خورده، به او دلدارى مى-دهد که عذاب خود را پیش از رضایت ارمیا بر آنان فرو نفرستد تا آن که مدّتى بعد بر گناهان و طغیان بنى-اسرائیل افزوده، و بُخت نُصَّر به-سوى اورشلیم روانه مى-شود. در همین هنگام، فرشته-اى در لباس آدمى نزد ارمیا آمده، از او درباره خانواده ناسپاس خویش که پاسخ همه محبّت-هایش را به دشمنى داده-اند، شکایت مى-برد. ارمیا پس از دو بار سفارش به مدارا و نرمى، بار سوم که از فساد و آلودگى اخلاقى آن خانواده باخبر مى-شود، خشم آن شخص را از روى حق و عدل مى-شمرد و بر آنان نفرین فرستاده، عذاب خداوند را برایشان مى-خواهد. در همین آن، صاعقه-اى بر بیت المقدس فرود مى-آید و آن را به آتش مى-کشد و خداوند ارمیا را از حقیقت ماجرا آگاه مى-سازد. در این هنگام، ارمیا میان پرندگان آسمان به پرواز آمده؛ سپس دیگر حوادث هجوم بُختُ نُصَّر رخ مى-دهد.[38] در روایتى دیگر از کعب، تفصیل بیش-ترى از ماجراى سخنان ارمیا با خدا و ابلاغ پیامش به مردم و زندانى شدن وى داده شده-است که شباهت بسیارى با گزارش-هاى سِفْر ارمیا دارد؛ سپس در روایتى دیگر از وهب به آزادى ارمیا از زندان پادشاه یهود به-دست بُختُ نُصَّر اشاره،[39] و جریان هجرت یهودیان به مصر نیز در برخى منابع نقل شده است.[40] در برخى روایات نیز از ملاقات ارمیا با دانیال در زندان بُختُ نُصَّر در بابل به شیوه-اى اعجازگونه یاد-شده است.[41] برخى نیز ارمیا را جزو اسیران یهود در بابل دانسته-اند.[42] ماجراى گفت و گوى خدا با ارمیا و ابلاغ پیام عذاب الهى بر بنى-اسرائیل و ملاقات وى با بُختُ نُصَّر در منابع شیعى نیز به نقل از امام صادق(علیه السلام)حکایت شده است که با گزارش تورات تقارب بسیارى دارد، جز آن که در پایان، از ماجراى منسوب به عزیر یاد-شده است. ادامه داستان ارمیا به چند ماجراى قرآنى ارتباط دارد:

1. ارمیا و مرگ صد ساله:
بنا به برخى روایات سنّى[43] و شیعه،[44] ارمیا پس از خراب شدن بیت-المقدّس یا هنگام بازگشت از مصر، با مقدارى آب و غذا به راه مى-افتد و در گوشه-اى بیرون شهر با نگاه به خرابه-هاى آن از خود مى-پرسد: چگونه خداوند این شهر[45] یا این جمع مردگان را پس از مرگ و نابودى دوباره برپا مى-دارد: «اَو کالَّذى مَرَّ عَلى قَریَة و هِىَ خاوِیَةٌ عَلى عُروشِها قالَ اَنّى یُحیى هـذِهِ اللّهُ بَعدَ مَوتِها» (بقره/2، 259)، آن-گاه خداوند او را 100 سال مى-میراند؛ سپس دوباره در دوره بازگشت بنى-اسرائیل از تبعید بابل و آبادى مجدّد اورشلیم به حیات باز-مى-گرداند: «فَاَماتَهُ اللّهُ مِائَةَ عام ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَم لَبِثتَ قالَ لَبِثتُ یَومـًا اَو بَعضَ یَوم-...» (بقره/2،-259). در روایتى از وهب-بن منبه پس از نقل ماجراى مذکور، براى ارمیا حیاتى طولانى قائل شده و او را هم-چنان زنده شمرده-اند.[46] صرف نظر از روایات درباره شخصیّت قرآنى ارمیا، میان مفسّران اختلاف نظر پدید آمده است. ازابن عباس، قتاده و برخى دیگر از مفسّران نخستین[47] و هم-چنین در روایاتى از امام على(علیه السلام)[48] و امام صادق(علیه السلام)[49] نقل-شده که آیات مورد بحث، درباره عزیر هستند. فیض کاشانى براى حلّ تعارض روایات، احتمال داده که ماجراى مذکور به-طور جداگانه درباره هر-یک از عزیر و ارمیا اتّفاق افتاده است.[50] برخى نیز با استناد به سیاق آیات که درباره منکران رستاخیز است، آیه مزبور را مربوط به انسانى کافر و نه پیامبرى مؤمن شمرده-اند.[51]

2. ارمیا و فساد بنى-اسرائیل:
ماجراى حمله بُختُ نُصَّر در روایات اسلامى، به-طور معمول ذیل آیه-4-ـ-7 اسراء/17 نقل مى-شود: «و-قَضَینا اِلى بَنى اِسرءیلَ فِى الکِتـبِ لَتُفسِدُنَّ فِى-الاَرضِ مَرَّتَینِ... فَاِذا جاءَ وَعدُ اُولـهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِبادًا لَنا اولى بَأس شَدید... ...فَاِذا جاءَ وَعدُ الأخِرَةِ لِیَسوءوا وُجوهَکُم-...».
در این آیات، از دو دوره افساد بنى-اسرائیل و دوبار انتقام الهى از آنان یاد-شده است. برخى، دوره نخست افساد را به زندانى ساختن ارمیا و کشتن زکریا مربوط دانسته[52] و عدّه-اى دیگر، دوره دوم را مربوط به حبس و شکنجه ارمیا شمرده-اند.[53] از سوى دیگر، در برخى روایات، از ماجراى حمله بُختُ نُصَّر پس از قتل یحیى-بن زکریا خبر داده شده و آن حادثه را انتقام خداوند از قاتلان و رضایت-دهندگان به مرگ یحیى(علیه السلام)شمرده-اند.[54]هارون-بن خارجه در روایتى از امام صادق(علیه السلام) به این ماجرا اشاره کرده و هم-چنین داستانى افسانهوار درباره ملاقات ارمیا با بُختُ نُصَّر در کودکى و گرفتن امان نامه-اى از او نقل کرده است که اعتبار و صحّت آن روایت را مورد سؤال قرار مى-دهد.[55] این روایات ناسازگار با واقعیّات تاریخى سبب شده تا برخى مورّخان اسلامى از قبیل طبرى و ابن-اثیر آن-ها را نقد کنند[56] و برخى مفسّران نیز براى جداساختن حوادث گوناگون تاریخى، به تبیین و تمییز دو دوره افساد بنى-اسرائیل و دو بلاى خداوند بر آن-ها بپردازند.[57] علاّمه مجلسى با توجّه به تعارض روایات در منابع شیعى، بدون در نظر گرفتن گزارش-هاى تاریخى و احتمالا تحت تأثیر ثعلبى در عرائس به این احتمال دامن زده است که بخت نُصَّر، عمرى دراز داشته و در دو دوره بلند مدّت به اورشلیم حمله کرده است.[58]در همین جهت نیز از دو بخت نُصَّر یاد-شده که یکى در عهد ارمیا و دیگرى در عهد یحیى بوده است.[59]

3. ارمیا و معجزه احیاى مردگان:
برخى منابع کلامى شیعه در اثبات عقیده رجعت، به ماجراى زنده شدن هزاران نفر از بنى-اسرائیل پس از مرگ ناگهانى استدلال و ارمیا را پیامبر آنان معرّفى کرده-اند. شیخ صدوق از این ماجرا چنین حکایت مى-کند: آنان که از بیمارى طاعون رنج مى-بردند، براى رهایى از آن، همگى از شهر خارج شده، به ساحل دریا پناه مى-برند؛ آن-گاه فرمان مرگ از سوى خداوند بر آنان فرود مى-آید؛ سپس ارمیا با گذر از جمع مردگان به خداوند روى کرده و از او حیاتى دوباره را براى آنان خواستار مى-شود و بدین ترتیب، همگى به حیات باز-مى-گردند[60]:«اَلَم-تَرَ اِلَى الَّذینَ خَرَجوا مِن دِیـرِهِم و هُم اُلوفٌ حَذَرَ المَوتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ موتوا ثُمَّ اَحیـهُم». (بقره/2، 243) در منابع دیگر، نام این پیامبر، حزقیل یاد-شده است.[61]

4. ارمیا و جالوت:
در روایتى از هارون-بن خارجه از امام باقر(علیه السلام)نقل شده که ارمیا همان پیامبر دوره جالوت بوده که مردم از او تعیین پادشاهى را درخواست کرده بودند تا به رهبرى او به مبارزه با جالوت برآیند. او نیز طالوت را به فرمان خداوند براى این امر برمى-گزیند[62]: «اَلَم تَرَ اِلَى المَلاَِ مِن بَنى اِسرءیلَ مِن بَعدِ موسى اِذ قالوا لِنَبِىّ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِکـًا نُقـتِل فى سَبیلِ اللّهِ... و قالَ لَهُم نَبِیُّهُم اِنَّ اللّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالوتَ مَلِکـًا». (بقره/2، 246-ـ-247) نام این پیامبر در روایات دیگر که شهرت بیش-ترى دارند، اشموئیل یاد-شده است.[63]

5. ارمیا و عذاب خدا بر اهل حجاز:
قرطبى، ذیل آیه-11 انبیاء/21 «و-کَم قَصَمنا مِن قَریَة کانَت ظالِمَةً» ارمیا را پیام-آور نزول غضب خداوند بر عرب-هاى حجاز مى-داند. آنان که طغیان و فساد را به سرحدّ نهایى رسانده، و پیامبرشان را کشته بودند، مورد غضب خدا قرار گرفتند و ارمیا از سوى خدا نزد بخت نُصَّر آمده، او را براى انتقام از ایشان به آن دیار مى-فرستد. خداوند پیش از حمله بخت نُصَّر به ارمیا مأموریّت مى-دهد که معدبن عدنان، جدّ پیامبر را از جزیرة-العرب خارج سازد.[64] به ماجراى نجات معدبن-عدنان به-گونه-اى افسانهوار و گسترده در منابع اسلامى توجّه شده است[65] و او را در زمره پیامبرانى برشمرده-اند که مژده ظهور پیامبر اسلام را داده-اند.[66] مورّخان اسلامى، سلسله نسب پیامبر تا عدنان را نیز برگرفته از کتاب برخیا یا بورخ، کاتب ارمیا دانسته-اند.[67] احتمالا برخیا یا بورخ، واژه معرب باروک است که در عهد عتیق، شاگرد ارمیا و یکى از پیامبران بنى-اسرائیل معرّفى شده است. نقش مژده رسانى ارمیا در سروده-هاى اسلامى نیز انعکاس یافته است.[68]

6. سرانجام ارمیا:
در منابع اسلامى صرف نظر از روایاتى که او را همان خضر نبى دانسته، براى او عمرى دراز مى-پندارند، در برخى روایات دیگر به-گونه-اى تصویر شده که قرین به شهادت است. در این دسته روایات به جریان سنگسار شدن وى به-وسیله یهودیان مصر یا عرب-هاى حجاز[69] اشاره، و روز شهادت او نیز در برخى منابع شیعى، 23 ذى-قعده دانسته شده است.[70] ارمیا از عالمان دانش رمل و حروف شمرده شده[71] و در منابع تاریخى متأثر از فرهنگ ایرانى، از زردشت به-صورت شاگرد یا خدمت-گزار یکى از شاگردان ارمیا یاد-شده است.[72] افزون بر این، نقش-هاى متعدّد دیگرى نیز به ارمیا نسبت داده شده است: آبادسازى مصر و پادشاهى بر آن پس از تخریب به-دست بخت نُصَّر،[73] پنهان ساختن تابوت موسى[74] که در آخرالزمان از دریاچه طبریّه بیرون کشیده خواهد شد.[75]


___________________________
منابع
اثبات الوصیه؛ اسرائیلیات والموضوعات فى کتب التفسیر؛ الاعتقادات؛ الله والانبیاء فى-التوراة والعهد القدیم؛-انوارالتنزیل و اسرار التأویل، بیضاوى؛ بحارالانوار؛ البدء والتاریخ؛ البدایة والنهایه؛ البرهان فى تفسیر القرآن؛ تاریخ ابن-خلدون؛ تاریخ الامم والملوک، طبرى؛ تاریخ-تمدن، ویل دورانت؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبى؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر الصافى؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر العیاشى؛ تفسیر غریب القرآن؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن-کثیر؛ تفسیر القمى؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ تهذیب الکمال؛ جامع-البیان فى تفسیر آى القرآن؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبى؛ دائرة-المعارف، بستانى؛ الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور؛ روضة الواعظین؛ زادالمسیر فى علم التفسیر؛ الطبقات الکبرى؛ عمدة-الطالب فى انساب آل ابى-طالب؛ الغدیر فى الکتاب و السنه؛ فتح-البارى شرح صحیح البخارى؛ الفرج بعد الشده؛ قاموس الکتاب المقدس؛ قصص الانبیاء، ابن-کثیر؛ قصص الانبیاء، راوندى؛ الکامل فى التاریخ، ابن-اثیر؛ کتاب مقدس؛ کشف الظنون؛ الکشاف؛ مجمع-البیان فى تفسیر القرآن؛ المحبر؛ مستدرک سفینة-البحار؛ المعارف؛ معانى القرآن، النحاس؛ معجم احادیث-المهدى؛ معجم-البلدان؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ وسائل-الشیعه؛ الهدى الى-دین-المصطفى؛ ینابیع-الموده. EncycLopedia of IsLam .

پی نوشت:
[1]. فتح-البارى، ج-6-، ص-309؛ تاریخ ابن-خلدون، ج-2، ص-71؛ الدرالمنثور، ج-2، ص-29.
[2]. قاموس الکتاب المقدس، ص-40؛ دائرة-المعارف، ج-3، ص-222.
[3]. کتاب مقدس، ارمیا، 1: 1-ـ-3.
[4]. تاریخ دمشق، ج-8، ص-27؛ تاریخ ابن-خلدون، ج-2، ص-116.
[5]. الکتاب المقدس، ص-1637.
[6]. تاریخ تمدن، ج-1، ص-350-ـ-372.
[7]. کتاب مقدس، ارمیا، 1: 1.
[8]. همان، دوم پادشاهان، 22-ـ-23؛ دوم تواریخ، 34-ـ-35.
[9]. قاموس الکتاب المقدس، ص-40-ـ-41.
[10]. الله والانبیاء فى التوراه، ص-526.
[11]. دایرة-المعارف، ج-3، ص-223-ـ-226.
[12]. تاریخ تمدن، ج-1، ص-377.
[13]. دایرة-المعارف، ج-3، ص-224.
[14]. کتاب مقدس، ارمیا، 8: 23؛ تاریخ تمدن، ج-1، ص-377.
[15]. کتاب مقدس، دوم پادشاهان، 24-ـ-25؛ دوم تواریخ، 36.
[16]. همان، ارمیا، 39: 11-ـ-14.
[17]. همان، ارمیا، 43: 2-ـ-5.
[18]. همان، عبرانیان، 11: 37.
[19]. دایرة-المعارف، ج-3، ص-226-ـ-227.
[20]. کتاب مقدس، دوم ارمیا، 1-ـ-5: 1-ـ-20.
[21]. قاموس-الکتاب المقدس، ص53ـ54؛ تاریخ تمدن، ج1، ص-369-ـ-379.
[22]. تاریخ تمدن، ج-1، ص-378-ـ-379.
[23]. دایرة-المعارف، ج-3، ص-227.
[24]. الکتاب المقدس، ص-1636-ـ-1637.
[25]. کتاب مقدس، ارمیا، 36: 1-ـ-32.
[26]. دایرة-المعارف، ج-3، ص-227.
[27]. قاموس الکتاب المقدس، ص55ـ56؛ کتاب مقدس، مراثى ارمیا، 1-ـ-5.
[28]. الهدى الى دین-المصطفى، ج1، ص-154.
[29]. EncycLopedia of IsLam, VIV,p79.
[30]. تفسیر عبدالرزاق، ج-1، ص-358؛ جامع البیان، مج-3، ج-3، ص-41؛ مجمع البیان، ج-2، ص-639.
[31]. جامع-البیان، مج-3، ج-3، ص-41؛ مجمع-البیان، ج-2، ص-639؛ تفسیر قرطبى، ج-3، ص-188.
[32]. تاریخ دمشق، ج-8، ص-33؛ الدرالمنثور، ج-1، ص-86.
[33]. زاد المسیر، ج-5، ص-167.
[34]. تاریخ دمشق، ج64، ص210؛ البدایة والنهایه، ج2، ص26.
[35]. المیزان، ج-2، ص-378.
[36]. تفسیر ابن-کثیر، ج-3، ص-27-ـ-28؛ قصص-الانبیاء، ابن-کثیر، ص421؛ اسرائیلیات والموضوعات، ص-234-ـ-237.
[37]. تاریخ دمشق، ج-8، ص-34.
[38]. تاریخ طبرى، ج1، ص-321؛ تاریخ دمشق، ج8، ص34-ـ-41؛ قصص-الانبیاء، ابن-کثیر، ص432-ـ-436.
[39]. قصص الانبیاء، ابن-کثیر، ص-436-ـ-438.
[40]. قصص الانبیاء، راوندى، ص-225؛ تاریخ طبرى، ج-1، ص-316.
[41]. الفرج بعد الشده، ج-1، ص-18؛ تاریخ دمشق، ج-8، ص-32.
[42]. البدء والتاریخ، ج-30، ص-115.
[43]. المعارف، ص48؛ تفسیر قرطبى، ج3، ص188؛ الدرالمنثور، ج2،ص-29.
[44]. تفسیر قمى، ج-1، ص-117؛ تفسیر عیاشى، ج-1، ص140ـ141؛ وسائل-الشیعه، ج16، ص142-ـ-143.
[45]. تاریخ طبرى، ج-1، ص-317.
[46]. جامع-البیان، مج-3، ج-3، ص-49؛ و مج-9، ج-15، ص-50-ـ-52؛ تاریخ طبرى، ج-1، ص-324.
[47]. معانى القرآن، ج-1، ص-277-ـ-278؛ مجمع البیان، ج-2، ص-639؛ تفسیر قرطبى، ج-3، ص-187.
[48]. تفسیر عیاشى، ج-1، ص-141؛ مجمع-البیان، ج-2، ص-639؛ تفسیر ابن-کثیر، ج-1، ص-322.
[49]. التبیان، ج2، ص320؛روضة-الواعظین، ص14؛ بحارالانوار، ج7، ص34.
[50]. الصافى، ج-1، ص-292؛ کنزالدقائق، ج-2، ص-426.
[51]. زادالمسیر، ج1، ص-292؛ تفسیر بیضاوى، ج1، ص-219؛ کنزالدقائق، ج2، ص426.
[52]. الکشاف، ج-2، ص-649؛ جوامع الجامع، ج-1، ص-744؛ غریب القرآن، ص-277.
[53]. المعارف، ص-47.
[54]. بحارالانوار، ج-14، ص-356.
[55]. تفسیر قمى، ج1، ص113-ـ-115؛ بحار الانوار، ج14، ص356-ـ-357.
[56]. تاریخ طبرى، ج1، ص-347؛ الکامل، ج-1، ص-198-ـ-206.
[57]. المعارف، ص-47؛ تفسیر قرطبى، ج-10، ص-141؛ مجمع البیان، ج-6، ص-614.
[58]. بحارالانوار، ج-14، ص-355.
[59]. اثبات-الوصیه، ص-86-ـ-87.
[60]. الاعتقادات، ص-60-ـ-61؛ بحارالانوار، ج-53، ص-128.
[61]. مجمع-البیان، ج2، ص604؛ تفسیر عیاشى، ج1، ص-131؛ البرهان، ج1، ص-503.
[62]. تفسیر قمى، ج-1، ص-108؛ الصافى، ج-1، ص-274؛ بحارالانوار، ج-13، ص-439.
[63]. مجمع البیان، ج-2، ص-610؛ المیزان، ج-2، ص-296-ـ-297.
[64]. تفسیر قرطبى، ج-11، ص-182.
[65]. تاریخ طبرى، ج-1، ص-327؛ المحبر، ص-6-ـ-7؛ تاریخ ابن-خلدون، ج-2، ص-161، 239 و 299.
[66]. البدایة و النهایه، ج-6-، ص-138؛ الدرالمنثور، ج-1، ص-86-.
[67]. عمدة-الطالب، ص28؛ تهذیب-الکمال، ج1، ص175؛ الطبقات، ج-1، ص-47.
[68]. الغدیر، ج-6، ص-39.
[69]. تاریخ ابن-خلدون، ج-2، ص-107.
[70]. مستدرک سفینة البحار، ج-8، ص-556.
[71]. ینابیع الموده، ج-3، ص-198؛ کشف الظنون، ج-1، ص-912.
[72]. تاریخ طبرى، ج-1، ص-317؛ البدایة والنهایه، ج-2، ص-51؛ تاریخ ابن-خلدون، ج-2، ص-161.
[73]. معجم-البلدان، ج-5، ص-140.
[74]. تاریخ یعقوبى، ج-1، ص-65.
[75]. معجم احادیث المهدى، ج-1، ص-530-ـ-531.


امید شمس آذر
۰۵ آبان ۹۷ ، ۱۴:۲۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:

آیا آزاده اى نیست که این خرده طعام مانده در کام دنیا را بیفکند و براى آنان که در خورَش هستند نهد؟ جانهاى شما را بهایى نیست جز بهشت جاودان پس مفروشیدش جز بدان.


آیا آزادمردی نیست که این لقمه جویده شده‌ی حال‌به‌هم‌زن دنیا را بیرون بیفکند و آن را به اهلش بسپارد؟ این خطاب حضرت به همه‌ی انسان‌ها در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌هاست. حضرت همین حالا و در همین وبلاگ، ما را مخاطب قرار داده است، ای کاش بیدار شویم! 

انسان مقام خلیفه اللهی دارد، مقامی که بس شریف است و عظیم. او را چه به دل خوش کردن با طعام جویده شده‌ی دنیا که هر کَس و ناکَسی آن را در دهانش پیچانده و بالا آورده!؟ 

بهای انسان چیزی نیست جز بهشت جاویدان. بهشتی که بندگان صالح و محبوب خدا در آن حضور دارند و در نعمت‌های الهی غوطه ورند. پس ای انسان قدر خودت را بدان و بهشت را بخر.


(منبع: وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۵ آبان ۹۷ ، ۰۹:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

پرسش: چرا اغلب روشنفکران ضدّمذهبی کشورمان از عصر مشروطه تاکنون، فرزندان فقها هستند؟

پاسخ: شاید به این دلیل که از کودکی فکر می کنند دین که در خانۀ خودشان فقط شامل فقه می شود و بس، تمام و کمال جلوی چشمشان حاضر است؛ برای همین وقتی که بزرگ شدند، ترجیح می دهند از بیرون به دین نگاه کنند و نه از درون. اینطور می شود که دیگر مذهبی و معتقد بار نمی آیند. البتّه فقهایی که علاوه بر فقه، در اعتقادات و اخلاقیّات و تدبیر منزل هم سرآمد روزگار خود باشند، موفّق به تربیت فرزندانی می شوند که راه پدر را بتواند ادامه دهد؛ ولی تعداد اینها بسیار کم است و معمول همان است که می بینیم.


امید شمس آذر
۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۸:۲۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

به کجا ببری این درد را که در هوای فرزند پسری که بخواهی ولیعهدت باشد، دو بار طلاق بدهی و سه بار ازدواج کنی، ولی نهایتاً که آن فرزند به دنیا آمد و بالید و بزرگ شد، نه از سلسله پادشاهی ات خبری باشد و نه حتّی از اساس نظام سلطنتی؟! هر کس در این شرایط قرار بگیرد، حق دارد از غصّه دق کند و بمیرد. پس یادمان باشد هیچ کاری را نگوییم در آینده انجام خواهم داد، مگر اینکه بگوییم اگر خدا بخواهد.

«عبرت ها چه بسیارند و عبرت پذیرها چه اندک» !

امید شمس آذر
۰۲ آبان ۹۷ ، ۲۱:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر
حضرت امیر علیه السلام در تفسیر صفات خداوند می‌فرمایند:

سپاس خدایى را که به آفرینش  بندگان  خویش بر هستى خود راهنماست، و آفریده هاى نو به نو او بر ازلیت وى گواست، ...  یکتاست نه از روى شمار. آفریننده است نه با جنبش و تحمل آزار. شنواست، بى آنکه او را گوشى بود، بیناست، بى آنکه چشم گشاید، و بر هم نهد. همراه هر چیزى است نه چنانکه آن را بساید، و جدا از آن، نه آنکه مسافتى در میان آید. ... و هر چیز جز اوست، که برابر او خاضع است و بازگشتش به خداست

حضرت در کلامی بسیار زیبا و دلنشین ، صفات خداوند مهربان را ذکر می‌فرماید و در تفسیری صحیح ، منطقی و فلسفی تمام فلاسفه را انگشت به دهان تسلیم خود می‌کند.

نکاتی که مهمتر به نظر می‌رسد:

۱- مهمترین دلیل و راهنما بر وجود خداوند همین آفرینش بندگان است. مگر می‌شود بدن انسان با این پیچیدگی و ظرافت خود به خود بوجود آمده باشد، فقط کمی اندیشه کافی است!

۲- خداوند ازلی و ابدی است یعنی همیشه بوده ، همیشه هست و همیشه خواهد بود. دلیل آن آفرینش‌های نو به نو و جدید است که دائما در جهان هستی اتفاق می‌افتد. البته خیلی از آنها را ما نمی‌بینیم و نمی‌دانیم، ما چه خبر داریم از اعماق اقیانوس‌ها ، از چاله‌های کاملا تاریک فضا ، از ستارگان و سیّاراتی که هنوز بشر آنها را کشف نکرده است.

۳- خداوند همیشه و در همه جا همراه هر چیزی است البته جدا از آن! حضرت در عبارتی بسیار ادبی ، فصیح و دقیق می‌فرمایند خدا همراه هر چیزی است نه طوری که با آن تماس داشته باشد و آن را بساید یعنی خدا جسم و حجم ندارد ، فضای را اشغال نمی‌کند تا تماس و ساییدن معنا پیدا کند. و در ادامه می‌فرمایند خداوند در عین حالی که همراه هر چیزی است جدای از آن است نه بطوری که فاصله و مسافتی بین خدا و اشیاء فرض شود. باز هم چون خدا جسم و حجم ندارد که فاصله و مسافت معنا پیدا کند.


(منبع: وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۸:۵۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

با توجّه به اینکه تعریف پیشرفت در میان هر ملّتی متفاوت است

قدر مسلّم پیشرفت همان "استقلال" است

***

 

اینکه فلاسفه یکی از خصوصیّات مادّه را تقسیم پذیری آن می دانند

یعنی همان بی نهایت بودن ذرّات در فیزیک

***

 

نسبت ابوبکر به پیامبر(ص)

مثل نسبت هارون[الرّشید] به موسی[کاظم] است

***

 

اگر دیدن "فرار از زندان" برای زیر 14 ساله ها ضرر دارد

برای بالای 14 ساله ها چه خیری دارد؟!

***

 

«مسئلۀ اصلی معیشت مردم است، دولتمردان سعی کنند مسائل حاشیه ای را مطرح نکنند؛

و امّا دربارۀ پروندۀ جمال خاشقچی عرض کنم که...»

من دیگه حرفی ندارم بگم

***

 

روی جلوگیری از حفظ کردن طوطی وار دانش آموزان هم نباید به اندازه ای تأکید شود

که موجب تضعیف حافظۀ آنان گردد

***

 

مرحوم ایرج بسطامی زرتشتی بوده که میگفته:

می خواهم اکنون تا سحر "گاهان" بخوانم؟!

من که می خواهم اکنون تا سحر قرآن بخوانم

***

 

بهار اینجا

از خرداد شروع می شود

***

 

بچّه یوزپلنگ های ما 90 دقیقۀ تمام در مقابل آرژانتین "مقاومت" کردند.

مچّکریم روحانی

***

 

به یکی هم میگن:

با "بالکن" جمله بساز،

میگه:

بیا منو دنبال کن!

***

 

شکم بزرگ شاید مایۀ افتخار نباشد

امّا تا حدّ زیادی مایۀ اقتدار است!

***

 

خوش به حال زنها

که از مسئلۀ 361 معافند.

***

 

 

امید شمس آذر
۳۰ مهر ۹۷ ، ۱۱:۳۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

امام باقر علیه السّلام از آباء و اجداد طاهرینش از امام الموحّدین امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل می نماید که: «إنّ الله تبارک و تعالی [لمّا] أراد أن یخلق خلقاً بیده و بعد ما مضی من الجنّ و النّسناس غی الأرض سبعة آلاف السّنة» (بحارالانوار محمّدباقر مجلسی، ج 60 ، ص 82 ، تفسیر قمی، علیّ بن ابراهیم قمی، ج 1 ، ص 36 ). «همانا (هنگامی که) خدای تبارک و تعالی اراده نمود تا موجودی را بیافریند (یعنی انسان را خلق نماید) و این در زمانی بود که از خلقت و آفرینش جن [شصت هزار] و نسناس هفت هزار سال گذشته بود». در این روایات زمان آفرینش جنّیان را 7 هزار سال قبل از آفرینش آدمیان معرّفی می نماید؛ امّا در روایت، صحبت از موجود دیگری به نام "نسناس" هم گردیده است که آن هم از مخلوقات عجیب و شگفت آور خدای سبحان بوده که به کلّی برچیده شده و زمین از وجود آنها پاک گشته و ظاهراً به واسطۀ فساد و فتنۀ بزرگی که در زمین انجام می داده اند، به واسطۀ عذاب های الهی نابود شده اند و اثری از آنها نیست.1 در حدیث دیگری از امام باقر(ع) نقل است که بر روی زمین تاکنون 7 عالم، یکی پس از نابودی دیگری شکل گرفته و عالم ما هفتمین عالم است. همچنین در حدیث دیگری از آن امام همام(ع) نقل است: «قبل أبونا آدم ألف آدم». قبل از پدر ما آدم صفی الله (ع) هزار آدم بوده است. در احادیث دیگری با مضمونی مشترک از امامان محمّد باقر و جعفر صادق -علیهما السّلام- تعداد آدم ها هزار برابر این یعنی یک میلیون ذکر شده است، ولی در این احادیث علاوه بر یک میلیون آدم، از یک میلیون عالم نیز سخن رفته است.2 مؤلّف تاریخ گزیده گوید: «...و علماء هند و خطا و ختن و چین و ماچین بخشیان و فرنگان، ابتدای خلقت آدم از هزارهزار سال درگذرانیده اند و گویند چندین آدم بوده و هریک بلغتی مخصوص بوده و چون هریک را نسل منقطع میشده، دیگری ظاهر میگشته و متشرّعان اهل ایران، از هبوط آدم علیه السّلام بزمین تا ظهور دعوت پیغمبر ما محمّد مصطفی[ص]، بعضی شش هزار و بعضی کمتر و بیشتر گفته اند و اهل نجوم، از زمان طوفان، تاریخی دارند و در این زمان که سنۀ ثمان و تسعین و ستّمائه [698] یزدجردیست، آن تاریخ بر چهارهزار و چهارصد و سی و دو سال است».3 و اکنون که سال 1397 هجری خورشیدی (1386 یزدگردی) است، 5120 سال می شود. به روایت دیگر 5132 سال گفته اند. از هبوط آدم(ع) نیز به روایت معتبر 7615 سال و به روایتی 7599 سال می گذرد. زمان زندگی آدم(ع) به روایتی دیگر، از 5782 تا 4942 پیش از میلاد بوده است. صابئین نیز نزدیک به 36 هزار سال گفته اند.

حوّا(س) 70 بار برای آدم(ع) زایمان کرد و هر بار دو پسر و دختر توأم آورد. دختران همگی در کودکی از دنیا رفتند؛ شاید به این دلیل که برادران میل به آنها نکنند. "عناق" نام بداخلاق آدم بوده که توسّط کک فیل پیکر و کرکس الاغ گونی که از آسمان آمدند، تنبیه شد. زوج قابیل را برخی "جهانه" گفته و از جنّ دانسته اند. به قول صحیح تر "لیوزا" نام داشت که به احتمال از نسناس بوده است. "اقلیما" نیز زوج هابیل و از حوریان بوده است. پس از واقعۀ قتل هابیل، آدم به مدّت 50 سال (و به روایتی 500 سال) از زوجه اش کناره گرفت تا اینکه شیث(ع) تنها و بدون توأم به دنیا آمد. عصر پنجشنبه ای، حوریه ای به نام "نُزله" برای وصلت با شیث از بهشت فرود آمد. حوریه ای به نام "مُنزله" نیز برای وصلت با "یافث" فرزند دیگر آدم فرود آمد. حوریه ها پس از اینکه تعداد بسیاری فرزند زمینی به دنیا آوردند، به آسمان بازگشتند. پسر شیث با دختر یافث ازدواج کرد و بدینگونه نسل بشر از راه حلال ادامه یافت. گفته اند: آدم(ع) چهل سال از عمر خویش را به داوود(ع) بخشید. سند هبۀ عمر آدم به داوود به امضای خدا و فرشته ای به نام "مِتارُن" رسیده است.4


_________________________________

1. هفته نامۀ پرتو سخن، ش 548

2. نک:محمّد محمّدی اشتهاردی، چرا؟، - 110 پرسش و پاسخ، بوشهر: موعود اسلام، چاپ دوّم 1382 ، ص 214

3. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، باهتمام دکتر عبدالحسین نوائی، تهران: مؤسّسۀ انتشارات امیرکبیر، چاپ سوّم 1364 ، صص 9 - 8

4. دکتر محمّد خزائلی، اعلام قرآن، تهران: امیرکبیر، 1367



امید شمس آذر
۲۹ مهر ۹۷ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

آنجا که شرع خیمه زند

                       جای عرف نیست!


امید شمس آذر
۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۲:۲۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

چندی پیش با پیگیری های جمعیّت پیشرفت و عدالت ایران اسلامی نزدیک به جریان محمّدباقر قالیباف، مانیفست نواصولگرایی در 14 بند و سه محور اساسی «مردم باوری، اسلام ناب و نوگرایی» رونمایی شد. در این مانیفست، بر اشتباهات اساسی جریان اصولگرایی در گذشته و بر ضرورت تغییرات بنیانی در آن تأکید شده و پیوستن خواه_ناخواه جریان اصولگرایی سنّتی و محافظه کار به آن، یک نوع تقدیر گریزناپذیر عنوان شده که البتّه حرف درستی است. در اینکه نیروهای انقلاب از همان ابتدا تا به امروز، در عملکرد خود اشتباهات فاحشی داشته و دارند که منجر به بدبینی قشرهایی از مردم به آنان و بعضاً به اصل انقلاب شده و اینکه لازم است یک بازبینی و تغییر اساسی در الگوی عملی آنان به وجود آید، شکّی نیست؛ امّا این تغییر اساسی و این جبران اشتباهات بر چه محوری باید صورت گیرد؟

شاید بتوان دوری از مردم، فاصله گرفتن از اسلام ناب و نیز جمود فکری و فرسایش مدیریّتی را آسیب های عمدۀ انقلابیان سنّتی به شمار آورد؛ امّا محور قرار دادن عکس این موارد به عنوان نقشۀ راه، یک موضع صرفاً سلبی است و موضع سلبی راه به جایی نمی برد. گذشته از آن، وقتی مردم باوری در مقام نمایۀ اوّلیّۀ این جریان حتّی قبل از اسلام ناب مورد تأکید ویژه قرار گیرد، تکلیف عمل به وظیفۀ دینی و قرآنی چه می شود، آنگاه که احیاناً بین فرمان خدا با خواستۀ مردم تضاد وجود داشته باشد؟ این مورد، آشکارترین و البتّه خطرناکترین ایراد این طرح است. نوعاً نواصولگرایی یا -بنا به تعبیر پشین آن- اصولگرایی اصلاح طلبانه که از ابتدا توسّط این گروه و در مقابل گفتمان "اصلاح طلبی اصولگرایانه" به عنوان یگانه گفتمان برحقّ انقلاب اسلامی و به یک معنا مترادف با آن، مطرح شد، در درون خود دارای یک ایراد اصطلاح شناسانه (ترمینولوژیکال) جدّی است: اصلاح طلبی اصولگرایانه یعنی بیایید در چارچوب اصول، دست به اصلاحات بزنیم. در حالی که اصولگرایی اصلاح طلب طلبانه یعنی بیایید خود اصول را اصلاح کنیم! و این صورت تعدیل شدۀ و ملایمت آمیز همان مرامی است که گروههای اپوزیسیون یا به اصطلاح خودشان اصطلاح طلبان تندرو و لیبرال در ایران در حال پیگیری آن هستند و البتّه که مرام باطل و مردودی است. هر دو با چارچوب مشکل دارند؛ با این تفاوت که اینها می خواهند چارچوب را یکباره بشکنند و آنها می خواهند آرام آرام اثراتش را خنثی کنند. در حالی که اگر چارچوب یا اصول از همان ابتدا درست و دقیق و جوانمردانه رعایت می شد، امروز شاهد وجود این مشکلات نبودیم که بخواهیم برای حلّ آن نیز به جای اصلاح خود، با اصل اصول دربیفتیم. البتّه -همانطور که گفته شد- نواصولگرایی هرچه باشد چهرۀ مقبول تری نسبت به جریانهای امتحان پس دادۀ پیشین خواهد داشت؛ ولی خود نیز نهایتاً در کوزه خواهد افتاد!


امید شمس آذر
۲۴ مهر ۹۷ ، ۱۱:۵۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

حضرت امیر علیه السلام می‌فرمایند:

پسر آدم را با ناز چه کار که آغازش نطفه بوده است و پایانش مردار. نه روزى خود دادن تواند و نه تواند مرگش را باز راند!


آدمی را چه به تکبّر و غرور! انسانی که آغازش مایعی بدبو و پایانش جامدی گندیده و متعفّن است چطور به خودش اجازه می‌دهد دربرابر خداوند قهّار گردن‌فرازی و قلدری کند؟!!!

انسانی که حتی نمی‌تواند روزی خود را تهیّه کند، بله نمی‌تواند. اگر همین آب که مایه‌ی حیات است نباشد، چه می‌شود؟ اگر همین خاک که به خیال ما خیلی بی‌ارزش است نباشد، چه می‌شود؟ اگر نور خورشید نباشد، چه می‌شود؟ 

اگر آب و خاک و نور خورشید نباشد هیچ موجود زنده‌ای از حیوانات و گیاهان وجود نخواهد داشت. پس ای انسان چگونه می‌توانی شکم خودت را سیر کنی اگر خدا  نخواهد روزی‌ات دهد؟!

ای انسان تو که نمی‌دانی تا کی زنده هستی، نمی‌دانی آیا یک ساعت دیگر هستی یا فقط جسمی خشک شده و منتظر دفن خواهی بود!؟ چگونه این چنین مستانه به دنبال جمع کردن پول هستی!؟ 

پس ای آدمیزادِ متکبّر و پرافاده، کمی کمتر ناز کن و به خودت بیاندیش. فکر کن از کجا آمدی؟ و به کجا می‌روی؟ و آمدنت بهر چه هست؟!


(منبع: وبلاگ گوهرنویس)

امید شمس آذر
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۳:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

من معلّم تاریخم

و تاریخ

معلّم انسانها

***

 

سؤال:

اگر داعش منحل شده،

پس چرا حملات تروریستی در گوشه و کنار را به گردن می گیرد؟

جواب:

بمب داعش منفجر شده،

اینها ترکشهای آن است.

***

 

از قرار معلوم رسانۀ ملّی بنا دارد

به جای عاشورای حسینی و مهدوی،

عاشورای مختاری را در میان ملّت جا بیندازد.

***

 

اگر شیر گران شود

ناچاریم همگی -دور از جان- گاو شویم!

***

 

خدا نکند

1404

صدمین سال آغاز حکومت رضاخان باشد

***

 

راه امام

از راه رهبری می گذرد

***

 

- آخه من به چی تو باید حسادت کنم؟

: منم تعجّبم از همینه دیگه!

***

 

"اقدامات دشمن به نارضایتی ها دامن زد"

چه چیزی به اقدامات دشمن دامن زد؟!

***

 

مرحوم محمّد نوری که در وصف "گلچهره" میخونه:

موهاشو مثل گلدسته

به زیر چارقدش بسته،

منظورش دستۀ گل بوده یا منارۀ مسجد؟!

***

 

"روز ملّی عفاف و حجاب گرامی باد"

یعنی دقیقاً چی باد؟!

***

 

آلله ائله قهر ائلیه ر

اؤزی رحم ائلیه ر

***

 

تجربه مهم نیست

تجربۀ موفّق مهمّ است،

منبع مهم نیست

منبع موثّق مهمّ است،

کسب روزی هم مهم نیست

کسب روزی حلال مهمّ است.

***

 

 

امید شمس آذر
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۳:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر


می گفت در مذمّت جلباب و روسری:

تا کی تحمّل کتک و جبر و توسری؟


پس خانم شجاع در اثنای نطق خود

از جا پرید ناگه از ترس سوسری!!


امید شمس آذر
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۲:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

حقیقت است که مبانی حقوقی ما از معارف اسلامی و قرآنی برگرفته شده و از همین رو، اصطلاحات تخصّصی آن جز به زبان عربی نباید باشد؛ امّا شایعه است که هر متنی که پر از اصطلاحات عربی باشد، مقدّس بوده و در نتیجه، مانند متون حقوقی الزام آور است. از این مغالطه، سالها و بلکه قرنهاست که در نگارش انواع متون فارسی استفاده می شود. در دورۀ قاجار، شاهد اوج این سبک نامه نگاری بودیم. در دوره های بعدی هرچند از شدّت و غلظت آن کاسته شده، ولی در عرصۀ نامه نگاری اداری همچنان با آن دست به گریبان هستیم و از قرار معلوم به این زودی هم از دستش خلاصی نخواهیم یافت. نامه هایی که متأسّفانه نگارندگانشان -برخلاف امثال قائم مقام فراهانی- سواد عربی هم نداشته و از اصطلاحات آن زبان نیز در جای صحیح استفاده نمی کنند. حتّی استاد بزرگوار ما خانم دکتر مهوش واحددوست در کتاب "شیوه های خواندن، نگارش و ویرایش" که بر فارسی نویسی صحیح تأکید کرده، نتوانسته است شیوۀ صحیح نامه های اداری کنونی را ارائه دهد.

در مقابل این مرض فراگیر، برخی کاربران در فضای مجازی، اصرار عجیبی بر سره نویسی فارسی پارسی (!) داشته و داغتر از خود فرهنگستان زبان و ادب فارسی، هر روز به اختراع واژگان من درآوردی جدید همّت می گمارند که البتّه بیشتر آنها نیز باز از نظر دستوری و یا به دلایل دیگر، صحیح نیستند. استفاده از اصطلاح "باشنده" به جای ساکن، "هموند" به جای عضو، "خویشکاری" به جای وظیفه، "آبخواست" به جای جزیره یا ترجمۀ ذاتاً غلط اسامی خاص از قبیل ابن سینا به "پورسینا" یا ایالت شناختۀ شدۀ "ماوراءالنّهر" به فرارود [برخلاف بین النّهرین یا مزوپوتامی که می توانیم "میانرودان" بگوییمش] و... از جمله نمونه های این بیماری واکنشی اند. مسئلۀ مهمّ دیگر، اینکه: هر واژه ای بار معنایی خاصّ خود را دارد و در مقام تفهیم دقیق مطلب به خواننده یا مثلاً در ترجمۀ یک متن ادبی خارجی، سره نویسی به کار نمی آید، امّا تا هنگامی که واژه های بومی برای ادای منظورمان در دسترس باشد، پرا باید به سراغ واژه های غیر بومی برویم؟ در اینجا با تأکید بر لزوم رعایت اعتدال و همچنین اجتماعی بودن ریشۀ این درد به ظاهر فرهنگی، نمونه هایی از این اصطلاحات عربی متداول در نگارشها و گفتارهای روزمرّه را ارئه می دهم؛ نمونه هایی که اوّلاً ترکیبی و طولانی اند و ثانیاً معادل فارسی شان برابر یا کوتاهتر از خود آنهاست تا خسته کننده نباشد. باشد که تا حدّ امکان به کارشان گیریم:


نگوییم:                               بگوییم:

ازمنۀ سابق                           دوران پیشین

اطالۀ کلام                              پرگویی

اطعمه و اشربه                     خوراک و نوشاک

اعتماد بنفس                        خودباوری

اکل و نیام                            خوردوخواب

الآن                                      اکنون

السّاعه                                هم اینک

الیوم                                    امروز

انتقام طلبی                        خونخواهی

انفجار بزرگ                         مِهبانگ

ایاب و ذهاب                        رفت و آمد

اینجانب                               بنده

بالاجبار                               ناچار

بالاخره                              سرانجام

بالعکس                             برعکس

بأی نحوٍ کانَ                       هرطور که بود

بلا شک                             بی شک

بلا فاصله                           بی درنگ

بلا منازع                            بی همآورد

تارک الصّلوة                       بی نماز

تجدید نظر                          بازنگری

تعجّب برانگیز                     شگفت آور

تعلّق خاطر                        دلبستگی

جدیدالورود                         تازه وارد

جنابعالی                           شما

حدّ اقل                             کمینه

حدّ اکثر                             بیشینه

حسن شهرت                   خوشنامی

خبث طینت                        بدسرشتی

رقیق القلب                       نازکدل

سؤال و جواب                    پرسش و پاسخ

سحرآمیز                          جادویی

سریع السّیر                      تندرو

سلسله جبال                    رشته کوه

سوءتفاهم                        کژفهمی

سوق الجیشی                 راهبردی

شروع و ختام                    آغاز و انجام

صعب العبور                      سخت گذر

ضدّ حمله                          پاتک

طلب مغفرت                     آمرزش خواهی

طویل القامة                      قدبلند

عاقبت بخیر                      خوش فرجام

عدالت طلبی                    دادخواهی

عدم وجود                        نبود

عظیم الجثّه                     غول پیکر

عکس العمل                    واکنش

علی الخصوص                  به ویژه

علی السّویّه                    یکسان

علی أیُّ حالٍ                   به هرحال

عنقریب                           به زودی

عوامل طاحونه                  پرّه های آسیا

غیر قابل قبول                   نپذیرفتنی

غیر مجاز                          ناروا

غیر منتظره                      ناگهانی

فوق الذّکر                        پیش گفته

فی الحال                        حالا

فی المجلس                   در جا

قابل رؤیت                       دیدنی

قابل شرب                      نوشیدنی

قابل قسمت                   بخش پذیر

قدم به قدم                     گام به گام

قسیّ القلب                   سخت دل

قضاوت عجولانه               زودداوری

قطّاع الطّریق                   راهزنان

قمر مصنوعی                 ماهواره

قیل و قال                       هیاهو

کأن لم یکن                     نادیده

کثیر الانتشار                   پر شماره

کریه المنظر                     زشت رو

کلمۀ عبور                        گذرواژه

کما فی السّابق               چنانکه بود

کماکان                           همچنان

لااقل                             دست کم

لغایت                             تا

لوازم التّحریر                  نوشت افزار

ماجرا                             داستان

ماحصل                          دستآورد

متّفق القول                    همصدا

متوسّط القامة                 میانه بالا

مجدّداً                             دوباره

مجهول الهویّة                  ناشناس

مسقط الرّأس                  زادگاه

مع ذلک                           با اینهمه

من باب                           از در

من جمله                        از جمله

منحصر بفرد                     یگانه

من حیث المجموع           روی هم رفته

منوّر الفکر                      روشنفکر

نامتجانس                      ناهمگون

نامطلوب                        ناپسند

ورقۀ امتحان                   برگۀ آزمون

ولدالزّنا                          حرامزاده

هتک حرمت                   پرده دری

هکذا                             همچنین

یحتمل                            شاید

یدی                               دستی

.                                       .

.                                       .

.                                       .


امید شمس آذر
۲۲ مهر ۹۷ ، ۱۸:۵۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

پیامبر اعظم (ص) می فرمایند: «شهادت حسین(ع) شوری در دلهای مؤمنان برپا می کند که تا ابد از بین نمی رود». آسیب شناسی عزاداری امام حسین(ع) بحث مستقل و مفصّلی است که در این مقال نمی گنجد، ولی با توجّه به این سخن مشهور پیامبر(ص)، بنده هنگام بحثهای مربوط به این موضوع و برنامه هایی که دشمنان اسلام و تشیّع برای تخریب و تحریف فرهنگ عاشورا از این مجرا به کار می بندند، همیشه اعلام می کنم که نگران از دست رفتن اصل فرهنگ نیستم و باز به همان علّت معتقدم درِ خانۀ امام حسین(ع) باید بر روی همه باز باشد و هیچ کسی را ولو رسماً به عنوان اراذل و اوباش شناخته شود، از این درگاه نرانیم. حساب آنانی که با آگاهی و به قصد خرابکاری در این ساحت ورود کرده و در اصل در مقام پیاده نظام دشمن عمل میکنند، جداست؛ ولی جوانانی که شور حسینی در آنان زنده بوده و با نیّت خیر وارد عرصه شده اند، باید در حاشیه جایگاه خود را داشته باشند و برای تقویت شعور حسینی و همچنین شناخت درست شعار حسینی، مورد ارشاد قرار گیرند.

در این میان، از نظر حقیر ظرفیّت عظیمی در دست ما برای ارشاد این گروه وجود دارد که متأسّفانه از آن غفلت کرده ایم و آن، شخصیّت یزید بن معاویه(علیهمااللّعنة) دشمن اصلی امام حسین(ع) است که مانند عناصر دیگر جریان عاشورا، از دستبرد تحریف -عمدی یا سهوی- به دور نمانده است. در تقریباً تمام آثار ادبی و هنری متأخّر و بعضاً متقدّم که با نیّت کوتاه مدّت برانگیختن احساسات حسینی و ضدّیزیدی نگاشته و ساخته شده اند، یزید شخصیّتی [صرفاً] قسی القلب، بی رحم و خونریز به تصویر درآمده است که نمونه های آن را در تمام فیلمها و سریالهای ایرانی و غیرایرانی در سطح جهان اسلام -تقریباً به استثنای سریال تنهاترین سردار مهدی فخیم زاده- و نقّاشی ها و کارتونهایی که برای بچّه ها تهیّه شده اند، می بینیم. در حالی که این تیپ، در اصل تیپ "حجّاج بن یوسف" بوده و یزید بیش و پیش از خونریزی و قساوت قلب، یک چهرۀ هوس باز، خیالاتی، عاشق پیشه و بی سیاست و در یک کلام به اصطلاح امروزی "سوسول" بوده است. وی که از کودکی به همراه مادرش در صحرا و درون خیمه بزرگ شده و به جز می و معشوق و کبوتربازی و سگ بازی و... دلخوشی دیگری نداشت، قصد داشت با همان نگاه خیمه ای خودش جهان را اداره کند و از این رو از ترس از دست دادن قدرت یا شاید هم نمایش اقتدار سیاسی و نظامی برای رهایی از تهمت، برخلاف وصیّت صریح پدرش که از هرکس بیعت بگیری، با سه تن -عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و حسین بن علی (ع)- کاری نداشته باش، از قضا در همان ابتدا بر بیعت گرفتن از همین سه تن اصرار کرد و عاقبت نیز با آفریدن فجایعی مانند واقعۀ کربلا و منجنیق باران کردن کعبه، قربانی همین بی سیاستی های خود شد. وی چهره ای -به اصطلاح امروزی- تُپُل و خوشگل داشت با چشمانی خمارین و آثاری از آبله بر روی صورت. بچّه ننه و همیشه مست و اهل قمار بوده، زیاد می خوابیده، نماز را ضایع می کرده و با میمون و... انیس بوده، شعرهای خوبی هم به شیوۀ جاهلیّت می سروده است. هرچند این صفات منجر به قساوت قلب نیز می شوند و در کنار بی سیاستی، باید انگیزۀ دشمنی عشیره ای بنی امیّه با بنی هاشم و اصل اسلام را هم به علّت یابی جنایات یزید افزود، امّا این خود خصلتها در درجۀ اوّل، هیچگاه با صفات یک خونریز نظامی مسلک مستبد خشک و خشن و صد البتّه منضبط و مقرّراتی هماهنگ نبوده و نیستند.

حال با توجّه به آنچه گفته شد، ظرفیّت این چهره از آنجاست که جوانان آنچنانی امروزی را با اصلاحاتی که در تصویرسازی های ادبی و هنری مان انجام می دهیم و در مواقع نیاز با گفتگوی مستقیم، به این نکتۀ مهم رهنمون شویم که: "امام حسین(ع) توسّط همین بچّه سوسول ها کشته شد. اگر حسینی هستید که ان شاءالله هم هستید، خود را شبیه یزید نکنید". این نیز ظرفیّتی است که تاکنون مثل همۀ ظرفیّتهای دیگر ما مغفول مانده و جا دارد که هرچه سریعتر آزاد شود تا به خواست خدا شاهد آثار و برکات آن باشیم.


امید شمس آذر
۲۱ مهر ۹۷ ، ۱۲:۲۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

برخی تحلیلگران اجتماعی بر آنند که: حکومت ها چون در دوران ضعف خود باشند، به اختیار یا بناچار مطبوعات را تا حدّ زیادی به حال خود رها می کنند و چون در دوران قدرت باشند، محدودیّت های خود علیه مطبوعات را اعمال می کنند. بنده به شخصه این عقیده را چندان صحیح نمی دانم و با نسبت دادن بی بندوباری و تقیّد مطبوعات به ضعف و قدرت حکومتها موافق نیستم. ای بسا حکومتی در اوج قدرت باشد و مطبوعات دچار ولنگاری باشند و بسا حکومتی ضعیف بوده و مطبوعات در محدودۀ یک سری تقیّدات و تعهّدات به سر برند.

نمونۀ زندۀ آن، در مقایسۀ وضع کنونی مطبوعات جامعۀ ما با یکصد سال پیش و بیشتر از آن است. آن روزگار -یعنی ایّام انقلاب مشروطه و سالهای پیش و پس از آن- آزادی مطبوعات در داخل و بعضاً خارج کشور محقّق بود؛ ولی مطبوعات خود "جنبه" و ظرفیّت این آزادی را داشتند و با هر رویکردی که فعّالیت می کردند، دغدغه و کلیدواژۀ اصلی شان، میهن و میهن دوستی و چگونگی حلّ مشکلات ایران بود. با توجّه به فرضیۀ ارائه شده، اگر حکومت آن زمان ضعیف بود، باید شاهد بی بندوباری مطبوعات می بودیم. اگر نیز قوی بود، باید شاهد قلّت عناوین مطبوعات و انحصار مطالب آنها به تعریف و تمجید از دولت و دربار و انعکاس اخبار آن می بودیم. در حالی که هیچکدام از این دو وضع مذکور پیش نیامده و مطبوعات در عین تکثّر عناوین و رویکرد انتقادی، خود دارای قابلیّت درونی بوده و اجازۀ سوءاستفاده از فرصت پیش آمده را به خود نمی دادند. پس وضعیّت آن روزگار در هیچکدام از دو حالت ضعف و قدرت حکومت، گویای آن فرض نیست.

امروزه تا حدّ زیادی عکس وضعیّت دوران مشروطه را در کشورمان ملاحظه می کنیم؛ مطبوعات کثیر و پرشماره که بخش اعظم شان در کنار آگهی های تبلیغاتی، دربردارندۀ خبرهای کم اهمیّت روزمرّه فاقد تجزیه و تحلیل و حتّی گزینش و اولویّت بندی اند. اگر هم تحلیلی هست، صرفاً حزبی و گروهی و جناحی بوده و در راستای قدرت طلبی سیاسی و از میدان به در کردن رقیب، از تخریب و نفی هیچ چیز حتّی اسلامیّت و بلکه ایرانیّت خود نیز ابایی ندارند. هنوز برای هم وطنان ما قابل هضم نیست که یک روزنامه نگار ایرانی، چطور و به چه منظوری باید بعد از ماجرای توهین مطبوعات اروپایی به پیامبر اعظم (ص)، تیتر خود را "من شارلی هستم" انتخاب کند؟! اینها نمونه هایی از بی جنبگی و بی ظرفیّتی اصحاب جرایدی است که که گویا حرفۀ روزنامه نگاری به یکباره بر گردۀ آنان تحمیل شده و خود عشق و علاقه ای به این کار نداشتند تا هدف و برنامه ای برای آن داشته باشند. این موارد، نه به قدرت حکومت کنونی ایران بر می گردد و نه به ضعف آن. همگی، از جا نیفتادن صحیح استخوان دررفتۀ شاخصه های هویّت ملّی و دینی ما در عصر حاضر ناشی می شود!


امید شمس آذر
۲۰ مهر ۹۷ ، ۱۲:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

دان ناردو در کتاب "اساطیر یونان و روم" درباره تالوس غول مفرغین اسطوره های یونان می نویسد:

برخی از پژوهشگران می پندارند که بخشهایی از داستان آرگونات ها بر اساس خاطره های واقعی دور و مبهم بوده اند. جی.وی.لیوس پژوهشگر در این قطعه برگزیده از کتاب آتلانتیس گمشده، بخشی از داستان سفر بازگشت آرگونات ها را که در نزدیکی کرت با غولی به نام تالوس رویارو می شوند، خاطرنشان می سازد. لیوس آنگاه جزئیات مختلفی از این داستان افسانه ای را با فوران گسترده آتشفشانی در جزیره ترا، آنهم در نزدیکی کرت، در روزگار مینوسی ها -که اینک از این فوران مستنداتی در دست داریم- ارتباط می دهد:

 وی (تالوس) تماماً از مفرغی نفوذناپذیر ساخته شده بود، به استثنای رگی در نزدیکی قوزک پایش که لایه ای نازک پوشانده شده بود. آرگونات ها وحشت زده از پرانه های وی (سنگهایی که پرتاب می کرد) از ساحل عقب نشستند و آنگاه که مدئا گفت توانسته است بر آن غول فائق آید، راهی دریا شدند، مدئا طلسمی بر آن غول انداخت که چشمانش را تیره و تار کرد و او که تخته سنگ بزرگی را برداشته بود تا بر مدئا بیفکند، قوزکش را سنگ تیزی خراشید. آنگاه ایکور (نیروی زندگی) وی چنان سرب گداخته روان شد و یکباره نیرویش فروکاست و با صدای خرد شدن وحشتناکی، از پرتگاه صخره ای فروافتاد.

چنین است داستانی که آپولونیوس در سده سوّم پیش از میلاد نوشته است؛ امّا تاریخ داستان آرگونات ها به کهنترین مراحل منظومه های حماسی یونان می رسد و اغلب تصوّر می رود که بازتابی از سفرهای اکتشافی قدیم میسنی ها بوده است. از این زندانبان مفرغی که تخته سنگهای را به سوی کشتی های راهی کرت پرتاب می کرد، چه می توان دریافت؟ آیا او صرفاً یک شخصییّت داستانی یا خیالی است؟ ( برخی پژوهشگران) می پندارند که شخصیّت تالوس، تجسّم خاطره یونانیان قدیم از آتشفشان ترا است. ترا از دسترسی به کرت از طریق شمال که دریانوردان میسنی کهن از آن استفاده می کردند، ممانعت می کرد: تنه مفرغین ناشکستنی وی معرّف دیواره دهانه آتشفشانی واقع بر ستیغ ترا است و سنگهایی هم که او پرتاب می کرد، همان بمب های آتشفشانی پرتاب شده از دهانه آتشفشان هستند. پاشنه او هم همان آتشفشان فرعی کوچک واقع در ساحل جزیره است. وی آنگاه فرو می ریزد و خاموش می گردد که تمام ایکور تنش چون سرب گداخته روان می شود که این خود، نشانه سرد شدن جریان گدازه در پایان فوران است.

فارغ از اینکه واقعیّت تالوس یونانیان عبارت از چه بوده است، تفسیر افسانه های اینچنینی به پدیده های طبیعی، عجولانه و تا حدّ زیادی ناشی از کبر و غرور است. حتّی پژوهشگرانی وجود دارند که خلاف باور به فطرت مشترک جامعه بشری، اساس پیدایش شرک و خدایان پرستی -و ای بسا خداپرستی(!)- را هم، به همین پدیده های طبیعی و تکراری در زندگی انسانهای نخستین نسبت می دهند که باید فکری به حال آن کرد.


امید شمس آذر
۱۹ مهر ۹۷ ، ۲۱:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

کوچکترها همیشه عزیزترند

عطارد را ببین!

چقدر به خورشید نزدیک است!

***

 

انواع استدلالات عقلی و فرمولهای ریاضی آورده اند

تا اثبات کنند شیوۀ اخباری مقدّم بر شیوۀ اصولی است،

همین دلیل بر نقصان آن نیست؟؟

***

 

ترجیح می دهم در مسجد بنشینم

به کفشهایم هم فکر نکنم

***

 

فرمانده قبلی: بابازاده

فرمانده کنونی: داداش زاده.

بعدی را خدا به خیر کند!

***

 

کوبیده:

چیزی که لامذهب نانش از خودش خوشمزّه تر است!

***

 

مجلس یک فوریّت طرح ممنوعیّت ازدواج دختران زیر 13 سال و پسران زیر 14 سال را تصویب کرد،

ای کاش دو فوریّت طرح ضرورت ازدواج دختران بالای 31 سال و پسران بالای 41 سال را هم تصویب کند

***

 

گل سوری:

ختمی آپارتمانی است

***

 

خدا را شکر

تنهایی تنها نیست

***

 

بیایید اگر هم کسی را ملامت می کنیم

به خاطر کرده هایش باشد تا نکرده هایش

***

 

آقایون توجّه داشته باشید که

وقتی خانمها کاغذ رو از دستتون میگیرن تا بقیّه شو بنویسن

اوّل باید از خطّشون تعریف کنید بعد ازشون تشکّر کنید

***

 

به یکی هم میگن:

با "بان کیمون" جمله بساز،

میگه:

باید حسابهای بانکی مونو تسویه کنیم!

***

 

سیاست هم خواندنی نیست

داشتنی است

***

 

 

امید شمس آذر
۱۷ مهر ۹۷ ، ۲۰:۲۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر